« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسین شوپایی

1403/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

ستر الشعر حال الصلاة

 

موضوع: ستر الشعر حال الصلاة

آقای خویی به تقریبی که گذشت فرموده اند از روایت زراره و امثال آن می توان لزوم ستر شعر را فهمید. روایاتی مانند:

صحيحه علی بن جعفر (حديث2 از باب 28)

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الْمَرْأَةِ لَيْسَ لَهَا إِلَّا مِلْحَفَةٌ وَاحِدَةٌ كَيْفَ تُصَلِّي قَالَ تَلْتَفُّ فِيهَا وَ تُغَطِّي رَأْسَهَا وَ تُصَلِّي فَإِنْ خَرَجَتْ رِجْلُهَا وَ لَيْسَ تَقْدِرُ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ.

صحيحه يونس بن يعقوب(حديث4 از باب28)

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ‌ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ: فَالْمَرْأَةُ قَالَ لَا وَ لَا يَصْلُحُ لِلْحُرَّةِ إِذَا حَاضَتْ‌ إِلَّا الْخِمَارُ إِلَّا أَنْ لَا تَجِدَهُ.

اشکال:

هر چند به نحو نوعی ممکن است موی سر موجب پوشش پوست سر شود اما این طور نیست که طرف مقابلش نادر باشد. بلکه اگر موی زن خیلی بلند و پرپشت نباشد، پوست موی سر او مشخص می شود. همین طور در جایی که زن مویش بلند است اما آن را به نحوی می بندد که پوست سرش مشخص است (مثل جايی که فرق می گيرد) و این طور نیست که در همه حالات پوست سر مشخص نباشد.

وجه دوم؛ آقای حکیم

و صحيح زرارة... و نحوه غيره مما دل على وجوب تغطية الرأس، بناء على شموله للشعر و لو للتبعية، (حکیم)[1]

روایت زراره و سایر روایاتی که دلالت بر لزوم ستر راس می کند دلالت بر لزوم پوشاندن مو نیز می کنند. زیرا ستر راس محقق نمی شود مگر به ستر شعر. در نتیجه دلیل بر لزوم ستر راس دلالت بر لزوم ستر شعر نیز می کند و لو للتبعیه

اشکال:

و التبعية في أطراف الشعر الطويل النازل عن الرأس ممنوعة. (حکیم)[2]

خود آقای حکیم به این استدلال اشکال کرده اند و فرموده اند تبعیت در همه موارد وجود ندارد. مویی که بلند است و از قسمت سر بيرون ريخته است به تبعیت ستر راس پوشانده نمی شود.

وجه سوم؛ روایات خمار و مقنعه

و ربما استدل عليه أيضاً بما دل على وجوب الصلاة في الخمار، بناء على ظهور الخمار فيما يستر جميع الشعر. و فيه تأمل ظاهر (حکیم)[3]

در روایات بیان شده است که زن باید خمار داشته باشد. روایاتی که دلالت می کند بر اینکه نماز زن باید در خمار و مقنعه و امثال آن باشد دلالت بر لزوم ستر شعر می کند. روایاتی مانند صحیحه یونس بن یعقوب:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ‌ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ: فَالْمَرْأَةُ قَالَ لَا وَ لَا يَصْلُحُ لِلْحُرَّةِ إِذَا حَاضَتْ‌ إِلَّا الْخِمَارُ إِلَّا أَنْ لَا تَجِدَهُ.

هم چنین موثقه ابن ابی یعفور:

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ تُصَلِّي الْمَرْأَةُ فِي ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ إِزَارٍ وَ دِرْعٍ وَ خِمَارٍ وَ لَا يَضُرُّهَا بِأَنْ تَقَنَّعَ بِالْخِمَار فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَثَوْبَيْنِ تَتَّزِرُ بِأَحَدِهِمَا وَ تَقَنَّعُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ كَانَ دِرْعٌ وَ مِلْحَفَةٌ لَيْسَ عَلَيْهَا مِقْنَعَةٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ إِذَا تَقَنَّعَتْ بِمِلْحَفَةٍ[4] - فَإِنْ لَمْ تَكْفِهَا فَتَلْبَسُهَا[5] طُولًا.

اشکال اول؛ آقای حکیم

این طور نیست که خمار و مقنعه در همه حالات تمام موی زن را بپوشاند. بله سر و مقداری از مو را می پوشاند اما در جایی که موی زن بلند است یا روسری کوتاه باشد، موی زن بوسیله روسری پوشانده نمی شود.

در نتیجه تلازمی بین اخذ الخمار و ستر شعر وجود ندارد.

اشکال دوم؛

ولو در این روایات عنوان خمار و مقنعه آمده است اما مراد از خمار و مقنعه، این نیست که لزوما ساتر باشد. بلکه مهم استفاده از خمار است ولو ساتر نباشد. زیرا در صحیحه محمد بن مسلم (حديث7 از باب28) آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَرَى لِلرَّجُلِ يُصَلِّي فِي قَمِيصٍ وَاحِدٍ فَقَالَ إِذَا كَانَ كَثِيفاً فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ الْمَرْأَةُ تُصَلِّي فِي الدِّرْعِ وَ الْمِقْنَعَةِ إِذَا كَانَ الدِّرْعُ كَثِيفاً يَعْنِي إِذَا كَانَ سَتِيراً.

امام علیه السلام فرموده است زن باید در مقنعه وپيراهن نماز بخواند و پيراهن باید به نحوی باشد که بدن را بپوشاند.

در اینجا امام علیه السلام قید ستیر بودن را برای درع و پيراهن ذکر کرده اند ولی برای مقنعه این قید را نیاورده اند و این نشان می دهد که اصلا لازم نیست مقنعه حالت ستر داشته باشد. لذا ولو رقیق و غیر ستیر هم باشد برای نماز کافی است.

پاسخ؛ آقای حکیم

أن المتعارف طي المقنعة بحيث تكون ستيرة و إن كانت رقيقة. (حکیم)[6]

عدم ذکر تقیید در مقنعه بخاطر این نیست که ستیر بودن در مقنعه شرط نیست بلکه به این خاطر است که مقنعه خودش عملا ستیر است. زیرا هر چند مقنعه از پارچه رقیق باشد اما پیچش آن به نحوی است که موجب ستر عضو می شود.

هم چنین ممکن است در جواب بگوییم روایت محمد بن مسلم به نقل کلینی همان است که بیان شد اما مرحوم صدوق نیز این روایت را در فقیه آورده است و عبارت آن به شکل زیر است:

وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْمَرْأَةُ تُصَلِّي فِي الدِّرْعِ وَ الْمِقْنَعَةِ إِذَا كَانَ‌ كَثِيفاً يَعْنِي سَتِيراً.

در این نقل قید کثیف بودن هم برای مقنعه است هم پيراهن. لذا در لوامع صاحبقرانی این گونه ترجمه شده است:

در صحيح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه كه زن نماز مى‌كند يا مى‌تواند كرد در پيراهن و مقنعه هر گاه‌ هر دو ستير باشند (لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‌4، ص: 356)

اشکال:

این روایت را مرحوم صدوق از محمد بن مسلم نقل کرده است و سند ایشان به ابن مسلم مشتمل بر نوه و نتیجه احمد بن محمد بن خالد برقی است[7] که توثیق خاصی ندارد.

وجه چهارم؛ صحیحه زراره

در صحیحه زراره آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ أَدْنَى‌ مَا تُصَلِّي‌ فِيهِ الْمَرْأَةُ قَالَ دِرْعٌ وَ مِلْحَفَةٌ فَتَنْشُرُهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ تَجَلَّلُ بِهَا.

در این روایت فرموده است وظیفه زن در نماز این است که تجلل به ملحفه بکند. تجلل به ملحفه به این معناست که با ملحفه تمام بدنش را بپوشاند. زیرا تجلل به معنای پوشاندن است و تجلل در لغت به تغطیه معنا شده است:

ففي المجمع: جلّل الشيء تجليلا، أي عمّمه، و المجلّل السحاب الذي يجلّل الأرض بماء المطر أي يعمّها

در مصباح المنیر نیز گفته شده است:

جلّل المطر الأرض - بالتثقيل -: عمّها و طبّقها فلم يدع شيئا إلاّ غطّي عليه. المصباح المنير: ۱۰۶.

اشکال؛ آقای حکیم

اللهم إلا أن يكون الأمر محمولا على الاستحباب، لعدم اعتبار تجليل الجسد، (حکیم)[8]

هر چند امر به تجلل در اینجا آمده است اما این امر استحبابی است زیرا می دانیم تجلیل جسد از واجبات نماز نیست.

پاسخ:

ایشان فرموده با توجه به اینکه تجلیل الجسد واجب نیست پس امر در اینجا حمل بر استحباب می شود. اما این کلام صحیح نیست. زیرا تجلیل دو احتمال معنایی دارد.

الف. زن بوسیله ملحفه حالت شکوه و جلال پیدا کند همان طور که با گذاشتن چادر این حالت را پیدا می کند.

اگر معنای تجلیل این باشد روایت دلالت بر وجوب نمی کند اما این معنا با ظاهر روایت همخوانی ندارد و بعيد است مقصود مرحوم آقای حکيم اراده اين معنا از روايت باشد .

ب. تجلیل به معنای تغطیه (پوشاندن)

تغطیه مطلق ستر شی نیست بلکه به معنای این است که ساتر را به بدنش بچسباند.لذا در احرام که گفته شده است تغطیه رأس حرام است منظور این است که شخص با چیزی که به بدنش می چسبد سرش را بپوشاند.

ظاهرا مراد آقای حکیم نیز همین معنا باشد. یعنی تغطیه بدن در نماز با ساتر به نحوی که به بدن بچسبد لازم نیست. وقتی این لازم نباشد امر در اینجا حمل بر استحباب می شود.

اما در پاسخ می گوییم ولو تجلیل به معنای تغطیه است اما منظور از تغطیه در اینجا همان حالت در غطاء و ستار قرار گرفتن است و اتصال و چسبیدن در آن مراد نیست. لذا در کتب لغت نیز تجلیل به تعمیم معنا شده است اعم از اینکه الصاق نیز وجود داشته باشد یا خیر.

وقتی تغطیه به این معنا باشد دیگر وجهی ندارد روایت حمل بر استحباب شود.

وجه پنجم؛ روایت فضیل (حديث1 از باب28)

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: صَلَّتْ فَاطِمَةُ ع فِي دِرْعٍ وَ خِمَارُهَا عَلَى رَأْسِهَا لَيْسَ عَلَيْهَا أَكْثَرُ مِمَّا وَارَتْ بِهِ شَعْرَهَا وَ أُذُنَيْهَا.

در این روایت بیان شده است صدیقه طاهره سلام الله علیها در نماز خمار داشت و این خمار موی و گوش های حضرت علیها السلام را می پوشانده است. این روایت در مقام بیان کیفیت نماز حضرت سلام الله علیها است و از آن بدست می آید ستر الشعر لازم است.

اشکال سندی:

این روایت را مرحوم صدوق به سندش از فضیل نقل کرده است. این فضیل مردد است بین فضیل بن یسار و فضیل بن عثمان که هر دو ثقه هستند. هر چند سند ایشان به فضیل بن عثمان تمام است اما سند مرحوم صدوق به فضیل بن یسار اشکال دارد. در مشیخه آمده است:

و ما كان فيه عن الفضيل بن يسار فقد رويته عن محمّد بن موسى بن المتوكّل - رضي اللّه عنه - عن عليّ‌ بن الحسين السعدآباديّ‌، عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ‌، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن اذينة، عن الفضيل بن يسار (ابن‌بابویه)[9]

این سند مشتمل بر محمد بن موسی بن متوکل و علی بن حسین سعد آبادی است که توثیق ندارند.

لذا با توجه به اینکه معلوم نیست مرحوم صدوق این روایت را از کدام فضیل نقل کرده است نمی توان جهت اثبات مدعا به آن تمسک کرد.

 


[1] حکیم محسن. مستمسک العروة الوثقی. ج5، دار التفسير، 1374، ص255.
[2] حکیم محسن. مستمسک العروة الوثقی. ج5، دار التفسير، 1374، ص256.
[3] حکیم محسن. مستمسک العروة الوثقی. ج5، دار التفسير، 1374، ص256.
[4] ( 1)- في نسخة التهذيب- بالملحفة.( هامش المخطوط).
[5] ( 2)- في المصدر- فلتلبسها.
[6] حکیم محسن. مستمسک العروة الوثقی. ج5، دار التفسير، 1374، ص256.
[7] و ما كان فيه عن محمّد بن مسلم الثقفيّ‌ فقد رويته عن عليّ‌ بن أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبيه، عن جدّه أحمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ‌، عن أبيه محمّد بن خالد، عن العلاء بن رزين، عن محمّد بن مسلم (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص424).
[8] حکیم محسن. مستمسک العروة الوثقی. ج5، دار التفسير، 1374، ص255.
[9] ابن‌بابویه محمد بن علی. من لا يحضره الفقيه. ج4، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، 1363، ص441.
logo