1403/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
سترالرجل مابین السرة و الرکبة فی الصلاة
موضوع: سترالرجل مابین السرة و الرکبة فی الصلاة
• روایت دوم؛ روایت سفیان بن سمط
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِبْدِيلٍ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الرَّجُلُ إِذَا اتَّزَرَ بِثَوْبٍ وَاحِدٍ إِلَى ثُنْدُوَتِهِ صَلَّى فِيهِ (حر عاملی)[1]
بررسی سندی دو روایت:
روایت اول:
آقای خویی به این روایت اشکال سندی کرده است:
أمّا الأوّل فلأنّه و إن كان صحيحاً إلى رفاعة لكنّه يرويها مرسلة. (خوئی)[2]
سند روایت تا رفاعه مانعی ندارد اما رفاعه روایت را مستقیم از امام علیه السلام نقل نکرده است و از کسی که از امام شنیده است نقل روایت می کند. در نتیجه روایت مرسله است.
پاسخ آقای تبریزی:
لا يخفى الفرق بين قول رفاعة: حدثني من قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام، و بين قوله: حدثني من سمع أبا عبد اللّه عليه السّلام فإنّ الثاني شهادة من رفاعة على سماعه من الإمام عليه السّلام.(تبریزی)[3]
مواردی که راوی جلیل القدری مطلبی را از امام علیه السلام نشنیده است و آن را از شخصی که نامش را نمی برد نقل می کند، دو حالت دارد:
یک حالت این است که بگوید عمن حدثه عن الامام علیه السلام (یا عن الرجل یا حدثنی من قال سمعت الامام علیه السلام...) که در این صورت شبهه ارسال است و نمی توان به این روایت استناد کرد. در واقع در این حالت راوی شهادت نمی دهد که آن شخص مطلب را از امام علیه السلام شنیده است بلکه شنيده شدن مطلب از امام عليه السلام را از او نقل می کند .
حالت دیگر این است که راوی بگوید «حدثنی من سمع عن الامام علیه السلام»؛ در این صورت مجهول بودن شخصی که واسطه بین راوی و امام علیه السلام است مشکلی ایجاد نمی کند زیرا در این تعبیر، خودِ راویِ ثقه شهادت می دهد که آن شخص مطلب را از امام علیه السلام شنیده است. شهادت به شنیدن کلام از امام علیه السلام در واقع شهادت به صدور کلام از امام علیه السلام است. پس درمانحن فیه خودِ رفاعه خبر می دهد از صدور این کلام از امام علیه السلام و این خبر حجت است.
توضیح اکثر:
اختلاف در تعبیر در بکار بردن لفظ سماع در مورد مکاتبات نیز وجود دارد. در بعضی موارد راوی ثقه می گوید زید به من خبر داد که او به امام علیه السلام نامه ای نوشته است و امام در جواب او پاسخ داده است فلان مطلب را. اما در بعضی موارد راوی ثقه می گوید فلانی به امام علیه السلام نامه نوشت و امام علیه السلام کتب فی جوابه. در صورت اول شخص نویسنده نامه اگر مجهول باشد سبب ضعف روایت می شود. اما در صورت دوم ولو کاتب ثقه نباشد ضرری به سند وارد نمی شود زیرا در این جا شخص ثقه شهادت می دهد که امام علیه السلام این جور نوشته اند و در واقع شهادت بر وجود نامه از امام علیه السلام می دهد.
به عنوان مثال:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَسْأَلُهُ عَنِ الصَّلاَةِ فِي جُلُودِ الْأَرَانِبِ فَكَتَبَ مَكْرُوهٌ.
حسین بن سعید نقل می کند که محمد بن ابراهیم به او گفته است که به امام علیه السلام نامه نوشته است و امام علیه السلام در جوابش فلان جواب را فرموده است.
در این روایت حسین بن سعید شهادت نمی دهد که خودش نامه را دیده است و صرفا نقل می کند که محمد بن ابراهیم به او خبر داده است که نامه نوشته است.
اما در روایت دیگر آمده است:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ (امام رضا علیه السلام) إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُقْبَةَ: عِنْدَنَا جَوَارِبُ وَ تِكَكٌ تُعْمَلُ مِنْ وَبَرِ الْأَرَانِبِ فَهَلْ تَجُوزُ الصَّلاَةُ فِي وَبَرِ الْأَرَانِبِ مِنْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ وَ لاَ تَقِيَّةٍ فَكَتَبَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ تَجُوزُ الصَّلاَةُ فِيهَا.
در این روایت علی بن مهزیار شهادت می دهد که مکتوبه را دیده است. در اینجا اگر ابراهیم بن عقبه نیز ثقه نباشد خللی به سند وارد نمی شود زیرا خود علی بن مهزیار متکفل شهادت بر وجود چنین مکتوبه ای شده است.
استاد:
هر چند در نقل کتابت تفصیل مذکور صحیح است و باید بین این دو نحوه نقل فرق گذاشت اما در مورد سماع این چنین نیست. زیرا این مساله در مکاتبات عادی است که شخصی نامه ای بنویسید و بعد از آن شخص دیگری این نامه یا پاسخ آن را ببینید. لذا وقتی شخص ثقه می گوید امام علیه السلام نامه را نوشته است حمل می شود بر اینکه خودش نامه را دیده است. اما این مطلب در مورد سماع قابل تطبیق نیست. اینکه شخص خبر از تحقق سماع بدهد و ظاهرش در خبر حسی باشد عرفی نیست. زیرا در این موارد اگر شخصی با امام علیه السلام گفتگویی داشته باشد و نفر سومی بخواهد شهادت بدهد که من هم این گفتگو را شنیدم، از لفظ حدثنی من سمع استفاده نمی کند. بلکه از عبارتی مانند « سأله فلان و انا حاضر»[4] استفاده می شود. اما وقتی از تعبیر «سمع» استفاده می شود معنایش این است که خودش در مجلس نبوده است. وقتی راوی در مجلس نباشد خبر او از این گفتگو خبر مستقیم و بدون واسطه نیست. لذا حتی اگر به نحو قاطع هم بگوید فلانی از امام علیه السلام شنید نهایت چیزی که استفاده می شود این است که برای او ثابت شده است که این گفتگو بین شخص و امام علیه السلام واقع شده است اما اين ثابت شدن به خاطر مقدمه حسی (اخبار راوی ثقه) بوده يا ازروی قرائن برای او قطع يا اطمینان پيدا شده هر دو احتمال وجود دارد و از آنجا که مورد مظان اعمال حدس است خبر محتمل الحس و الحدس در چنين موردی حجت نیست.
روایت دوم؛
این روایت نیز اشکال سندی دارد. زیرا أَحْمَدَ بْنِ عِبْدِيلٍ توثیق ندارد.
البته سفیان بن سمط اشکال ندارد زیرا مروی عنه ابن ابی عمیر است.
بررسی دلالی دو روایت:
بر اساس این دو روایت لباس باید به نحوی باشد که تا پستان را بپوشاند حال آنکه در روایات وارد شده است و از مسلمات است که نماز خواندن شخص در «سروال» نیز صحیح است و سروال نیز یا از ناف به پایین است و یا به طور طبیعی پایین تر از ناف را می پوشاند. در نتیجه مشخص می شود آنچه در این دو روایت آمده است حکم الزامی نیست و حمل بر آداب نماز می شود.
روایات مربوط به سروال:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ (عَنْ) [5] مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي قَمِيصٍ وَاحِدٍ أَوْ قَبَاءٍ طَاقٍ أَوْ فِي قَبَاءٍ مَحْشُوٍّ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَزْرَارٌ فَقَالَ إِذَا كَانَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ صَفِيقٌ أَوْ قَبَاءٌ لَيْسَ بِطَوِيلِ الْفُرَجِ فَلاَ بَأْسَ وَ الثَّوْبُ الْوَاحِدُ يُتَوَشَّحُ بِهِ وَ السَّرَاوِيلُ كُلُّ ذَلِكَ لاَ بَأْسَ بِهِ وَ قَالَ إِذَا لَبِسَ السَّرَاوِيلَ فَلْيَجْعَلْ عَلَى عَاتِقِهِ شَيْئاً وَ لَوْ حَبْلاً.وَ رَوَاهُ اَلشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ: نَحْوَهُ[6] .
0.0.1- مطلب سوم
آیا آنچه در ستر عورت لازم است، پوشش نفس عورت است یا علاوه بر ستر نفس عورت باید جوری پوشانده شود که شبح آن نیز دیده نشود یا علاوه بر این دو باید طوری پوشانده شود که حجم عورت نیز مشخص نشود.
مرحوم سید در این بخش فرموده اند:
و الواجب ستر لون البشرة، و الأحوط ستر الشبح الذي يرى من خلف الثوب من غير تميّز للونه، و أمّا الحجم أي الشكل فلا يجب ستره.
پوشاندن پوست واجب است، شبح احتیاط مستحب و حجم و شکل واجب نيست .
نوع محشین کلام مرحوم سید را قبول کرده اند. اما برخی نسبت به شبح فرموده اند:
لا يترك بل لا يخلو عن وجه. (آل ياسين).
لا يترك. (الخوئي).
مرحوم سید در مساله 1 از احکام تخلی فرموده است ستر شبح لازم است:
و أمّا الشبح و هو ما يتراءى عند كون الساتر رقيقاً فستره لازم و في الحقيقة يرجع إلى ستر اللون. (یزدی)[7]
بررسی تنافی در کلام مرحوم سید:
در معنای شبح دو احتمال است:
الف. منظور این است که شخص خود شیء را می بیند به نحوی که رنگ آن دیده نمی شود مانند وقتی که بدن زن از زیر چادر نازک دیده می شود اما رنگش دیده نمی شود.
ب. منظور این است که بدن با واسطه دیده می شود ولی به نحوی دیده می شود که رنگش معلوم است.
مراد مرحوم سید در احکام التخلی با توجه به تعبیر (في الحقيقة يرجع إلى ستر اللون) این است که رنگ عورت مشخص باشد اما آنچه در کتاب الصلاة فرموده است مربوط به جایی است که رنگ پوست مشخص نباشد(من غير تميّز للونه). مثل جایی که شخص با عینکی که آبی رنگ است به شی نگاه می کند.
در نتیجه با توجه به کلمات ایشان باید در شبح تفصیل داد بین جایی که رنگ پوست قابل تشخیص باشد و جایی که چنین نیست.