< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

95/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/برائت /استدلال به کتاب

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در اشکالاتی بود که به استدلال به آیه تعذیب وارد شده است، اشکال اول این بود که آیه شریفه دلالت بر نفی عذاب فعلی دارد و این اعم از نفی استحقاق است، در حالیکه آنچه که برای اثبات برائت لازم است نفی استحقاق می باشد، از این اشکال دو جواب داده شد.

جواب اول این بود که اگر چه این آیه شریفه فقط دلالت بر نفی عذاب فعلی دارد لکن به دلیل اینکه در برخی از روایات احتیاط، آنچه که تعلیل برای وجوب احتیاط آورد شده وقوع در حرام و عذاب است بنابراین وقتی آیه شریفه عذاب را نفی می کند در نتیجه موضوع احتیاط برداشته می شود، در نتیجه ادله احتیاط جاری نمی شوند و راه برای اثبات برائت هموار می شود(البته این جواب فقط نسبت به برخی از ادله احتیاط که از راه وجود عقاب، احتیاط را ثابت می کند داده می شود).

جواب دیگر شیخ اعظم«ره» این بود که درست است که آیه شریفه فقط دلالت بر نفی عذاب دارد ولی خصم(اخباریون) قائل به ملازمه بین نفی تعذیب و نفی استحقاق هستند، پس طبق مبنای خودشان برائت ثابت می شود که البته این جواب یک جواب جدلی می باشد. مناقشه این جواب نیز این بود که درست است این جواب قول طرف مقابل را باطل می کند لکن برای اصولی که به دنبال حقیقت است برائت را ثابت نمی کند.

جواب دوم که از مرحوم امام نقل شده بود این بود که اصولی فقط به دنبال نفی استحقاق نیست بلکه برای اصولی همین مقدار که نفی عقاب فعلی شود کفایت می کند چون اصولی به دنبال این است که مؤمّن از عقاب به دست بیاورد و در موارد شکوک مؤمّن از عقاب وجود دارد.

محقق اصفهانی«ره» در فرمایش مرحوم امام این مناقشه را وارد کرد که اگر با وجود نفی تعذیب، استحقاق عقاب را محفوظ قرار دادیم معنای وجود استحقاق این است که حق مولویت و حق اطاعت مولا در ظرف شک موجود است و وقتی حق مولویت موجود بود اگر عبد مولا را اطاعت نکند مولا را هتک نموده و از زیّ بندگی خارج شده است در اینصورت عقاب نکردن خدا از روی لطف اوست اما این دلیل نمی شود که عبد مجاز به هتک مولا باشد بنابراین برائت ثابت نمی شود.

بیان دیگر برای مناقشه در جواب دوم

بیان دیگر برای فرمایش محقق اصفهانی«ره» این است که یکی از مناشئ مهم اطاعت در موارد قطع به تکلیف و یا در موارد وجود علمی به تکلیف دفع ضرر محتمل می باشد و ضرر نیز اعم از ضرر جسمانی و ضرر آبرویی است، حال در مواردی که استحقاق عقاب وجود دارد اگر چه ممکن است به سبب دلالت آیه تعذیب بر نفی تعذیب، ضرر جسمانی برداشته شده باشد لکن ضرر عِرضی و آبرویی وجود دارد چون مکلف در صورت ارتکاب چنین عملی آبروی خود را در مقابل خدای متعال و انبیاء علیهم السلام و ملائکه خدا می برد، علاوه بر اینکه اگر به دلیل شکر منعم توجه شود که در علم کلام گفته شده دلیل شکر منعم پایه تحریک بندگان است که به دنبال معارف بروند، در اینصورت شکر منعم به این است که تکالیف را امتثال نمایند.

بنابراین نمی توان پذیرفت که غرض اصولی فقط تأمین از عذاب است بلکه باید استحقاق نیز نفی شود و اگر گفتیم که آیه شریفه استحقاق عقاب را نفی نمی کند در نتیجه نمی تواند برائت را ثابت نماید.

جواب سوم به اشکال اول بر تقریب استدلال به آیه تعذیب

این جواب از بزرگانی مثل محقق عراقی«ره» و محقق خویی«ره» است، این بزرگان می گویند نفی تعذیب ملازمه با نفی استحقاق عقاب ندارد ولی آیه شریفه فقط نفی تعذیب نمی کند بلکه دلالت دارد بر اینکه من عذاب نمی کنم چون مخالف شأن من است، چون چنین جملات و شاکله ای(که فعل ماضی منفی وجود دارد) در مقام این وارد می شود که بفرماید چنین چیزی لایق به حال ما نیست، بنابراین نفی تعذیبی که منشأ آن تناسب داشتن با صفات الهیه باشد با نفی استحقاق ملازمه دارد چون اگر استحقاق عقاب داشته باشد عقاب او خلاف شأن خدا نیست، همانطور که در نصوص به آن اشاره شده است و می فرماید: «ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک غفور رحیم» و یا می فرماید: «لک العتبی لک العتبی حتی ترضی»، پس چون آیه شریفه دلالت بر مجرد نفی تعذیب ندارد بلکه دلالت بر نفی تعذیب خاص دارد به همین دلیل با نفی استحقاق ملازمه پیدا می کند.

پس در حقیقت این جواب از دو بخش تشکیل می شود؛ یکی اینکه آیه شریفه دلالت بر نفی تعذیب خاص دارد که آن، نفی تعذیب بر اساس عدم شأنیت خدا می باشد، بخش دوم نیز این است که این نفی خاص ملازمه با عدم استحقاق عقاب دارد چون اگر استحقاق عقاب باشد، تعذیب کردن، مخالف با عدم شأنیت خداوند نیست.

مناقشه در جواب سوم

مناقشه اول

اصل دلالت آیه بر عدم شانیت و اینکه عدم تعذیب بر اساس عدم تناسب با مقام خداست شاهدی ندارد، همانگونه که سابقا بیان شد بعضی از آیات نیز در مقام وجود دارد که به آن استشهاد می شود بر اینکه عدم تعذیب بر اساس عدم تناسب و عدم شأنیت خدا نیست، مثل آیه «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» بلکه در این آیه می خواهد بفرماید جایگاه رفیع پیامبر موجب می شود تا خدا عذاب نکند نه اینکه چون عذاب کردن لایق به حال خدا نیست عذاب نمی کند و یا از این روشن تر آیه «و ما کان الله یعذبهم و هم یستغفرون» است چون استغفار گنهکاران باعث نمی شود که عذاب کردن خدا خلاف شأن او شود به این دلیل که استغفار آنها از گناه موجب عدم استحقاق آنها نسبت به عذاب نمی شود، بلکه این، تفضل و لطف خداست که گنهکاران را بوسیله استغفار می بخشد و عذاب نمی کند. پس اینگونه نیست که چنین شاکله ای حتما این خصوصیت را دلالت می کند، بله گاهی شیئ منفی خصوصیتی دارد که خلاف شأن بودن از آن استفاده می شود، مثل «و ما کنّا ظالمین»، که ظلم چیزی است که سزاوار ذات خدای متعال نیست.

پاسخ به مناقشه اول

محقق حائری«دام ظله» در حاشیه مباحث الاصول متعرض این مناقشه شده و گفته بین این آیات و آیه مورد بحث فرق وجود دارد چون ما می گوییم بین عذاب دنیوی و اخروی تفاوت وجود دارد، اگر با همین شاکله عذاب دنیوی نفی شود ملازمه با عدم استحقاق ندارد ولی اگر عذاب اخروی با این شاکله نفی شود ملازمه با عدم استحقاق دارد.

توضیح مطلب این است که آیه شریفه «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» و مانند آن مربوط به عذاب دنیوی است، در عذاب های دنیوی علاوه بر اینکه ممکن است نفی عداب به دلیل عدم استحقاق عقاب باشد، ممکن است وجوه دیگری نیز منشأ نفی عذاب باشد اما در عذاب اخروی منشأ دیگری برای نفی عذاب جز استحقاق عقاب وجود ندارد، به همین دلیل از نفی عذاب اخروی می فهمیم نفی عذاب اخروی ناشی از عدم استحقاق است، به خلاف عذاب دنیوی که چون ممکن است وجوه دیگری علت نفی عذاب باشد به همین دلیل از نفی عذاب، نفی استحقاق ثابت نمی شود؛

«فاللّه (تعالى) يخبر بأنّه ليس من شأنه إنزال العذاب الّذي هو بدافع‌ هداية الآخرين‌ على الأمّة مع وجود الرسول فيهم رغم استحقاق الأمّة لما فيه من هلاك الرسول معهم المرسل لهداية الناس»[1] .

ایشان در مورد آیه «و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» نیز می گوید عذاب دنیا به داعی تشفی قلب خدا نیست بلکه برای هدایت انسان هاست و در صورتی که استغفار کنند این استغفار خودش هدایت است در نتیجه دیگر عذاب معنا ندارد چون عذاب خدا برای هدایت انسان ها بود و این هدایت با استغفار حاصل شده است؛

و ليس من شأنه أيضا إنزال العذاب في الدنيا و هم يستغفرون، لأنّ العذاب في الدنيا يكون بدافع الهداية، و الاستغفار هداية و حصول للمقصود، فلا معنى لإنزال العذاب»[2] .

بنابراین این جمل که دلالت بر عدم استحقاق عقاب نمی کنند به این دلیل است که در مورد عذاب دنیوی سخن می گویند و در عذاب دنیوی مناشئ دیگری نیز برای نفی عذاب ممکن است وجود داشته باشد.

بنابراین در پاسخ به مناقشه فوق می گوییم: اولا مناقشه این بود که چنین شاکله ای دلالت بر عدم شانیت نمی کند و ایشان عدم شانیت را مفروض می گیرد، ثانیا در قیامت نیز منشأ عدم عقاب فقط عدم استحقاق نیست بلکه مناشئ دیگر مثل رحمت خدا در آنجا نیز ممکن است وجود داشته باشد علاوه بر اینکه در عبارت «و انت فیهم» اگر بخواهیم بگوییم چون اینگونه است که اگر عذاب نازل کند تو هم در بین آنها هستی و عذاب می شوی اشکالش این است که خدا می تواند عذاب را نازل کند اما شامل پیامبر نشود.

پس ما جازم نمی شویم به اینکه این شاکله دلالت بر عدم شانیت می کند.

مناقشه دوم

اگر هم وقتی قبول کنیم که این شاکله دلالت بر شانیت می کند لکن باز هم ملازمه محل اشکال است.

 


[1] -«مباحث الأصول -قواعد ( قاعده ميسور قاعده لاضرر )، ج‌3، ص: 99.
[2] - همان.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo