« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

ولادت اباعبدالله ع و حضرت ابوالفضل ع:

میلاد مسعود و مبارک مولای‌مان سیدالشهداء حسین بن علی سلام الله علیهما را و هم‌چنین برادر بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را خدمت حضرت بقیة الله الاعظم و فاطمه‌ی معصومه علیها السلام و همه‌ی شیعیان و موالیان آن بزرگواران و هم‌چنین شما گرامیان تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که خدای متعال همان‌طور که در قطعنامه‌ی عاشورا بحسب زیارت عاشورا بیان فرموده است «و اجعل لنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین علیه السلام» ما قدم صدق داشته باشیم ان‌شاءالله با سیدالشهداء حسین بن علی سلام الله علیهما و اصحاب آن بزرگوار که از اعیان اصحاب آن حضرت برادر بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام هست. قدم صدق با آن بزرگواران با این‌که حادثه‌ای است که خب در زمان بسیار طولانی قبل آن واقعه‌ی جانگداز و عظیمه و مؤلمه محقق شده است اما قدم صدق معنایش این است که آن اهداف و آرمان‌هایی که آن بزرگواران برای او جانفشانی کردند و جان خودشان را نثار کردند اهداف آن بزرگواران در بستر تاریخ پیوسته باید ملحوظ نظر باشد و در راه تحقق آن‌ها ان‌شاءالله گام برداشته بشود و انتظار اهل‌بیت علیهم السلام از بخصوص روحانیت و این قشر معظم این است که اقتدای به آن بزرگواران کنند و در راه تحقق اهداف‌شان گام بردارند. و خدای متعال این عنایت را بعد از قرون متمادیه عنایت فرمود، انقلاب اسلامی پیروز شد بحمدالله به برکت فرزند آن بزرگوار مرحوم امام امت رضوان‌ الله علیه و بعد فرزند دیگرشان این راه بحمدالله با رهبری رهبریِ معظم استمرار داشته.

روایت دیگر:

خب روایت دیگری که به آن استدلال می‌شود برای این‌که مراد از شک در باب استصحاب خصوص احتمال متساوی الطرفین نیست بلکه موارد ظن به خلاف را هم شامل می‌شود البته ظن به خلافی که حجت نباشد دیگر مقصود این است، روایتی است که روایت همان صحیحه‌ی عبدالله بن سنان هست که قبلاً به این روایت استدلال شده بود که «قَالَ: سَأَلَ أَبِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ» پدر من از امام صادق سلام الله علیه سؤال کرد و من هم حضور داشتم در آن‌جا، پدرم چی گفت؟ گفت: «أَنِّي أُعِيرُ الذِّمِّيَّ ثَوْبِي وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَأْكُلُ لَحْمَ الْخِنْزِير» او می‌گوید من پیراهنم را عاریه می‌دهم به یک ذمی‌ای که می‌دانم شرب خمر می‌کند و لحم خنزیر می‌کند که خب این‌ها نجس است. «فَيَرُدُّ عَلَيَّ» بعد این لباس من را به من برمی‌گرداند «فَأَغْسِلُهُ قَبْلَ أَنْ أُصَلِّيَ فِيهِ» قبل از این‌که نماز در آن بخوانم باید این را بشورم آب بکشم؟ تطهیر کنم؟ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع صَلِّ فِيهِ وَ لَا تَغْسِلْهُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ» بخاطر این‌که او شرب خمر می‌کند و لحم خنزیر می‌خورد بخاطر این تو لازم نیست که بشوری این لباس را. «وَ لَا تَغْسِلْهُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ» چرا حالا؟ «فَإِنَّكَ أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ» چون تو این لباس را وقتی به او عاریه دادی آن‌وقت که طاهر بود و بعدش هم یقین نکردی که حالا این نجس کرده او را، چه‌می‌دانی که با شرایط تنجیس و سرایت موجود بوده در آن، خب لباس را پوشیده یا دست گذاشته، از کجا دستش تر بوده، مرطوب بوده یا آن لباس، این‌ها که معلوم نیست. پس بنابراین «وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ، فَلَا بَأْسَ أَنْ تُصَلِّيَ فِيهِ حَتَّى تَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ نَجَّسَهُ.» بنابراین اشکالی ندارد که نماز در آن بخوانی تا یقین کنی که بله او این لباس را نجس کرده و متنجس شده این لباس.

خب در این روایت شریفه که بنابر این‌که مراد حالا علی هذا المبنا استدلال می‌شود دیگر که مقصود حضرت استصحاب است که می‌فرمایند تو «أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ» علم به نجاستش هم که پیدا نکردی، پس بنابراین استصحاب بقاء طهارت را داری. «لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ» ملاک این است که استیقان به نجاست و خلاف حالت سابقه پیدا نکردی. خب چه در مواردی که ما ظن متساوی الطرفین داریم «لم تستیقن» صادق است، آن‌جایی هم که ظن به تنجیس داریم که آن نجس کرده ولی یقین نکردیم باز «لم تستیقن انه نجّسه» صادق است. بنابراین در این روایت شریفه کل الملاک را چی قرار داده؟ این‌که «لم تستیقن» که آن حالت سابقه از بین رفته. کلمه‌ی شک هم بکار برده نشده آن حرف‌هایی که در شک زده می‌شد، اصالة الحقیقه در شک ممکن است، کلمه‌ی شک را اصلاً حضرت بکار نبردند این‌جا، همین که «لم تستیقن انه نجّسه» این کفایت می‌کند برای این‌که به حالت سابقه عمل کنی و بگویی آن حالت سابقه که طهارت است باقی است.

خب این روایت بسیار اگر قبول کنیم دلالت این روایت را بر استصحاب و بگوییم این روایت متعرض استصحاب است یک دلیل بسیار متینی و قوی‌ای است بر این مدعا که آنچه که ما در باب استصحاب لازم داریم این است که یقین و حجت بر علیه حالت سابقه و بر این‌که حالت سابقه ادامه ندارد پیدا نکرده باشیم و وجود نداشته باشد. منتها چیزی که هست این است که آیا این دلالت می‌کند این روایت اصلاً بر استصحاب یا امر آخری را دلالت می‌کند؟

نظر محقق تبریزی:

شیخنا الاستاد مرحوم آقای تبریزی رضوان‌الله علیه که ایشان قبول ندارند دلالت این روایت را بر استصحاب و می‌فرمایند که این دارد یک حکمی در باب صلاة بیان می‌کند. ما در باب صلاة داریم که در ثوبی که یقین به نجاست نداری اشکال ندارد نماز بخوانی، ثوبی که یقین به نجاست نداری همین کفایت می‌کند ولو درواقع هم نجس باشد. بنابراین نیاز نیست که استصحاب بقاء طهارت بشود ولو استصحاب حجت نباشد. اما در باب نماز تا یقین به نجاست آن ثوب و ساتر پیدا نکردی یجوز صلاته. مثل باب مثلاً اکل و شرب نیست که باید آن مشروب شما آن مأکول شما شرطش طهارت است، نه این‌جا شرطش طهارت نیست، شرطش این است که علم به نجاست نباشد. شرط لباس و ساتر این است که علم به نجاست نداشته باشی و این روایت همین را دارد می‌گوید، از این باب است، حضرت می‌فرماید تو وقتی که به او دادی پاک بوده حالا هم که یقین به نجاست پیدا نکردی، پس موضوع نماز خواندن فراهم است در او؛ چون در باب صلات حکم این‌چنینی است.

بنابراین حالا اگر روایت دیگری هم نداشتیم که ما از آن استفاده بکنیم که ما در باب صلاة ساتر و لباسی که با آن نماز می‌خوانیم حکمش این‌چنینی است خود این روایت، فرض این است که می‌خواهیم این روایت دلیل بر استصحاب باشد دیگر، یعنی اگر صحاح زراره نبود اگر ادله‌ی دیگر هم نبود می‌خواستیم از این روایت استفاده کنیم حجیت استصحاب را دیگر و بگوییم مدلول این روایت استصحاب است، نه، مدلول این روایت استصحاب نیست، حضرت نفرمودند که نقض نکن آن را، این را که نفرمودند که، و نفرمودند در جای دیگری هم امثال این مورد که مشروط به طهارت است متعرض آن‌جا هم که نیستند، متعرض باب صلات هستند و ما احتمال حداقل اگر بدهیم که شاید لباسی که می‌خواهیم با آن نماز بخوانیم و ساتر ما باشد در نماز حکمش همین است که یقین به نجاست آن نداشته باشیم همین.

اقول:

خب البته این‌جا یک مطلبی هست و آن این‌که ‌آیا حالا در این و دیگر مربوط می‌شود به باب صلات و توی این جزئیات و خصوصیاتش مال باب صلات است که آیا همین که نمی‌دانیم نجس است یکفی برای این‌که با او بشود نماز خواند؟ سواء این‌که مسبوق به طهارت هم باشد یا نباشد؟ ممکن است یک لباسی یک پارچه‌ای یک چیزی انسان برمی‌خورد اصلاً حالت سابقه‌اش را هم نمی‌داند پاک بوده نجس بوده، این روایت آن‌جا را هم می‌گیرد یا نه از این روایت استفاده می‌شود اگر یک چیزی پاک بود تا علم به نجاست پیدا نکردی یجوز الصلاة فیه، ولو استصحاب هم بگوییم حجت نیست. قدر مسلم‌مان که از این روایت استفاده می‌شود همین است یعنی با این قید چیزی که مسبوق به طهارت بوده است وقتی علم به نجاست آن نداری یجوز الصلاة فیه. این نماز در آن جایز است. اما حالا یک چیزی اگر گفتیم مثلاً در طواف نه طهارت شرط است در لباس طائف، آن‌که می‌توانیم به این روایت استدلال بکنیم و هکذا موارد دیگر.

خب پس بنابراین با توجه به این شبهه که شبهه‌ی قویه‌ای است که استاد فرموده است و ما جوابی هم برای این نداریم، جوابی که خواستند بعضی‌ها عنایت بفرمایند و این‌ها، دافع این احتمال و این شبهه‌ای که ایشان فرموده‌اند نیست، مثلاً بعضی‌ها فرمودند خب با توجه به ادله‌ی دیگری که داریم و این‌که مسأله‌ی استصحاب مغروس در اذهان متشرعه هست بخصوص مثل عبدالله بن سنانی که این‌ها از تلامذه‌ی مهم امام صادق سلام‌الله علیه هستند و به این مسائل ‌آشنا هستند این مثلاً به ذهن‌شان می‌آید که این‌جا امام دارد استصحاب دیگر می‌فرماید. این‌ها هم تمام نیست، برای خاطر همین که ممکن است همین‌طور که در ذهن‌شان استصحاب یک‌ جاهایی بوده این مسأله هم در ذهن‌شان شاید در ذهن این‌ها باشد که بله می‌شود شاید حکم صلات این باشد و این باعث نمی‌شود که حتماً از این روایت آن‌ها بگوییم استصحاب را فهمیدند. بنابراین این استدلال ...

س: ؟؟؟ فرمودید بحث این بود که بنابر مبنای غیر شهید صدر که یقین به طهارت لازم است برای استصحاب این‌جا ؟؟؟ «لأنك كنت على يقين من طهارتك‌» فقط این طهارتش ؟؟؟ قبلاً این را هم می‌فرمودید که بعداً‌ باز فرمایش شهید شهید صدر ...

ج: من حالا حرف‌هایی که قبلاً در این روایت زدم الان یادم نیست چی گفتم، فعلاً بله حالا چیزی که دارم می‌گویم الان این است. بله یادم هست که این را مفصل بحث کردیم، چون این روایت روایتِ مهمی است که معارضی هم دارد، حل معارض چه‌جور می‌شود؟ آن‌جا یک روایتی دارد که نه باید ‌آب بکشی و آن را حمل بر استحباب کردند و از این‌جا از تعارض تخلص پیدا شده، بحث‌های تفصیلی بود که سابقاً انجام شد و حالا من هم حقیقتاً فرصت این‌که به آن مباحث مراجعه کنم که آن‌جا چی گفتیم و این‌ها یادم... یعنی فرصت پیدا نکردم. حالا آن‌چه که فعلاً در این مقام عرض می‌کنم حالا این مقدار است که ما بالاخره با توجه به این‌که این اشکال اشکالِ قوی‌ای است. البته شهید صدر قدس‌سره از این روایت یک مطلب دیگری هم در باب استصحاب استفاده فرموده و آن این‌که ما یقین سابق نمی‌خواهیم، همین که حالت سابقه این بوده ولو یقین الان نداشته باشیم، چون امام این‌جا نفرمودند که، فرمود «فانّک اعرته ایاه و هو طاهر» نفرمود «فانک اعترته ایاه و کنت عالماً بأنّه طاهر، و کنت متیقناً بأنّه طاهر» نه همین‌ که طاهر بوده و بعد حالا شک کردی این‌جا کفایت می‌کند. حالا آن مباحث و آن استفاده‌ها هم دیگر حالا سر جای خودش.

دلیل دیگری که ...

س: ببخشید استاد اگر شارع می‌خواست استصحاب را ؟؟؟ قاعده‌ی استصحاب بکند باید چه بیانی می‌آورد؟

ج: باید مثل آن‌جاها بفرماید «لأنك كنت على يقين من طهارتك‌ فشککت» مثل آن‌جاها، باید این‌جوری بفرماید، مثل آن‌جا که فرموده ولی این‌جه چنین چیزی نفرموده. فرموده بله آن‌وقت که پاک بوده حالا هم که یقین پیدا نکردی پس می‌شود با آن نماز بخوانی همین.

س: ؟؟؟ آن مستشکل یا آن مخاطب سؤال می‌کرد چه‌بسا دوباره این‌ها ...

ج: چه‌بسا بله، اگر سؤال می‌کرد شاید حضرت تعلیل به استصحاب می‌فرمودند ولی حالا که نیست. حرف سر این است که این روایت مردد است ظهور ندارد در استصحاب. بله اگر او سؤال می‌کرد که چرا این وجه‌اش چی هست که این‌طور می‌فرمایید می‌خواهم یاد بگیرم، نه اشکال می‌خواهد به امام بکند نه می‌خواهم یاد بگیرم که ضابطه به دستم بیاید جاهای دیگر هم عمل کنم طبق این ضابطه. خب اگر امام می‌فرمود چون استصحاب هست خیلی خب، اما امام که چیزی نفرموده، فقط این مسأله را فرموده این‌که پاک بوده حالا هم یقین نکردی این نجس شده می‌شود نماز با آن بخوانی همین. پس معلوم می‌شود حکم نماز این است که لباسی که قبلاً پاک بوده یقین نکردی این می‌شود با آن نماز خواند ولو استصحاب هم حجت نباشد.

س: آن‌هایی که می‌گویند توی ذهن‌شان این بوده که امام پس شاگرد امام بودند تلامذه‌ی امام بودند این بوده که استصحاب مثلاً بخاطر امام ؟؟؟ استصحاب را فرموده آن‌ها دلیلی که می‌گویند چی هست؟ برای چی می‌گویند مثلاً ؟؟؟ توی ذهن‌شان این بوده. یعنی اگر بخواهیم بگوییم که ...

ج: می‌گویند این روایات استصحاب متعدد است ممکن است مثلاً این‌ها در ذهن‌شان این‌جوری بوده. عرض کردم چیز قوی‌ای نیست این حرف، اشکال استاد اشکال قوی‌ای است که این‌جا فرمودند.

س: چون شما می‌فرمودید که اگر بحساب ؟؟؟ در آن زمان باشد بحساب نمی شود دیگر ...

ج: به اطلاق نمی‌شود تمسک کرد به اطلاق. این تازه آ‌ن مؤید این‌جا است که لعلّ این‌جور این هم این مسأله هم در ذهن‌شان بوده امام طبق همان دارد فرمایش می‌فرماید.

روایت دیگر:

روایت دیگری که شیخ اعظم قدس‌سره به آن و آخرین روایتی است که ایشان به آن استدلال فرموده برای این مدعا، اثبات مدعا روایت کاشانی است که حضرت فرمود بحسب نقل «اليقين لا يدخله الشك، صم للرؤية و أفطر للرؤية» آن سؤال کرده نامه‌ای نوشته خدمت حضرت و سؤال کرده از این‌که نمی‌دانیم یوم الشک باید چکار باید بکنیم، نمی‌دانیم الان اول ماه رمضان هست و ماه رمضان داخل شد یا نه؟ یا از آن طرف نمی‌دانیم شوال داخل شد یا رمضان ادامه دارد باید چه بکنیم؟ حضرت سلام الله علیه در جواب بحسب این نقل فرمودند که «الیقین لا یدخله الشک صم للرؤییه و افطر للرؤیة» روز هم می‌خواهی بگیری این باید با رؤیت باشد، افطار می‌خواهی بکنی و دیگر روزه نگیری و بگویی شوال داخل شد آن هم للرؤیة. دخول شهر رمضان به رؤیت هلال است خروج شهر رمضان و دخول ماه شوال هم به رؤیت هلال است. شیخ قدس‌سره از این روایت هم استفاده فرموده است که مقصود از این شک در عبارتی که فرمود «الیقین لا یدخله الشک» اعم است، چرا؟ فرموده به قرینه‌ی این تفریع.

توضیح مطلب ایشان این است که «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» کنایه‌ی از علم است رؤیت موضوعیت ندارد که حتماً باید با چشمت ببینی. حالا یک کسی اگر نابینا است «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» یا یک کسی چشمش ضعیف است نمی‌تواند ببیند خب دیگران می‌بینند شهادت می‌دهند. آن‌که مهم است این است که علم به هلال پیدا شده باشد پس «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» این رؤیت کنایة‌ عن العلم. خب وقتی این کنایه‌ی از علم شد پس مثل این‌که حضرت این‌جوری فرموده روزه بگیر با علم به دخول شهر رمضان و افطار کن با علم به دخول شهر شوال، کأنّ این‌جوری حضرت فرموده. خب این مطلب می‌خواهد تفریع باشد متفرع باشد بر «الیقین لا یدخله الشک» آیا با این‌که مراد از این شک تساوی الطرفین باشد سازگار است؟ اگر این است اقتضاء نمی‌کند که فقط علم باید پیدا بکند، باید فقط آن شکِ‌ نباشد یعنی آن تساوی الطرفینِ نباشد. این‌که فقط حضرت دارند علم را تفریع می‌کنند بر قبل و بر آن ضابطه که «الیقین لا یدخله الشک» این نشان می‌دهد که مقصود از آن شک چیه؟ اعم است به این‌که یقین شک واردش نمی‌شود که اجزاء آن را از هم متفکک کند و نقض کند، این لا یدخله همان معنای لاینقض می‌دهد، یعنی نقض چکار می‌کرد؟ نقض می‌آمد تار و پود یک چیزی را از هم می‌گسست، این هم شک هم بخواهد داخل بشود همین کار را می‌کند دیگر.

لا یدخله این که همان معنای لاینقضه می‌دهد، یعنی این وارد آن نمی‌شود که این‌ها را از هم جدا کند که، کأنّ این‌ها خب این استعمالات این‌جاها در این روایات از باب مجاز و استعاره و این‌ها هست دیگر. یقین که البته یک چیز بسیطی است معنا ندارد یک چیز داخلش بشود یا خارج از آن بشود آن یک حالت نفسانی است و یک امر بسیطی است. منتها کأنّ یقین یک چیزی ملاحظه دارد می‌شود که دارای بساطت نیست و یقین هم حالا شک هم می‌تواند داخل آن بشود که اگر شک داخل آن شد این اجزائش را کأنّ از هم می‌گسلد حالا حضرت می‌فرماید یقین شک داخلش نمی‌شود که بخواهد او را نقض کند او را بگسلد. حالا که این‌جوری است تو باید یقین پیدا کنی به دخول شهر رمضان یا خروج شهر رمضان. خب اگر آن شک فقط معنایش این بود که یقین شک احتمال متساوی الطرفین داخل او نمی‌شود، اما ظن بخلافش ممکن است داخلش بشود و متفککش کند، آن را از بین ببرد.

خب اگر ظن بر خلاف هم ممکن است این‌جوری باشد که شما آن را نفی نفرمودید چطور می‌فرمایید علم باید پیدا کند؟ سد ثغور نشده، سد ثغور وقتی می‌شود که هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد و تفریع درست بشود به این‌که آن شک مقصود چی باشد؟ مطلق عدم علم باشد. یقین عدم العلم نمی‌آید او را داخل در او بشود او را از بین ببرد، حالا این عدم العلم هرچی می‌خواهد باشد پس احتمال متساوی الطرفی باشد، ظن بر خلاف باشد، حتی اگر ما این روایت را ممکن است کسی مثل آقاضیا و این‌ها بگوید حتی این روایت دلالت می‌کند اطمینان هم حجت نیست. چون حضرت فرمود آن رؤیت که اگر کنایه‌ی از علم بگیریم. مگر این‌که رویت را کنایه‌ی از اطمینان و این حالت اطمینان نفس بگیریم که اطمینان هم با علم حاصل می‌شود هم با ظن متعاقب للعلم که اسمش را می‌گذاریم اطمینان حاصل می‌شود. بنابراین این هم بیانی است که شیخ اعظم قدس‌سره در مقام دارند و استدلال فرمودند.

مناقشه:

باز در این‌جا مرحوم شیخ استاد قدس‌سره یک مناقشه‌ای تبعاً لصاحب کفایه در استدلال به این روایت برای اصل استصحاب دارند. پس این روایت هم به نظر عده‌ای از بزرگان منهم آقای آ‌خوند و منهم شیخنا الاستاد تبریزی این‌ها اصلاً دلیل استصحاب نیست از روایت استصحاب شمرده نمی‌شود تا ما بخواهیم از آن استفاده کنیم شک در باب استصحاب اعم است. چرا؟ ایشان می‌فرمایند که برای دخول شهر و این‌که ماه وارد شده تا اعمال آن ماه مترتب بشود کلاً، ماه رمضان باشد، ماه ذی‌القعده بخواهد باشد، ماه محرم بخواهد باشد، ماه رجب باشد، شعبان و هر ماهی که یک احکامی شارع برای آن ماه قرار داده. حکم شارع این است که ماه که احکام بر آن مترتب می‌خواهد بشود باید یقین به آن حاصل بشود. باید بدانیم و الا احکام آن ماه مترتب نمی‌شود کاری هم به حجیت استصحاب ندارد. این حکمٌ مخصوصاٌ برای چی؟ برای علم به دخول ماه، تحقق ماه. بله؟

س: ...

ج: بله دیگر حالا آن للرویة اطمینان بگیریم للرؤیة را اگر کنایه از علم گرفتیم خب بله، البته اگر کنایه از علم هم بگیریم همان عرضی که چند روز پیش کردیم نسبت به فرمایش امام خب ولو علم هم بگوییم این رؤیت یعنی علم صددرصد هم بگیریم کنایه از او باشد اما از باب این‌که امارات یقوم مقام علم طریقی، بنابراین می‌گوییم وقتی اطمینان هم داشتیم بنابر این‌که اطمینان حجت است و اماره حجت است یا بینه اقامه شد یا حتی خبر واحد اگر گفتیم خبر واحد ثقه هم حجت است در موضوعات، همه‌ی این‌ها بواسطه‌ی دلیل آخر یقوم مقام این علم که از رؤیت استفاده کردیم. ولو این‌جا را خود این رؤیت را کنایه‌ی از خصوص علم صددرصد بگیریم. اگر اعم گرفتیم که خب دیگر احتیاجی به آن جهت ندارد، اما اگر اعم هم نگرفتیم و گفتیم یعنی این، ما موارد اطمینان را بنابر این‌که بگوییم اطمینان حجت است لااقل به سیره‌ی عقلائیه یا به فرمایش آقای نائینی و بعض بزرگان دیگر که می‌گویند علم در لغت عرب و حتی شاید لغات دیگر آن مطلب قطع صددرصد فلسفی نیست علم. فلذا در عرف می‌بینیم که مردم استعمال می‌کنند می‌گوییم این حرف را از کجا می‌دانی؟ می‌گوید فلانی به من گفت، می‌دانی، فلانی به من گفت، با این‌که فلانی بیش از اطمینان و این‌ها ولی معمولاً این‌ها برای آدم ایجاد نمی‌کند اما می‌گویند می‌دانیم.

کلمه‌ی می‌دانیم کلمه‌ی علم آقای نائینی فرموده در عرف و در لغت و این‌ها اعم است و به معنای اعم از معنای فلسفیِ صددرصد هست. بنابراین اگر این کنایه‌ی از علم باشد علم هم آن‌جوری معنا بکنیم که خیلی خب، اگر نه بگوییم همان صددرصد است اما در مباحث قطع آن‌جا این بحث تفصیلی انجام شده که امارات یقوم مقام القطع الطریقی نه قطع صفتی یا طریقیِ صفتی، نه، طریقی محض است. آن یقوم مقامه و این‌جا ظاهر این است که کنایه از خصوص، یعنی کنایه از قطع طریقی است علم طریقی است یعنی دیگر خصوصیت این جهات را ندارد به قرائن و شواهدی که در باب صوم و ابواب دیگر استفاده می‌شود.

س: ببخشید اگر این روایت را بگوییم ربطی به استصحاب ندارد از روایات ؟؟؟ درنمی‌آید که ؟؟؟ قرینه هم که می‌گویید الیقین لا یدخله الشیء نفس این‌که ؟؟؟ از روایت ولو این‌که ربطی به استصحاب ندارد این‌که شک اعم از ظن است که درمی‌آید از روایت به همان قرینه‌ی الیقین لا یدخله الشیء.

ج: چی درمی‌آید؟

س: نفس این‌که شک اعم از ظن است به همان طریقی که می‌فرمایید الیقین لا یدخله الشیئ ...

ج: یعنی مع غض از صم للرؤیة و افطر للرؤیة؟

س: مع غض از این‌که حاج آقا ببینید بگوییم اصلاً ربطی به استصحاب هم ندارد اشکال ندارد. بگوییم ربطی به استصحاب ندارد نفس این‌که شک اعم از ظن است از همان قرینه درنمی‌آید که اگر این لا یدخله ...

ج: نه

س: خود آن یک قرینه است ؟؟؟ یقین بصورت کلی لا یدخله الشک ...

ج: شاید یدخله، آخر این‌که عرض کردم این یک تعبد است نه یک واقعیت است، واضح است که یقین با شک قابل اجتماع نیست بحسب تکوین این‌جوری است دیگر، پس بنابراین یک تعبدی است شارع دارد می‌کند، خب حالا شاید تعبد به این می‌کند که یقین با شک مساوی الطرفین نقض نمی‌شود اما با ظن به خلاف چرا، ممکن است این‌جوری بشود.

س: آن هم لا یدخله الشیء دیگر حاج آقا. حاج آقا ظن بخلاف هم الیقین لا یدخله از ظن بخلاف.

ج: کجا گفته؟ آخر شک فرض این است که احتمال می‌دهیم شک به معنای تساوی الطرفین باشد ...

س: همان سد ثغور که فرمودید اگر ...

ج: پس بنابراین شما صم للرؤیة و افطر للرؤیة را داری دخالت می‌دهی درست؟ پس آن صم للرؤیة و افطر للرؤیة دارید دخالت می‌دهید، پس منقطع از آن نمی‌کنید. دخالت وقتی دادید الکلام همان فرمایشاتی است که فرمودند.

اقول:

خب این هم فرمایش استاد است در این‌جا، باز بخاطر این جهت علاوه بر این‌که این روایات کاشانی از نظر سند هم محل اشکال است پس بنابراین عمده‌ی دلیل بر این‌که این شک اعم است همان روایت ثانیه‌ی زراره است در دو فقره‌اش، فقره‌ی دو فقره‌ی روایت ثانیه‌ی زراره که به آن استدلال شد. ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعد وارد تنبیه، ببخشید قبل از این‌که وارد تنبیه بعد بشویم مرحوم شیخ اعظم یک استدلال دیگری هم دارند آن را معرض می‌شویم ان‌شاءالله و بعد وارد تنبیه بعد می‌شویم.

 

logo