< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

88/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 معنای حروف
 در بحث از معانی حروف كه بحث لفظی تحليلی است اين نكته مهمّ مطرح شده كه چرا در معانی حروف مانند اسماء كه می توان معانی مرادفشان را جايگزين نمود - توان معانی معادل يا مرادفشان را جايگزين نمود؟ و چرا بجای حرف «فی» از معنای اسمی مرادفش كه ظرفيّت است توان استفاده نمود؟ و چرا توان بجای الماء فی الكوز، گفت مثلاً الماء ظرفيّت الكوز؟
 اين نكته موجب شكل گيری بحث مفصّل و دقيقی شده كه معانی حروف و مشابه حروف از هيئات و نسب چه تفاوتی با معانی اسمی معادل خود دارند - كه نشان می دهد مرادف نبوده و فرق دارند - ولذا اصوليّون سعی كرده اند روشن سازند خصوصيّت اين معانی در چيست كه توان معنای اسمی معادل آن را جايگزين آن نمود؟ تعابير عميقی در كلمات محقّقين در سه مسلك معروف آمده است:
 1 - علاميّت حروف: يعنی دارای معنی نبودن آنها است كه صرفاً مانند علامات ضمّه و فتحه و كسره می باشند.
 2 - آليّت لحاظی معانی حرفی و استقلاليت معانی اسمی در مقام استعمال و وحدت ذات دو معنی و اين مسلك صاحب كفايه است كه معانی حروف و معانی اسمی را ذاتاً مرادف می داند و اختلاف آنها را در كيفيّت لحاظ در مقام استعمال می انگارد كه اگر به نحو آلی لحاظ شوند حرف برای آن معنی وضع شده است و اگر استقلالی لحاظ شوند اسم برای آن وضع شده است.
 3 - نسبيّت معنای حرفى: كه مسلك معروف ميان اصوليّون و ردّ كلام نصاحب كفايه است كه فرق ميان معانی حروف و اسما را ذاتی دانسته و آنها را دو نوع جداگانه از هم می دانند.
 
 1 ـ ردّ مبنای علاميّت حروف
 در ردّ اين قول گفته شده است كه مقصود از علاميّت معانی حرفی چيست؟ اگر مقصود آن است كه حروف همانند علامت إعراب بر وجود خصوصيّتی در معنای اسمی كه بر آن وارد شده اند، دلالت می كنند اين عينِ معنی داشتن حروف است مانند علامت ضمّه در جمله ای كه دالّ بر آن است كه اسم در اين جمله مثلاً فاعل و طرف نسبت فاعل به فعل است و اين برگشت به معنی داشتن حروف است اگر چه آن معنی مستقل نباشد و اگر مقصود آن است كه اصلاً معنايی ندارند اين نيز بديهی البطلان است زيرا واضح است چنانچه حرف «فی» را از جمله «الماء فی الكوز» حذف كنيم جمله مختل و بی معنی می شود و همين دليل بر معنی داشتن حرف است.
 و اگر مقصود آن است كه ابتداءً دلالت بر معنی ندارد و بلكه دلالت طولی دارد يعنی اسمی كه مدخول حرف می باشد در معنای خاصّ استعمال شده و مثلاً سَيْری كه از بصره شروع شده مطلق سير نيست بلكه سير خاصّی است و علامت بر مراد از معنای مستعمل فيه اسماء است لازمه اش آن خواهد بود كه لفظ سير - كه برای طبيعی سير وضع شده - مجازاً در سير خاص استعمال شده باشد و پس مدخول حروف در معنای مجازی استعمال شده است كه اين هم محتمل نيست و واضح البطلان است.
 نتيجه می گيريم علاميّت تمام نيست و متعيّناً حروف دارای معانی هستند اگر چه آن معانی مستقل نباشند.
 
 2 ـ مبنای آليت معنای حرفی در مقام استعمال
 و اين مبنای صاحب كفايه است كه به دو نكته برمی گردد:
 الف - ذهن انسان مفهوم واحد را - مانند ظرفيت، ابتدائيت - به دو شكل لحاظ می كند: گاهی نگاه استقلالی به آن دارد كه همان معنای اسمی است و گاهی نيز در ضمن حالتی برای معنای ديگری مورد لحاظ قرار مىن دهد مانند ظرفيّتی كه به شكل و حالتی در ظرف و مظروف ديده شود مثل آب در درون كوزه. و از برای لحاظ اوّل در مقام استعمال، اسم وضع می شود و از برای لحاظ دوم، حرف وضع می شود و در هر دو فرض ذات معنا يكسان است كه در اين مثال همان ظرفيّت است.
 ب - ممكن نيست قيد آليّت و استقلاليّت، قيد معنی و موضوعٌ له قرار گيرد. ايشان خيلی تلاش می كند اين مطلب را اثبات كند كه اين دو لحاظ، قيد معنای موضوع له نيستند چون لحاظ ذهنی هستند و مانند وجود ذهنی می باشند از اين حيث كه چنانچه وجود ذهنی را قيد معنی بدانيم قابل صدق بر خارج نخواهد بود و معانی جزئی خواهد شد و تعدد لحاظ در مقام استعمال لازم می آيد و اين سه اشكال را در كفايه بطور مبسوط خوانده ايد و حقيقتِ سخن ايشان آن است كه معانی حروف و اسماء يكی است و اختلاف ذاتی ندارند و اگر اختلافی هست به جهت يك امر عرضی خارج از معنای موضوعٌ له می باشد كه شرط واضع در مقام استعمال است كه در اسماء شرط لحاظ استقلالی است و در حروف لحاظ آلی است.
 
 اشكالات اين بيان:
 اين بيان مورد اشكالاتی قرار گرفته است:
 اشكال نخست: حاج شيخ اصفهانى (ره) ردّی بر كلام استاد خويش دارد مبنی بر آنكه ممكن نيست اينها متّحد المعنی باشند و ذاتاً فرقی نداشته باشند و تنها فرقشان در لحاظ باشد چرا كه همواره معانی حروف كه نسبت و ربط است در عالم خارج به صورتِ رابطی شكل می گيرد نه به شكل استقلالی و از اين استفاده می شود كه فرقشان صرفاً برگشت به كيفيّت لحاظ نيست بلكه فرق ذاتی دارند.
 پاسخ: در جواب می توان گفت كه مفهومی كه در خارج به يك نحوی شكل می گيرد ممكن است در ذهن به دو نحو قابل تصوير می باشد مانند أعراض كه در خارج هميشه «در موضوع» و غير مستقل شكل می گيرند ولی در ذهن مستقلاًّ هم قابل تصور و لحاظ است و كيفيت وجود ذهنی و خارجی لازم نيست همانند هم باشد بلكه لازم مطلب ايشان آن است كه كلمه (ظرفيت) اسم نباشد زيرا در خارج هيچ گاه ظرفيت مسقلاً موجود شود بلكه هميشه وجود ربطی دارد. البته اگر مقصود ايشان استقلاليت و نسبيت ذات معنی باشد نه كيفيت لحاظ آن مطلب ايشان صحيح است كه معانی نسبی هيچ گاه در خارج به طور استقلالی موجود شوند ليكن اين در حقيقت برگشت به قول سوم است و ربطی به مبنای صاحب كفايه ندارد زيرا ايشان آليت و استقلاليت را در كيفيت لحاظ و نه در معنای ملحوظ و متصور تصوير كرده است.
 اشكال دوم: ميرزای نائيني می فرمايد اينكه صاحب كفايه فرق را فقط در كيفيّت لحاظ ذهنی دانسته و آن را شرط استعمال می داند و كانّه واضع می گويد اگر لحاظ استقلالی داشتی اينگونه استعمال كن و اگر لحاظ آلی داشتی به صورت حرفی استعمال كن، بيان تمامی نيست زيرا:
 اوّلاً - دليلی نداريم اين شرط واجب الاتّباع باشد چون واضع كه مولای ما نيست تا عدم اتّباع از او معصيت باشد.
 ثانياً - بر فرض هم كه شروط واضع، لازم الاتّباع باشد اگر تبعيّت نكرديم مخالفت و معصيت خواهد بود و لازمه اش آن نيست كه استعمال خلاف باشد بلكه نهايتاً می توان گفت مجاز باشد (در صورتی كه اصلاً ممكن نيست اين دو جای يكديگر استعمال شوند و نه تنها استعمال غلطی است بلكه بالاتر از آن است) و مثلاً كلمه ظرفيّت به جای «فی» يا بالعكس ممكن نيست استعمال شود و اين خود بهترين دليل است بر آنكه اين دو معنی با يكديگر اختلاف ذاتی و عميق دارند.
 پاسخ اشکال اول: البتّه صاحب كفايه نخواسته بگويد اين شرط واضع است بلكه تنها خواسته آن را به عنوان قيد وضع بياورد و بنابر مطلبی كه ما سابقاً اشاره كرديم اشكالی ندارد زيرا نزد كسانی كه وضع را أمر اعتباری می دانند علقه وضعيّه را می توان بصورت مقيّد و مشروط قرار داد و معنايش آن است كه در فرض تحققّ شرط، رابطه وضعی وجود دارد و آنجا كه شرط نباشد علقه و رابطه وضعی هم نخواهد بود و استعمال غلط است يعنی مانند مابقی احكام اعتباری و جعلی خواهد بود كه قابل اطلاق و تقييد می عباشند ولذا شايد ايشان خواسته بگويد واضع آن را قيد وضع قرار داده است كه اگر معنا را به نحو استقلالی لحاظ نمود حرف، وضع شده است و اگر به نحو آلی لحاظ نمود اسم، وضع شده است. كه استعمال آنها در غير فرض تحقق شرط همانند استعمال الفاظ مهمله خواهد بود كه البته طبق مبنای قرن اكيد، قيد وضع معقول نيست.
 بررسی اشکال دوم: اشكال ديگر ميرزای نائيني بجاست كه چرا استعمال مجازی يكی در جای ديگری به معنای اعمّ - كه در بحث مجاز گذشت - صحيح نباشد ولو مجازاً و به جهت مناسبت در حالی كه وضع در يك حالت برای آن كافی است و چنانچه مناسبت هم نباشد امكان استعمال لفظ مهمل هم در معنائی كه فی الجمله برای لفظی ثابت است بايد ممكن باشد در صورتی كه در اينجا اصلاً امكان چنين استعمالی نيست و خودِ اين كاشف از وجود فرق ذاتی و ماهوی ميان اين دو است و به يك نكته ثبوتی بر می گردد نه آنكه مربوط به مطلبی اثباتی و شرط وضع و امثال آن باشد. بنابراين كلام ميرزای نائيني به اين بيان قابل قبول است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo