« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

بعد از این‌که در مقام اول که بحث در این بود که اگر بنحو شبهه‌ی حکمیه شک در مانع یا در قاطع کردیم آیا استصحاب صحت جاری می‌شود ‌أم لا؟ بعد از پایان این بحث که نتیجه‌ی نهایی بحث این شد که استصحاب صحت نه در مورد شک در مانع و نه در مورد شک در قاطع جاری نمی‌شود.

مقام دوم:

یقع البحث در مقام بعد که در صورتی که بنحو شبهه‌ی موضوعیه شک کنیم آیا در این‌جا استصحاب صحت جاری می‌شود أم لا؟ مثلاً می‌دانیم که بکاء مانع است یا قاطع است یا می‌دانیم زیادت تکبیرة الاحرام، زیادت ارکان این‌ها مبطل است و مانع است، حالا شک می‌کنیم که آیا این امری که فرغنا عن مبطلیته و مانعیته اصلاً پیش آمده برای منِ مصلی أم لا؟ اصلاً بکائی سر زد از من أم لا؟ و تارةً هم بنحو شبهه‌ی موضوعیه به این نحو هست که یک موجودی یک امری می‌بینیم تحقق پیدا کرده اما شک داریم که این ما تحقق مصداق آن چیزی که فرغنا عن مانعیته هست یا نه؟ مثلاً بکاء بلند این مانع است می‌داند بکاء از او سر زد اما شک دارد که این بکاء بکاءِ بلند بود یا بکاء بلند نبود.

علی‌ای‌حال در هر دو صورت در مصباح الاصول بعد از این‌که در مسأله‌ی شبهه‌ی حکمیه فرمودند استحصاب جاری نمی‌شود در این‌جا می‌فرمایند استصحاب جاری می‌شود بلافرق بین این‌که شک در مانع باشد یا قاطع باشد که ایشان دیگر قاطع را هم برگرداندند به مانع درحقیقت. و بلافرق بین این‌که شک در اصل مانع کنی بنحو شبهه‌ی موضوعیه یا در مانعیت موجود شک کنی بنحو شبهه‌ی موضوعیه. و الوجه فی الجریان این است که می‌فرمایند در این‌جا درحقیقت ضم وجدان به اصل می‌شود و با ضم وجدان به اصل احراز می‌شود امتثال، همان‌طور که در موارد شرایط این‌چنین است. ما می‌گوییم نماز مشروط به طهارت حدثیه است، خب اگر کسی قبلاً وضو داشته طهارت حدثیه داشته و شک داشت که ‌آیا این طهارتش باقی است یا باقی نیست، خب این‌جا وقتی نماز بجا می‌آورد می‌گوییم خب این‌که نماز خوانده است یعنی اجزاء و ابعاض نماز را آورده است که بالوجدان احراز دارد، طهارتش را هم با استصحاب احراز می‌کند بنابراین احراز می‌کند که موضوع تکلیف را تحقق بخشیده بخشی‌اش را بالوجدان و بخشی‌اش را هم به استصحاب. و این منشأ آن هم همان است که بارها گفته شد که آن‌چه که ما از ادله استفاده کردیم این است که شخص باید طاهر باشد، این اجزاء و ابعاض را هم بیاورد. معیت این اجزاء با طهارت و اجتماع این اجزاء با طهارت عنوان الاجماع، عنوان المعیت این‌ها از ادله استفاده نمی‌شود.

اگر این‌ها استفاده می‌شد قهراً نمی‌توانستیم با استصحاب این عناوین را اثبات کنیم چون مثبت می‌شوند ولی بعد از آن‌که از ادله این را استفاده کردیم که کسی که کبّر و قرأ و رکع و سجد و و و طاهر هم باشد طهارت حدثیه هم داشته باشد این را خواسته مولا از ما. خب این‌جا بضم وجدان به اصل این را احراز می‌کنیم. در این موارد هم ایشان می‌فرمایند همین‌طور است، همان‌طور که در شرایط این‌طور است در موانع هم همین‌جور است. یعنی باید نماز بخوانیم فلان مانع هم نباشد خب شما نماز را که بالوجدان احراز کردید، نبودن آن مانع هم استصحاب می‌کنیم پس بنابراین نتیجه چی می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که نماز درست است. این فرمایش مصباح الاصول است.در این‌جا دو نکته وجود دارد

نکته اول:

نکته‌ی أولی این است که خب بحث ما چی بود؟ این بود که آیا استصحاب صحت جاری می‌شود، موضوع بحث این بود، باید تحفظ بر موضوع بحث بکنیم. این موضوع که استصحاب صحت می‌شود کرد یا نه گفتیم در دو مقام هست، یکی در شبهه‌ی حکمیه یکی در شبهه‌ی موضوعیه. و تارةً در مانع و تارة در قاطع، این بود. خب این بحث که این‌جا می‌فرمایند «هذه کله فی الشبهات الحکمیة و اما الشبهات الموضوعیة فلا مانع من جریان الاستصحاب فیها» که توضیح دادیم عرض کردیم این همان استصحاب صحت را می‌خواهد بفرماید که در آن شبهه‌ی حکمیه‌اش محل بحث بود و انکار کردید؟ همان را می‌خواهید بفرمایید در شبهه‌ی موضوعیه جاری است یا غیر از آن را می‌خواهید بفرمایید؟

اگر غیر از آن می‌خواهید بفرمایید خب این تفسیر نیست که،‌ موضوع را عوض کردید بحث عوض شد، اگر همان را می‌خواهید بفرمایید که استصحاب صحت باشد ما فارقی بین شبهه‌ی حکمیه و موضوعیه نمی‌بینیم. چون همان بیانی که شما در استصحاب صحت در شبهه‌ی حکمیه فرمودید نفس ذلک البیان در این‌جا هم جاری است. آن‌جا چی فرمودید؟ آن‌جا فرمودید که اگر شما می‌خواهید استصحاب صحت کل عمل را بکنید شما فرمودید مشکوک الحدوث است، اصلاً نمی‌دانیم کل عمل صحیح است یا صحیح نیست، چرا؟ چون احتمال می‌دهیم این ماوقع مانع باشد، این ماوقع قاطع باشد، خب اگر این مانع است یا این قاطع است پس صحتی برای کل عمل قطعاً حاصل نشده. فلذاست که استصحاب صحت غلط است و باطل است چون یقین به مستصحب نداریم که صحت باشد حتی همه باشد.

و اگر مقصودتان استصحاب صحت ماسبق است که آن ماسبق صحیح است خب این را هم که صحت تأهلیه اسمش را گذاشتند این هم شک در بقاء نداریم یقین داریم باقی است چرا؟ برای این‌که آن صحت آن ماسبق یعنی لو انضم الیها سایر اعضاء و اجزاء مع الشرایط این للتأم الکل و عمل صحیح خواهد بود؛ این‌که شکی در آن نداریم. احتمال این‌که بگوییم احتمال هم بدهیم که لعلّ آن صحت این‌چنینیِ منقلب شده از بین رفته این هم که الشیء لا ینقلب عما وقع علیه. پس بنابراین می‌توانیم استصحاب چی بکنیم؟ بگوییم که این‌ها آن اعضاء سابقه اعضائی بود و اجزائی بود که لو انضم الیها بقیه مع الشرایط لحصل الکل. این را هم فرمودند خب این استصحاب تعلیقی است و ما استصحاب تعلیقی را جاری نمی‌دانیم. این فرمایش ایشان در شبهات حکمیه بود، این کلام طابق النعل بالنعل در مورد شبهات موضوعیه هم جاری است.

الان نمی‌داند (فرَغ شخص از این‌که بکاء مانع است) الان نمی‌داند بکائی حادث شد برایش یا نه؟ خب این اگر بخواهد استصحاب صحت کل را بکند می‌گوییم آقا معلوم نیست شاید پیدا شده و کل، کل صحیح محقق نشده، پس بنابراین یقین ندارید به این‌که کل صحیح محقق شده است چون احتمال وجود مانع می‌دهید بلکه از آن‌جا اشدّ است، آن‌جا احتمال وجود چیزی را می‌د‌هید آن‌جا که شاید مانع باشد، این‌جا احتمال وجود چیزی را می‌دهید که می‌دانید مانع است فقط نمی‌دانید پیدا شده یا پیدا نشده. و هم‌چنین در جایی که یک چیزی موجود شده اما نمی‌دانید این مانع هست یا مانع نیست که دو قسمی که در شبهه‌ی موضوعیه وجود داشت. پس شما استصحاب استصحابِ صحت این‌جا به بیان شما مشکوک الحدوث است، به بیان شیخ اعظم اصلاً صحت برای تمام اعضاء هنوز نیامده چون سالبه بانتفاء موضوع است و اگر می‌خواهید استصحاب صحت بکنید به آن معنای صحت تأهلیه را می‌خواهید؟ خب این‌جا هم همان حرف زده می‌شود می‌گوییم بله این اجزائی که قبل از این چیزی که شک دارم قبل از این‌که این حالت شک دارم بکائی حادث شد یا حادث نشد یا این چیزی که حادث شد بکاء با صدا بود یا نه؟ می‌گوییم آن صحتش که مشکوک نیست یعنی آن اجزائی که تا حالا آورده بودم صحت تأهلیه داشته چیزهایی بود اجزایی بود که لو انضم الیها سایر اجزاء و ابعاض مع الشرایط لحصل الکل، استصحاب نمی‌خواهد دیگر، یقین دارم به.... اگر هم بخواهید بنحو استصحاب تعلیقی استصحابش بکنید که فرمودید استصحاب تعلیقی هم ما جاری نمی‌دانیم.

پس بنابراین اگر موضوع بحث را صحت قرار می‌دهیم استصحاب صحت می‌خواهیم بکنیم فرقی بین المقامین نیست و اگر بخواهید بگویید نه ما در این موضوعات در شبهات موضوعه استصحاب صحت نمی‌کنیم استصحاب عدم وجود مانع می‌کنیم، شک دارم مانعی پیدا شده یا مانعی پیدا نشده، خب بله این درست است این چیز دیگر،‌ آن اشکالات دیگر این‌جا وارد نیست اما بدون تنبیه و بدون این بحث را عوض کردن و از اول بگوییم تارةً بنحو استصحاب صحت تارة به آن نحوه، تارةً به این نحوه، تارةً در آن‌جا است این دیگر خارج از مقسم شدن است و محاسبه ننمودن مسأله است در صورت شبهات موضوعیه بر اساس آن‌چه که طرح بحث در آن شده است. پس بنابراین حق در مقام این است که استصحاب صحت همان‌طور که در شک در مانع در شبهات حکمیه جاری نیست استصحاب صحت در شبهات موضوعیه هم جاری نیست. یعنی مستنداً باستصحاب صحة نمی‌شود در مواردی که بنحو شبهه‌ی موضوعیه شک در وجود مانع می‌کنیم باحد نحوین بیایم مستنداً باستصحاب صحة بگوییم عمل درست است احتیاجی به اعاده و قضا ندارد، اگر بخواهیم به استصحاب صحت.

و هم‌چنین نسبت به شک در قاطع، خب یک‌وقت ما قاطع را می‌گوییم مثلاً در شریعت ما قاطع نداریم و برمی‌گردانیم به همان مانع کما علیه سید الخوئی قدس‌سره خب دیگر فرقی بین بحثش نیست. اما اگر گفتیم نه همان‌طور که بزرگانی فرمودند و از عنوان صاحب وسائل هم برمی‌آید این‌ها قواطع را در مقابل موانع قرار دادند و همان‌طور که روایات عدیده‌ای وجود دارد و بخشی از آن‌ها را هم در جلسه‌ی قبل خواندیم از استعمال کلمه‌ی قاطع در لسان ائمه علیهم‌السلام به دلالت التزام کشف می‌شود که پس در شریعت برای نماز یک هیأت اتصالیه‌ای در نظر گرفته شده و تشریع شده. ولذا می‌فرماید قاطع. البته همان‌طور که حالا توی بحث نمی‌دانم عرض کردیم ولی بعد از بحث خدمت بعضی از برادران عرض کردیم البته استعمال کلمه‌ی قاطع علی‌ای‌حال این یک نحو تسامحی در آن وجود دارد چون قاطع یعنی این‌که اجزائی وجود دارد یک حبلی مثلاً وجود دارد یک چیزی می‌آید قطع می‌کند ماسبق را از مالحق قطع می‌کند این‌ها را جدا می‌کند از همدیگر. اما در نماز این‌جا قاطع نمی‌گذارد اتصالی ایجاد بشود تا بعد بخواهید بیاید قطعش بکند.

اگر کسی در اثناء نماز مثلاً بکاء بلند داشت آن قاطع دیگر نیست یعنی یک چیز متصلی نبود بیایید.... این جلوی اتصال را می‌گیرد. این‌جا از باب این‌که جلوی اتصال را می‌گیرد به آن می‌گوییم قاطع؛ و الا قاطع بالفعل این است که اتصالی باشد بیاید آن را درهم بکوبد، بیاید آن را منفصل کند از همدیگر. بالاخره یک نحو تسامحی در این واژه وجود دارد. ولی علی‌ای‌حال کشف می‌کند که این‌جا یک نحو اتصالی بین اجزاء یک هیأت اتصالیه‌ای بین اجزاء کأنّ در شریعت مقدسه وجود دارد. بنابراین ...

س: ...

ج: بله عرض کردیم دیگر که ...

س: ...

ج: بله استصحاب اتصال، نه ما به کی اشکال ...

س: ؟؟؟ در هیچ قاطعی نیست در قاطع قطعیه هم قطع هیأت اتصالی نیست، اتصال چیزی که می‌تواند اگر بعدش بیاید ...

ج: بله ولی اگر اصلاً اعتبار اتصال نشده باشد این کلمه استعمال این کلمه دیگر خیلی بلاوجه می‌شود خیلی تسامح در آن هست، اما نه از این می‌فهمیم که یک اتصالی کأنّ می‌تواند، توی آن اعتبار شده این چون جلوی او را می‌گیرد و شبیه قاطعی است که اگر اتصال بود می‌آید از بین می‌برد به قرینه‌ی شباهت و مشاکلت اسم این هم گذاشته شده قاطع.

خب عرض می‌کنیم که اما در مورد قاطع علاوه بر آن اشکالی که در مورد مانع وجود دارد علاوه بر آن اشکال حالا چه به بیان شیخ اعظم چه به بیان محقق خوئی قدس‌سرهما که تفاوت می‌کرد و چه به آن اضافه‌ای که عرض کردیم در قاطع اشکال دیگری هم وجود دارد و آن این است که شما با استصحاب صحت نمی‌توانید اثبات چی بکنید؟ اثبات اتصال بکنید وجود آن هیأت؛ چون بین صحت و وجود، اگر صحت کل را بخواهید استصحاب کنید یا استصحاب ماسبق را بخواهید استصحاب بکنید این بین این صحت و آن اتصال که هردو امر وجودی هستند اگر بگویید ملازمه هست پس از استصحاب یک ملازم می‌خواهد اثبات کنید وجود ملازم آخر را و این مثبت است.

پس بنابراین نه استصحاب صحت را برای در موارد شک در مانع می‌توانیم داشته باشیم بوجوه متقدمه و نه استصحاب صحت را برای این‌که قاطعی در کار نیست و اتصال محقق است بخواهیم داشته باشیم این هم به خدمت شما عرض شود که جاری نمی‌شود بخاطر این‌که این مثبت است و جاری نمی‌شود. بله اگر شما بیایید و بفرمایید که ما در این شبهات موضوعیه استصحاب صحت نمی‌خواهیم بکنیم، استصحاب عدم مانع می‌خواهیم بکنیم یعنی الان شک دارم که من توی نماز شک می‌کنم که آیا گریه کردم برای غیر خشیت من الله تبارک و تعالی‌، خوف من الله تبارک و تعالی یا نه؟ یک کسی مثلاً دردی دارد، مشکلی دارد یا امثال ذلک احتمال می‌دهد که شاید بخاطر آن گریه کرده، یک مثلاً ترشحاتی می‌بیند روی گونه‌اش است احتمال می‌دهد گریه کرده باشد، احتمال هم دارد نه همین‌جور آب از چشمش آب رفته. شک دارد گریه کرده یا نکرده، خب استصحاب صحت گفتیم به درد نمی‌خورد اما می‌تواند بگوید نمی‌دانم مانعی در نماز پیدا شده یا مانعی پیدا نشد. خب استصحاب عدم مانع می‌کند می‌گوید اول نماز که وارد شدم مانعی که نبود خب الان هم نیست این درست است، ضم وجدان به اصل می‌کنیم، می‌گوید نه. و هم‌چنین در صورتی که یک امری تحقق پیدا کرده شک دارد که این مصداق مانع است یا مانع نیست، خب این‌جا هم استصحاب عدم مانع باز می‌کنیم که مانعی ان‌شاءالله نبوده، ان‌شاءالله مانعی حادث نشده.

ولی همین‌طور که عرض کردیم دیگر این ربطی به استصحاب صحت که محل کلام است و بحث است نیست، چون استصحاب صحت یک اشکالاتی در آن بود یک قلقی در آن بود که ما باعث شده بود آقایان به عنوان تنبیه توی اصول بیایند مطرح بکنند و الا استصحاب عدم مانع و این‌ها که مشکلی ندارد خب علی الروال است آن‌ها باید توی فقه توی بحث صلاة آن‌جا آن مسأله‌ای که عنوان می‌شود خب به استصحاب هستند و الا ما باید تک‌تک موارد استصحاب را که نمی‌آییم توی اصول بیان بکنیم. آن‌که تنبیه برایش منقدح می‌کنند طرح می‌کنند عبارت است از استصحاب‌هایی که احتمال در آن‌جا داده می‌شود که ارکان استصحاب بنحو کلی و عام که برای همه جای فقه به درد بخور است متوفر نیست این را مطرح می‌کنند برای این‌که یک ضابطه‌ی کلیه‌ای برای فقه به‌دست بدهند، ولی مورد به مورد که دیگر آن‌ها مربوط به فقه است. پس بنابراین استصحاب عدم مانع لا بأس به و آن جاری می‌شود.

کما این‌که در شبهه‌ی حکمیه هم که استصحاب صحت می‌خواستیم بکنیم در شبهه‌ی حکمیه هم از باب استصحاب صحت محل کلام بود و الا در آن‌جا هم ممکن است ما به‌جای استصحاب صحت چیزهای جایگزین قرار بدهیم مثلاً شک می‌کنیم فلان چیز مانع هست یا مانع نیست، خب آن‌جا برائت جاری می‌کنیم. بعد از این‌که فحص کردیم و دلیلی پیدا نکردیم بر مانعیت چون چی می‌کنیم، آن‌جا و فرض کردیم هم اطلاقاتی نداشتیم که زائل کند شک ما را. چون اگر اطلاقات داشته باشیم خب زائل می‌کند، می‌گوید صلّ فلان، می‌گویم اطلاق دارد سواء این‌که این همراه با فلان چیز باشد یا نباشد. فرض در جایی است که ما موارد شک‌مان در مانعیت یا قاطعیت این بحسب ادله‌ی اجتهادیه نتوانستیم مسأله را روشن کنیم شک کردیم، حالا می‌خواستیم با استصحاب صحت درست کنیم که اشکال پیدا شد. حالا با برائت درست می‌کنیم یا اگر قائل باشیم به این‌که در شبهات حکمیه استصحاب هم جاری است و در موارد برائت باز استصحاب جاری است چون محل کلام است که در موارد برائت استصحاب حجت است یا حجت نیست، اگر گفتیم حجت است کما این‌که در محل بحث خودش در بحث برائت گفتیم اشکالی ندارد که هم برائت حجت باشد هم استصحاب حجت باشد،‌ شارع دو راه قرار داده می‌توانی به این تمسک کنی می‌توانی به آن تمسک کنی. تعدد راه اشکال ندارد چون آن‌جا می‌گفتند اگر استصحاب حجت باشد استصحاب بر برائت مقدم است پس بنابراین برائت لغو می‌شود. حالا علی‌ای‌حال این بحث‌هایش مال آن‌جا است. بنابراین و یا استصحاب عدم جعل مانعیت کند، استصحاب عدم مانعیت بکند، خب آن راه‌های دیگری است دیگر، آن‌ها دیگر ربطی به استصحاب صحت ندارد در محل خودش. این نکته‌ی اولی که این‌جا است.

فتحصل مما ذکرنا که لا فرق در شبهات موضوعیه و شبهات حکمیه در جریان استصحاب صحت و در هر دو مقام استصحاب صحت جاری نیست نه در مانع و نه در قاطع. خب این‌جا گفتیم که اگر شک کردیم که اصلاً مانعی محقق شده است یا مانعی محقق نشده خب استصحاب عدم مانع می‌توانیم بکنیم. اگر شک کردیم این موجود ‌آیا مانع هست یا مانع نیست، این‌جا هم بحسب آن‌چه که در مصباح الاصول فرموده و عرض کردیم این‌جا هم استصحاب می‌کنیم عدم مانع را، اگر مقصود مصباح الاصول عدم المانع باشد. چون نام نبردند.

 

نکته دوم:

شیخنا الاستاد قدس‌سره در دروس فی علم الاصول در این‌جا یک نکته‌ای دارند، ایشان فرموده در این‌جایی که موجودی موجود است و ما شک می‌کنیم دو قسم است. تارةً با استصحاب و استصحاب عدم مانع که ایشان استصحاب عدم مانع جاری فرموده و تنبیه به این هم نکرده که خب ما استصحاب عدم صحت می‌کردیم یک‌مرتبه آمدیم این‌جا استصحاب عدم مانع داریم جاری می‌کنیم. فرموده است که این دو قسم است.

تارةً با این استصحاب عدم مانع می‌فهمیم که این چیزی که موجود شده از مصادیق مانع نیست، در این‌جا استصحاب عدم مانع خوب است و لا بأس به و با او به همان بیان ضم وجدان به اصل احراز می‌کنیم صحت عمل را. مثل چی؟ مثال زدند ایشان به این‌که کسی یک تکبیرة الاحرامی وقتی می‌خواست برود رکوع ببخشید یک تکبیری گفت، شک کرد این تکبیرة الاحرام بود من به قصد تکبیرة الاحرام گفتم یا به قصد ذکر رفتن به رکوع گفتم؟ اگر به قصد تکبیرة الاحرام گفته باشد این زیاده‌ی در تکبیرة الاحرام است که مبطل است و مانع است، دو دفعه کسی تکبیرة الاحرام بگوید نمازش باطل می‌شود دیگر زیاده‌ی در تکبیرةالاحرام؛ اگر به قصد رفتن به رکوع گفتم خب، این‌جا چکار می‌کنم؟ استصحاب می‌کنم چون اگر من بخواهم تکبیرةالاحرام باشد باید این را به قصد ورود در نماز گفته باشم، تکبیرة الاحرام عبارت است از آن تکبیره‌ای که انسان به قصد ورود در نماز بگوید من شک می‌کنم من این را به قصد ورود در نماز گفتم؟ استصحاب می‌کنم که نه، قبل از این‌که بگویم قصد ورود در نماز نداشتم با این حالا هم ندارم. با این من می‌فهمم که این تکبیر من پس مصداق ازدیاد در رکن نیست، ازدیاد در تکبیرة الاحرام نیست با این کشف می‌کنم.

اما اگر یک جایی این‌جوری بود که مثلاً گفتند لباست نباید از ما لا یأکل باشد، محمول همراه نمازت ولو لباست نیست ساترت نیست آن هم باید مما لا یأکل باشد، مثلاً کسی دستمالی دارد از چرمی که مثلاً یا اجزاء حیوانی که لا یأکل است، می‌گوید این هم مانع از صلاة است. این‌جا آیا با استصحاب می‌توانید کار را حل بکنید؟ چه‌جور می‌توانید با استصحاب کار را حل کنید؟ باید لباسی که پوشیدی این لباس مما یأکل باشد یا از چیز دیگری باشد از غیر حیوان باشد، اما اگر لباس مما لا یأکل باشد این مانع صلاة است.

خب این‌جا ایشان فرمودند که بنابر این‌که ما بگوییم با استصحاب عدم ازلی یا اصلاً جاری نمی‌شود استصحاب عدم ازلی یا با استصحاب عدم ازلی نمی‌توانیم سالبه انتفاء محمول را اثبات بکنیم. در این‌جا خب استصحاب به درد نمی‌خورد شما این‌جا نمی‌توانید با استصحاب این‌که من لباسی که صنع مما لا یأکل نپوشیده‌ام نمی‌توانید اثبات کنید که این لباسی که پوشیدم مما لایأکل است. بله می‌گویید که آقا من قبل از این‌که این لباس را بپوشم که لابس ما لایأکل نبودم، الان هم که این را پوشیدم نمی‌دونم لابس ما لایأکل هستم یا نیستم؟ خب استصحاب می‌کنم این‌که من نپوشیده‌ام لباس که مما لا یأکل هست. خب بله این استصحاب درست است؛ حالت سابقه دارد شک لاحق داری استصحاب می‌کنی، ولی این چه فایده‌ای دارد؟ این‌که اثبات نمی‌کند این لباسی که شما پوشیدید مما لا یأکل نیست، این را که اثبات نمی‌کند، یعنی سالبه‌ی بانتفاء محمول را اثبات نمی‌کند که این لباس هست و مما لا یأکل لحمه نیست، این را که اثبات نمی‌کند چون مثبت است.

پس بنابراین این موارد این‌جوری نیست که ما قولاً واحدا این‌جوری که گفته شده فرموده شده بگوییم که آقا همه‌ی این موارد که شک در شبهات موضوعیه داری که مانع هست یا مانع نیست در مواردی که می‌دانید چیزی موجود است قولاً واحدا بگویی این‌جا استصحاب عدم مانع است و می‌گوییم نماز درست است، این احتیاج دارد به بعض موارد با فقیه دقت بکند یک جاهایی نه، مثل همین‌جا که مثال زدیم. بله در مثل تکبیرِ درست است در این درست نیست. مگر این‌که شما قائل باشید به این‌که استصحاب عدم ازلی جاری است و با استصحاب عدم ازلی سالبه بانتفاء محمول هم قابل اثبات است که این‌جا شما بگوییم چی؟ بگویید این لباسی که من پوشیدم این قبل از این‌که موجود بشود در عالم این‌که لم یکن مما لا یأکل لحمه، حالا هم لیس مما لا یأکل لحمه، آن‌وقت که اصلاً نبود این مما لا یأکل لحمه که نبود، حالا بعد از این‌که موجود شده نمی‌دانم مما یأکل یا مما لایأکل است.

می‌گویم آن‌موقع که نبود مما لایأکل لحمه که نبود خب حالا هم نیست استصحاب عدم ازلی استصحاب می‌شود مال آن موقعی که سالبه بانتفاء موضوع بوده اصلاً آن نبود، آن موقعی که نبود. مثل استصحاب این‌که می‌گوییم این مرئه آن موقعی که هنوز به دنیا نیامده بود اصلاً، خلق نشده بود اصلاً این قرشیه نبود حالا که خلق شده و یک انسان شده نمی‌دانیم قرشیه است یا نه؟ استصحاب می‌کنیم عدم قرشیتی است که در ازل، بعد می‌گوییم که خب این تحیض الی مثلاً خمسین چون لم یکم قرشی. خب این‌جا هم این‌جوری است این یکی، بگوییم این لباس آن‌موقع نبود مما لایأکل بعد با این استصحاب سالبه بانتفاء موضوع بگوییم می‌توانیم سالبه بانتفاء محمول را هم نتیجه بگیریم بگوییم خب حالا این لباس ملبوس من که الان موجود است دیگر سالبه بانتفاء موضوع که نیست این لباس ملبوس من که الان پوشیدم این مما لایأکل لحمه نیست، پس هم استصحاب عدم ازلی را قبول داشته باشیم هم بگوییم که با استصحاب عدم ازلی می‌توانیم سالبه‌ی بانتفاء محمول را هم که این‌جا لباسی که پوشیده‌ای باید مما لایأکل نباشد این ثابت می‌شود و الا اگر کسی در استصحاب عدم ازلی اشکال کند یا اگر در آن اشکال نمی‌کند بگوید با استصحاب عدم ازلی نمی‌شود سالبه بانتفاء محمول را اثبات کرد این‌جا نمی‌تواند. خب....

س: ...

ج: بله بله هم ایشان می‌خواهد این نکته را توجه بدهد که شما باید از ادله در موانع و این‌ها بفهمی که لسان آن‌ها چه‌جوری است درست؟ یک‌وقت سالبه‌ بانتفاء محمول از ادله می‌فهمیم که می‌فهمیم می‌گوید لباسی که پوشیده‌ای باید این‌جور نباشد، این‌ها دیگر فقیه باید نکته‌ای که ایشا توجه دارد به آن می‌دهند این است که نمی‌توانید این‌جا بنحو یک ضابطه‌ی کلیه بفرمایید که ما هروقت در شبهات موضوعیه شک در مانع کردیم یا قاطع کردیم بنحو یک ضابطه‌ی کلی بفرمایید که این‌جا با استصحاب کار را حل می‌کنیم. نه این‌جا هم باید تفسیر قائل شد توجه داشت، فقیه باید در موارد مختلف با مراجعه به ادله ببیند که چی هست، این از یک طرف. از یک طرف دیگر مبانی اصولی خودش را حساب بکند که استصحاب عدم ازلی را اصلاً حجت می‌داند یا نمی‌داند؟ دو: اگر استصحاب عدم ازلی را حجت می‌داند جایی را هم که بنحو سالبه بانتفاء محمول از ادله استفاده کرده با آن استصحاب می‌شود این را هم احراز بکند یا این‌که نمی‌تواند احراز کند؟

پس بنابراین این فرمایشات فرمایشاتِ مفیدی است از باب این‌که ماها را متنبه می‌کند به این‌که باید در مقام استنباط از ادله به این جهات توجه داشته باشیم. شکر الله مساعیهم که هدایت فرمودند اذهان را و آن‌چه که صحیح است.

 

از فردا ان‌شاءالله وارد تنبیه ثانی عشر می‌شویم که جریان استصحاب در عقاید باشد.

 

logo