< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

88/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 تبعيت دلالت لفظی از اراده/فصل اول: دلالت لفظي/دليل لفظي/علم اصول
 
 بحث دوم، عدم تبعيت دلالت از اراده
 لازمه تبعيت دلالت از اراده آن است كه اگر لفظی را از كسی كه قصد اخطار معنای آن را ندارد بشنويم مانند نائم، دلالت لفظی شكل گيرد و تصور معنی هم كه شود تنها أنس بين تصور لفظ و معنی خواهد بود و نه دلالت وضعى. اين مطلب بنابر مسلك تعهد قابل قبول است چون دلالت لفظى، تصديقی بوده و براساس تعهد استعمال كننده می باشد كه قهراً اين دلالت تصديقی در محدوده التزام و تعهد متعهد می باشد و در جايی تحقق خواهد داشت كه اراده و قصد اخطار معنی باشد.
 ليكن اين سخن بنابر مسلك اعتبار توسعه داده شده و گفته اند كه چون غرض اصلی اعتبار كننده در محاورات آن است كه اراده اخطار معنی را داشته باشد پس قهراً در جائی كه اراده اخطار معنی وجود ندارد اعتبار وضع و انشاء نمودن آن خلاف حكمت وضع و لغو می باشد.
 البته صحيح آن است كه بنابر هر دو مسلك ـ تعهد و اعتبار ـ دلالت وضعی متوقف بر اراده و قصد افهام ميتواند باشد. اما بنابر مسلك تعهد بر خلاف آنچه كه در بالا آمده تبعيت دلالت از اراده صحيح نيست زيرا اگر چه دلالت لفظ بر معنى، تصديقی وتعهدی است و تعهد قابل تقييد می باشد ولی با توجه به آنكه در علقه وضعيّه تعهديه، اراده اخطار معنی مدلول قرار داده شده است أخذ مجدد اراده معنی و مقيد نمودن نفس تعهد و قضيه تعليقيه تعهديه به آن غير معقول است.
 زيرا طبق مسلك تعهد اراده و قصد خود معنی و مدلول است و طرف تعهد، استعمال كننده است كه متعهد می شود اراده اخطار معنی را داشته باشد و لذا اگر خود اين اراده را شرط دلالت و تعهد بدانند به معنای آن است كه ابتدا اين شرط بايستی احراز شود تا دلالت شكل گيرد و اينگونه تعهدی لغوی خواهد بود و آنچه شرط اصل تعهد است معنا ندارد تا تعهد بر آن دلالت نمايد چون رتبه شرط هميشه رتبه مقدم است و شبيه علت يا جزء علت است پس تواند مدلول و معلول تعهد باشد و شبيه قضيه به شرط محمول و يا تحصيل حاصل خواهد بود. ممكن است گفته شود دو اراده در كار است يكی كلی اخطار معنی و ديگری اراده اخطار خصوص معنای معينی پس اشكال دور يا تحصيل حاصل دفع می شود زيرا اراده اول همواره شرط اصل دلالت وضعيّه تعهديه می باشد و محقق دلالت تصديقی تابع آن ا ست ولی آنچه مدلول اين دلالت تصديقی می باشد اراده دوم است.
 روشن است كه در اين صورت احراز وجود اراده كلی اخطار به عنوان شرط دلالت تصديقی تعهديه خواهد بود و غير از اراده خصوص معنای مشخص لفظ می باشد و آنگاه نه دور خواهد بود و نه قضيه به شرط محمول و يا تحصيل حاصل خواهد بود. اين دفاع اگر چه اشكال را ثبوتاً دفع می كند ولی بر آن يك اشكال اثباتی وارد می شود كه مخاطب و مستمع چگونه اين اراده كلی را تشخيص دهد؟ وجود يك كاشف يا دال ديگری لازم است تا وجود اراده كلی اخطار معنی را به عنوان شرط دلالت وضعيهّه تعهديه بتواند احراز نمايد پس وجود كواشف غير تعهدی لازم است. حال سؤالی پيش می آيد كه وقتی وجود كاشف غير تعهدی از اراده اخطار معنی لازم است آنگاه گفته می شود كه از اين جهت تفاوتی بين اراده كلی و اجمالی اخطار معنی و اراده تفصيلی اخطار وجود ندارد زيرا اگر وجود اراده اخطار كلی و اجمالی بوسيله كواشف و دلالالت طبعی و سياقی صحيح و واقع باشد چرا اراده اخطار معنای تفصيلی اينگونه نباشد؟ و از اين قبيل اشكالات روشن می شود كه اصل اين مسلك صحيح نيست و كواشف طبعی و سياقی و غلبه و امثال آن كاشف از اراده اخطار معنی می باشد كه دلالت تصديقی است و نه وضع.
 بنابر مسلك اعتبار هم دلالت وضعی تواند متوقف بر اراده باشد زيرا:
 اولاًـ تقييد دلالت لفظ به وجود اراده اخطار معنى، مبنی بر آن است كه اطلاق دلالت مزبور و مقيد نبودنش لغو است پاسخ آن است كه پيش آيد زيرا اطلاق عدم لحاظ قيود است و نه لحاظ و جمع قيود.
 ثانياً ـ از آنجا كه براساس مسلك اعتبار دلالت لفظی دلالت تصوری می باشد تقييد آن به اراده اگر به معنای مفهوم اراده باشد كه باز هم تصوری است نه تصديقی و مقصود مدعی تبعيت نيست واگر مقصود آن است كه واقع و جود اراده در نفس متكلم قيد علقه وضعيه كه تصوری است باشد اين هم معقول نيست زيرا تلازم تصوری ميان دو تصورر است يعنی طرفينش در تصور بايد باشد و نه أمر تصديقی كه اگر ميان دو تصور اين استلزام ايجاد شد قهراً هرگاه تصور ملزوم در ذهن بيايد تصور لازم هم خواهد آمد و ديگر تقييد ملازمه تصوری معقول نيست و قياس آن به مجعولات اعتباری اشتباه است.
 
 بحث سوم، عدم اخذ اراده به عنوان قيد معنای موضوع له
 آيا ممكن است اراده قيد معنای موضوع له قرار گيرد يعنی لفظ برای معنای اراده شده بما هو مراد وضع شود؟ مقصود از قيديت اراده، واقع اراده به عنوان يك أمر وجودی نفسانی در عالم نفس می باشد نه مفهوم اراده كه امری تصوری است زيرا اثباتاً در هيچ لفظى، مفهوم اراده نيامده است و اگر چنانچه مفهوم اراده، مقصود نظر بود بايستی از تمامی الفاظ، مفهوم اراده به ذهن می آمد و مفهوم اراده هم آراده حقيقی و تصديقی نيست پس اصل بحث در آن است كه آيا معنای مقيد به واقع اراده، موضوع له شده است؟
 براساس مسالك اعتبار و قرن موكد كه دلالت الفاظ تصوری می باشد الفاظ برای ذات معانی وضع شده اند و اقتران تكوينی بين تصور الفاظ و تصور ذات معانی ايجاد شده با قطع نظر از آن كه آيا معانی در ظرف ذهن يا در خارج موجود باشند تا چه رسد كه مراد باشند يا نباشند؟ زيرا قيود وجودی و تصديقی چه ذهنی و چه خارجی ـ تواند قيد يا طرف دلالالت تصوريه قرار گيرد و بطور كلی هر نوع قيدی ـ چه قيد لفظ موضوع و چه قيد معنای موضوع له ـ اگر أخذ شود لازم است از سنخ تصور باشد مانند لفظ با تنوين و يا حيوان مفترس أبيض كه مقيد به قيد تصوری می باشد و در اين باب اخذ اراده همان مفهوم اراده خواهد بود كه مقصود نيست. بنابراين اساساً وقتی دلالت لفظ بر معنى، دلالتی تصوری شد محال است واقع اراده به عنوان يك أمر تصديقی در آن اخذ شود. و اما براساس مسلك تعهد كه دلالت لفظی را دلالت تصديقی می داند اراده اخطار معنى، خود مدلول تصديقی و طرف اين دلالت می باشد نه آنكه قيد مدلول لفظ باشد پس واضح است طبق اين مسلك، لفظ می تواند برای اراده معنی وضع شود و روح مسلك تعهد غير از اين نيست.
 در اينجا مطلبی را صاحب كفايه ذكر كرده و مورد قبول مشهور واقع شده است كه در باب معانی حرفى، معانی مقيد به اراده می باشند ولی هرگاه لحاظ استقلالی داشت معنای اسمی ابتدائيت را بكار می برد، فلذا معانی الفاظ ممكن است مقيد به قيودی باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo