1403/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
استثناء باطن القدمین
موضوع: استثناء باطن القدمین
0.0.0.1- بررسی جهت دوم؛ مقدار استثنای قدمین
مرحوم سید فرموده اند قدمین لزوم ستر ندارند نه ظاهر آنها و نه باطنشان. در دروس نیز مرحوم شهید تصریح دارند ظاهر و باطن استثنا است. آقای حکیم نیز از برخی اعلام همین قول را نقل کرده اند. اما ظاهر کلمات برخی نیز به گونه ای است که نشان می دهد باطن قدمین داخل در استثنا نیست:
كما نص على ذلك في الدروس. و عن السرائر و التذكرة و التبصرة و الإرشاد و التلخيص و نهاية الاحكام: استثناء القدمين. و ظاهره العموم للباطن. و في القواعد، و عن المبسوط و المعتبر و الإصباح و الجامع: التخصيص بظهر القدمين (حکیم)[1]
در نتیجه از نظر قولی اختلاف در مساله وجود دارد.
ادله عدم لزوم ستر باطن قدمین
دلیل اینکه استثنای وجوب الستر اختصاص به ظاهر قدمین ندارد و شامل باطن نیز می شود این است که ادله ای که قدمین را استثنا کرده است اطلاق دارد و شامل باطن قدمین نیز می شود. البته اگر مدرکِ استثنا صرفا اجماع باشد باید به قدر متیقن یعنی ظاهر قدمین اکتفا کرد.
دلیل قائلین به لزوم ستر باطن قدمین
درطرف مقابل قائلین به عدم استثنای باطن فرموده اند:
دلیل استثنای قدمین روایات اکتفا به درع و خمار است و این دلیل شامل باطن قدمین نمی شود. نهایت چیزی که از این دلیل فهمیده می شود استنثای ظاهر قدمین است و باطن را شامل نمی شود. زیرا باطن القدمین در جمیع حالات نماز مستور است لذا اینکه درع باطن القدمین را نمی پوشاند مستلزم این نیست که بگوییم سترباطن قدمین لزومی ندارد. وجه اینکه گفته می شود باطن القدمین در جمیع حالات نماز پوشیده است این است که در حال قیام و رکوع باطن قدمین قطعا مستور به زمین است. در حال جلوس و سجده نیز باطن القدمین بوسیله لباس مستور می شود. نتیجه اینکه با توجه به مستور بودن باطن القدمین در نماز، از جواز اکتفا به درع نمی توان نتیجه گرفت که ستر باطن القدمین لازم نیست.
در تکمیل استدلال فوق بیان یک مقدمه لازم است. استدلال فوق در صورتی تمام است که بگوییم بدن زن کلا عورت است و در نماز باید پوشانده شود مگر به اندازه ای که دلیل بر ترخیص داریم. تا در نتیجه گفته شود برای عدم وجوب ستر نیاز به دلیل داریم و دلیل شما روایات درع و خمار است و این روایات نهایت چیزی که می رساند جواز کشف ظاهر القدمین است در نتیجه باطن القدمین باید پوشیده بماند.
بررسی استدلال قائلین به لزوم ستر باطن القدمین
اشکال اول؛ محقق همدانی
فلا نعقل من كون المرأة عورة إلاّ وجوب ستر جسدها في الصلاة عن الناظر المحترم الذي ليس بمماثل و لا محرم، و القدر المتيقّن الذي ثبت وجوب ستره في الصلاة ما عدا محلّ الكلام، ففي المقام و نظائره يرجع إلى قاعدة البراءة. (همدانی)[2]
اساسا دلیل عام و مطلقی به این معنا نداریم که کل بدن زن عورت است و باید در نماز پوشانده شود که در نتیجه برای استنثای قدمین دنبال دلیل بر ترخیص بگردیم.
دلیل بر اینکه زن باید بدنش را در نماز بپوشاند همان روایات درع و خمار و امثالهم است. لذا اگر گفته شد درع و خمار و ملحفه و امثالهم به صورت طبیعی قدمین را در بر نمی گیرد در نتیجه عدم لزوم ستر آنها اثبات می شود.
اشکال دوم؛
بر فرض دلیل مطلقی مبنی بر لزوم ستر تمام بدن در نماز وجود داشته باشد و برای استثنا نیاز به دلیل داشته باشیم، اما دلیل استثنا منحصر در روایات درع و خمار نیست. بلکه دلایل دیگری نیز در مساله وجود دارد مانند قاعده لوکان لبان. زیرا بالاخره این معرضیت وجود دارد که زن لباسی بپوشد که نتواند پاها را حین التشهد بپوشاند و همین مقدار کافی است برای اینکه اگر حکم لزومی در مقام وجود داشت باید بیان میشد. لذا از اینکه حکم لزومیِ روشنی در مورد ستر کف پا وجود ندارد معلوم می شود که در نظر شریعت پوشاندن این قسمت از بدن لازم نیست.
اشکال سوم؛ آقای خویی(در کلام محقق همدانی هم نقل شده )
بأنّ التستر بالأرض لا يغني عن الستر الصلاتي، فإنّه يعتبر فيه ساتر خاص و هو ما يصدق عليه اللباس، و من ثمّ لا تكفي الصلاة في حفيرة عارياً و إن كان مستوراً عن الناظر المحترم، و حيث لا يجب ستره و يجب ستر شيء من أطراف هذه المستثنيات من باب المقدمة بالثوب قطعاً فلا يجب ستره رأساً. (خوئی)[3]
استدلال قائلین به لزوم ستر باطن القدمین مبتنی بر پذیرش این مقدمه است که باطن القدمین در تمام حالات نماز پوشیده است. در حال جلوس و تشهد بوسیله لباس و در حال قیام و رکوع بوسیله ارض. اما اشکال این است که ستری که در نماز لازم است باید بوسیله لباس باشد نه زمین یا چیز دیگری. لذا اگر زن در چاله ای نماز بخواند که چاله بدنش را بپوشاند این برای رعایت شرط ستر کافی نیست. در نتیجه از جواز اکتفا زن به درع و خمار استفاده می شود که ستر باطن القدمین لازم نیست زیرا اکتفا به درع مستلزم این است که باطن القدمین بدون ساتر معتبر در نماز باشد.
پاسخ محقق همدانی:
و أجاب المحقق الهمداني (قدس سره)[4] عن ذلك بأنّ الأرض إنّما لا تكون ساتراً صلاتياً فيما إذا كانت مستقلة في الساترية، كما في مثال الحفيرة، و أمّا مع الانضمام بالثوب فلا مانع من الاكتفاء بهما (خوئی)[5]
عدم کفایت ساتریت ارض مربوط به جایی است که زمین مستقل در ستر باشد مثل همان مثال نماز خواندن در چاله. اما ساتریت زمین در صورتی که به ضم پوشیدن لباس باشد مشکلی ندارد و کافی است. همان طور که اگر زن با درع نماز می خواند اما در حال تشهد اگر لباس زیر و ازار نداشته باشد در این صورت قسمتی از بدنش بوسیله زمین پوشیده می شود اما با توجه به اینکه ساتریت زمین منضما به ساتریت ثوب است مانعی ندارد و ساتریت معتبر در صلاة محقق شده است. هم چنین در نماز خوابیده نیز اگر زن برهنه باشد و پتویی روی خود بیندازند و نماز بخواند نمازش صحیح است ولو اینکه قسمتی از بدن بوسیله زمین مستور شده است. در محل بحث نیز زمین ساتر مستقل نیست و در کنار درع و خمار بدن را پوشانده است.
مناقشه مرحوم آقای خویی
و فيه: أن هذا إنّما يتجه فيما إذا كان الثوب طويلاً من جميع الجوانب بحيث يستر ظاهر القدم ليكون مجموعة مستوراً بالثوب و بالأرض كما في مورد التنظير، لكن المفروض أنّ ظاهر القدم غير لازم الستر، لعدم كون الدروع المتعارفة التي دل النص على كفايتها طويلة الذيل. إذن فيكون الباطن مستوراً بالأرض فقط، و قد عرفت أنّ مثل هذا الستر غير كافٍ في الصلاة (خوئی)[6]
اصل کلام محقق همدانی ( که ساتريت ارض به صورت انضمامی کافی است) صحیح است اما بحث این است که در محل کلام آیا ساتریت زمین ساتریت مستقل است یا انضمامی؟
بله اگر درع به نحوی بلند بود که تا پشت پا می آمد و کف پا با زمین پوشانده میشد کلام ایشان تمام بود اما مفروض این است که درع ظاهر قدمین را نمی پوشاند لذا ساتریت زمین انضمامی نیست.
اشکال چهارم؛ آقای خویی
أنّ المستورية بالأرض مع التسليم إنّما تنفع ما دام القدم ثابتاً عليها و أمّا لو رفعته لحاجة فلا ستر وقتئذ. و لا شبهة أنّ الإطلاق في نصوص الاكتفاء بالدرع و الملحفة و نحوهما يشمل هذه الصورة أيضاً. (خوئی)[7]
مستور بودن بوسیله زمین اگر کافی باشد در صورتی فایده دارد که قدم بر روی زمین بماند و حرکت نکند. اما با توجه به اینکه متعارف است افراد بخاطر حاجات مختلف پای خود را از زمین بلند می کنند در نتیجه استدلال فوق ناتمام می شود. زیرا اطلاق روایات شامل این حالات نیز می شود در حالی که در اين حالات باطن قدم حتی با زمين هم مستور نمی شود ، از اطلاق روایات فهمیده می شود که پوشاندن کف پا لازم نیست.
اشکال پنجم؛ آقای خویی
أنّ باطن القدمين قد لا يكون مستوراً حالتي الجلوس و السجود و لا سيما لدى الجلوس متوركاً، فلم يكن مستوراً في جميع حالات الصلاة.
اینکه گفته شود باطن القدمین در تمام حالات مستور است محل مناقشه است. زیرا همیشه به این گونه نیست که در حال جلوس و سجده کف پای زن بوسیله درع پوشانده شود بلکه در بعضی از موارد کف پا بيرون از لباس قرار می کيرد مخصوصاً اگر به تورک بنشيند يعنى برران چپ بنشيند و پشت قدم راست را برشكم قدم چپ بگذارد .