« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

بحث در ادله‌ای بود که به آن‌ها استناد می‌شود برای اثبات این‌که مراد از شک در استصحاب خصوص تساوی‌الطرفین نیست بلکه در مقابل علم است. حالا چه تساوی طرفین باشد بقاء حالت سابقه و چه ظن به خلافش وجود داشته باشد چه ظن به وفاقش وجود داشته باشد، همه‌ی این موارد مشمول دلیل استصحاب هست. خب دلیل اول که شیخ اعظم و آخوند خراسانی و بسیاری از بزرگان رضوان‌الله علیهم به آن تمسک کرده‌اند این است که کلمه‌ی شک در لغت و در استعمالات عرفی و روایی به همین معنای عام است نه خصوص تساوی الطرفین و خب دیروز کلماتی از لغویین را عرض کردیم و بعضی از مباحث مربوط به آن را هم متعرض شدیم.

مناقشات تمسک به قول لغویین:

در این‌جا بعض شبهات وجود دارد برای تمسک به قول لغویین.

مناقشه اول:

شبهه‌ی اول این است که خب درست است عده‌ای از لغویین که نام بردیم و غیر آن‌ها که شیخ هم می‌فرماید ظاهر اتفاق‌شان بر این مطلب است اتفاق لغویین، این بود که جوری معنا کرده بودند شک را که معنای اعم درحقیقت استفاده می‌شود که خلاف‌الیقین، الشک خلاف الیقین، الشک ضد الیقین، الشک نقیض الیقین، الشک الریب و نقیض الیقین و هکذا و بعضی از لغویین هم که حتی تصریح کرده بودند که «هو تردد بین الشیئین سواء استوى طرفاه أو رجّح على الآخر» تصریح کرده بودند. شبهه این است که بله بسیاری از لغویین این مطلب را دارند اما خلاف این هم گفته شده و وجود دارد.

مثلاً راغب که فرد مهمی است در باب لغت، آن‌جا این‌جور ایشان فرموده، فرموده: الشک، چون کلمه‌ی شک در قرآن شریف مکرر آمده و ایشان هم؛ راغب در مفردات القرآن هستند، فرموده: «الشک اعتدال النقیضین عند الانسان و تساویهما» دوتا واژه استعمال فرموده اعتدال، اعتدال در جایی است که یکی بر دیگری نمی‌چربد، «اعتدال النقیضین عند الانسان» دو نقیض آمده نیامده، هست نیست و و... وقتی که هردو طرف باقی هست حالت سابقه، باقی نیست حالت سابقه که این‌ها نقیضین هستند دیگر. این وقتی اعتدال داشت هیچ‌کدام بر دیگری نچربید «و تساویهما» دیگر حالا تساویهما هم که تصریح است و این دوتا تساوی داشتند این اسمش شک است.

در مجمع البیان مرحوم طبرسی قدس‌سره که خب ایشان هم ادیب بزرگ و لغوی بزرگی است. ایشان فرموده «الشک وقوف فی المعنی و نقیضه» این است که انسان در یک مطلبی و نقیض آن مطلب حالت توقف داشته باشد لا الی هذا و لا الی ذاک. «کمن یشک فی کون الزید فی الدار زيد في الدار، فإنه لا يكون لإحدى الصفتين عنده مزيةٌ على الأخرى» شک وقتی دارد که آیا زید در دار هست یا نیست و برای هیچ‌یک از این دو صفت بودن و نبودن مزیتی بر دیگری نباشد به این می‌گویند شک. خب پس بنابراین اقوال لغویین این‌جور نیست که همه معنا کرده باشند به آن معنای عام. بزرگانی از لغت هم مثل این دو بزرگوار که حالا شاید اگر تتبع بشود حالا بیشتر از این مقدار هم بدست بیاید، این ها معنای تساوی از آن‌ها استفاده می‌شود. خب آیا یمکن التخلص از این مطلب؟ این یک نکته که حالا بعد ببینیم.

مناقشه دوم:

نکته‌ی دیگر این است که خود این تعبیرات عده‌ای از لغویین خالی از مسامحه نیست معلوم است که در مقام تبیین تمام المعنا و دقیق نیستند مثلاً گفته شده است که تهذیب اللغه نقل کرده از لیث که این‌ها همه لغویین بزرگی هستند «الشک نقیض الیقین» خب نقیض یقین یعنی چی؟ یعنی نبودن یقین، آیا واقعاً نبودن یقین مطلقا اسمش شک است؟ خب یقین نیست ممکن است یقین نبودن در اثر عدم التفات و غفلت باشد، این یعنی حالا می‌توانیم بگوییم این شاک است؟ الان ما که نشستیم الان این‌جا از خیلی از فرمول‌های ریاضی و غیر ریاضی اصلاً غافل هستیم، ما شک داریم نسبت به آن‌ها یا شک یک حالت وجودی نفسانی است؟ این نقیض الیقین مگر این‌که شما بگوییدد این نقیضی که این‌جا گفته شده مثلاً آن معنای منطقی‌اش نیست این نقیض این‌جا یعنی خلاف یا یعنی ضد، آن هم نه ضد باز فلسفی ضد عرفی و لغوی بگوییم. خب المحیط فی اللغة که این هم لغت مهمی است آن هم گفته نقیض الیقین، افصاح که دیروز خواندیم گفت نقیض الیقین. این‌ها معلوم می‌شود یک تعبیر دقیقی نیست این‌ها بخصوص که نقیض در لغت هم شاید معنایش همین نبود او باشد یعنی با معنای منطقی ممکن است فرقی نکند. پس بنابراین این‌جوری گفته بشود که ما به این قول لغویین بعد از این تسامحی که در تعابیر آن‌ها می‌بینیم که خلاف وجدان‌مان هست می‌فهیم یک معنای دقیقی نگفتند، در مقام بیان یک معنای دقیقی نیستند.

مناقشه سوم:

و مطلب سومی که باز گفته می‌شود این است که در کلام شیخنا الاستاد دام‌ظله هم این هست در این بحث. ایشان می‌فرمایند که معمولاً لغویین دأب‌شان بیان موارد استعمال است نه معنای حقیقی. این‌ها در بین اهل زبان می‌گشتند کما این‌که درباره‌ی فیروزآبادی صاحب قاموس می‌گویند همین‌طور ایشان سیر می‌کرده در روستاها و شهرها و مناطق مختلف و این‌ها آن‌چه که می‌شنیده می‌گویند این‌ها را ثبت کرده و لغویین دیگر هم می‌گویند موارد استعمال را ذکر می‌کنند و در مقام بیان معنای حقیقی نیستند و به قول ایشان یکی از شواهدی این‌که در مقام معنای حقیقی نیستند بسیاری از این لغویین می‌بینیم برای یک واژه چندین معنا ذکر می‌کنند و حال این‌که من المستبعد است که واقعاً این‌قدر این الفاظ مشترک لفظی باشند. پس این‌ها موارد استعمال است، نه این‌که هرکدام جداگانه این واژه برایش وضع شده باشد بنحو اشتراک لفظی.

پس بنابراین با وجود این شبهات، آن حرف اولی که می‌زدیم که می‌گفتیم ما از مجموع این کلمات برای‌مان اطمینان حاصل می‌شود، خب کسی مثلاً با این شبهات بگوید نه برای ما اطمینان حاصل نمی‌شود، پس اگر بخواهیم حجیت این فرمایشات لغویین را از این باب معتبر بدانیم که این‌ها یوجب برای ما اطمینان و آن اطمینان خودمان حجت است این‌ها اسباب الاطمینان است اشکال می‌شود که با توجه به این اموری که گفته شد که اختلاف در بین‌شان هست آن هم بین بزرگان لغت و این جهت که تعابیری هم که کردند یک تعابیر دقیقی نیست که وجداناً می‌دانیم این‌جوری نیست و این‌که در مقام بیان به معنای حقیقی نیستند موارد استعمال را می‌گویند. پس این برای ما لا یوجب الاطمینان اگر از این راه بخواهید بگویید.

س: اشکالش را توضیح می‌فرمایید؟ اشکالی که فرمودید ؟؟؟ معنای نقیض بودن ...

ج: بله عرض کردم شما وقتی که کسی غافل است اصلاً توی فکر یک چیزی نیست می‌توانیم بگوییم این آقا شاک است؟ شک و یقین و مظنه همان‌طور که شیخ فرموده اذا التفت إما ان یحصل له، اما اگر غافل است این نه ظان است، نه متیقن است، نه شاک است، الان ما خیلی چیزها الان غافل هستیم از آن توجه به آن نداریم. اگر توجه کنیم ممکن است حالا یکی از این صفات برای‌مان پیدا بشود، اما در حالی که غفلت داریم توجه به آن نداریم شک نیست. و حال این‌که اگر نقیض الیقین بگویید یعنی یقین نیست حالا یقین نبودن ...

س: حاج آقا سالبه بانتفاء موضوع نمی‌شود؟

ج: خب بشود ولی بالاخره نیست دیگر. انسان نیست، الان می‌گوییم مثلاً می‌گوییم سیمرغ نیست خب باشد ...

س: ...

ج: نه نقیض الیقین البته راجع به آدم، راجع به ذی‌شعور و الا این دیوار هم یقین ندارد درست؟

س: ...

ج: نه آن درست اما این آدم باید التفات هم داشته باشد یا نه نقیض الیقین است همین که این نبود؟

س: ...

ج: حالا این‌ها را حالا بعد عرض می‌کنیم حالا این فعلاً داریم اشکال را عرض می‌کنیم.

س: ...

ج: خب حالا داریم یکی یکی می‌گوییم دیگر حالا بله.

پس بنابراین اگر منشأ اعتماد شما به قول لغویین این است که اتفاق این‌ها، گفته‌ی این‌ها همه‌شان یا جُلّ آ‌ن‌ها موجب اطمینان می‌شود و حجیت مال آن اطمینانِ است این‌جا گفته می‌شود با توجه به این شبهات برای ما اطمینان حاصل نمی‌شود. اگر بخواهید به شهادت آن‌ها اتکاء کنید نه به اطمینان خودتان، از باب این‌که این خبر واحد است و خبر واحد ثقه حجت است اشکالش این است که حرف‌های‌شان با همدیگر تعارض دارند. پس بنابراین خبر واحد ثقه هم نیست. اگر از باب حجیت قول اهل خبره می‌خواهید به آن‌ها مراجعه کنید حالا کبرایش را بپذیریم که این‌ها اهل خبره هستند چون گفتیم که محل کلام است که لغویین اهل خبره هستند؟ که عده‌ای اشکال می‌کنند مثل شیخ و بزرگانی علی ما ببالی این‌ها اشکال می‌کنند که این‌ها نه اهل خبره نیستند چون معنای این واژه چی هست خبرویت نمی‌خواهد. حالا اگر گفتیم نه بله برای معاصرین و جاهایی که چیز است خبرویت نمی‌خواهد اما وقتی که هزار سال گذشته می‌خواهیم بگوییم هزار سال پیش معنایش چی بوده و امثال ذلک این دیگر می‌شود جزء مباحثی که خبرویت نیاز دارد که شهید صدر قدس‌سره در بحث حجت قول لغویین آن‌جا ایشان می‌فرماید نه، این خبرویت می‌خواهد. بخصوص برای خصوصیات آن واژه و معنای آن واژه. حالا این اگر این را هم بگوییم اهل خبره هم می‌بینیم با هم اختلاف دارند، حجیت اهل خبره هم مشروط به این است که خود اهل خبره با هم اختلاف نداشته باشند و الا تعارض می‌کنند. یک معمار می‌آوریم مثلاً می‌گوییم این بنا را، این خانه را، این مغازه را، این ماشین را مثلاً قیمت کن، یکی‌شان این می‌گوید یکی‌شان یک چیز دیگر می‌گوید، خب این‌جا هم اهل خبره باشند اختلاف دارند، نباشند فقط بخواهیم بگوییم خبر واحد و ثقه حجت است حالا علی فرض این‌که همه‌ی این‌ها را هم ثقه بدانیم یا عده‌ای‌شان را ثقه بدانیم پس بنابراین این‌ها تعارض می‌کنند. این شبهه‌ای است که این‌جا وجود دارد پس ...

س: ...

ج: بله این هم خوب است حرف خوبی است...

س: ...

ج: خب این شبهه‌ای است که عرض کردیم در این‌جا هست بیان شبهه را عرض کردیم که وجود این مطالبی که گفته شد در همه‌ی وجوهی که کبرای مسأله را درست می‌کرد برای ما که تطبیق کنیم در مقام و بگوییم حجت است مناقشه بشود.

س: ...

ج: حالا آن اصلاً مقام آخری است آن چیز دیگری است. ببینید این این بود که لسان این حضرات این است که در لغت عرب مِن قدیم الزمان معنای این واژه‌ها این است بنابراین آن‌جا دیگر احتیاجی به اصالة عدم نقل ندارد، اصالة عدم نقل مال کجاست؟ مال جایی است که ما الان تبادر عند اهل لسان را برویم خودمان ببینیم این‌جور تبادر می‌کند، می‌گوییم خب این فی زماننا دارد این‌جور تبادر می‌کند، ثابت می‌شود که الان، ثابت می‌شود که الان در لغت عرب شک به این معنا است، اما آیا در آن زمانی که این نصوص صادر شده به این معنا هست یا نه؟ آن‌جا باید با اصالة عدم نقل و فلان آن‌جا نیاز داریم. یا این‌که لغویینی که دارند می‌گویند آن‌ها زمان خودشان را دارند می‌گویند. خب اگر این هم بود باز ما نیاز داریم. اما در این بحث ما الان این بزرگانی که الان گفتند این لغویینی که گفتند بخصوص مثل مفردات راغب که او قرآن را می‌خواهد معنا کند، مجمع البیان قرآن را می‌خواهد بیان بکند یا این بزرگان دیگر که گفته‌اند این‌ها نظر ندارند به این‌که الان معنایش این است. می‌خواهند بگویند در لغت عرب تا جایی که شناخته می‌شود لغت عرب همین‌جور تا اعصار قدیم همه‌اش همین است معنایش این است. این دیگر احتیاجی به ضمیمه کردن اصالة الثبات فی اللغة و یا استصحاب قهقرائی و یا استصحاب عدم نقل این‌ها دیگر نیاز ندارد، آن‌جا ما نیاز داریم که البته ‌آن‌جا هم اگر آن‌جوری شد حالا آن هم خودش محل کلام است که آیا حجت است یا حجت نیست.

س: ؟؟؟ گزارشی که از لغویین به ما می‌رسد مشخص باشد که ؟؟؟ آن مبدأ پیدایش زبان ...

ج: بالاخره قطعاً زمان صدور آیات و روایات را شامل می‌شود این مسلم است. خب این اشکال.

پاسخ به مناقشات:

آیا امکان تخلص از این اشکال را داریم؟ یمکن ان یقال به این‌که چون بسیاری از لغویین به جهلی که حتی شیخ اعظم می‌فرماید کأنّ لا خلاف بینهم، که کأنّ مثلاً یک دو سه‌تایی که ایشان دیده یا مراجعه نداشته ایشان یا این‌ها را خیلی مهم نمی‌داند، می‌گوید اگر ما صدتا لغوی داری نود و پنج‌تای‌شان دارند این‌جوری می‌گویند هیچ‌کس نگفته تساوی. بالاخره تساوی نگفتند گفتند خلاف یقین است، ضد یقین است. گفتند به معنای ریب است، ریب یعنی تردد داریم که این‌طور است؟ آن‌جور است؟ تحیر داریم، این‌جوری گفتند. کثرت قائلین به این جهت ولو این‌که یک مخالفی هم باشد ولو این‌که می‌دانیم یک مقداری هم ممکن است در تعابیرشان تسامح هم باشد نباید نقیض می‌گفت، شاید هم نقیض حالا در نظر او آن به معنایی که ما الان در منطق و مثلاً این زمان ما می‌گوییم نباشد، نقیض یعنی همان ضد یعنی همان خلاف. بنابراین با توجه به این جهت کثرت این گوینده‌ها و تضلع خیلی از آن‌ها که این‌ها لغوی‌های مهمی هستند چون در اطمینان، حصول اطمینان هم کم نقش دارد، هم کیف نقش دارد. گاهی ممکن است هم کم چون وقتی کم بالا بود ضریب احتمال خطا را کاهش می‌دهد، یک نفر، دو نفر، سه نفر، صد نفر هی همه‌ی این‌ها اشتباه کردند، همه‌ی این‌ها سهو کردند، همه‌ی این‌ها این وقتی کم زیاد بود کاهش می‌دهند، علاوه بر کم کیف هم که این‌ها آدم‌های قوی‌ای هستند مطلع هستند تضلع دارند و همین‌جوری حرف نمی‌زنند، فلذاست که در آن ابواب هم خود تقوا، خود ورع، خود این‌که قول به غیرعلم نگویند، خود به این‌که اهل این‌که بخواهند بگویند ما بلد هستیم همین‌جوری بدون، این‌جوری نیستند این‌ها همه در حصول اطمینان برای ما دخالت دارد و ما وقتی این‌ها را جمع می‌کنیم این‌ها را روی هم می‌گذاریم می‌بینیم که بگوییم اطمینان است.

خب این یک بیان، البته این بیان من شخص الی شخص دیگر تفاوت می‌کند چون اطمینان شخصی مقصود است دیگر. حالا یک کسی ممکن است بگوید از این‌که هفت هشت نفر حالا فرض کردم حالا ما این‌قدر کسی مراجعه کند بسیار کتاب‌های لغت فراوان است مثلاً سیدعلی خان در شرح صحیفه‌ی سجادیه یکی از لغویین مهم است که ما البته یکی از دوستان زحمت کشیده این‌ها را استخراج کرده، خود ایشان هم کتاب طراز ‌الاول دارد دارد در لغت که تا همه‌ی حروف را نرسیده آن کتاب را تکمیل کند. اما در شرح صحیفه‌ی سجادیه‌شان خب می‌شود این را ضمیمه‌ی آن کرد می‌شود خودش یک لغت خوبی.

س: ...

ج: الطراز الاول، شیخ اعظم از الطراز الاول نقل می‌کند کتاب لغت مهمی است از سیدعلی خان.

و هم‌چنین بعضی لغویین دیگر که مثلاً فرض کنید ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه او هم آ‌دم ادیب بزرگی است این‌ها. این مراجعه‌ی به این‌ها که من الان نرسیدم می‌خواستم چون آن توی مؤسسه بود توفیق پیدا نکردم آن را مراجعه کنم مال سیدعلی خان را و مال ابن ابی‌الحدید هم که این جمع‌آوری نشده، البته خب آقایان جستجو کنند این موارد را ممکن است بدست بیاورند. علی‌ای‌حال بخصوص این‌ها مهم این است که مثل ابن ابی‌الحدید چون شارح نهج‌البلاغه است لغات را می‌خواهد به آن زمان امیرالمؤمنین و این‌ها معنا کند دیگر، نمی‌خواهد بگوید در زمان این‌جور بوده. و هم‌چنین سیدعلی خان هم همین‌جور است چون می‌خواهد صحیفه‌ی سجادیه را معنا کند، نمی‌آید بگوید لغت در زمان من این است علی القاعده، مگر این‌که بخواهد بگوید زمان این است من به اصالة عدم نقل می‌آورم این‌جا. علی‌ای‌حال این یک راه است که ما این‌جوری بگوییم و اطمینان حاصل بشود برای شخص.

و اما این‌که بگوییم این‌ها قول‌شان با هم تعارض دارند این‌جا باز اگر از کثرت آن طرف و تضلع آن طرف برای ما اطمینان حاصل بشود قهراً معارضه نمی‌کند با قول مثل راغب و قول مجمع البیان. چرا؟ برای این‌که اطمینان وقتی یپدا کردیم اماره حجیتش مشروط به عدم اطمینان به خلاف است و وقتی ما از گفته‌ی آن‌ها و اتفاق آن‌ها آن کثرت‌شان و کمیت و کیفیت‌شان برای ما حصول اطمینان شد قهراً پس قول آن دوتا این معارضه نمی‌کند. علاوه بر این‌که کلام مرحوم راغب تصریح داشت اما کلام مجمع‌البیان این تصریحی ندارد می‌شود معنا کرد که با آن‌ها هم سازگاری پیدا کند، چون چی گفت ایشان؟ گفت الشک وقوف فی المعنا و نقیضه، وقوف است یعنی نه به آن حکم می‌کنی نه به این. خب آدم ظن غیر معتبر هم که داشته باشد حکم نمی‌کند دیگر. با این سازگار است نه این‌که حتماً باید تساوی باشد. در حکم کردن و این‌که بخواهی اذعان بکنی که حکم همان اذعان نفس است این بله. ولی این می‌سازد با آن‌جا.

بعد فرموده «کمن یشک فی کون الزید فی الدار زيد في الدار، فإنه لا يكون لإحدى الصفتين عنده مزية على الأخرى» این مزیت مطلق المزیت شاید مقصودش نیست یعنی مزیت معینه، وقتی برای یکی از این بودنش در دار یا نبودن مزیت معینه‌ای نیست این‌جا گفته می‌شود که شک دارم. نه برای این دو صفت نفسانی‌ات مزیتی نیست این‌جوری معنا کردیم، گفتیم خب ظن مزیت بر شک دارد، نه، آن مزیت را ایشان زده به متعلق، می‌گوید وقتی برای آن متعلق آن دوتا صفت یعنی بودن و نبودن، بودن و نبودن زید در دار وقتی بر هیچ‌کدام مزیت معینه‌ای بر دیگری نباشد آن‌جا شما وقوف می‌کنی؛ نه به این حکم می‌کنی، نه به آن حکم می‌کنی. این می‌گویند این آقا پس شاک است، خودت هم می‌گویی من شک دارم ...

س: ...

ج: اصلاً ببینید در عبارت ایشان کلمه‌ی ....

س: ...

ج: بله به قرینه‌ی به این قرینه ...

س: ...

ج: نه به این قرینه، بله خلاف ظاهر اولی که هست. خلاف ظاهر اولی که هست که آن‌جا گفتیم ولی قابل ...

س: ...

ج: نص نیست که بگوییم حالا با قول بقیه‌ی لغویین حتماً این‌جوری می‌خواهیم ...

س: ...

ج: نه دیگر ظاهرش که ظاهر اولی که بله، ولی ایشان حتماً هم زده چون صفتین اصلاً اسم یقین در عبارت ایشان نیست که ما بگوییم صفتین مقصودش از صفتین شک و یقین است نه، این صفتین یعنی کون الزید فی الدار این بودن زید در دار و نبودن زیدی در دار این دوتا صفتی است که من مزیتی برای یکی از این‌ها بر دیگری ندارم، خب این‌جا می‌گویم نسبت به بودن زید در دار شک دارم، وقتی مزیتی بر یکی از این‌ها بر دیگری باشد.

و اما پس این‌جوری بیاییم بگوییم تعارض نمی‌کنند اگر از راه حجیت خبر واحد و قول ثقه بخواهیم پیش بیاییم. و اما اگر بخواهیم از باب اهل خبره پیش بیاییم، اگر از باب اهل خبره پیش آمدیم خب این مطالبی که ایشان فرمودند این‌جا جای طرح دارد که بگوییم اولاً خب ممکن است گفته بشود مجموع کسانی که بنحو اعم تعریف کرده‌اند این‌ها اعلم هستند، خب این‌جا یک نکته‌ای است من عرض بکنم که گاهی ما اعلم را فردی معنا می‌کنیم، می‌گوییم این شخص آن شخص، می‌گوییم این علمش أعلم است از دیگران، الا اعلم است حالا یک مقداری هم در معنای اعلم اختلاف است ولی اعلم است یعنی معنایی که این‌جاها مقصود است و این است این است که ادقّ توجه به جهات مسأله، جوانب مسأله بیشتر دارد، غفلت از دقایق مربوطه‌ی به مطلب کمتر است و این‌جوری است.

وقتی دو نفر را با هم مقایسه می‌کنیم می‌بینیم این در مقام استدلال و در مقام بیان و توجه به جوانب مختلف یک کاستی‌هایی دارد ولی آن نه، آن همه‌ی جهات را توجه به آن می‌کند دقیق حساب می‌کند در محاسباتش جامع الاطراف است ولی او دیگری این‌چنینی نیست. خب این می‌شود اعلم. حالا یک اعلمی هم توی روایات داریم که «أعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إلَی عِلمِهِ» آن هم یک معنای اعلم است یعنی هرچی دیگران دارند او هم دارد مضاف بر‌ آن هم دارد علم‌های دیگران را هم جمع کرده. اما این اعملی که این‌جا می گوییم این نیست که اطلاع داشته باشد او چی می‌گوید، او چی می‌گوید، او چی می‌گوید، گاهی این‌ها هم البته دخالت در آن دقت خودش دارد مخصوصاً در فقه، اما به این اندازه، دیگر حالا همه چی گفتن لازم ندارد، اما خودش در مقام استنباط و در مقام، حالا استنباط چه استنباط فقهی باشد چه استنباط به معنی لغوی باشد چه چیز دیگری چه چیز دیگری، حالا این.

یک‌وقت هم می‌آییم می‌گوییم اعلم یعنی... مثل ظهوری که آقای ‌آخوند فرموده در فوائد، فرموده ما دو جور ظهور داریم، یک ظهور یک واژه داریم، یک واژه، یک واژه، یک جمله، یک‌ وقتی نه یک ظهوری که از مجموع جمله‌ها بدست می‌آید آن هم یک ظهور است خودش. از مجموع یک ظهوری آفریده می‌شود پدید می‌آید. این‌جا هم می‌گوییم اعلمین چی هست؟ می‌گوییم آقا صد نفر فقیه متضلع متوجه ولو تک‌تک‌شان حساب بخواهیم بکنیم تک‌تک‌شان از این ‌آقا اعلم نیستند اما مجموع این‌ها را که حساب می‌کنیم که همه مسأله را محاسبه کردند و چون همه‌ی این‌ها مسأله را محاسبه کردند به حساب احتمالات احتمال خطای هر یک از این‌ها هی کاهش پیدا می‌کند کاهش پیدا می‌کند، پس بنابراین این‌که این مدعای این صد نفر و ما وصلوا الیه، این از یک اتقان بالاتری برخوردار است تا آن‌چه که او ادعا می‌کند و می‌گوید، این این‌جا ممکن است کسی اگر این‌جوری ما اعلم را معنا کنیم یا اگر اعلم را هم این‌جوری معنا نکردیم بگوییم که بالاخره در بین عقلاء چنین ادعایی که چنین پشتوانه‌ای دارد نسبت به آن ادعایی که فقط پشتوانه‌اش یک نفری است که خودش را تنها حساب کنیم با تک‌تک این‌ها ممکن است اعلم باشد این‌ها آن را می‌پذیرند و شاید و شاید این مطلبی که در بعض فتاوی هم هست که گفته می‌شود در تعارض اهل خبره اکثر را می‌گیریم، در خبر واحد نگفتند اگر اکثر را می‌گیریم مگر موجب اطمینان بشود، اما در اهل خبره گفتند اکثر را می‌گیریم.

الان من المعاصرین علی ما ببالی آیت‌الله سیستانی دام‌ظله نظر شریف‌شان همین است که اگر مثلاً‌ ده نفر دارند شهادت می‌دهند زید اعلم است پنج نفر شهادت می‌دهند بکر اعلم است ایشان می‌گوید به آن زید، این‌جا تعارض چون تعارض بیّنه‌ی، دوتا بیّنه که تعارض می‌کنند اما آن اکثر است. شاید آن به همین مطلبی که عرض کردیم برگردد نه یک تعبد این‌جوری است. شاید به این مطلب برگردد که عرض شد. حالا این ....

س: ....

ج: نه، از نظر او چیز دیگری است آن در کشف از اراده‌ی گوینده است که وقتی طریق آکد می‌گوید این را اراده کرده و آن کلامش هم قابل تفسیر بر اساس آن هست آن‌جا در مقام محاورات آن را قرینه‌ی بر مراد از آن ظاهر قرار می‌دهند ...

س: ...

ج: بله غیر از این است، این‌جا می‌خواهیم بگوییم که چی؟ می‌خواهیم بگوییم که اعلم، وجود اعلم طریقیت دارد موضوعیت که ندارد، یعنی چون اعلم است پس حرف او قرص‌تر است، محکم‌تر است، مطابق با واقع‌تر است، مسددتر است، سدید است ...

س: ...

ج: نه نه چون تقدیم ظاهر بر نص مال یک نفر است، فلذا این حرفی که زده می‌شود مثلاً می‌گویند مصوبات مجلس، مجلس قبلی با مجلس بعدی می‌آیند می‌گویند این مثلاً آن نص است این ظاهر است یا این ظاهر است آن نص است خب این این‌جا غلط است این، این آن‌جا إعمال این مطلب، چرا؟

س: ...

ج: نه چون از دو متکلم است نمی‌تواند این ظاهر باشد که آن‌ها چی اراده کردند وقتی دو نفر هستند ...

س: نه واقع را داریم می‌گوییم حجیت ظهور این ...

ج: حجیت ظهور هم همین‌جور است، آن‌جا هم همین‌جور است باید یک نفر یا چند کالنفر الواحد باشد مثل ائمه علیهم السلام.

س: ؟؟؟ هردو را می‌خواهیم بگوییم که آقا این لغت در زمان معصوم ...

ج: نه نص و ظاهری‌اش را داریم ...

س: ظاهر است دیگر، یکی به ظاهر ؟؟؟ یکی به نص ؟؟؟ سیره‌ی عقلاء می‌گوید که آن ظهور موقعی حجت است که ما نص برخلافش ؟؟؟ نداشته باشیم.

ج: نه، حالا من به این چیز نرسیدم حالا.

پس بنابراین این هم از این راه بیاییم حل بکنیم و بگوییم که وقتی عدد کثیری از لغویین متضلع اعم معنا کرده باشند حالا یک نفر مثل مثلاً راغب آن‌جوری معنا فرموده باشد و مجع البیان هم که برای ما صددرصد نشده که ایشان بخواهد معنایش حتماً کلامش این باشد پس بنابراین بر اساس آن سیره‌ی عقلائیه‌ی غیر مردوعه شرعاً بگوییم که باز قول آن‌ها معتبر است و مطلب آن‌ها معتبر می‌شود ولو این‌که از باب اطمینان هم نخواهیم بگوییم. این مجموع مطالبی است که راجع به این جهت قابل طرح است که ظاهراً دیگر وقت گذشته باشد.

 

logo