1403/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثالث عشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثالث عشر (مصباح الأصول)
فرمایش شیخ عبدالکریم حائری:
خب تتمیماً للبحث و اجابة لامر غیر واحدی از اعزه فرمایشی مرحوم محقق مؤسس آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمةالله علیه در درر دارند که قد یتخیل که فرمایش ایشان شبیه همان عرضی است که ما در این مقام عرض میکردیم در جواب محقق خوئی، محقق نائینی و بزرگان، و درحقیقت همان مطلبی بود که ما از کفایه استفاده کردیم و مدعای کفایه را میگفتیم اینچنین است. حضرت امام قدسسره این مطلب را از استادشان به عنوان انقلت نقل میفرمایند و بعد مناقشه میکنند دو سهتا جواب، دو سهتا مطلب بیان میفرمودند و خب بعضی دوستان به نظرشان میآید که این فرمایشات حضرت امام درحقیقت پاسخ به آنچه که ما هم عرض میکردیم و پاسخ به فرمایش کفایه هم هست. از این جهت حالا تتمیماً للفائده و اجابة لفرمایش آن عزیزان این مطلب را هم تتمیماً عرض میکنیم.
مرحوم آقای حاج شیخ قدسسره فرمایششان این است که در مورد زمان ما سه جور تصویر داریم، گاهی هست که متکلم زمان را جدا جدا منفرد منفرد قطعه به قطعه به آن نگاه میکند، زمان خودش یک امر واحد متصل است اما ممکن است شخص در مقام لحاظ همین امر واحد متصل را قطعه قطعه نگاه کند مثل مکان مثل زمین، خب زمین یک واحد متصل است اما یک قطعه را انسان جدا نگاه میکند اسمش را میگذارد قم، یک قطعه را جدا نگاه میکند اسمش را میگذارد اصفهان، یک قطعه را جدا نگاه میکند اسمش را میگذارد شیراز و هکذا، و الا اینها یک زمین واحد متصل است دیگر، قطعه قطعه نگاه میشود نامهای مختلف بر آن ها گذاشته میشود. گاهی متکلم اینچنین ملاحظه میکند زمان را که قهراً وقتی اینجور ملاحظه کرد زمان را بتبع او حکمی هم که دارد جعل میکند متعدد میشود متکثر میشود. مثلاً میگوید «اکرم کل عالم فی کل یوم» پس اینجا هر روز روز روز را جدا جدا جدا ملاحظه کرده و برای هر روز و برای هر عالمی در هر روز یک وجوب اکرامی را جعل کرده. پس اینجا ما حکم واحد مستمر نداریم، احکام متکثرهی متعدده لکل یوم برای هر عالم برای هر فرد از عالم داریم این یکجور.
در اینجا معلوم است که اگر تخصیص زد مولا گفت «لا تکرم زیداٌ العالم مثلاً یوم الجمعه» این مانع نمیشود از اینکه ما به این عاممان در موارد دیگر که شک میکنیم در افراد دیگر که شک میکنیم یا دربارهی همین آقا روزهای دیگرش اگر شک کردیم نتوانیم به عام مراجعه کنیم، چون درحقیقت آن حکم شنبه را جدا ذکر کرده همانطور که حکم پنجشنبه را هم جدا ذکر کرده، جمعه را آمده استثناء کرده. خب پس بنابراین خود آن دلیل متکفل همهی ازمنه است، اگر جمعهاش را فهمیدیم استثناء کرده خب باز به خود دلیل مراجعه میکنیم برای اینکه خود دلیل شنبه را جدا یکشنبه را جدا همینطور حکم آورده، آنها که دلیل بر تخصیص آن نداریم. پس بنابراین این صورت أولی.
صورت ثانیه این است که کأنّ این زمانهای متعدد را که تقطیع کرده و هرکدام جدا جدا نظر کرده کأنّ برای هرکدام یک دلیل جدا آورده، این اولی این بود که یکدفعه گفته «اکرم کل عالم فی کل یوم» با یک عبارت همهی اینها را بیان کرده؛ ولی یک وقتی ممکن به قرائن و شواهد بفهمیم که حتی انشاءهایش هم جدا است، حتی آن عباراتی که با او حکم هرروز را بیان کرده است جدا جدا جدا جدا است، کأنّ هی گفته «اکرم زیدا العالم فی یوم السبت» دوباره گفته «اکرم زیدا العالم فی یوم الاحد» دوباره گفته «اکرم زیدا العالم فی یوم اثنین» و هکذا، یعنی همین زید را هی مکرر توجه به آن کرده، زمانها را هم توجه به آن کرده و هی قضیه جعل کرده، هی قضیه جعل کرده، هی قضیه جعل کرده، آن عالم دیگر هم همینجور، آن عالم دیگر هم همینجور، آن همینطور؛ یکوقت هم اینجوری است، خب اگر این هم بود که خب باز اوضح از قبل است که اگر ما در یکجا شک کردیم به چی مراجعه میکنیم؟ خب به همان دلیل جدایش مراجعه میکنیم.
اما صورت سوم و حالت سوم این است که مولا و گوینده این زمان را قطعه قطعه نکرده تقطیع نکرده، همانجور که طبیعت زمان یک امر واحد مستمر در خارج هست همانجور زمان را ملاحظه کرده، نیامده یک مؤونهی اضافیای بکار ببرد این واحد مستمر را جدا جدا بکند و آمده گفته «اکرم العلماء» خب معلوم است که اینجا زمان را چهجور ملاحظه کرده، خب علماء را که نمیشود در خلأ اکرام کرد، علماء توی زمان هستند اکرام هم در زمان است. پس یک زمان واحد مستمر را توجه به آن کرده نظر به آن کرده. در این موارد که زمان واحد مستمر را در نظر میگیرد مولا و تحدید به حدود خاصه نمیکند بتبع او پس یک حکم واحد مستمر را هم دارد جعل میکند به خلاف صورت أولی که احکام متعدده بود منتها با یک دلیل. صورت ثانیه احکام متعدده بود اما با دلیلهای متعدد.
صورت سوم این است که نه با یک دلیل زمان را هم تقطع نکرده همان واحد مستمر دیده، قهراً در این موارد بتبع او حکمش هم یک واحد مستمر است. خب در اینجا ایشان فرموده در این صورت سوم اگر یک تخصیصی وارد شد و آن تخصیص اجمال داشت، مثلاً اکرام یک عالم را در همان روز جمعه که حالا البته روز جمعه اولای به اکرام است ولی حالا آقایان آمدند گفتند گفته «لا تکرم یوم الجمعه» خب روز جمعه را استثناء کرد بعد ما حالا برای بعدش شک کردیم که بالاخره شنبه باید اکرامش کرد یا نه؟ در اینجا فرموده است که اینجا جای مراجعه به عام نیست خلافاً لِ آن دو صورت قبلی. چرا؟ چون فرموده است که بالاخره این زید در روز جمعه فهمیدیم جناب زید در مراد جدی مولا در آن دلیل عام وارد نیست.
حالا که آن وارد نشد آیا شنبه مراد مولا هست یا نه؟ میگوییم خود آن دلیل عام نمیتواند حکم شنبه را روشن بکند. چون وقتی این زید بالاخره روز جمعه خارج شد زمان هم واحد مستمر دیده شده نه تقطیع تقطیع، حکم هم که واحد مستمر بود آن حکمی که توی این دلیل ذکر شده که یک حکم واحد مستمر است قطع شد، وقتی این قطع شد دیگر نمیتوانیم بگوییم آن دلیل حکم زید را روز شنبه هم دارد بیان میکند.
انقلت:
انقلت که اگر شنبه هم خارج باشد همانطور که جمعه خارج شد شنبه هم بخواهد خارج باشد این تخصیص زائد لازم میآید، یک تخصیص مال جمعه، یک تخصیص مال شنبه، یکشنبهاش هم همینجور، دوشنبهاش هم همینجور تا آخر، پس هی تخصیصهای زیادتری باید وارد شده باشد به آن دلیل عام ما.
قلت:
جواب میدهند نه، برای خاطر اینکه وقتی زید خارج شد اگر برای ابد هم خارج شده باشد در زمانهای بعد هم دیگر لازم نباشد که او را اکرام بکنی یک تخصیص خورد یک خلاف ظاهر بیشتر لازم نمیآید یک خلاف ظاهر. ظاهر آن «اکرم کل عالم» این بود که این واحد مستمر است حالا تخصیص خورد گفتیم جمعه خارج، حالا این جمعه خارج است فرق نمیکند که دیگر للتالی اکرامش واجب نباشد یک تخصیص است، فقط روز جمعه هم باشد یک تخصیص است، تخصیص زائدی اینجا لازم نمیآید که شما بگویید که هرجا ما شک در تخصیص زائد کردیم قانون است قانون این است و ضابطه این است که مرجع میشود عام، مثل جایی که مثلاً گفته «اکرم کل عالم» دیدیم گفت «لا تکرم زیدا العالم» بعد شک کردیم بکر را هم که احوالاتش مثل زید است آیا آن را هم خارج کرده یا نه؟ خب آنجا میگوییم چی؟ میگوییم اینجا شک در تخصیص زائد است دلیل که نداریم آن را استثناء کرده، مرجع ما میشود همان «اکرم کل عالم» اینجا هم مثل آنجا. میفرمایند نه، چون اینجا تخصیص زائد لازم نمیآید.
ان قلت:
بعد خود ایشان قدسسره یک اشکالی را مطرح کردند و از این اشکال پاسخ داده. آن پاسخی که از این اشکال داده آن مطلبی است که محقق امام رحمةالله علیهما اینجا بیان فرمودند و مناقشه کردند. اشکال این است که اگر اینطور است که شما میگویید که تخصیص زائد لازم نمیآید پس بنابراین دیگر به عام نمیتوانیم مراجعه کنیم یک نقض مهمی به شما وارد میشود و آن این است که اگر مولا گفت «اعتق رقبةً» بعد دلیل منفصل آمد گفت «لا تعتق رقبةً کافرة» وقتی گفت «لا تعتق رقبة کافره» خب میفهمیم یک خلاف ظاهری پیش آمده دیگر چون «اعتق رقبةً» ظاهرش چی بود؟ ظاهرش این بود که همهی رقبهها چه کافره باشد چه مسلمه باشد چه عادله باشد چه غیره، فاسقه باشد همهی اینها را میگرفت و وجوب عتق که البته اینجا وجوب عتق بنحو عام بدلی است، گاهی عام بنحو عام شمولی است مثل «اکرم کل عالم» یعنی همه را باید اکرام بکنید، گاهی عامش عام بدلی است مثل «اعتق رقبةً» دیگر همهی رقبهها که لازم نیست ؟؟؟ این یک رقبه عامش بدلی است، در بحث ما فرقی نمیکند عام شمولی باشد یا عام بدلی باشد. خود ایشان هم فرموده بحسب اختلاف الموارد گاهی عاممان بدلی است گاهی عاممان شمولی است.
حالا اینجا که فرموده «اعتق رقبةً» دلیل منفصل گفت «لا تعتق رقبةً کافره» خیلی خب اینجا بعد از اینکه آن عام عامِ ما که یعنی آن مطلق ما که گفت «اعتق رقبةً» معلوم شد این مراد نیست، این مفهوم اولیِ او مراد نیست، حالا چه «لا تعتق رقبةً کافره» فقط خارج شده باشد چه «لا تعتق رقبةً غیر عادله» ولو مسلمه باشد خارج شده باشد دیگر بالاخره خلاف ظاهر متعددی نیست بالاخره یک خلاف ظاهر شد و آن این است که این بالاخره این معنای اولی این معنای بدوی مراد نیست. پس شما آنجا باید بگویید که اگر شک کردیم که آیا رقبهی مسلمه و مؤمنهی غیر عادله هم تخصیص خورده یا نه، نتوانیم به «اعتق رقبةً» مراجعه کنیم، چرا؟ برای اینکه تخصیص زائدی نمیشود که. این به خدمت شما عرض شود که انقلت،
قلت:
جواب میدهند از این آقای حاج شیخ، جوابشان این است میگویند نه، در وقتی میگوید «اعتق رقبةً» اینجا به تعداد مصادیق رقبه حکم وجود دارد، منتها حکم واحد مستمر. یعنی وقتی در «اعتق رقبةً» نگاه میکنیم خب رقبهی مؤمنهی عادله هست، این اعتق او را شامل میشود علی سبیل البدلیه. رقبةی مؤمنهی فاسقه هم هست آن هم شاملش میشود علی سبیل البدلیه. رقبهی کافره هم هست او را هم شامل میشود علی سبیل البدلیه. و همچنین انقساماتی که در ذهن شما میآید برای رقبه همهی اینها جدا جدا جدا جدا اینها مشمول آن مطلق میشوند. خب حالا از بین اینها گفت «لا تعتق رقبةً کافرةً» خب این خارج شد. بقیه اگر بخواهد خارج بشود تخصیص زائد میشود دیگر.
خود عام که تک تک اینها را گرفت پس بنابراین بخواهد این عامی که گاهی در لسان من هم میآید عام لغوی است که با اطلاق هم سازگار است. خب آن مطلق شما همهی اینها را گرفت، این مثل همان صورت أولی میماند که تک تک تک تک مطلق شما هم اینجوری است. آنجا اگر میبینیم علماء میگویند ما اگر شک کردیم رقبهی غیر عادهی مؤمنه را میشود عتق کرد یا نه به عموم و اطلاق مراجعه میکنند اثرش این است که در آنجا درحقیقت به تعداد این مصادیق حکم کأنّ منحل شده، این حکم دارد آن حکم دارد آن حکم دارد آن حکم دارد آن یکیاش را میدانیم خارج شد. این فرمایش آقای حاج شیخ است در اینجا. میفرمایند که ...
س: آن انقلت که اشکال ؟؟؟ و آقای حاج شیخ جواب دادند ؟؟؟ چهجوری آمد کافره را حمل کرد بر رقبهی مؤمنهی غیر عادل ؟؟؟
ج: نه گفت میتوانیم مراجعه کنیم اینجا دیگر ...
س: ...
ج: حالا فانقلت بله حالا فانقلت ما یک هممباحثهای داشتیم وقتی مکاسب میخواندیم و الان هم از فضلاء و بزرگان است ایشان. روزها گاهی مطالعه نمیکرد برای مباحثه میآمد، بعد عین عبارت مکاسب را میخواند میگفت بیان شیخ اوفای از بیان من است، حالا فانقلت «کیف یتمسک بالاطلاقات» چون با یکبار خارجش گفتیم دیگر حالا ببینید عبارت «کیف یتمسک بالاطلاقات بعد العلم بالتقیید و یقتصر فی عدم التمسک بها» بالاطلاقات «علی المقدار الذی علم بخروجه» همان مقدار را، بقیهاش را که به اطلاق مراجعه میکنید خب اینجا هم بگویید آره همان مقداری که گفته «لا تکرم یوم الجمعه» آن را خارج کن بقیهاش به عموم عام مراجعه میکنیم چرا اینجا قبول نمیکنید؟ «و الحال انّ مفادها واحد» و حال اینکه مفاد آن اطلاقات یکی است «و بعد العلم بالتقييد» که فهمیدیم نه این چیز ظاهر اولی مرادش نیست «يعلم انه ليس بمراد مثلاً لو فرضنا ورود الدليل على وجوب عتق الرقبة» گفت اعتق رقبة «و علمنا بالدليل المنفصل» چرا میگوید منفصل؟ تا اینکه آنجا ظهور درست شده باشد «و علمنا بالدلیل المنفصل انّ الرقبة الكافرة عنقها غير واجب» گفت لا تعتق رقبةً کافره «فيلزم ان لا يكون الموضوع فی الدلیل الاول» که گفت اعتق رقبةً «المفهوم من اللفظ المذکور فیه مرادا» آنجا مطلق الرقبه مراد نیست فهمیدیم این دیگر مراد نیست با آن دلیل منفصل «و بعد ما لم یکن هذا المعنی مراداً منه» یعنی از آن لفظ قبلی «لا یتفاوت» دیگر آنکه مراد نیست «لا یتفاوت فی کونه خلاف الظاهر بین ان یکون المراد من الرقبة المؤمنة» این مؤمنه دیگر چه عادله باشد چه نباشد یا مراد «او مع کونها عادلة» یا نه رقبهی عادله مقصود باشد.
بالاخره چه آن باشد چه آن باشد نتیجهی مقید این بود که بابا این ظاهرِ مراد نیست این ظاهر اولیه که گفته بود اعتق رقبةً مراد نیست، حالا که این مراد نشد چی مراد است؟ بگویی رقبهی مؤمنه علی اطلاقه مراد است بالاخره یک خلاف ظاهر پیدا شد بگویی رقبهی مؤمنهی عادله مراد است باز یک خلاف ظاهر دیگر. بالاخره آنکه اول گفته شده بود مراد نیست. حالا اینکه مراد نشد یک امر موسّعی باشد مراد یا یک امر مضیقی باشد دیگر در این تفاوت نمیکند که بالاخره خلاف آنچه که گفته شده، آنچه که گفته شد آن ظاهری که گفته شد مراد نیست.
«و لیست مخالفة الظاهر علی تقدیر ارادة المفهم الثانی من اللفظ اکثر» مفهوم ثانی کدام است؟ اینکه مؤمنه باشد با اضافهی عادله این مقصود باشد، اگر این مقصود باشد آیا مخالفت بیشتری شده با آن دلیل اعتق رقبةً؟ نه، اگر این هم مراد باشد مخالفتش این است که پس آن ظاهرِ مراد نیست همین. حالا صدتا قید داشته باشد مراد نیست یک قید داشته باشد بالاخره آن ظاهر مراد نیست. فرقی اینها نمیکند که باهم. «و لیست مخالفة الظاهر علی تقدیر ارادة المفهوم الثانی» که علاوه بر مؤمن بودن قید عادل بودن هم دارد. «اکثر حتی تحمل اللفظ بواسطة لزوم حفظ مراتب الظهور بقدر الامکان علی الاول» که بگوییم آقا حالا دست از ظهور میخواهی برداری به قدر ضرورت دست از ظهور بردار، ضرورت اقتضای چی میکند؟ این میکند که کمتر قید بخورد، میگوید نه چون اینجا زیاد قید خوردن و کمتر قید خوردن در این مسأله که بالاخره مفهوم اولی مراد نیست علی السواء است.
«اذ لیس فی البین الا تقیید واحد» یک تقیید است حالا «کثرت دائرته او قلت» دایرهی این تقیید کثیر باشد خیلی را بیرون کند یا اینکه نه کمتر بیرون بکند. «و المفروض انا نری انّ دیدن العلماء علی التمسک بالاطلاق فی المثال المذکور و الحکم ببقاء الرقبة المؤمنه سواء کانت عادلة ام فاسقة تحت الاطلاق» علماء این را میگویند پس این یک انقلتی است به حرف ما، جواب «قلت الفرق بین المطلق و ما نحن فیه هو» ما نحن فیه چی بود؟ ما نحن فیه این بود که ما چون مولا تقطیع نکرده زمان را و زمان را یک امر واحد مستمر دیده از این میفهمیم که پس حکمش هم یک واحد مستمر است. میفرماید اینکه ما نحن فیه است با این مثالی که شما زدید و خواستید به ما اشکال کنید تفاوت دارد، تفاوتش در چی هست؟ تفاوتش در این است که اینجا که گفته اعتق رقبةً به تعداد مصادیق رقبه و جزئیات مندرجهی تحت او به تعداد آنها حکم درست شده، مولاتوجه کرده و حکم جعل کرده حکم جعل کرده حکم جعل کرده ...
س: بنحو اول است یا دوم ...
ج: بنحو آن اولی است بله آن نحو اولی.
«قلت الفرق بین المطلق و ما نحن فیه هو انّ المطلق» خوب دقت بفرمایید «انّ المطلق یشمل ما تحته من الجزئیات فی عرض واحد» این رقبه آن رقبه آن رقبه آن رقبه آن رقبه «فی عرض واحد» به خلاف بحث ما که زمان است زمان در عرض واحد نیست زمان طولی است، نمیشود همهی روز شنبه و جمعه و یکشنبه باهم یکجا باشند که، اینها در طول هم هستند «و الحکم انما یتعلق به بلحاظ الخارج» یعنی حکم انما یتعلق به آن ما تحته، ما تحت آن مطلق به لحاظ خارج، این این این این این. البته در این مثال ما اعتق رقبةً هرکدام اینها را شامل میشود منتها علی سبیل البدلیه. «فظهور القضیة استقر فی الحکم علی کل ما یدخل تحت المطلق بدلاً او علی سبیل الاستغراق» اگر آن جایی باشد که عاممان عام شمولی است «علی اختلاف المقامات» یکجا ممکن است عام شمولی باشد مثل «اکرم کل عالم» یکجا مثل «اعتق رقبة ان ظاهرت فاعتق رقبةً» که عام بدلی است که لازم نیست حالا که ظاهر کرده برود هرچی در عالم رقبه هست آزاد بکند.
«فاذا خرج بالتقیید المنفصل شیء بقی الباقی بنفس ذلک الظهور الذی استقر فیه اولاً» قبل از اینکه شما این مخصص را ببینی این مقید را ببینی از اعتق رقبةً چه چیزی فهمیده بودی؟ فهمیده بودی که این مصداق رقبه وجود دارد، این مصداق رقبه وجود دارد، این مصداق رقبه وجود دارد، این مصداق چه مصداقی بود؟ کافره بود، این مصداق چه مصداقی بود؟ مؤمنهی عادله بود، این مصداق چه مصداقی بود؟ مؤمنهی فاسقه بود و هکذا و هکذا و هکذا. یک ظهور اینچنینی برای اعتق رقبةً پدیدار شد یک چنین ظهوری. حالا اگر آمد رقبهی کافره را خارج کرد فقط این ضربه به آن ظهورِ دیگر نمیزند که، به آنکه آنها را شامل میشد آن را شامل میشد آن را، چه ربطی به آنها دارد؟ آنها همینطور تحت آن ظهور اولی باقی هستند فلذا تمسک میکنیم. «فاذا خرج بالتقیید المنفصل شیء بقی الباقی بنفس ذلک الظهور الذی الستقر فیه اولا» آن ظهوری که مطلق در همان مرتبهی اول قبل از نظر به مقید استقرار پیدا کرد ظهورش همان باقی است
«و هذا بخلاف ما نحن فیه» اما ما نحن فیه بحث ما اینجوری نیست، چرا؟ «فانّ الزمان فی حد ذاته امر واحد مستمر» زمان خودش چی هست؟ یک امر واحد مستمر است اینچنین است، مگر شما هم به مؤونة تقطیع کنید، این بخش را اسمش را بگذاری شنبه، این بخش را اسمش را بگذاری یکشنبه، این بخش و الا اینجور نیست همینطور واحد مستمر است، عرض کردم مثل مکان که هی تقطیعاش میکنیم جدا جدا و اسامی مختلف برای آن میگذاریم. «و هذا بخلاف ما نحن فیه فانّ الزمامن فی حد ذاته امر واحد مستمر لیس جامعاً لافراد کثیرة متباینه» اینجور نیست که مثل رقبه افراد کثیرهی متباینه را شامل بشود اینجا یک زمانی یک معنی مفهوم واحد مستمر است، وقتی اینطور شد الا اینجور نیست زمان اینجور نیست مگر شما مؤونه زائده به خرج بدهی «الا ان یقطع بالملاحظه» شما این زمانها را تقطیع تقطیع کنید بواسطهی لحاظ ذهنیتان «و یجعل کل من قطعاته ملحوظاً فی القضیة» و هر قطعهای را جدا جدا ملحوظ قرار بدهی در نظر خودت، آنکه همان قسم اول میشود که گفتیم «کما فی قولنا اکرم العلماء فی کل زمان» اینجا فی کل زمان که گفته معلوم میشود یکی ؟؟؟ و الا کل معنا ندارد که، معلوم میشود تقطیع کرد که میگوید کل. خب «و اما اذا لم یلاحظ علی هذا النحو» که بحث ما اینجا است «کما فی قولنا اکرم العلماء» دیگر فی کل زمان همراهش نیاورده
«و مقتضی الاطلاق انّ هذا الحکم غیر مقید بزمان خاص» اگر اینجوری شد چی میشود؟ «فلازمه الاستمرار من اول وجود الفرد الی آخره» این معنایش این میشود که هر فردی که این مطلق بنحو فردی او را شامل میشود عموم افرادی پیدا میکند که این رقبه آن رقبه آن رقبه آن رقبه، هر رقبهای که این فرد میرود روی آن، این حکم میرود روی آن اینجوری میشود که یک حکم واحد مستمر دارد. «فاذا انقطع الاستمرار بخروج فرد فی یوم الجمعه مثلاً فلیس لهذا العام المفروض دلالة» که دلالته نوشته غلط است، «دلالة علی دخول ذلک الفرد یوم السبت اذ لو کان داخلا لم یکن هذا الحکم استمراراً للحکم السابق» فرضمان این است که حکم واحد مستمر است، اگر گفت جمعه اکرامش واجب نیست، اگر مولا توی همین کلامش شنبه مرادش باشد این خلف فرض اینکه حکم واحد مستمر بود، حکم واحد مستمر دیگر نشد که ....
س: ...
ج: نه جدی هم همینجور ...
س: نه ...
ج: بابا عجب است واقعاً بابا فرض کردیم که اصالة ...
س: ...
ج: اصالة التطابق، حالا این را دیگر تکرار نفرمایید چون بارها فرمودید بنده هم عرض کردم. عرض میکنیم اصالة التطابق بین مدلول استعمالی و مدلول جدی در آنجایی که گفت اعتق رقبةً چی هست؟ این است که همینجور که در ظاهرش این است که یک حکم واحد مستمر است در واقع هم حکم واحد مستمر است، مراد هم همین است در مراد جدی. ظاهرش این است. خب بعد که گفت فی یوم الجمعه اکرام نکن میفهمیم این فرد روز جمعه خارج است پس حکم واحد مستمر روی این نرفته اما روی بقیه چی؟ چرا.
این فرمایش ایشان بعد فرموده کلام بعد ذکر میکند که بعضیها گفتند که اگر اول خارج بشود اشکالی ندارد میتوانیم تمسک کنیم اگر وسط خارج بشود نمیتوانیم که حرف آقای آخوند است ایشان این را نقل میکنند این را مناقشه میکنند میگویند اول و وسط فرقی نمیکند. خب این کلام ایشان بود.
مناقشه اول:
محقق امام قدسسره این را نقل میکنند چندتا اشکال میکنند و چندتا مطلب اینجا دارند. مطلب اولشان این است که شما توی مطلق آمدید چی گفتید؟ گفتید گوینده نظر به افراد دارد به جزئیات دارد، حکم روی جزء جزء فرد فر میبرد، این حرف نادرست است. این در عموم اینچنینی است در مطلق اصلاً متکلم ناظر به فرد نیست و حکم روی فرد نمیبرد روی طبیعت لیسیده به تعبیر آقایان میبرد. میگوید «اکرم العالم» خب این عالم نه این را دیده نه آن را دیده نه آن را دیده نه این را دیده ولی «اکرم کل عالم» آن بله این فرد را دیده آن فرد را دیده آن فرد را دیده حکم را آورده روی آنها. اما در «اکرم العالم» فقط طبیعة العالم را دیده منتها مکلف میبیند این آقا مصداق آن هست ما ینطبق علیه آن طبیعت هست، پس من میفهمم باید این را هم اکرام بکنم تا آن امر روی طبیعت را امتثال کرده باشم. نه اینکه خود مولا نظر به این کرده آن کرده آن کرده باشد.
پس اینکه شما میفرمایی در باب مطلق در مقام تفاوت گذاشتن بین ما نحن فیه و مطلقها آمدید فرمودید که در مطلق گوینده نظر به جزئیات دارد و حکم را روی هر جزئی هر جزئی هر جزئی برده است نه. در باب مطلق حکم میرود روی نفس الطبیعه و من الطبیعه هم لا یسری الی الافراد، به افراد هم سرایت نمیکند که این حرفها یک حرفهایی است که در جاهایی در اصول و فقه اثر دارد. مثلاً در باب اجتماع امر و نهی میگوید آقا فرد اصلاً حکم نرفته روی آن تا شما بگویید اجتماع امر و نهی میشود، طبیعت است، گفته صلّ آن ؟؟؟ لا تغصب. لا حاکم حکم حرمت غصب رفته روی عنوان غصب طبیعة الغصب، وجوب صلاة هم روی عنوان طبیعت صلاة رفته. اینکه من دارم میآورم در خارج شما بگویید که نمیدانم هم امر جمع شده هم نهی جمع شده با همدیگر نه، حکم از مصبّ خودش لا ینتقل و لا یسری الی المصداق، پس توجه به این نکرده. خب پس بنابراین این یک حرف که این حرف تمام نیست.
مناقشه دوم:
مطلب دومی که ایشان اینجا فرموده، فرموده است که شما که میگویید یک حکم واحد مستمر است جعل کرده یک تالی فاسدی دارد که خودتان هم ملتزم به آن نیستید و آن این است که اگر اینجوری است پس باید اگر یکدفعه کسی عصیان کرد اکرام نکرد دیگر لازم نباشد اکرام بکند چون یک حکم واحد مستمر است دیگر. مثلاً گفت «اکرم العالم» شما میگویید با این «اکرم العالم» چی دیده؟ جزئیات را دیده و یک حکم واحد مستمر است. خب این اصلاً زید را اکرام نکرد، آقا این زید عالم را اکرام نکرد سالها گذشت اکرام نکرد اکرام نکرد بعداً هم اگر اکرام بکند فایده ندارد، چرا؟ چون واحد مستمر است. مثل عام مجموعی میماند، توی عام مجموعی باید همه را بیاوری، اگر همه را نیاوردی فایده ندارد، مثلاً مولا اگر گفت که آقا این دهتا را با هم اکرام کن، اگر اینها نهتایش را اکرام بکند با هم یکیاش را دعوت نکند اکرام نکند امتثال نکرده. اگر دهتایش را هم جدا جدا اکرام بکند امتثال نکرده. چرا؟ چون عام مجموعی است. این حرف شما برمیگردد به عام مجموعی و وقتی به عام مجموعی شد پس بنابراین باید امتثال نکرده باشد. فرمودند که «فانّ لازم ذلك ان يكون موضوع الحكم كالعام المجموعي و لازمه عدم لزوم الإطاعة لو عصاه في زمان مع انّ الواقع في أشباه أوفوا بالعقود خلاف ذلك بل» این مطلب است. خب ما مطلب قبلی ایشان را قبول داریم، یعنی آن اشکال قبلیِ اول ایشان این مقبول است که بله در باب عام نظر به افراد نیست و حکم میرود روی نفس طبیعت این درست است که تحقیقش در همان باب مطلق و مقید آنجا شد ...
س: ...
ج: نه این حالا این خیلی دخالت در اصل مطلب آقای چیز ندارد ولی یک مطلبی است که ایشان اینجا آمده آقای حاج شیخ فرموده است که نه کسی که مطلقاً میگوید نظر به جزئیات و مصادیق و افراد دارد و درحقیقت حکم منحل میشود روی اینها.
س: ...
ج: حالا میآید بعد جواب اصلی را میدهند، حالا اینها فعلاً.
اقول:
اما این فرمایش دوم که فرمودند عام مجموعی میشود پس بنابراین اگر امتثال نکرد دیگر کلاً دیگر قابل امتثال نیست، این جوابی که ممکن است آقای حاج شیخ بدهند و عرض میکنیم این است که فرق است بین عام مجموعی، آقای حاج شیخ نمیخواهد بگوید این عام مجموعی میشود. در عام مجموعی اگر بعداً هم امتثال نکردی از اول خراب است اما وقتی گفت «اکرم العلماء» یا در بحث ما آمد عاممان اینچنینی شد این تا روز جمعه که اکرام کرده ممتثل است جمعهاش واجب نیست و بعد از جمعه ما شک میکنیم. اگر عام مجموعی باشد یعنی مولا اکرام قبل از جمعه و جمعه و بعد الجمعه همه را یک کاسه دیده باشد و این را از من خواسته باشد بله، اگر من جمعه را اکرام نکردم یا بعد نکردم آن اولی هم دیگر به درد نمیخورد چون یککاسه دیده. ایشان نمیفرماید عام مجموعی است، ایشان میفرماید این حکم واحد مستمر اینجا میفهمیم تا اینجا استمرار داشته بعد از این استمرار ندارد. پس بنابراین این اشکال به آقای حاج شیخ وارد نمیشود. اما بعداً که دیگر میگویند وقت گذشته و حالا درس بعدی هست، انشاءالله تتمهی کلام را در جلسهی بعد.