1403/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)
تنبیه یازدهم (مصباح الأصول):
بحث در تنبیه یازدهم ظاهراً بحسب ترتیب مصباح الاصول بود که عنوان اینجور فرمودند «فی استصحاب الصحّة عند الشک فی المانع». این تنبیه را شیخ اعظم قدسسره به عنوان الامر الثامن در رسائل مطرح فرمودند چون فرمودهاند «اشتهر التمسّك بها بين الأصحاب، كالشيخ و الحلّي و المحقق و العلامه و غیرهم» بزرگان فقه به این استصحاب میفرمایند که تمسک کردند. شیخ طوسی و بعد از ایشان ابن ادریس و محقق صاحب شرایع و علامه و غیر این بزرگواران. مرحوم آقای آخوند هم در بحث اشتغال کفایه آنجا وعده دادند که بعد در باب استصحاب این را بحث خواهیم کرد ولکن فراموش شده، ظاهراً این را در استصحاب مطرح نفرمودند ایشان این بحث را، علیایحال بحث از نظری یک بحث مهمی است. قبل از ورود در صلب بحث و نقض و ابرامها و استدلالها چند امر را تبصرةً مقدم بداریم:
امر اول:
امر اول تحریر محل کلام است، در مصباح الاصول اینجور فرموده «استصحاب الصحة عند الشک فی المانع» اینجور عنوان فرمودند. ولکن شیخ اعظم اینجور فرمودند «قد يستصحب صحة العبادة عند الشك في طرو مفسدٍ كفقد ما يشك في اعتبار وجوده في العبادة أو وجود ما يشك في اعتبار عدمه» ما سه عنوان داریم یکی عنوان شرط داریم، عنوان مانع داریم، عنوان قاطع داریم.
مانع تعریف کردند در خود مصباح الاصول هم آمده، مانع آن چیزی است که عدمش شرط است در صلاة و وجودش مانع است و مفسد است، عدمش شرط در صلاة است. قاطع آنی است که هیأت اتصالیه را از بین میبرد. بین اجزاء یک هیأت اتصالیهای وجود دارد این قاطع چیزی است که این هیأت اتصالیه را از بین میبرد بنابر اینکه ما بگوییم در مقابل مانع قاطع هم وجود دارد که شاید یک مختصری بحثش بعداً بیاید. یک امر سومی هم داریم و آن این است که شرط، چیزی که وجودش شرط است نه عدمش شرط است وجودش شرط است مثل استقبال قبله، وجودش شرط است. طهارت حدثیه وجودش شرط است، طهارت خبثیه وجودش شرط است فی الجمله و هکذا به خدمت شما طمأنینهی در موقع قرائت و اذکار مثلاً وجودش شرط است اینها.
شیخ بحث را اعم قرار داده فرموده اگر شک در مفسد کردی، این مفسد چرا؟ برای اینکه احتمال میدهیم آنکه وجودش شرط است شاید آورده نشده یا آیا فلان چیز وجودش شرط هست یا وجودش شرط نیست؟ پس چیزی که شک میکنیم آیا این وجودش شرط است یا وجودش شرط نیست حالا عند فقد او، آیا استصحاب صحة میتوانیم جاری کنیم یا نه؟ یا چیزی که فرغنا از اینکه شرط است و الان این مفقود است حالا سهواً نسیاناً یا این، آیا این عمل باز صحیح است یا صحیح نیست؟ پس بنابراین شیخ اعظم عنوان را عام قرار دادند در این تنبیه، هم در جایی که بخاطر فقد چیزی که وجودش معتبر است بحث را عنوان میفرمایند، هم در جایی که عدم یک چیزی معتبر است که آن را مانع حساب میکنیم و هم در جایی که عدم یک چیزی بخاطر اینکه قاطع هیأت اتصالیه هست شرط است. بنابراین عنوان جامع این میشود «استصحاب صحة العبادة عند الشك في طرو مفسدٍ» سواء کان آن مفسد فقد یک امر وجودی که شرط است باشد یا وجود یک مانع باشد یا وجود قاطع باشد.
ولکن در مصباح الاصول فقط فرمودند که «فی استصحاب الصحة عند الشک فی المانع» و این لا وجه له که ما بیاییم تضییق کنیم. بله حالا قاطع را چون ایشان نظر شریفشان این است که قاطع درحقیقت همان مانع است نه چیز آخری نیست، شیخ اعظم قائل است که قاطع است یا مانع است ولی مرحوم محقق خوئی قدسسره قائل هستند به اینکه ما چیزی به عنوان قاطع نداریم و همان برمیگردد به همان مانع. حالا طبق نظر شریف خود ایشان مانع بفرمایند از نظر قاطع اشکال پیدا نمیشود ولی این سؤال هست که خب در مورد شک در وجود شرط و یا فقدان یک شرط آنجا هم این بحث قابل طرح است که استصحاب صحت میتوانیم بکنیم یا استصحاب صحت نمیتوانیم بکنیم. بنابراین أولای در أولای به معنای «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» یعنی تعیّن، آن عنوانی که شیخ اعظم قرار دادند آن احسن العناوین است چون همهی اینها را بر طبق کل المسالک درست است «عند طرو مفسد» حالا مصداقاً ممکن است یکی طرو مفسد را چندتا بداند ممکن است یکی کمتر بداند آن مهم نیست «عند طرو مفسد» ما استصحاب صحت میتوانیم بکنیم أم لا؟ این نکتهی اول راجع به عنوان بحث و تحریر محل نزاع که یک امر عام و جامعی است.
امر دوم:
مطلب دوم که باز توجه به او خوب است این است که مقصود از استصحاب صحت تارةً این است که ما با استصحاب صحت میخواهیم به این برسیم که آن امر مشکوک مانعیت ندارد، قاطعیت ندارد یا شرطیت ندارد. هدفمان از استصحاب این است که استناداً به استصحاب نفی قاطعیت، نفی مانعیت، نفی شرطیت بکنیم. میگوییم خب الان امتلاء قلب از ضحک این نمیدانیم مانع است یا مانع نیست، به ادله مراجعه کردیم دلیلی پیدا نکردیم شک داریم مانع است یا نه، آیا میتوانیم اینجا بگوییم ما استصحاب صحت صلاة میکنیم پس نتیجهاش این است که این مانع نیست چون اگر مانع بود که نماز نمیشد صحیح باشد که. استناداً به استصحاب صحت بگوییم که این مانع نیست. یا اگر یک امری مفقود شد شرطی که احتمال میدهیم شرطیت آن را مفقود شد، بیاییم استصحاب صحت بکنیم پس نتیجه بگیریم که آن شرط نیست چون اگر آن شرط است خب معنا ندارد عند فقدش این صحیح باشد و هکذا در مواردی که قاطع است.
تارةً میگوییم مقصود این است که از عبارت مصباح الاصول استفاده میشود که وقتی ایشان تلخیص کردند کلام شیخ اعظم را اینجور بیان کردند، عبارتشان این است «اعلم انه ذکر الشیخ رحمه الله ما ملخصه انه اذا شک فی مانعیة شیء للصلاة مثلاً لا یجری استصحاب الصحة لرفع الشک فی مانعیة هذا الشیء» استصحاب صحت میکنیم لرفع مانعیة هذا الشیء. که حالا این نظر ابرائی که من در عبارت شیخ اعظم کردم این استفاده نمیشود از کلام شیخ اعظم، چون خود این اشکال مثبتیت دارد و شیخ اصلاً مثبتیت را ذکر نفرموده. اینکه ما استصحاب صحت بکنیم فینتج، نتیجهی عقلیاش این است که پس بنابراین این مانع نیست و الا اگر مانع بود چطور صحیح است؟ نتیجهی عقلیاش این است که این قاطع نیست، نتیجهی عقلیاش این است که این شرط نیست اگر چنین استصحابی باشد. علاوه بر اینکه خب در این موارد حالا ممکن است تعدد دلیل بخواهد بشود خب برائت جاری میکنیم چیزی نمیدانیم مانع هست یا مانع نیست، شرط هست یا شرط نیست، قاطع هست یا قاطع نیست. خب اینجا جای جریان برائت است البته اگر استصحاب جاری باشد استصحاب بر برائت مقدم است، بنابر اینکه بگوییم در موارد برائت استصحاب جاری است، چون یک حرف این است که در موارد برائت استصحاب جاری نیست و الا اصلاً جا نمیماند برای برائت حالا علی ما تقدم بحثه در بحث برائت.
پس تارةً برای این است که اینجوری که مصباح الاصول مطلب را طرح فرموده مقصود از جریان استصحاب صحت درحقیقت این مطلب است، البته لابد در شبهات حکمیهاش نه در شبهات موضوعیه.
س: ...
ج: برای چی میخواهیم استصحاب بکنیم؟
س: ...
ج: ما که نمیگوییم آن حرف درست است استصحاب صحت میکنیم، برای چی ...
س: ....
ج: شما کار ندارید ما حرفی با آن نداریم ولی اینها میخواهند بگویند که بله این مستند ما در فقه میشود، ما با استصحاب صحت میتوانیم در مواردی که شک در مانعیت یک شیئی داریم با استصحاب صحت فتوا بدهیم این مانع نیست. شک داریم این قاطع است یا قاطع نیست با استصحاب صحت به این میتوانیم فتوا بدهیم که این قاطع نیست، با استصحاب صحت میتوانیم فتوا بدهیم که این شرط نیست. نه اینکه خب بله صحتی را اینجا حالا صحت را هم چهجوری میشود اینجا استصحاب صحت کرد حالا بعد انشاءالله صحبت آن میشود ولی صحبت این است که اینجور مسأله را طرح کردند که ما با استصحاب صحت میتوانیم استصحاب صحت کنیم تا شک در مانعیت آن شیء را از بین ببریم و بگوییم نه این مانع نیست فتوا بدهیم که این مانع نیست. خب این.
حالا بنحو شبههی حکمیه کسی شک میکند که مثلاً بنحو شبههی حکمیه شک میکند که آیا مثلاً در صلاة فلان عمل مانع هست یا مانع نیست؟ گفتند مثلاً شکستن انگشتان که تقتق صدا میکند این مانع هست یا مانع نیست؟ خب یا نظر به اجنبیه، کسی که دارد نماز میخواند به اجنبیه نظر کند و نمازش را هم بخواند این مانع هست یا مانع نیست؟ و هکذا و هکذا. خب یکی از راههایی که بحسب این فرموده شده این است که ما استصحاب میکنیم میگوییم این عمل که تا حالا صحیح بوده قبل از اینکه من این انگشتها را بشکنم، قبل از اینکه نظر کند به اجنبیه که صحیح بود استصحاب بقاء صحت میکنیم تا آخر. پس بنابراین از این استصحاب بقاء صحت که شارع دارد ما را متعبد به صحت میکند کشف میکنیم که پس این مانع نیست، توی رساله مینویسیم این شکستن انگشتان، نظر به اجنبیه ولو حرام باشد خودش اما این مانع صلاة نیست.
س: ...
ج: حالا میآید این هم انشاءالله صحبتی است که بعداً خواهد شد.
س: ؟؟؟ اینها را میآید میگوید که یا جزء هستند یا شرط هستند و امثال اینها و غیر از آن را بیاید بگوید نیستند ...
ج: نه دیگر ...
س: ؟؟؟ وقتی مولا میآید میگوید این نماز صحیح است معنای عند العرف یعنی همین ...
ج: لازمهاش این است نه خب معنایش که این نیست، معنایش این نیست ...
س: ...
ج: معنایش این نیست دیگر، صحت که معنایش این نیست حالا میآید در بحث معنای صحت میآید.
س: ...
ج: نه دیگر معنایش که نیست، این صحیح است یعنی مطابق به مأمور به است مثلاً حالا بعداً میآید ...
س: ؟؟؟ غیر از این نیست ...
ج: نه این غیر از این نیست معنایش نیست این لازمهاش است ...
س: معنای عرفیاش ...
ج: نه معنای عرفیاش این نیست این لازمهاش است آقای عزیز لازمهاش است ...
س: ....
ج: نه نخواستم و غیر این نیست شما میخواهی بگویی آقای عزیز ما میخواهیم با استصحاب صحت بگوییم تشریع نکرده مانعیت این را ...
س: بله؟
ج: ما میخواهیم با استصحاب صحت بگوییم خدای متعال تشریع نفرموده مانعیت این را، تشریع نفرموده قاطعیت این را، تشریع نفرموده شرطیت آن را. استصحاب صحت میکنیم میگوییم با استصحاب صحت قبل از انجام این عمل مشکوک المانعیه یا مشکوک القاطعیه میگوییم قبلاً که صحیح بود الان نمیدانیم بحسب واقع خدای متعال این را مانع قرار داده یا قرار نداده، میگویند آقا به این استصحاب تمسک کن بفهم که خدا قرار نداده ...
س: بحسب تعبد آنچه که از تو میخواهند صرفاً به ...
ج: صرفاً آن کجا بود؟ میگوید این صحیح است. خب بس است دیگر کافی است دیگر، توقف مذاکرات است دیگر چون بیش از این دیگ کفایت مذاکرات است دیگر، حرف من معلوم است حرف حضرتعالی هم معلوم است.
س: ...
ج: نه این جهت فرقی در آن نمیکند.
و اما این تارةً پس مقصود این است کما استظهره مصباح الاصول از فرمایش شیخ اعظم و به ایشان نسبت داده تا آخر هم خودشان بر همین منوال یعنی عدول از این نکردند به این فرمایش شیخ اشکال نکردند و فرمایش شیخ را در مانع پذیرفتند اصلاً.
و تارةً ما این استصحاب را میکنیم برای احراز امتثال، نمیخواهیم فتوا بدهیم به اینکه آن مانع هست یا مانع نیست، شرط هست یا شرط نیست، بلکه میخواهیم ببینیم این عملی که من دارم انجام میدهم احراز کنم به اینکه این عمل من مطابق با مأموربه مولا است این عمل من کافی است مجزی است این فقط برای این؛ کما اینکه قبلاً اگر یادتان باشد قبلاً میگفتیم که اینکه فرمودند که مستصحب باید یا حکم شرعی باشد یا موضوع ذی حکم شرعی باشد میگفتیم یک سومی هم اضافه میشود که شیخنا الاستاد مرحوم آقای تبریزی این را هم فرموده بودند و آن این است که ما گاهی استصحاب نمیکنیم برای این دو جهت بلکه برای احراز الامتثال استصحاب میکنیم. همین که شما مثلاً استصحاب میکنید بقاء وضو را، بقاء طهارت را، این برای چی هست؟ برای اینکه میخواهد ببیند امتثال کردی یا امتثال نکردی، میگویید آقا نماز که خواندم این بالوجدان است این اعمال را انجام دادم، آن جزءاش همه که باید با طهارت باشم با استصحاب، پس بنابراین ضم استصحاب به این وجدان که خب این عمل را انجام دادم باعث میشود که احراز امتثال بکنم و دیگر خودم را از تحت قاعدهی اشتغال بیرون ببینم، میگویم امتثال کردم.
حالا اینجا پس تارةً مقصود آن است ولی تارةً مقصود این است که ظاهر عبارت شیخ اعظم قدسسره بعید نیست بگوییم این ثانی است که ما میخواهیم با این استصحاب چه کنیم؟ احراز امتثال بکنیم ولو بضم وجدان به اصل احراز امتثال بکنیم. پس بنابراین این را هم باید به آن توجه بکنیم که مقصود کدام است و اگر آن اولی باشد خب اشکالات فراوانی دارد که حالا بعداً ذکر میشود، یکیاش هم همین مثبتیتش میشود. اما اگر این دومی باشد نه اشکال این جهت را ندارد اگر حالا از جهات دیگر مشکلی نداشته باشد از این جهت مشکلی ندارد. این هم مطلب دومی است که باید اینجا به آن توجه کنیم. مطلب سوم این است که ...
س: ...
ج: میآید انشاءالله!
س: ...
ج: میآید انشاءالله عرض کردم صحت خودش.
امر سوم:
و اما مطلب دیگر مطلب سومی که اینجا باید به آن توجه کنیم این است که آیا جای تمسک به این استصحاب، استصحاب صحت اثناء الصلاة است فقط یا اثناء سایر عبادات یا اینکه نه اعم است ممکن است در اثناء شک کند استصحاب صحت کند ممکن است بعدش شک کند استصحاب صحت بکند. از عبارت شیخ اعظم قدسسره استفاده میشود که ایشان میفرماید اصلاً جای این جریان این استصحاب و تمسک به این استصحاب اثناء العمل است. ایشان فرموده است که بعد از اینکه میفرمایند عنوان بحث کردند «و تحقیقه و توضیح مورد جریانه انه لا شک و لا ریب فی انّ المراد بالصحة المستصحبة ليس صحة مجموع العمل لأنّ الفرض التمسك به عند الشك في الأثناء» پس بنابراین ایشان مورد بحث را اینجا میداند فلذا اشکال میکند به کسی که میگوید ما استصحاب صحت بخواهیم بکنیم میگوید آقا، میگوییم استصحاب صحت کل عمل را میخواهیم بکنیم من الکبیر الی التسلیم مثلاً در نماز، خب اشکال میکنند بابا هنوز که کل عمل نیامده که شما استصحاب صحتش بکنید مستصحبی نداریم چنین مستصحبی را ما نداریم، چون جای این استصحاب کجاست؟ اثناء عمل است. اینطور فرمودند.
در مصباح الاصول مطرح نفرمودند که این اصلاً این مطلب شیخ تخلیص هم که کردند این جهات را از عبارت، از مطالب شیخ انداختند این قسمت را. خب پس بنابراین این هم یک مطلبی است که باید به آن توجه کنی که آیا تصویر ندارد که بعد از عمل ما استصحاب بکنیم؟ مثلاً یک فقیهی است حالا نمازش که تمام شده یا حالا از او سؤال میکنند که این چیز مثلاً مانع هست یا مانع نیست یا ما اینجوری که نماز خواندیم امتثال کردیم یا امتثال نکردیم؟ آنجا بعد از عمل نمیشود با استصحاب بیاید بگوید که چی؟ بیاید بگوید آقا این کاری که این مصلی خوانده است این صحتش را استصحاب میکنیم تا آخر عمل، پس نتیجه اگر مقصودمان آن اولی باشد پس نتیجه میشود که این شرط نیست این مانع نیست این قاطع نیست. همانجور که در اثناء عمل اگر شخص شک کرد استصحاب میکند و با این استصحاب استنتاج میکند که شرط نیست مانع نیست قاطع نیست خب بعد از عمل تصویر ندارد؟
بنابراین این هم مطلبی است که باید وقتی ادله را بررسی میکنیم مطالب را بررسی میکنیم ببینیم آیا مقتضای ادله، مقتضای بیاناتی که هست این است که فقط در اثناء یا نه آن بیانات میتواند بعد از عمل را هم شامل بشود و آن بیانات بعد از عمل هم بیاید. این هم یک مطلب. مطلب دیگری که اینجا باز خوب است به آن توجه بشود این است که خب عبارت شیخ اینجوری بود «كفقد ما يشك في اعتبار وجوده في العبادة أو وجود ما يشك في اعتبار عدمه» آیا شیخ قدسسره و همچنین اصحاب میخواهند بگویند این استصحاب فقط مال باب عبادات است یا اینکه نه خب خصوصیتی ندارد عبادت، ما در غیر عبادات هم گاهی مرکباتی داریم که عبادی نیست اما ممکن است قاطع داشته باشد مثلاً جماعت، خود جماعت، نماز عبادی است ولی جماعت فرمودند که نه ممکن است کسی در جماعت این بحث هم هست ریا کند قصد قربت نداشته باشد در نمازش داشته باشد، گفتند این نماز باطل نیست، جماعت یک امر آخری است.
یا اعمالی که مرکب است از یک اموری، مثلاً نمیدانیم در غَسل متنجس به بول مرّتان شرط است یا ثلاث مرّات شرط است یا در کأس که شاید احتیاط واجب هم بعضی از فقهاء میفرمایند که در کأس ولو با آب کر مثلاً سهبار باید بشوری اگر کأس متنجس شد، یا در بدن مثلاً ممکن است بگویند یک مرتبه کفایت نمیکند اگر متنجس به بول شد. خب حالا این در اثناء حالا شک میکند مثلاً یا بعدش شک میکند که اصل لازم است یا نه؟ دلکی لازم است یا نه؟ یا پشت سرهم بودن لازم است یا نه؟ مثلاً امروز یکبار بشورد بگذارد ده روز دیگر یکبار دیگر بشورد، ده روز دیگر یکبار دیگر بشورد این کفایت میکند یا نه این باید متوالیاً باشد اینها؟ خب آنجاها هم این شکها وجود دارد. البته معمولاً این شکها بواسطهی اطلاقات و اینها زدوده میشود کما اینکه شک در مانعیت و شرطیت و اینها هم خیلی جاها بواسطهی اطلاقات ادله زدوده میشود اما حرف سر آنجایی است که حالا اگر نشد یکجا اجمال دلیل داشتیم یا تعارض ادله داشتیم یا فقدان دلیل داشتیم با استصحاب میتوانیم کار را حل بکنیم یا نه؟ پس بنابراین اگر شاید شیخ رضوانالله علیه ایشان اینجوری فرموده عنوان بحث را اینجوری فرموده حالا این شایدمان پس میگیریم، ایشان اینجوری فرمود «قد یستصحب صحة العبادة عند الشک فی طرو مفسد» فی صحة العبادة، سؤال این است که چرا مقید به عبادت میفرمایید؟ عبادت یا غیر عبادت، این استصحاب صحت این صحت در همهجا، هم در عبادات فرض دارد هم در غیر عبادات فرض دارد، حرف این است که ما میتوانیم با استصحاب صحت این دو غرضی را که گفتیم که یا نفی مانعیت و شرطیت و قاطعیت باشد نتیجه بگیریم یا برای اینکه در مقام امتثال امتثال کردهایم نتیجه بگیریم. یا برای امتثال خودمان یا برای امتثال من رجع الیکم.
فقیهی است میآید مقلد میآید میگوید من اینجوری خواندم اینجوری انجام دادم او استصحاب میکند مثل اینکه این هم خودش یک بحثی است که او مسأله بلد نیست میآید میگوید آقا من قبلاً این آب کر بوده بعداً شک داشتم لباسم را با آن مثلاً شستم یا کذا، خب خودش مجتهد باید استصحاب بکند بقاء طهارت را به او بگوید عیب ندارد؟ یا باید به او بگوید آقا تو که یقین سابق داشتی من که یقین سابق ندارم او دارد میگوید من یقین داشتم، خود این مجتهد اصلاً نمیداند آن آب وضعش چهجور است خب «لا تنقض الیقین بالشک» این چهجوری میشود؟ این مجتهد که یقین و شک ندارد که استصحاب طهارت آن ماء، بقاء کریت آن ماء را بکند، آن مقلد هم که اصلاً سر درنمیآورد از استصحاب، حواسش به استصحاب نیست. فقیه باید یادش بدهد بگوید آقا ما یک قاعدهای داریم بهنام استصحاب یقین سابق اگر داشتی شک لاحق داشتی تو استصحاب بکن؟ یا نه اینجا فقیه میتواند نایب او بشود بجای او باشد؟ این خودش یک بحث مشکلی است که مطرح شده که چی. حالا در اینجا میآید این سؤال را میکند فقیه استصحاب بقاء، استصحاب صحت نماز او را میکند و بعد میگوید خب نه اشکال ندارد اگر آن اولی باشد یا میگوید بله خب تو که خودت قبول داری خواندی این اجزاء را آوردی من هم استصحاب صحت کردم پس بنابراین بضم وجدان به اصل تو نمازت درست است مثلاً. خب این به خدمت شما عرض شود که این هم یک بحث که پس اختصاص به عبادت نباید داشته باشد این بحث ما، اعم است از عبادت و غیر عبادت.
امر چهارم:
نکتهی دیگر و امر آخر این است که برای انتظام بحث خوب است که در چند مقام بحث بشود چون تارةً همانطور که فرمودند تارةً ما در شبههی حکمیه بحث میکنیم یعنی شک ما از نظر شبههی حکمیه است تارةً از نظر شبههی موضوعیه است و شبههی موضوعیه یعنی میدانیم این مانع هست یا مانع نیست یا قاطع هست یا قاطع نیست شرط هست یا شرط نیست، اما در تحقق آن مانع شک کردیم که از ما سرزده یا سرنزده. که در مصباح الاصول در شبههی موضوعیهاش را آخر آوردند آخر بحث کردند بعضیها ابتدا بحث کردند. پس بنابراین تارةً شبهه حکمیه است تارةً شبهه موضوعیه است و علی هر یک از این دو تقدیر تارةً شک در مانع است و تارةً شک در قاطع است و تارةً شک در فقدان شرط است که فرمودند. بنابراین انتظام بحث این است که ما به این شکل بحث بکنیم. فالمقام الاول فعلاً در مانعیت بحث میکنیم که حالا اگر در مانعیت شک کردیم بنحو شبههی حکمیه آیا در اینجا استصحاب صحت را میتوانیم بکنیم یا نه؟ وقت تمام شده؟ خب ﴿وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ﴾ (احزاب/25)