« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

بحث در فرمایش حضرت امام قدس‌سره بود که ایشان در مجهولي التاریخ با مرحوم محقق رضوان‌الله علیهما موافقت دارد که در مجهولی التاریخ باید به ضد حالت قبل التوارد الحالتین اخذ کرد.

أحدهما معلوم التاریخ:

و اما در معلوم التاریخ در جایی که یکی‌اش معلوم التاریخ باشد و دیگری مجهول التاریخ باشد تفصیل قائل هستند به این نحو که اگر آن معلوم التاریخ ضد حالت أولی است در این‌جا هم مثل مجهولی التاریخ می‌شود ولی اگر مطابق با حالت أولی هست و مثل حالت أولی هست در این صورت استصحاب در هردو جاری می‌شود و تعارض می‌کند باید طبق موارد مختلف طبق قواعد و ضوابط مربوط به مورد عمل کرد. اما چرا در آن صورتی که آن معلوم التاریخ ضد حالت أولی است در آن‌جا باید به همان ضد حالت سابقه اخذ کرد؟

مثلاً فرض کنید که صبح از خواب بلند شد قهراً چون خوابیده الان محدث به حدث هست و می‌داند که اول زوال وضو گرفته این را هم یقین دارد اما نمی‌داند یک چرت آ‌خری که برایش پیش آمد قبل از زوال بود یا بعد از زوال بود. پس این‌جا زمان یکی از این‌ها معلوم است که آن وضو گرفتن و تطهیر باشد. زمان دیگری برایش مجهول است که آن چرت زدن کی بوده. این زمان معلوم التاریخ هم این ضد حالت سابقه است آن حدث بود این الان طهارت است. خب این‌جا ایشان می‌فرمایند به این‌که باید ضد حالت سابقه را اخذ بکنیم چرا؟ به همان بیانی که در مجهولی التاریخ می‌فرمودند و آن این است که خب الان اول ظهر که می‌داند متطهر بوده و الان شک دارد که الان متطهر هست یا نه؟ خب یقین به طهارت سابق دارد شک در طهارت فعلی دارد «لا تنقض الیقین بالشک» می‌گوید بگو پاک است طهارت باقی است. اما حدث را حالت سابقه‌ای برایش ندارد که استصحاب بکند. برای این‌که آن حدث أولی آن حدثی که از خواب بلند شد آن قطعاً زائل شده به این وضویی که گرفته قطعاً آن زائل شده و حدث دیگری هم آیا برایش پیش ‌آمده؟ مشکوک است، برای این‌که آن چرت دوم اگر قبل از طهارت باشد حدثی را ایجاد نکرده که.

پس بنابراین طهارت مستصحب ماست علم به آن داریم استصحاب می‌کنیم به یک حدثی هم علم نداریم پس مستصحب ندارد این‌جا. بنابراین یک استصحاب بلامعارض این‌جا وجود دارد و آن استصحاب طهارت است. و اما در صورتی که نه آن معلوم التاریخ مماثل آن حالت أولی باشد که می‌داند سر ظهر یک چرتی برایش پیش آمد این را می‌داند. در این‌جا ایشان فرموده که این‌جا دوتا استصحاب متعارض وجود دارد؛ اما طهارت که خب می‌داند بالاخره می‌داند طهارتی از او سرزده منتها تاریخش را نمی‌داند که این طهارت قبل از زوال بوده و قبل از این چرت بوده یا بعد بوده ولی بالاخره وجودش را که یقین دارد خب آن را استصحاب می‌کند، پس این مستصحب یقین به حالت سابقه‌اش دارد آن را استصحاب می‌کند. از آن طرف عند الزوال می‌داند در این‌جا، عند الزوال می‌داند که حدث برای او بنحو کلی وجود داشته حدث کلی وجود دارد، برای این‌که آن حدثی که در ابتدای امر داشت او احتمال می‌دهد که آن حدث که بواسطه‌ی آن کلی حدث وجود داشت الان درست است آن حدث از بین رفته ولی احتمال می‌دهد به این فرد، به این حدثی و چرتی که عند الزوال برایش پیدا شده آن استدامه داشته باشد آن ادامه داشته باشد. مثل آن مثالی که می‌زدیم که مثلاً شخص می‌داند زید وارد دار شد، و حالا می‌داند زید از دار خارج شد ولی احتمال می‌دهد عند خروج او فرد آخری داخل دار شده، این‌جا استصحاب کلیِ انسان را می‌کند، می‌گوید آن‌ وقتی که زید این‌جا بود انسان در دار بود، الان نمی‌دانم کلیِ انسان هست یا نیست ؟ احتمال می‌دهم الان کلیِ انسان وجود داشته باشد بخاطر این‌که با رفتن او از این دار بیرون کسی دیگری وارد شده باشد.

بله آن کلی قبلاً در ضمن زید بود الان احتمال می‌دهم آن کلی در ضمن این شخصی باشد که الان وارد دار شده. حالا این‌جا هم که معلوم التاریخ است این حدث معلوم التاریخ است این‌جا می‌گوید آقا من حدثی را یقین داشتم وجود داشت در ضمن آن اولی خب بله آن حتماً از بین رفته چون من یک وضویی گرفتم بالاخره؛ اما ممکن است همان حدثی که در ضمن آن بوده در ضمن همین است که این چرتی که عند الزوال برایم پیش آمد در ضمن این موجود باشد. پس بنابراین این‌جا استصحاب فرد نمی‌کند ولی استصحاب کلی در این‌جا وجود دارد.

إن ‌قلت:

ان‌قلت که عین آن بیانی که شما در مجهولی التاریخ می‌گفتید یا الان در مورد آن جایی که معلوم ضد حالت سابقه باشد فرمودید خب عین آن این‌جا هم موجود است، چطور این‌جا می‌گویید که ما حالت سابقه برای حدث داریم استصحاب حدث می‌کنیم؟ خب این‌جا هم اشکال می‌کنیم می‌گوییم عین آن‌جا این‌جا می‌گوییم، می‌گوییم آقا آن حدث اول که قطعاً از بین رفته، حدث بعد هم نمی‌دانیم پیدا شده یا نه؟ برای این‌که اگر وضو بعد از زوال باشد قهراً این سر زوال که چرت زده است این حدث جدیدی برایش ایجاد نشده، پس این‌جا هم همان بیان قابل تطبیق است قابل بیان است چه فرقی بین این‌جا و آن‌جا می‌کند؟ خب این ان‌قلت را ایشان خودشان این‌جا هم طرح می‌کنند که ان‌قلت مع الفرق بین المقامین.

قلت:

می‌فرمایند که مایز بین این‌جا و آن‌جا این است که در آن‌جا اصلاً نه بنحو شخصی نه بنحو کلی علم به وجود حدث نداریم، در آن مجهولی التاریخ علم نداریم، در آن‌جایی که ضد حالت سابقه بود آن‌جا هم علم به این نداریم فلذا مستصحب نداریم چون در آن موارد بین آن حدث أولی، حدث اولی قبل از این توارد حالتین آن حدث بین آن و بین این زمانی که شما الان می‌خواهید استصحاب بکنی بعدازظهر است می‌خواهید نماز بخوانید حالا این شخص می‌خواهد استصحاب بکند، مسلم بین آن حدث یک طهارتی در این‌جا واقع شده و منفصل شده، این زمان از آن زمان قطعاً منفصل شده و دوتا تعبیر می‌شود این‌جا گفت یکی این‌که قطعاً آن از بین رفته، دو: این‌که بین این و آن حتماً به وضو انفصال حاصل شده. پس بنابراین در آن‌جا ما یک متیقنی و یقین سابقی نسبت به حدث نداریم اما در ما نحن فیه در این مثال می‌دانیم سر ظهر چرت زده این را که می‌دانیم حالا که می‌دانیم سر ظهر چرت زده و الان هم که بعدازظهر است می‌خواهیم استصحاب بکنیم بین او و این که ما چیزی نمی‌دانیم فاصله شده، فصلی نمی‌دانیم، می‌دانیم سر ظهر می‌دانیم که حالا توی تعبیر خودشان این حدث است البته مسامحه‌آمیز است، سر ظهر ما می‌دانیم که این چرتی زده، پس بنابراین سر ظهر این واقعیت را داریم که کلی حدث سر ظهر وجود دارد برای این‌که یا همان حدث قبل تا حالا ادامه دارد پس در ضمن او هست یا اگر او تمام شده بواسطه‌ی همین چرت زدن عند الزوال یک فردی از محقق حدث پیدا شده، پس بنابراین کلی باز در ضمن او وجود دارد، بنابراین مایز بین این‌جا و آن‌جا این است.

بعد فرموده فتدبر حتی لا یختلط علیک الامر که بگوید این‌جا هم مثل آن‌جا است اشکال آن‌جا این‌جا هم می‌آید. این حاصل فرمایشی است که ایشان فرموده بحسب آن‌چه که حالا عبارت‌شان یک مقداری اندماج دارد در بیان مائز، ظاهر مطلب ایشان این است.

اقول:

خب عرض می‌کنیم به این‌که این تفصیل محل کلام و تأمل و اشکال است. چون اما آن صورتی که معلوم التاریخ ما ضد حالت سابقه هست آن‌جا همان به بیانی که دیروز عرض می‌کردیم می‌گوییم درست است شما استصحاب طهارت را دارید چون می‌دانی طهارتی وجود دارد ولی از آن طرف بلا اشکال علم دارید به این‌که آن حدثی که جایش را نمی‌دانید کجاست و مردد است که قبل از زوال آن حدث یعنی آن چرت زدن بوده یا بعدش بوده قطع دارید که هنگام آن چرت زدن حتماً و حتماً همراه او و با وجود او وجود حدث بوده، این را که یقین دارید، به همین نحوی که شما خودتان در این صورت دارید می‌فرمایید که کلی، ولی ما کلی نمی‌گوییم ولی ما می‌گوییم چی؟

ما می‌گوییم آقا همراه او آن حدثی که یقین دارد، آن چرت زدنی که یقین دارد بالاخره این چرت زدن همراه او مسلم حدث وجود داشته چون یا وضو بعد است پس همان حدثی که از اول از خواب بلند شده همین‌طور ادامه دارد تا حالا، پس همراه این چرت زدن آن هست، اگر هم وضو قبل بوده و آن حدث سابق از بین رفته خب با همین چرت زدن یک حدثی الان پیدا شده، موجود شده. بنابراین همان‌طور که نسبت به طهارت یقین سابق وجود دارد می‌داند سر ظهر وضو گرفته، نسبت به آن هم یقین وجود دارد برایش منتها فرقش این است که نسبت به طهارت یقین دارد به طهارتی که خصوصیاتش را هم می‌داند، زمانش را هم می‌داند، جایگاهش را هم می‌داند که سر ظهر بود؛ اما نسبت به آن یکی جایش را نمی‌داند کجاست ولی می‌داند وجود داشته، یقین به تحقق آن که داشته و ما در استصحاب که لازم نیست که خصوصیات و زمان و این‌ها، باید علم به آن داشته باشیم خوب علم داریم.

بنابراین همان‌جور که شما در این طرف می‌فرمایید استصحاب وجود دارد عرض می‌کنیم در آن قسمت هم استصحاب وجود دارد و آن بیان که می‌فرمایید نگاه می‌کنیم می‌بینیم آن‌که قطعاً از بین رفته حدث دیگری هم شک داریم پیدا شده یا پیدا نشده جواب دادیم که بله اگر شما به این شکل نگاه کنید یعنی به حدث سابق بما أنه حدث سابق نگاه کنید یقین دارید زائل شده، اگر حدثی که بما أنه متولد از این چرت بعدی بما أنه متولد از این چرت بعدی این هم شک داری اصلاً‌ حادث شده یا حادث نشده. اما اگر غمض عین از این جهات بکنیم به این خصوصیت‌هایش دقت نداشته باشیم بعد اصل الحدث خب اصل الحدث یقین داریم تحقق داشته عند آن چرتی که برایش پیش آمده عند آن یقین داریم.

پس بنابراین در آن‌جایی که ضد حالت سابقه هم باشد باید بگوییم که بله دوتا استصحاب جاری است تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند باید طبق ضوابط و قواعد مربوط به هرجا عمل کرد. این‌جا هم ک معلوم التاریخ هست یکی‌اش یعنی معلوم التاریخ ما مماثل با حالت سابقه هست در این‌جا هم حالا هم به این بیانی که آن‌جا ما عرض می‌کنیم این‌جا می‌شود عرض کرد به همان بیان، استصحاب کلی هم نمی‌خواهیم بکنیم، به همان نفس آن بیان این‌جا هم همین‌طور می‌گوییم، می‌گوییم آقا عند این زوال که این چرت زده پس ما یقین داریم عند الزوال حتماً حدث وجود دارد یک حدث خارجی جزئی نه کلی وجود دارد و چرا؟ چون احتمال دارد همان طهارت سابقه ادامه داشته باشد و وضویی که گرفته بعد از زوال باشد، احتمال هم دارد که نه وضو قبل بوده پس بنابراین با این چرت زدن عند الزوال حدثی پیدا شده بنابراین یقین دارد. و اگر هم به این نمی‌خواهید تقریر کنید علم به حدث را به همان تقریری که ایشان می‌فرماید که یک کلی حدث می‌داند آن کلی حدثی که وجود داشته در اول وقتی از خواب بلند شد کلی حدث بوده، بعد درست است می‌داند آن فرد از بین رفته ولی احتمال می‌دهد آن کلی در ضمن فرد آخر وجود داشته باشد که آن چرت عند الزوال باشد، بنابراین از این باب. منتها فرق این این است که آن بیانی که عرض می‌کنیم این احتیاج ندارد که ما این قسم از استصحاب کلی را قبول داشته باشیم، این مبتنی می‌شود بر این‌که این قسم از استصحاب را جریان استصحاب در این قسم را هم بپذیریم و بگوییم چون آن شبهه را دارد که آن‌هایی که می‌گویند کلی مثل آباء و ابناء است خب ممکن است بگوید آقا نه آن استصحاب در این موارد جاری نمی‌شود، چون آن کلی‌ای که در ضمن آن فرد قبل بوده همان‌طور که فرد قبلی از بین رفته آن کلی‌اش هم از بین رفته خداحافظ، این کلی جدید هم که نمی‌دانیم ایجاد شده یا نه و این‌طور ممکن است بگوییم. اما این بیان که ما می‌گوییم نه بابا استصحاب کلی نمی‌کنیم که این شبهه پیش بیاید می‌گوییم ما می‌دانیم با این چرت زدن عند الزوال همراه این یک حدثی وجود دارد قطعاً، پس بنابراین همان را استصحاب می‌کنیم الان. این هم ...

س: ....

ج: بله این را چندبار عرض کردم.

فائدة:

ببینید فرد مردد دو اصطلاح دارد اگر بخواهید بگویید فرد مردد یعنی فردی که در هویت آن تردد است این محل کلام است خب شرح به سید رضوان‌الله علیه صاحب عروه نسبت داده شده بلکه ایشان قائل به فرد مردد هست. یعنی می‌گوییم آقا یک موجودی است که مردد است ماهیت آن، اصلاً مردد واقعی، نه من نمی‌دانم، واقعاً مردد است خب این بزرگانی مثل محقق اصفهانی این‌ها فرمودند و خود امام هم ظاهراً علی ما ببالی ظاهراً فرمودند که این اصلاً غلط است چنین چیزی مفروض نمی‌شود باشد چون فرد مردد لا ماهیة له لا هویة له لا وجود له، فرد مردد به این معنا معقول نیست.

یعنی ما بگوییم آقا یک کسی یک موجودی داریم مردد است در واقع و نفس الامر بین این‌که زید است یا عمرو است، یک‌وقت من نمی‌دانم آن نه، اما ذاتش این‌جور باشد که مردد باشد این چنین چیزی تصور ندارد. این‌جا اگر بخواهیم بگوییم یک حدثی که ذاتش مردد است که معنا ندارد، اگر بخواهیم بگوییم نه یک حدثی است که خصوصیاتش را ما نمی‌دانیم ولی در واقع و در نفس الامر متعین است خصوصیت آن متعین است. این بله این همین است که ما می‌گوییم. یکی هم این است که همین فرمایش امام است که بگوییم این‌جا استصحاب کلی می‌کنیم.

س: ...

ج: نه، همین دیگر می‌گوییم شما که این‌جا می‌فرمایید استصحاب کلی می‌کنی این مائزی که ایشان الان این‌جا بیان فرمودند این میزی برای ما ایجاد نمی‌کنم متوجه نمی‌شود که چرا این مایز؟ بله این جهت قبول است که این جهت این‌جا وجود دارد که می‌گوییم بله حتماً سر ظهر این جهت بله سر ظهر حتماً چرت زده این را درست است و در مجهول التاریخ و مجهولی التاریخ نمی‌توانیم بگوییم کی این چرت زدن برایش پیدا شده، زمانش را نمی‌دانیم آن‌جا مردد است، اما این‌جا بله می‌دانیم سر ظهر این‌جوری بوده این درست است.

س: ....

ج: بله این جهت هست ولی این جهت فارغ نیست برای ما، چرا؟ برای همان بیانی که گفتیم این جهت فارغ نمی‌شود برای ما، برای این‌که بالاخره این‌جا شما می‌فرمایید سر ظهر که چرت زده هست یک کلی حدث را هم علم دارد که این‌جا وجود دارد و استصحاب کلی حدث هم وجود دارد استصحاب طهارت هم وجود دارد تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند. ما می‌گوییم این‌جا هم استصحاب قبول داریم وجود دارد استصحاب برای حدث وجود دارد نه بخاطر استصحاب کلی، بخاطر این‌که می‌گوییم ما می‌دانیم فردی از حدث همراه با این چرت زدن تحقق دارد حتماً و او را استصحاب می‌کنیم. اما این‌که الان می‌دانیم که چون می‌دانیم اشکال این است چون می‌دانیم پس علم به وجود حدث هم داریم این علم ما به زمان تأثیر در این ندارد که شما فرق بگذارید بین این‌جا و آن‌جا ...

س: ؟؟؟ و چون این احتمال وجود دارد ؟؟؟ شما نمی‌توانید انجام بدهید ؟؟؟ ولی این‌جا صورت مسأله این است که شما یک علمی دارید که ساعت ده حدث وجود داشت شک می‌کنید بعدش طهارتی حادث شده یا نه استصحاب می‌کنید. بعد ؟؟؟ آن‌جا که می‌خواهی شما کلی را از تحلیل این دوتا به‌دست بیاورید و چون احتمال این‌که ؟؟؟ احتمال تخلل می‌دهید احراز اتصال نمی‌کنید، این را می‌شود فرق گذاشت ؟؟؟

ج: اولاً این خب ما که اصلاً در این موارد، اشکال محقق اصفهانی را قبول داریم یعنی می‌گوییم اصلاً استصحاب‌ها بخاطر قصور مقتضی جاری نمی‌شود نه جاری می‌شود و تعارض می‌کند، این یک حرف است که می‌گوییم آقا اتصال زمان شک به یقین در این موارد محرز نیست تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه است. ولی حضرت امام مگر ایشان فرمودند اتصال شرط است؟ مگر حرف ‌آقای آخوند را قبول کردند که ما این‌جوری فارق بخواهیم بگذاریم؟

وقتی ما فرمایش محقق خراسانی را قبول نکردیم و گفتیم در این موارد تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه نیست و آن‌که ما لازم داریم این است که اجتماع یقین و شک بشود و بین یقین و شک شما یقین آخری فاصله نشود، کل الملاک این است درست؟ همان‌طور که غیر آقای آخوند خیلی‌ها می‌فرمایند محقق خوئی فرمود، محقق نائینی این‌ها فرمودند این است می‌گوید آقا الان به نفست مراجعه می‌کنی یقین به امر سابق داری شک هم داری که الان آن وجود دارد یا ندارد، همین کفایت می‌کند برای استصحاب. دیگر اتصال بین زمان یقین و شک را می‌گوییم نمی‌خواهد. خب بنابر این مبنا، طبق آن مبنا که اصلاً این‌جاها در توارد حالتین اصلاً استصحاب مقتضی جریان ندارد، الان این بحث‌هایی که داریم می‌کنیم مع الغض از آن مطلب است و طبق این مبانی است که آقایان این‌جا دارند.

خب این بحث هم به خدمت شما حالا ببخشید من یادم رفت آقا فرمودند که همشیره‌شان بله؟ همشیره‌ی محترمه، فرمودند که الان مشکلی دارند که در اتاق جراحی و این‌ها هستند، ایشان تقاضای‌شان این بود که یک حمدی برای شفای آن محترمه خوانده بشود من غفلت کردم بگویم، حالا تقاضا می‌کنم که یک صلوات و یک حمد به قصد شفای آن علویه‌ی محترمه آقایان قرائت بفرمایند.

خب این بحث تمام شد این بحث ما در این تنبیه هم پایان یافت البته با اختصار. چون دامنه‌ی سخن در این خیلی فراوان است ولی دیگر حالا عمده‌ی مطالبی که این‌جا مورد توجه هست بحمدالله بیان شد. وارد تنبیه بعد می‌شویم که تنبیه یازدهم باشد بحسب ترتیب مصباح الاصول.

تنبیه یازدهم مصباح الأصول:

خب مواردی پیش می‌آید که انسان شک می‌کند که آیا مانعی در مرکبات شرعیه مثلاً‌ نماز شک می‌کند مانعی در اثناء پیدا شد یا پیدا نشد، یا قاطعی پیدا شد یا پیدا نشد؟ چون نماز بحسب آن‌چه که از منابع فقهی به‌دست می‌آید هم مانع دارد مثلاً مثل لباس حریر فرض کنید یا عدول از قبله عمداً و حتی در بعضی مواردش که درست نقطه‌ی مقابل باشد سهواً این‌ها مانع صحت صلاة است. یا نجاست بدن، نجاست معلومه یا حتی منسیه در بعضی موارد مانع از صحت صلاة است.

یکی هم قواطع داریم مثلاً ضحک داریم که این قاطع است، قاطع به این لحاظ است که کأنّ یک هیأت اتصالیه‌ای برای این مرکب این اعتباراً وجود دارد یک حالت اتصالیه‌ای وجود دارد که با وجود آن حالت اتصالیه نماز نماز است و اگر آن حالت اتصالیه از بین برود دیگر آن لا یسمی بالصلاة. شبیه آن‌چه که ما در مرکبات تکوینی و خارجی داریم، مثلاً این میز وقتی میز است که این اضلاع و این چوب‌هایی که اضلاع را تشکیل می‌دهند بهم اتصال داشته باشند. اگر آمدند این‌ها را از هم جدا کردند دیگر نمی‌گویند این میز است، این میزیت توقف دارد بر این‌که این هیأت اتصالیه‌ی این‌ها برقرار باشد. هرچی بیاید این هیأت اتصالیه را از بین ببرد به آن می‌گویند قاطع.

مانع به هیأت اتصالیه ربط ندارد ممکن است هیأت اتصالیه هم برقرار باشد از بین نمی‌برد هیأت اتصالیه را ولی عدمش شرط در صلاة است، عدم نجاست بدن مثلاً، عدم پوشیدن حریر برای رجال و امثال ذلک. حالا گاهی انسان در اثناء مثلاً شک می‌کند یک حرفی را شنید دارد سوره می‌خواند دارد حمد می‌خواند دارد سجده است رکوع است یک مطلبی را شنید که خیلی مثلاً خنده‌آور بود و حالا شک می‌کند که درست است ضحک که با صدا نداشت اما بنابر آن فتوایی که گفته می‌شود اگر به حدی این مطلب باعث بشود که یک ملء بشود و پر بشود درون او از خنده که می‌خواهد منفجر بشود ولی خب دارد نماز می‌خواند جلوی خودش را گرفته، خب به این می‌گویند که این هم مانع صلاة است این‌جور حالت ضحک پیدا شدن مبطل است و این مانع است، عدم این شرط است در نماز صحت نماز است حالا الان شک می‌کند که من چنین حالتی برایم پیدا شد یا پیدا نشد و در اثر این حالت آیا آن صحت اجزائی که تا حالا خواندم برقرار است تا من بقیه‌اش را هم به آن ضمیمه کنم و نمازم درست باشد یا این‌که نه؟ بنحو شبهه‌ی موضوعیه ممکن است این پیش بیاید که آیا این حالت،‌ بله شنیدم یک حالت فراوانی هم در نفسم پیدا شد اما این حالا الان هم این مسأله، یعنی یادم آمد که مرحوم آیت‌الله العظمی معروف است که خیلی نماز ایشان با طمأنینه و با خشوع و خضوع بوده، به حدی که شاید.

از مرحوم والد شنیدم که ایشان وقتی قم آقای بروجردی دعوت شدند و آمدند اولین منزلی که وارد شدند همین کوچه‌ی آ‌قازاده است که منزل آیت‌الله بهجت هم آخر این‌جا بود همان منزل اول از خیابان که وارد می‌شوی منزل مرحوم آقازاده است، این‌جا وارد شدند آقای بروجردی. مرحوم امام هم در خدمت ایشان بودند که اصلاً آمدن‌ آقای بروجردی هم یکی از فعالان آوردن ایشان هم مرحوم امام بود. این‌جا نماز مغرب و عشا را خب عصر بوده تا می‌رسند نماز مغرب و عشا اقتدا می‌کنند به آیت‌الله بروجردی. نقل شده که خب خود امام اهل این معانی بود از جوانی، می‌گویند تا نماز تمام شد نماز مغرب، امام رو کرد به این کناری‌اش گفت چه نمازی بود! چه نمازی بود! از بس با خشوع و خضوع و توجه و این‌ها همراه بود.

حالا همین آیت‌الله بروجردی می‌گویند یک وقتی توی همین مسجد اعظم ما بچه بودیم با پدرمان می‌آمدیم نماز، خب ما که اقتدا نمی‌کردیم پنج شش ساله بودیم ولی این شکوهی که بود همه رکوع می‌روند همه سجده می‌روند خیلی می‌ایستادیم نگاه می‌کردیم. همین‌جا ایشان قبل از نماز یک کسی می‌آید یک چیزی از ایشان سؤال می‌کند یک طلبه‌ای، ایشان توی اثناء نماز با آن حال خضوع و خشوع و این‌ها یک مرتبه یاد آن حرف می‌افتند به حدی که خنده‌شان می‌گیرد که نماز باطل می‌شود. آن حرف چی بوده؟ می‌گفتند یک طلبه‌ای که سر و وضع چیزی هم داشت معلوم بود که توی حوزه بزرگ نشده و توی حوزه نیست و این‌ها، مثلاً از روستا و توی روستا بوده حالا ‌آمده بعد از ماه رمضان بوده مثلاً یا بعد از محرم بوده، آقا به ایشان می‌فرمایند که خب شما برای ایام تبلیغ کجا رفته بودید کجا تشریف داشتید؟ او به جدّ می‌گوید آقا من به شما نمی‌گویم می‌خواهی بروی جای من را بگیری؟ این را بعد آقا یادشان می‌آید و این علیرغم آن حالتی که گاهی این‌طوری می‌شود.

حالا علی‌ای‌حال گاهی بنحو شبهه‌ی موضوعیه برایش شک پیدا می‌شود که آن قاطع، آن مانع برایش پیدا شد یا پیدا نشد. گاهی هم بنحو شبهه‌ی حکمیه است که نمی‌داند فلان کار مثلاً در نماز شکستن انگشتان است، آیا این مانع نماز هست یا مانع نماز نیست بنحو شبهه‌ی حکمیه. حالا در این موارد آیا می‌توان استصحاب صحت اجزاء سابقه‌ی بر این را کرد؟ چه در مورد شک در مانع چه در مورد شک در قاطع، می‌ شود یا نمی‌شود؟ شیخ اعظم قدس‌سره در شک در مانع فرموده نمی‌شود، در شک در قاطع فرموده می‌شود ایشان. اما این‌که در شک در مانع چرا نمی‌شود وقت هست یا نیست؟ وقت تمام شد خب ان‌شاءالله تتمه‌ی کلام برای فردا.

 

logo