« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثانی عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثانی عشر (مصباح الأصول)

 

مقدمه:

بحث در این بود که ؟؟؟ شیخ اعظم، محقق خراسانی، محقق عراقی قدس‌سرهم فرمودند که جاری می‌شود. بزرگانی هم مخالف هستند و فرمودند جاری نمی‌شود. عرض کردیم به این‌که اگر استناد به استصحاب برای استظهار باشد در مقام استنباط احکام شرعیه یا در مواردی که مثلاً وصایا، اوقاف و امثال ذلک بخواهیم موضوع وصیت را، موضوع وقف را و امثال این‌ها را استظهار کنیم و شک کنیم این واژه که سابق در فلان معنا استعمال می‌شده، الان هم همان معنا را دارد یا نه؟ در این موارد استناد به استصحاب صحیح نیست.

اما اگر مواردی یک اثر شرعی بر استصحاب مترتب باشد مثل این که گفتیم اخبار که شخص می‌خواهد اخبار کند که این واژه معنایش فلان چیز است و چون قول به غیر علم حرام است این‌جا استصحاب می‌کند که این واژه مثلاً کلمه‌ی صعید می‌گوید در قبل از اسلام به قرائن و شواهد معلوم شده که به معنای مثلاً مطلق وجه الارض است نه خصوص تراب و الان شک داریم که این واژه در لغت عرب به همان معنای سابق باقی مانده که مطلق وجه الارض باشد یا به معنای تراب خالص است. خب با استصحاب بنابر این‌که بگوییم استصحاب بجای قطع طریقی می‌نشیند اگر استصحاب بکند می‌تواند اخبار کند بگوید بله معنای این واژه الان در زبان عرب این است. این یک مقام است که گفتیم این اشکالی ندارد و ظاهراً بعید نیست بگوییم عبارت کفایه هم که فرموده اگر اثر شرعی داشته باشد استصحاب جاری می‌شود ناظر به این مطلب باشد. فلذا منافاتی با فرمایش ایشان با آن‌چه که در حاشیه‌ی رسائل فرموده ندارد. و اما اگر نه می‌خواهد در مقام استظهار چه از نصوص شرعیه چه از آن مواردی که عرض کردیم که وصیت باشد یا وقف باشد و امثال ذلک استناد به استصحاب تمام نیست.

صورت های استصحاب:

اما وجه عدم جریان استصحاب برای استظهار خب وجوهی هست، چون این استصحاب به صوری قابل تصویر هست حالا این صور را عمده‌ی این صور را عرض می‌کنیم ببینیم که ‌آیا استصحاب در آن جاری می‌شود أم لا؟

 

صورت اول:

صورت اول این است که این‌جور هست که بخواهیم استصحاب جاری کنیم، بگوییم این واژه مثلاً کلمه‌ی «صعید» در آیه‌ی مبارکه «فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً» (نساء/43) بگوییم این «صعید» در گذشته بحسب قرائن و شواهد علم‌آور یا اطمینان‌آ‌ور فهمیدیم که در حجاز مثلاً این واژه به معنای مطلق وجه الارض بود، الان نمی‌دانیم در زمان صدور آیه‌ی شریفه به همان معنا باقی بوده است یا معنا تضییق پیدا کرده، فقط تراب خالص است. بیاییم بگوییم خب این واژه قبلاً معنایش مطلق وجه الارض بوده، استصحاب بقاء کنیم بگوییم حالا هم معنایش همین است. این استصحاب همان‌طور که قبلاً عرض کردیم جاری نیست بخاطر این‌که برای استظهار بود، چرا؟ چون مثبت است.

الان این واژه همان معنای قبل را دارد پس بنابراین متکلمی که این واژه را استعمال نموده است او در همین معنا پس استعمال کرده بنابراین ظهوری تصدیقی در همین مطلق وجه الارض بخواهد پیدا کند این مثبت است چون این‌که این واژه قبلاً معنایش این بود حالا هم این هست این‌که موضوع حجیت را درست نمی‌کند، موضوع حجیت ظهور تصدیقی یعنی این‌که ظهور پیدا کند کلام در این‌که این متکلم به این کلام، به این واژه اراد منه فلان مطلب را، این ظهور حجت است موضوع حجیت ظهور تصدیقی است. استصحاب این‌که این واژه در گذشته معنایش این بوده پس حالا هم همین است این اثر شرعی‌اش این نیست که متکلم این را اراده کرده، اثر تکوینی است اثر عقلائی است که با مقدمات چون ظهور تصدیقی با یک مقدمات حکمتی درحقیقت تحقق پیدا می‌کند، می‌گوییم این متکلم از ظهور حالش پیدا است که در مقام افاده است و با این کلامش می‌خواهد مطلبی را به مخاطب خودش منتقل کند.

اگر معنایی غیر از این معنای موضوع لهی این لفظ را اراده کرده باشد بدون اقامه‌ی قرینه این خلف این است که در مقام افاده است و در مقام این است که به متکلمش معنایی را القاء کند انتقال بدهد. بنابراین با تشکیل این قیاس این استدلال می‌گوییم از همین معنایی که عرف از آن می‌فهمد و لغت از آن می‌فهمد این معنا را اراده کرده. این خودش یک قیاس است یک استدلال است درحقیقت. این استدلال پایه‌ی این است که ظهور تصدیقی پیدا می‌شود. این ظهور تصدیقی خب با این استدلال که یک استدلال غیر شرعی است یک استدلال عقلی و عقلائی است این ظهور پیدا می‌شود این تصدیق برای ما پیدا می‌شود، پس ترتب این ظهور بر آن استصحاب یک ترتب شرعی نیست یک ترتب عقلی و عقلائی است و استصحاب پس می‌شود اصل مثبت. بله وقتی ظهور پیدا شد البته موضوع می‌شود برای حجیت یک امر شرعی. اما این موضوع پیدا شدن آن بر اثر یک استدلال است بر اثر یک دلیل است بنابراین...

س: ...

ج: خب همین بحث همین است ...

س: ...

ج: همان‌موقع را دارم می‌گویم ...

س: ...

ج: چه اصولی بکار ببریم؟ چه موضوعی چه اصولی بکار ببریم؟ الان داریم می‌گوییم ؟؟؟ یکی از اصول استصحاب است می‌خواهیم ببینیم با استصحاب می‌توانیم چه اصولی؟ اصول دیگری داریم؟ خب یک اصلی داریم آقای آخوند فرموده یک اصلی داریم که بعد این ها را می‌گوییم، الان استصحاب شرعی را داریم می‌گوییم یعنی کسی می‌تواند از راه «لا تنقض الیقین بالشک» مسأله را حل کند؟ فعلاً موضوع بحث این است. خب می‌گوییم نه این استصحاب فایده ندارد، چرا؟ چون می‌خواهد استصحاب چی بکنید؟ می‌گوییم این واژه در جاهلیت در عرب جاهلی به معنای مطلق وجه الارض بود الان در زمان نزول آیه نمی‌دانیم به همان معنا است یا تضییق شده. خب بخواهید استصحاب بکنید به این‌که آن‌موقع به معنای مطلق وجه الارض بوده پس حالا هم به معنای مطلق وجه الارض است پس بنابراین آیه‌ی شریفه ظهور در مطلق وجه الارض دارد پس استناد به آیه کنید بگویید بله تیمم یصح به مطلق وجه الارض، تراب باشد، سنگ باشد، رمل باشد، شن باشد هرچی می‌خواهد باشد، می‌گوید نمی‌شود.

س: ...

ج: خیلی آسان است این‌جور با این‌جور ؟؟؟

س: ...

ج: ببینید ظهور تصوری ...

س: ...

ج: نمی‌کند، ظهور تصوری هم درست نمی‌کند ...

س: الان خودتان دارید می‌گویید ظهور تصوری درست می‌کند ...

ج: کی گفتم من؟ در زمان ما ظهور تصوری هم درست نمی‌کند، چرا؟ برای این‌که اصلاً شرعی بر این بار نیست، ظهور تصوری نه حکم شرعی است نه موضوع اثر شرعی است هیچ‌کدام. حتی نمی‌تواند بگوید ظهور تصوری‌اش هم این است. ظهور تصوری این‌که این واژه معنایش این است ظهور تصوری که نیست. ظهور تصوری معنایش این است که این لفظ را می‌شنویم ولو از غیر شاعر توی ضبط صوتی ضبط شده، یک کلاغی دارد می‌گوید همین‌جور در یک کتابی می‌بینیم در کتاب لغت نگاه می‌کنیم، کتاب لغت که در مقام بیان ظهور تصدیقی که نیست نگاه می‌کنیم این معنا به ذهنت متبادر می‌شود، به این می‌گویند ظهور تصدیقی. این ظهور تصدیقی موضوع برای حکم شرعی نیست، ببخشید حالا ظهور تصدیقی هم به آن گفته می‌شود ببخشید ظهور تصوری، اشتباه کردم، ظهور تصوری این‌که موضوع حکم شرعی نیست ظهور تصوری یکی از مقدمات رسیدن به ظهور تصدیقی است، یعنی می‌گوییم این واژه ظهور تصوری‌اش این است در لغت یا در عرف، بعد می‌بینیم متکلم در مقام افاده هست اگر غیر معنای ظهور تصوریِ فی اللغة و العرف اراده کرده باشد بدون اقامه‌ی قرینه خلف این است که در مقام افاده است. پس بنابراین آن را اراده کرده. این پایه‌ی ظهور تصدیقی است که ما ظهور تصدیقی ؟؟؟ و الا.

پس بنابراین به این بیان بخواهیم ...

س: ...

ج: ظهور آیه اول کلام است دیگر الان ما نمی‌دانیم ظهور آیه چی هست، در زمان صدور داری می‌گوییم نه در فی زماننا. یعنی آن موقعی که جبرئیل علیه السلام این آیه را نازل فرمود به قلب مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آن‌موقع، این ظهورش چی بود؟ نمی‌توانیم بگوییم الان ما شک داریم دیگر، فرض این است که شک داریم می‌گوییم بله می‌دانیم که صعید از اشعار و از کذا و از کلمات و جمع‌آوری قرائن و شواهد فهمیدیم در زمان جاهلیت قبل از نزول آیات در ازمنه‌ی سابقه‌ به این معنای مطلق وجه الارض بوده، اما تطور در لغت که وجود دارد احتمال می‌دهیم عوض شده باشد همان‌جور که عرض کردم که مال مصباح المنیر فرموده مال فی الاصل اللغه فی الاصل که این اصل یعنی اصل لغوی ریشه‌ی اصلی، به معنای ذهب و فضه است خب بعداً تطور پیدا کرده و حالا به معنای مطلق غیر از ذهب و فضه هم هرچی مالیت دارد به آن می‌گوییم مال. حالا در مورد صعید هم همین‌جور است.

صورت دوم:

خب این مطلب اول، نظیر همین استصحاب بعضی استصحابات دیگر هست که نتیجه‌اش همان ظهور تصوری می‌شود، مثلاً می‌گوییم خب برای ما ثابت شد که در زمان سابق این واژه به معنای مطلق وجه الارض بوده است، اگر به معنای دیگری قرار گرفته باشد باید یک وضع آخری حالا یا تعیینی یا تعینی برای این واژه پیش آمده باشد، آن وضعی که ما علم به آن داریم خبر داریم این است که وضع شده بوده در لغت عرب یا تعییناً یا تعیّناً برای مطلق وجه الارض. اگر این عوض شده باشد باید یک وضع ‌آخری رخ داده باشد. استصحاب عدم می‌کنیم می‌گوییم نمی‌دانیم وضع آخری برای این واژه پیش آمده است غیر از این که ما علم به آن پیدا کردیم أم لا؟ استصحاب عدم وضع آخر می‌کنیم.

کما این‌که این اصالت و اصل عدم در این طرف هم الان رایج است دیگه توی اصول هست یعنی الان یک واژه‌ای در زمان ما به یک معنا است نمی‌دانیم در گذشته به این معنا بوده یا نه؟ این‌جا آقایان می‌گویند ما استصحاب قهقرائی می‌کنیم می‌گوییم الان یقین داریم واژه به این معنا است، نمی‌دانیم در زمان صدور این روایت این آیه به این معنا بوده یا نه؟ استصحاب می‌کنیم قهقرائاً، معمولاً استصحاب‌ها برای زمان استقبال است اما این‌جا برای زمان ماضی است،‌ استصحاب می‌کنیم که قبلاً هم به همین معنا بوده.

یک تعبیر دیگر استصحاب عدم نقل این‌جا جاری می‌کنند، استصحاب عدم نقل، توی معالم توی کتاب های قبلی این تعبیر می‌شده استصحاب عدم نقل. یعنی چی؟ یعنی نمی‌دانیم این واژه‌ای که الان معنایش این است نقلی رخ داده، اگر قبلاً به معنای دیگری بوده حالا به این معنا است پس نقل رخ داده، اگر نه از اول به همین معنا بوده نقلی رخ نداده. خب شک می‌کنیم نقلی رخ داده یا رخ نداده استصحاب عدم نقل می‌کنیم می‌گوییم نقلی رخ نداده. پس حالا که نقلی رخ نداده این معنا از اول همین بوده چون اگر غیر این بوده نقل رخ می‌داد. حالا این‌جا شبیه آن‌جا است، این‌جا این‌جوری می‌گوییم می‌گوییم نمی‌دانیم در سالف الزمان نمی‌دانیم که معنای این واژه‌ی صعید، مطلق وجه الارض بوده است و یک وضع برای این معنا شده بوده است آیا یک نقل دیگری برای این واژه در طول زمان پیدا شده که یک معنای دیگری غیر از آن معنا پیدا کند؟ استصحاب عدم نقل می‌کنیم. این ؟؟؟ که مثبت است دیگر. نقل نشده لازمه‌ی عقلی‌اش این است که پس همین معنا الان هم وجود دارد، چون فرض این است که این لفظ را که می‌دانیم یک معنایی دارد، غیر از آن نقلی که سراغ داریم اگر نقل دیگری نباشد خب بله همین، در جایی که قرینه نباشد. خب پس این هم مثبت می‌شود.

پس بنابراین این‌جا چه مستصحب را خود آن معنای سابق قرار بدهیم بگوییم قبلاً به این معنا بوده حالا هم به این معنا است، چه مستصحب را یک امور دیگری مثل وضع نشدن و امثال ذلک برای معنای دیگر، وضع نداشتن برای معنای دیگر قرار بدهیم علی‌ای‌حال مثبت است منتها این بیان دوم حتی در خود ظهور تصوری هم می‌شود مثبت. بیان اول در ظهور تصوری‌اش مثبت نیست اما بیان دوم حتی در ظهور تصوری‌اش هم می‌شود مثبت. پس بنابراین این یک تصویر برای جریان هست که این تمام نیست.

صورت سوم:

تصویر دوم این است که این‌جور بگوییم بگوییم که این واژه که مثلاً صعید باشد این اگر این واژه در جملات شبیه این جمله‌ای که الان مورد ابتلاء ماست مورد نظر ما هست این واژه اگر در جمله‌هایی نظیر این جمله در سابق الایام قرار می‌گرفت همین معنا از آن، معنای مطلق وجه الارض از آن استفاده می‌شد. یعنی مثلاً فرض کنید در زمان پانصد سال قبل از اسلام اگر کسی می‌گفت «تیمموا بالصید» آن‌موقع یا مثلاً می‌گفت «جئنی بالصعید» آن‌موقع از آن چی می‌فهمیدند؟ این واژه در تلو یک جمله قرار می‌گرفت در یک جمله‌ای قرار می‌گرفت آن‌موقع می‌گوییم مسلم چی از آن می‌فهمیدند؟ ما از شواهد و قرائن و خصوصیات فهمیدیم مطلق وجه الارض از آن می‌فهمیدند. می‌گوییم خب چون این جمله در این کلمه، این واژه اگر در امثال این سابقاً قرار می‌گرفت معنایش مطلق وجه الارض بود، پس حالا هم اگر در امثال این جمله قرار بگیرد مطلق وجه الارض مقصود است.

اگر آن‌موقع می‌گفتند «تیمموا صعیدا طیبا» مطلق وجه الارض می‌فهمیدند از آن. در زمان صدور هم که گفته شده است «تیمموا صعیدا طیباً» مطلق وجه الارض پس از آن فهمیده می‌شود. پس ظهور تصدیقی اصلاً مستصحب را همان ظهور تصدیقی قرار می‌دهیم دیگر که دیگر واسطه نمی‌خورد، می‌گوید این واژه اگر در امثال این جمله که الان مورد نظر ما هست در زمان پانصد سال پیش فلان این‌ها می‌گفتند یقین کردیم که ظهور تصدیقی‌اش مطلق وجه الارض بوده است، الان آیا این‌چنین هست یا نه؟ می‌گوییم بله حالا هم این‌چنین است. این دیگر اثر شرعی بر آن بار می‌شود دیگر، اثر شرعی چی؟ اثر شرعی ظهور تصدیقی حجیت است دیگر، واسطه نمی‌خواهد.

همان موضوع حکم شرعی که حجیت باشد داریم استصحاب می‌کنیم می‌گوییم، این هم مثبت است، چرا؟ اگر به این بیان بگوییم، برای این که می گوییم خود این جمله‌ای که الان مدنظر ماست که خدای متعال فرموده این‌که آن‌موقع نبوده، می‌گوییم اشباه این و امثال این اگر آن‌ها این‌جوری بود پس این‌هم آن‌جوری است در زمان ما، این یک واسطه می‌خورد واسطه‌اش چی هست؟ حکم الامثال فیما یجوز و لا یجوز بار است. بخواهیم این‌جور هم استصحاب بکنیم پس بنابراین باز هم می‌شود مثبت.

صورت چهارم:

اگر بیاییم بله صورت دیگر تصویر دیگر این است که نه، بیاییم بنحو استصحاب تعلیقی استصحاب بکنیم یعنی بگوییم همین جمله نه جمله‌های شبیه این نه امثال این نه، بگوییم همین جمله «تیمموا صعیداً طیبا» اگر همین جمله را پانصد سال پیش گفته می‌شد همین جمله اگر پانصد سال پیش گفته می‌شود ظهور در چی داشت؟ مطلق وجه الارض داشت. پس الان همین جمله نه امثال این، پس الان همین جمله هم همین معنا را دارد. خب این دیگر اشکال مثبتیت ندارد فقط اشکالش این است که استصحاب تعلیقی است، می‌گوییم این جمله این «تیمموا صعیداً طیبا» لو جیء بها فی الازمنة السالفه این لکانت ظاهرة ظهوراً تصدیقیاً در مطلق وجه الارض فالآن کما کان این‌جور باید بگوییم. خب این هم اشکالش همان استصحاب تعلیقی است که قبلاً می‌گفتیم ما در استصحاب تعلیقی را قبول کردیم اما کجا؟ جایی که خود آن مستصحب تعلیقی قانون شرع باشد ...

س: آقا ببخشید این ظهور تصدیقی خود ظهور تصدیقی در همان شأن در همان مقام می‌گوییم مثلاً افعل؟؟؟ نیاز نیست بنحو قضیه‌ی خارجیه بالفعل باشد فعلیتش بنحو همان قضیه تعلیقی شرعیه است. ؟؟؟ اگر مرادتان از فعلیت ظهورات تصدیقی چی هست؟ ورای این است که ما این را نمی‌خواهیم اگر هم می‌خواهید بگویید همین است این تعلقیت در ظهور تصویری نیست این همان ؟؟؟ تیمموا صعیداً طیبا.؟؟؟

ج: یعنی همین ...

س: ...

ج: نه درست نیست، ببینید یک‌وقت می‌گوییم که این جمله که خدای متعال فرموده این جمله که متأخر است، آن جمله‌هایی که آن زمان گفته می‌شده است آن جمله تعلیقی نیست این تعلیقی نیست ولی می‌دانیم شبیه این جمله‌ها که آن زمان گفته می‌شده است .....

س: .... صعید معنایش وجه الارض هست ؟؟؟

ج: آن‌که مفرد شد آن‌که دیگر ظهور نبود ...

س: ؟؟؟ آن هم می‌گوییم مثبت است نه، خود ظهور تصدیقی صحیح را بعد از نزول آیه چی بوده؟ این بوده که اگر صعید را می‌گفتند ؟؟؟ همین، همین را الان می‌آید می‌گوید الان کما کان ؟؟؟

ج: خب می‌دانیم ما که چیز دیگر، منتها این چی هست؟ منتها تعلیقی است یعنی این ببینید ...

س: ؟؟؟ یعنی این‌که من می‌خواهم ؟؟؟ اما در مقامی که ظهورات باشد موضوع ما دلالت تصدیقیه است ظهور تصدیقی چی هست؟ ظهور تصدیقی به معنایی است که این واژه را کسی که استعمال اگر بکند ...

ج: نه ظهور تصدیقی این نیست ...

س: ظهور تصدیقی همین است ...

ج: معنای ظهور تصدیقی این نیست نه ...

س: ....

ج: نه این قابلیت داشتن برای ظهور تصدیقی است نه خود ظهور تصدیقی، قابلیت ظهور تصدیقی. ظهور تصدیقی آن است که بالفعل کسی گفته با آن برهان با آن استدلال ضمیمه شده ظهور تصدیقی پیده شده و الا آن قابلیت ظهور تصدیقی است.

خب این‌جا به خدمت شما عرض شود که پس بنابراین استصحاب اگر شارع بفرماید «العنب اذا غلی یحرم» این‌جا یک قضیه‌ی تعلیقیه است ما می‌گوییم این استصحاب جاری است وقتی کشمش هم می‌شود این اشکالی ندارد ولی این جا که شارع چنین حرفی نزده که.

س: ....

ج: نه نه اشکال اول این بود که این‌جور می‌گوییم، می‌گوییم قطعاً می‌دانیم جملات شبیه این که در گذشته استعمال می‌شده است در این‌جا کلمه‌ی صعید ظهور داشته ظهور تصدیقی داشته در مطلق وجه الارض درست؟ نه تعلیق نیست، می‌دانیم جملاتی، قطعاً این کلمه‌ی صعید استعمال می‌شده ....

س: ...

ج: نه شبیه یعنی خود این‌که الان خدای متعال الان بواسطه‌ی حالا ایجاد صوت یا جبرئیل فرموده یا بالاخره اولیاء اسلام فرمودند این، خود این که از آن‌ها صادر نشده، خود این‌که صادر نشده درست؟ آن‌چه که صادر شده پس شبیه این بوده مانند این بوده. الان شما که فرمایش می‌فرمایید من هم عرض می‌کنم خب ممکن است دوتای‌مان یک جمله را داریم می‌گوییم ولی این جمله غیر از آن جمله است.

خب پس این می‌گوییم این صعید در جمله‌هایی یقین داریم به این معنا بوده، حالا همان جمله الان هم استصحاب می‌کنیم می‌گوییم همین معنا را دارد. الان آن جمله‌ها اگر یک جایی نوشته شده باشد اگر توی یک کتابی نوشته شده باشد یک‌ جایی منقوش باشد هرجور باشد الان هم همان معنا را می‌دهد. خب وقتی که این معنا را داد ؟؟؟ پس این جمله‌ای هم که در قرآن شریف آمده همین معنا را دارد. این یک راه است این‌جوری بگوییم که این گفتیم چی هست؟ این مثبت می‌شود. اگر نه بیایید این‌جوری بگویید بگویید نه ما این‌جوری می‌گوییم می‌گوییم همین جمله‌ی شخصیه‌ی جزئیه‌ی خارجیه که قائم به این متکلم خاص است همین اگر فرض کنید همین آن‌وقت بود چه معنایی می‌داد؟ همین اگر آن‌موقع بود این ؟؟؟ همین اگر آن‌موقع بود ظهور تصدیقی‌اش چی بود؟ می‌گفتیم مطلق وجه الارض بود پس حالا هم همین‌جور است. خب این هم بخواهیم بگوییم این هم به خدمت شما عرض شود که باز استصحاب تعلیقی است که گفتیم استصحاب تعلیقی در این‌جور موارد که ما انتزاع یک چیز را می‌کنیم نه قانون شرع یک قانون تعلیقی است، شما از یک چیزی انتزاع تعلقیت می‌کنید گفتیم در این موارد استصحاب جاری نمی‌شود. پس بنابراین این هم یک تصویر است.

تصویر پنجم:

یک نکته‌ای هم این‌جا باید قبل می‌گفتم فراموشم شد حالا عیب ندارد استدراک کنیم. آن استصحاب عدم وضع، استصحاب عدم وضع گفتیم برای معنای آخر، نتیجه‌اش چی می‌شد؟ گفتیم استصحاب وضع نشده برای معنای آخر، پس همین معنای قدیم الان مقصود است چون اگر غیر از آن مقصود باشد باید وضع برای معنای آخر شده باشد. خب یک اشکال که کردیم چی بود؟ آن مثبت است.

 

اشکال دیگر:

یک اشکال دیگری هم بنابر مبنای محقق خوئی و محقق نهاوندی و بعض بزرگان از تلامذ‌ه‌ی ایشان که تبعیت از ایشان کردند مرحوم آقای آشیخ جواد رحمه‌الله آقای تبریزی ایشان هم در دوره‌ی اول اصول که قم می‌فرمودند همان نظر آقای خوئی را داشتند خیلی شدید، می‌گفتند غیر از این، تعبیر یادم است می‌فرمود غیر این دروغ است اصلاً بعد عدول کردند حالا در این کتاب‌های اخیرشان که چاپ شده. آقای خوئی می‌فرمود که چی؟ می‌فرمود حقیقت وضع تعهد است نه این‌که واضع این کلمه را می‌گذارد روی سر آن معنا، یا قرن اکید بین این لفظ و آن معنا ایجاد می‌کند که مثلاً آقای صدر می‌گوید، نه، وضع تعهد است فلذا می‌فرماید همه‌ی آدم‌های یک زبان واضع هستند، این‌جور نیست که در لغت عرب بگویی ؟؟؟ قطعاً بوده بقیه تبعیت دارند می‌کنند، نه هرکسی واضع است و چرا ما وقتی یک کسی یک حرفی می‌زند می‌گوییم مرادش این است؟ از باب این‌که می‌دانیم این متعهد شده که لا اتکلم بهذا الواژه بهذا اللغة الا وقتی که من این معنا را اراده کردم مگر قرینه بر خلاف اقامه کند.

چون چنین تعهدی کرده وقتی واژه را می‌گوید ما می‌گوییم مرادش این است بر اساس تعهدش بر اساس وضعش. خب اگر ما این مبنا را قبول کردیم در باب وضع خب علاوه بر این‌که استصحاب نشده برای وضع دیگری می‌گوییم برای همین هم ما نمی‌گوییم وقتی که این تعهد نداشت، الان هم تعهد نداریم. یعنی برای همین معنا استصحاب از یک طرف می‌گوید که وضع دیگری ندارد نتیجه‌اش این است که برای این است پس، از آن طرف می‌گوییم کجای این متکلم متعهد بوده که من اذا اتکلم بهذا اللغة ارید منها این معنا را؟ خب این هم استصحاب عدم دارد پس یتعارض آن استصحاب با این استصحاب، نتیجه این استصحاب این است که این معنا را معنای قدیم را اراده نکردیم، مقتضای آن استصحاب این است که معنای قدیم را اراده کرده و این دوتا با هم تعارض دارند. بنابراین از راه استصحاب شرعی ما نمی‌توانیم این برای استنباط، برای استظهار از کتابة السنة و موارد وقف و وصیت و امثال ذلک از این راه استفاده بکنیم این نمی‌شود. این یک بحث خیلی مهمی هم هست چون فقط اختصاص به فقه هم ندارد، این توی تفسیر هم می‌آید توی جاهای دیگر هم می‌آید همه‌ی این‌جاها این بحث بحثِ مهمی است که آن‌جاها هم اثر دارد و کارایی دارد.

س: ....

ج: بله آن اولی‌اش درست نیست دیگر به همان بیاناتی که گفتیم ..

س: چرا؟

ج: خب گفتیم دیگر، حالا می‌گوییم حالا این تتمه‌ی کلام هم. پس بنابراین از راه استصحاب شرعی نمی‌توانیم.

 

فرمایش آخوند:

راه اول:

انما الکلام در فرمایش آقای آخوند در حاشیه است که ما بیاییم بگوییم این‌جا استصحاب شرعی جاری نیست اما ما یک استصحاب عقلائی داریم که در استصحاب عقلائی مثبتات آن هم حجت است، استصحاب شرعی است که می‌گوییم مثبتات آن حجت نیست. ادله‌ی حجیت استصحاب شرعاً این متکفل حجیت مثبتات نیست اما استصحاب عقلائی در سیره‌ی عقلائی استصحاب در این موارد لااقل در موارد لغات و الفاظ و این‌ها مثبتاتش هم پیش عقلا حجت است و شارع مقدس هم در احکام محاورات اتبع العرف یک چیز خاصی را ایجاد نکرده به همان شکلی که پیش مردم است فرمایش می‌فرماید. بنابراین آن هم بر اساس همین سیره، آن هم کعهد من الاعراب است وقتی صحبت می‌کند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کعهد من الاعراب صحبت می‌فرمایند. این‌جور نیست که مثلاً عرب بگوید کل فاعل مرفوع، پیامبر بفرماید نه مجرور است من می‌خواهم بگویم مجرور است و یک‌جور دیگر بخواهم، این‌جور نیست از همه نظرها همانی است که سیره بر آن هست همان است. پس بنابراین این یک راه.

راه دوم:

راه دوم که آقای آخوند در حاشیه فرموده این‌که دیگر استصحاب هم معلوم نیست باشد، چون استصحاب یعنی چی؟ یعنی این‌که اتکاءاً بر این‌که حالت سابقه این است شما جرّ حالت سابقه کنید به حال شک، این معلوم نیست بخاطر این جهت، نه بلکه برای سامان دادن به محاورات و نقل و انتقالات معنای آمدند یک ضوابطی را قرار دادند، گفتند یک وقتی یک واژه‌ای یک وقتی معنایش یک چیزی بود تا برای‌تان مسلم نشده خلاف آن به همان معنای قبلی معنا کنید این یک قاعده است استصحاب هم نیست یک قاعده است که هر لفظی هر معنایی در گذشته داشته مادامی که خلاف او ثابت نشده است یا قرینه‌ی بر خلاف او اقامه نشده است کلامی متکلم به آن واژه را و آن جمله را بر همان معنا حمل بکنند. این یک بناء عقلائی است بر این گذاشته شده.

آقای آخوند قدس‌سره این دومی را استصحاب عقلائی را هم نمی‌پذیرند این استصحاب دومی را این قاعده‌ی دومی را می‌پذیرند که این‌جور است. پس اگر ما فهمیدیم در قبل از نزول آیه‌ی مبارکه فهمیدیم این صعید به معنای مطلق وجه الارض بوده مادامی که خلافش برای‌مان ثابت نشده باشد باید به همان معنا حمل بکنیم و معنا بکنیم. این هم فرمایش ایشان است که خب این فرمایش هم طرفدارانی دارد.

 

مناقشه:

منتها اشکالی که باز محققین در این فرمایش دارند این است که ما در عقلاء تعبد نداریم یعنی بیایند همین‌جوری بگویند اگر شک کردی، شک یعنی نمی‌دانیم این است یا آن است دیگر، بگویند بنا بگذار بر این‌که این‌جوری است. ما در عقلاء‌ تعبد نداریم بلکه در این موارد اگر می‌بینید عمل می‌کنند به حالت سابقه در اثر اطمینان است، وثوق است، قرائن و شواهد است که معنای دیگری اگر بود لبان و ظهر، یا برای این است که این حالت اطمینان برای‌شان پیدا می‌شود مثل ماها الان که این واژه‌های فارسی داریم استعمال می‌کنیم اطمینان داریم به همین معنا و یا این است که غفلت است چون عادت شده به این‌که این واژه به این معنا گرفته می‌شود هرجا هم دیدند از بچگی خواندند نوشتند فلان به همین معنا گفته شده اصلاً غفلت دارند از این‌که این یک معنای دیگری لعل داشته، نه این‌که شک می‌کنند واقعاً بعد از این‌که شک کردند و می‌گویند نمی‌دانیم می‌گویند ان‌شاءالله به این معنا است، ما این ان‌شاءالله را نداریم و این موارد یعنی همه‌ی مواردی که شما می‌بینید که شما شک کنید می‌گویید ببین عرف دارد عمل می‌کند برای این است که آن‌ها شک ندارند یا غفلت دارند و یا این‌که شک ندارند، اطمینان دارند وثوق دارند به این‌که همان معنا است، بابا اگر غیر این بود خب لظهر و بان در یک جایی نوشته می‌شد توی کتاب‌های لغت می‌آمد، در یک جایی گفته می‌شد.

این‌که هیچ معنای غیر از این معنا منقول نشده جایی ذکر نشده این همان تقریباً یکی از موارد لو کان لبان است در نظر عرف، لو کان لبان. چون تطور در لغت هم کم است و هم خیلی بطیع است که یک واژه‌ای از آن معنای اصلی‌اش قرن‌ها مثلاً حتی هزارها باید سال گاهی بگذرد که این‌جور چیزها رخ بدهد. از این جهت معمولاً اطمینان حاصل است و امثال ذلک. بنابراین تتحصل مما ذکرنا در این تنبیه این‌که استصحاب شرعی در این موارد حجت نیست استصحاب عقلائی هم نداریم این قاعده‌ی عقلائیه هم محل تردید است که وجود داشته باشد اما در عین حال این‌جور نیست که ما در آیات و روایت به مشکل معمولاً بربخوریم. البته یک جاهایی نادری هست که به مشکل برمی‌خوریم آن‌جا هم که مثل کلمه‌ قز گفتیم که آقایان در باب صلاة و مصلی گیری کردند گفتند نمی‌دانیم و در مورد این واژه این همان است غیر همان است شک داریم. خب این‌جاها هم که بن‌بستی که در فقه نیست خب هروقت نفهمیدیم خب یا اصول علمیه داریم یا عمومات و اطلاقات داریم بالاخره بن‌بست ایجاد نمی‌شود و فقیه می‌تواند راه را پیدا کند.

 

logo