1403/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
نظر سوم:
نظر سومی که در توارد حالتین فرموده شده است فرمایش منسوب به محقق صاحب شرائع در معتبر و بلکه بعضی به مشهور اصحاب نسبت دادند و آن این است که در این موارد باید به ضد حالت قبل توارد الحالتین اخذ کرد. مثلاً در این مثال که شخص محدِث بوده است ابتداءاً اول صبح محدِث بوده و بعد یقین دارد که باز خواب رفته و وضویی هم گرفته اما تقدم و تأخر این دوتا را مثلاً نمیداند. ایشان فرموده است که اینجا باید حکم به طهارت بکنیم ضد آن حالت قبل از توارد حالتین که قبل التوارد حالتین حدث بود ضد آن میشود طهارت. الان باید حکم بکنیم به اینکه این طاهر است. و اگر آن حالت سابقه طهارت بود آن حالت اولی و بعد میداند یک حدث و یک طهارت از او سر زده، مقدم و مؤخر را نمیداند الان باید حکم به حدث بکنیم ضد حالت سابقه. بطور کلی در تمام موارد به ایشان نسبت داده شده که اینطور فرمودند.
دلیل ایشان بر این فرمایش این است که آن حالت سابقه مسلم از بین رفته، قطع به زوال آن حالت سابقه داریم، مثلاً در همین مثال اول که اول میدانستیم که محدث بوده است زید میداند که محدِث بوده بعد وضویی و حدثی از او سر زده در اثناء نهار، مقدم و مؤخر را نمیداند. خب این شخص یقین دارد که آن حدث ابتدایی قطعاً از بین رفته است چون اگر طهارت اول بوده بعد حدث بوده پس با آن طهارت آن حدث از بین رفته و اگر نه حدث بعد از حدث بوده، حالا که میگوییم حدث البته یک کمی تسامح در آن هست، اگر اینجور بوده که آخرین امر طهارت بوده اول صبح حدث بوده بعد هم دو مرتبه مثلاً خواب رفته و آخرینش طهارت بوده است، پس بنابراین بالاخره با این طهارت اخیر آن حدث هم از بین رفته است، آن حدث اگر باقی بوده با این از بین رفته است. بنابراین این شخص یقین دارد که آن حدث قطعاً زائل شده و از بین رفته بنابراین، اما آن طهارت چی؟ آن طهارت را یقین ندارد که از بین رفته، بالاخره یک طهارتی هم حاصل شده بود اینجا، آن طهارت را یقین ندارد از بین رفته پس استصحاب بقاء طهارت میکند که این طهارت ضد حالت سابقه است ضد آن حدث است.
در عکس این مسأله هم همینجور است اینجا ابتداءاً حدث بود در جایی هم که طهارت باشد همینجور است برای اینکه یقین دارد آن طهارت مسلم از بین رفته یا به حدثی که قبل از این طهارت بعدی بوده یا به حدثی که قبل از این طهارت بوده بالاخره آن طهارت حتماً از بین رفته. بنابراین نسبت به آن مستصحبی وجود ندارد چون میداند از بین رفته. و اما نسبت به حدث الان یقین دارد استصحاب، یعنی یقین سابق دارد استصحاب بقاء حدث میکند که این حدث ضد طهارت قبل التوارد الحالتین است. بنابراین کلاً باید اینجوری گفت که وظیفه در این موارد اخذ به ضد حالت سابقه است چون آن ضد مستصحبی است که استصحاب در آن جاری است و اما آن حالت سابقه آن مقطوع الزوال است میدانیم آن از بین رفته و دیگر استصحابی برای آن ما نداریم. این فرمایشی است که به محقق رضوانالله علیه نسبت داده شده و بعضی هم به مشهور اصحاب نسبت دادند. این فرمایش ...
س: ....
ج: حادث موافق؟
س: ...
ج: خب گفتند دیگر، گفتند که آن حدث که یعنی در مثال اول میفرمایید؟ که اول محدث بوده بعد میداند یک خوابی از او سر زده و یک وضویی هم از او سر زده مقدم و مؤخر را نمیداند پس میداند که آن حدث اول حتماً از بین رفته چون اگر اول طهارت بوده بعد خواب بوده به آن طهارتِ آن حدث از بین رفت. اگر نه اول آن حدث بوده بعد خواب بوده بعد وضو بوده باز به این وضو مسلم آن حدث از بین رفته چون حدث همینطور باقی بوده دیگر و بواسطهی این وضو از بین رفته. پس بنابراین ما برای استصحاب حدث، ما برای حدث مستصحبی نداریم درحقیقت، چه حدثی را استصحاب بکنیم؟ آن حدث که قطع به زوالش داریم پس بنابراین آن را که نداریم، حدث جدیدی هم که یقین نداریم حادث شده باشد چون ممکن است این دوتا کنار هم بودند.
پس بنابراین برای استصحاب حدث مستصحب نداریم چون آن اولیِ که قطعی الزوال است، حدث آخری هم که علم به آن نداریم که حادث شده باشد در اینجا چون ممکن است که بعد از همان حدث اولی خواب هم بعد از آن بوده که این حدث جدیدی برای ما نیافریده درست؟ بنابراین آنکه یقین داریم یک مستصحبی را به آن یقین دارم آن عبارت است از این طهارت، اما به حدث یقین نداریم که آن را استصحاب بکنیم. آن حدث اولی قطعی الزوال است حدث دیگری هم علم به آن نداریم که پیدا شده باشد. این فرمایش محقق قدسسره هست.
مناقشه:
مناقشهای که در این فرمایش وجود دارد این است که در هنگام آن امری که مثل خوابی که ما یقین داریم به حدوث این خواب، بالاخره یک حدثی اول بوده بعد یقین دارد یک خوابی رفته یک وضویی گرفته حالا مقدم مؤخرش را نمیداند. مناقشه این است که وقتی به نفس مراجعه میکنیم میبینیم عند این خواب ثانی قطعاً حدث وجود داشته اینکه «لا ریب فیه» است وجود نه حدوث، میدانیم عند این خواب ثانی این خواب حدث حتماً وجود داشته است چرا؟ برای اینکه یا همان حدوث قبلی ادامه داشته تا این هنگام که وضویی بینش نبوده پس بنابراین اینجا حدث وجود دارد بقاءاً لِ همان حدث اولی. اگر هم نه قبلش وضو گرفته بوده و آن حدث اولی از بین رفته پس به نفس این خواب یک حدثی محقق شده. پس تحقق و وجود نه حدوث، وجود حدث عند سببی که اقتضای این د ارد و میتواند علی تقدیری حدث آفرین باشد و علی تقدیری نه، این وجود حدث با این «لا ریب فیه» است.
خب بنابراین چطور شما میفرمایید ما برای حدث مستصحب نداریم؟ ما برای حدث همانطور که برای طهارت مستصحب داریم برای حدث هم مستصحب داریم، حالا تا برسیم به یک فرمایشی مرحوم امام رحمةالله علیه دارند، فعلاً همانطور که قبلاً هم این مطلب گفته میشد در این موارد حالا یا بنحو استصحاب کلی قسم ثانی یا بنحو استصحاب کلی قسم رابع خب ما بالاخره اینجا علم به وجود حدث داریم، همانطور که علم به وجود طهارت داریم.
بنابراین اگر قائل شدیم به اینکه در این موارد ارکان استصحاب تمام است خب استصحاب حدث جاری است استصحاب طهارت هم جاری است و تعارض میکند. اگر هم گفتیم مثل آقای آخوند مثلاً و که تقویت هم کردیم بگوییم در این موارد ارکان استصحاب تمام نیست بخاطر شبههی انفصال بنابرای هیچکدام از استصحابها در این موارد جاری نمیشوند و قهراً هردو استصحابها زائل میشوند و ما قهراً نمیتوانیم حکم بکنیم لکل موردٍ همانطور که قبلاً عرض میکردیم لکل موردِ باید طبق قواعد و شواهد عمل بکنیم، طبق قواعد و ضوابطی که در هر مورد حاکم است طبق او عمل بکنیم.
س: ...
ج: حالا اینجا این استصحاب کلی هست یا نه استصحاب فرد است حالا ما به این اینجا خیلی عنایت نداریم. نه ما استصحاب کلی نمیکنیم شبیه استصحاب کلی. ما میگوییم بالاخره یک حدث خارجیِ واقعی ما یقین داریم در آنموقع موجود بوده، اشاره میکنیم به همان مورد نه کلی که قد ینطبق، میگوییم من میدانم در عالم واقع الان حدثی در آن حالت وقتی خواب دوم پیش آمد مسلم در آن حالت یک حدث خارجی تحقق دارد، البته نمیدانم خصوصیت این حدثی که الان تحقق دارد چی هست؟ آیا همان حدث اولی است که باقی است یا نه حدثی است که بواسطهی این خواب الان ایجاد شده و آن حدث قبلی بواسطهی اینکه وضو قبل بوده آن از بین رفته مثلاً. اما بالاخره الان علم دارم به اینکه یک حدث در نفس این شخص الان حدث محقق است و بنابراین و این تفاوت میکند با استصحاب کلی. در استصحاب کلی، کلی درست است در ضمن فرد است اما ما در آنجا نظر به فردش نداریم نظر به خود آن کلی داریم که البته یتحقق بالفرد و ممکن است یک آثاری مال کلی باشد مال فرد نباشد، مثل مثلاً حدث کلیِ حدث آثارش این است که مسّ کتابت قرآن نمیشود کرد، دخول در صلاة نمیشود داشت اما کلیِ حدث حکمش این نیست که وقوف در مسجد اشکال دارد، آن مال فردی از حدث است که جنابت باشد. اما کلیِ حدث هم دارای یک احکامی است. اینجا ما استصحاب کلی نمیخواهیم بکنیم به آن معنا، بلکه همان استصحاب فرد را میخواهیم بگوییم آثار فرد را هم بر آن میخواهیم بار کنیم...
س: ...
ج: مردد هم نیست این هم اشتباه است، فرد مردد نیست به آن معنا. چون در فرد مردد دوتا اصطلاح است، یک فرد مردد یعنی فردی که ماهیت آن مردد است این نه، اینکه اصلاً لا هویت له ما ماهیت له وجود ندارد. فرد مردد به این معنا که ما صفاتش خصوصیاتش را نمیدانیم درست؟ این بله از این جهت مردد است و این لا بأس به در استصحاب فرد مردد به این معنا. مثل اینکه میدانیم یک فردی در خانه بوده حالا نمیدانیم زن بوده یا مرد بوده، ما استصحاب، الان نمیدانیم او بیرون رفت یا بیرون نرفت، خب استصحاب بقاء آن را میکنیم درصورتی که اثری بر این بار است که فردی در خانه است مثلاً باید اجازه بگیریم. خب میدانیم فردی در این خانه بوده حالا این خصوصیت این فرد این است که رجل است یا مرئه هست این اثری برای ما ندارد، بله مگر اینکه اثری بر خصوصیت رجل بودن یا مرئه بودن بخواهد بار بشود. اما اگر ذات اینکه کسی در این خانه هست و وقتی هست باید اجازه بگیریم داخل بشویم اینجا هم همینجور است. حالا مثال البته با ممثل، اینجا حدثی است میدانیم یک حدث خارجی در خارج تحقق دارد و حالا نمیدانیم این خصوصیتش چی هست خب ندانیم.
پس بنابراین این شبهه به فرمایش محقق قدسسره وارد هست و حالا مرحوم امام قدسسره که این همین قولی که گفتیم قول سوم میشد که مال محقق است.
قول چهارم:
مرحوم امام رضوانالله علیه قول چهارم است ایشان دارند که ایشان در مجهولی التاریخ فرمایش محقق را قبول کردند و فرمودند حرف ایشان در مجهولی التاریخ درست است. اما در جایی که یکیاش معلوم التاریخ باشد و یکیاش مجهول التاریخ باشد در آنجا ایشان تفصیل میدهند. پس قول محقق این بود که مطلقا ما چه در مجهولی التاریخ چه در جایی که یکیاش معلوم التاریخ است یکیاش مجهول التاریخ است در کل این موارد به ضد حالت سابقه باید اخذ بکنیم. مرحوم امام قدسسره که قول چهارم میشود ایشان تفصیل دارند فرمودند در مجهولی التاریخ فمرایش محقق مورد قبول است و درست است. اما در جایی که یکیاش معلوم التاریخ باشد و یکی مجهول التاریخ باشد آنجا فرموده است که اگر ضد حالت سابقه اینکه معلوم التاریخ است ضد حالت سابقه باشد اینجا ما به همان ضد حالت سابقه اخذ میکنیم. اما اگر این معلوم التاریخ مانند حالت سابقه باشد.مثلاً اول حدث بوده حالا هم میدانیم اول ظهر خوابش برده که این مماثل با حالت قبل است، در اینجا فرموده است که نه فرمایش محقق را قبول نمیکنیم و پذیرفته نیست.
اما حالا چرا در مجهولی التاریخ فرمایش محقق مورد قبول است؟ ایشان اینطوری توضیح میدهند البته یک مقدمهی مفصلهای دارند کلام کلامِ تفصیلیای دارند ایشان در اینجا که اصل آن کلام تفصیلی خب روشن است مطلبی است که چندین بار هم گفته شده در ضمن کلمات گفته شده است و آن این است که اسباب حدث اینها هم مقتضی است و در صورتی این مقتضی به فعلیت میرسد و ایجاد حدث میکند که قبلاً مسبوق نباشد به اینکه حدث وجود داشته باشد. مثلاً کسی که از خواب بلند میشود و دو مرتبه خوابش میبرد یا یکی از جهات دیگری پیدا میشود این چیزهایی که بعد پیدا میشود این دیگر حدث جدیدی ایجاد نمیکند، خواب وقتی ایجاد حدث میکند که قبلش حدث نباشد اما اگر از قبل حدث بوده بواسطهی وجه آخری مثلاً بول کرده بوده حالا خوابش برد این خواب حدث ایجاد دیگر نمیکند. یا برعکس اگر اول خواب بوده بعد بول میکند این بول دیگر حدثی ایجاد نمیکند، حدث جدیدی را ایجاد نمیکند مگر البته جوری باشد که ماهیت آن تفاوت بکند خب خواب بوده یا بول کرده بوده بعد جنابت برایش حاصل بشود حدث جنابتی غیر از آنها است. اما آنهایی که مسانخ هم هستند اینها نه دیگر چیز جدیدی را ایجاد نمیکند.
حالا بعد از توجه به این مطلب ایشان میفرمایند که خب در جایی که مجهولی التاریخ باشند هردو، در اینجا ما باید ضد حالت سابقه را اخذ بکنیم قبول است حرف محقق در اینجا قبول است باید ضد حالت سابقه را اخذ کنیم. حالا در این مثال از خواب بلند شده اول صبح از خواب بلند شد خب این الان محدث به حدث اصغر است بعد میداند که بالاخره یک وضویی گرفته یک خوابی هم یک چرتی هم باز زده، مقدم مؤخرش را نمیداند. ایشان میفرمایند که خب استصحاب طهارت در اینجا جاری میشود چون یک طهارتی را یقین دارد دیگر بالاخره یک وضویی گرفته یک طهارتی ایجاد شده این را که یقین دارد، پس یقین سابق دارد شک لاحق دارد استصحاب بقاء طهارت را میکند؛ اما استصحاب آن حدث اینجا ما برای حدث مستصحب نداریم تا بگوییم آن را هم استصحاب میکنیم و تعارض میکنند مثلاً.
چطور برای حدث مستصحب نداریم؟ برای اینکه آن حدث اولی که موجود بود آن قطعاً از بین رفته آن حدث قطعاً از بین رفته. برای اینکه اگر آن طهارتِ وسط بوده یعنی بعد از آن حدث طهارت بوده ثم یک چرتی زده خب پس آن حدث اولی با آن طهارت وسط از بین رفته. اگر هم که نه حدث آخر بوده و این چرت زدن بعد از آن خواب اول باز هم یک چرت دیگر زده پس حدث جدیدی که ایجاد نشده بوده همان ادامه داشته با این طهارتِ از بین رفته، با این وضو از بین رفته. بنابراین ما در اینجا به قبل که نگاه میکنیم و یک حدث جدیدی هم که یقین نداریم ایجاد شده که، پس آن حدث قبلی از بین رفته این هم که یقین نداریم ایجاد شده باشد. بنابراین مستصحب نداریم. اینجا یک نکتهای که ایشان اضافه فرموده است و آن این است که کسی ممکن است توهم بکند که ما اینجا بالاخره علم اجمالی داریم که یا آن حدث هست یا حدث جدید. ایشان میفرماید که این علم اجمالی اینجا غلط است چون شما علم اجمالی در جایی است که شما میتوانید یا بگویید أو بیاورید بگویید یا آن هست یا این هست.
مثلاً میگوییم یا این ظرف متنجس است یا این ظرف متنجس است. اما اینجا آیا میتوانید بگویید یا آن حدث موجود است یا حدث دیگری بواسطهی چرت ثانیه موجود است، میتوانید این را بگویید؟ نمیتوانید این را بگویید آن حدث حتماً موجود نیست یا ندارد. آن حدث قبلی قطعاً موجود نیست، حدث بعدی هم شک بدوی است نمیدانیم حدث جدیدی پیدا شده یا نه. پس در این موارد علم اجمالی به اینکه حدثی موجود هست إما به او و إما به این جدید غلط است. بلکه در اینجا وقتی دقت میکنیم درحقیقت علم به انتفاء یکی و شک بدوی در وجود آخر داریم، آن حدث ابتداییِ ابتدایی یقین به زوالش داریم به همان توضیحی که دادیم دیگر، قطعاً آن از بین رفته. آیا حدث جدیدی بواسطهی این نوم ثانی پیدا شد یا نه؟ شک بدوی است نمیدانیم. اگر این نوم ثانی بعد از طهارت ما باشد بله ایجاد شده. اگر این نوم ثانی بعد از همان اولی بوده و قبل از طهارت بوده ایجاد نشده. پس نسبت به حدث ما علم اجمالی نداریم بلکه نسبت به حدث، حدث دیگر غیر از آن حدث قبل شک بدوی داریم نسبت به آن حدث سابق هم یقین به زوال داریم. بنابراین در اینجا استصحاب حدث وجود ندارد تنها استصحاب طهارت وجود دارد بدون معارضٍ. بنابراین صحیح است فرمایش محقق که نأخذ بضد الحالة السابقه قبل از توارد این دوتا. این فرمایشی است که ایشان میفرمایند.
نکته:
خب این فرمایش درحقیقت اگر استقرار پیدا کند بر کرسی بنشیند این جواب اشکال این میشود که ما به فرمایش محقق عرض کردیم که در اشکال به فرمایش محقق عرض کردیم که ما بالاخره میدانیم که عند این سبب ثانی یعین این چرت بعدی ما میدانیم که اینجا یک حدثی موجود بوده و این را میخواهیم استصحاب بکنیم،
اقول:
آیا ببینیم این فرمایش حضرت امام قدسسره آیا پاسخ این مطلب میشود؟ ما اگر اینجا به تفصیل بخواهیم نگاه کنیم یعنی یک نظر کنیم به آن حدثی که در ابتداء بوده بما أنّه أنّه به خودش نظر بیندازیم قطعاً آن فرد قطعاً از بین رفته به همان توضیحی که داده شد، آن حتماً از بین رفته. و اگر بخواهیم به یک حدث جدید که آیا با این چرت بعدی حدث جدیدی پیدا شده بما أنّه أنّه یعنی بما أنّه حادثٌ بهذا السبب، اینجور هم بخواهیم نگاه کنیم شک بدوی داریم. اینجور نگاه کنیم شک بدوی داریم آن قطعاً از بین رفته این حدث هم بهذا الوصف بما أنّه حادث به این چرت بعدی، بله این هم شک بدوی دارد. و حضرت امام که فرمودند درحقیقت اینجور ایشان دارند ملاحظه میفرمایند او بما أنه أنه را نگاه میکنیم قطع به زوالش داریم، این را بما أنه متصف بهذا الوصف که با این پیدا شده باشد این هم شک بدوی داریم.
ولی عرض ما وفاقاً لغیر شاید واحدی از أعلام این است که ما بما أنه أنه نگاه نمیکنیم ما این را میگوییم ما میگوییم آقا این وقتی که این چرت از شما بعد از آن حالت أولی این چرتی که سر زد از این شخص آیا وقتی به صفحهی نفسش نگاه میکند الان وقتی به این صفحهی نفس نگاه میکند یقین ندارد که در هنگام این چرت یک حدثی محقق بوده است؟ به این یقین ندارد؟ میشود این را انکار کرد؟ بالاخره یک حدث اینجا هست یا نیست؟ قطع دارد که الان یک حدثی اینجا وجود داشته، قطع دارد یک حدثی در هنگام این وجود دارد، چرا؟ برای خاطر اینکه اگر این طهارت بعد از هردو هم حالت أولی هم حالت ثانیه که چرت باشد اگر طهارت اخیر بوده آخر بوده پس بنابراین در هنگام این چرتی که در اثناء نهار برای او پیش آمده اینجا این حدث با این شخص تحقق داشته بقاء لِ همان اولی، بقاء لِ آن اولی پس اینجا وجود داشته ولو حدث جدیدی پیدا نشده ولی بقاءاّ لِ آن اولی این وجود داشته. اگر هم که نه طهارت متوسط بوده
پس بنابراین با خود این چرت قطعاً یک حدثی تحقق پیدا کرده. علم اجمالی ما، علم اجمالی ما در حدث نیست که یا آن حدث یا این حدث، طرف علم اجمالی را اگر بخواهیم آن حدث و این حدث قرار بدهیم غلط است، بگوییم یا آن حدث یا این حدث غلط است آن حدث حتماً از بین رفته. اینجور اگر محاسبه بکنیم میگوییم علم اجمالی غلط است؛ اما علم اجمالیای ما داریم در اینجاها که آن علم اجمالیِ یک علم تفصیلی از آن تولد پیدا میکند، آن علم اجمالی این است که یا علم اجمالی دارم که این طهارت یا آنجا بوده یا اینجا است، اینکه علم اجمالی دارم یا درست است دیگر، این طهارت من یا قبل بوده یا بعد بوده. ثمرهی این علم اجمالی که یا قبل بوده یا بعد بوده در اینجا چی هست؟ این است که پس حتماً عند این چرت ثانی این حدث محقق بوده، حدث محقق بوده چون اگر بعد بوده نتیجهی بعد بودن استمرار آن قبل است. اگر قبل بوده که یک طرف علم اجمالی است اثرش حدوث یک حدث است در این حالت.
پس بنابراین چون علم اجمالیای دارم درحقیقت بالاستمرار او الحدوث اینجوری دیگر، علم اجمالی دارم إما باستمرار السابق حدث سابق و إما بحدوث الحدث الجدید، این علم اجمالی که یا هم درست است در اینجا این علم اجمالی باعث میشود که علم تفصیلی بدهم که پس الان محدث هستم. پس آن خلطی که به نظر میآید شده این است که، که این علم اجمالی اینجا نداریم، علم اجمالی درست نیست، توهم است، خیال است و باطل است این بخاطر این است که علم اجمالی را مسبّ آن را چی قرار دادند مسبّ علم اجمالی را؟ آن حدث و این حدث. که اینجا نمیتوانیم بگوییم یا آن حدث یا این حدث، نه آن حدث که حتماً از بین رفته قطعاً از بین رفته، یا دیگر اینجا نمیتوانیم بگوییم.
س: ؟؟؟ مطمئن هست مرتفع شده اگر محدثیت به فرض ثانی قبل باشد درست؟ اما اگر محدثیتی هم بعد از این قرار باشد ؟؟؟ آن محدثیت زید که ؟؟؟ معلوم نیست مشکوک هستیم ؟؟؟ یعنی اینجا حدث کلی که ما نداریم که اینجا محدثیت زید است، این محدثیت زید ؟؟؟ مکلف اگر قبل بوده باشد که مرفوع است یعنی ؟؟؟ حدوثه حادث یعنی ؟؟؟ الان که ساعت یک است من میخواهم بگویم عند حدوث حادثی که قبل از وضو ساعت دوازده ؟؟؟ ساعت ده بوده به هرنحوی بوده آن قطعاً وقتی رسیده ساعت ده وضو آن مرتفع شده درست است؟ حالا مگر اینکه کی مرتفع نمیشود؟ ؟؟؟ بعد از ساعت دوازده ؟؟؟ مشکوک است یعنی وقتی زید را نگاه میکند میگوید این حدثی که از من سر زده ؟؟؟ میآید میگوید یا قبل از ساعت دوازده بوده که قطعاً ؟؟؟ یا محدثیت بعد از ساعت ؟؟؟ که آن مشکوک است. پس محدثیت من در زمان...
ج: به یک نظر همینطور است که میفرمایید، ایشان هم همین را فرمودند یعنی به حدثها که نگاه، این حدث و آن حدث که نگاه کنیم بله، حدثی که ابتداءاً وجود داشت و حدثی که ...
س: ...
ج: بله حدثها به این عنوان، به این عنوانها که نگاه کنید درست است، آن حدث ابتدایی قطعاً از بین رفته، حدث بعدی هم شک دارم اصلاً بوجود آمده یا نه؟ لذا ایشان فرموده است که این علم اجمالی اینجا وجود ندارد آن قطعی الزوال است این مشکوک بدوی است این درست است. ولی از شما سؤال میکنم که آیا آن موقعی که این حدث، آن سبب حدث را دارم میگویم نه خود حدث، سبب حدث یعنی آن چرت بعدی درست؟ از خواب بلند شده پس محدث بوده به نوم محدث بوده بعد میداند یک وضویی از او سر زده یک چرت دیگری هم باز از او سرزده درست؟ آیا این شخص یقین ندارد که عند این چرتی که از او سر زده حدثی همراه این بوده است؟ چرا هست، خب چرا؟ صبر کنید، حدثی همراه این بوده است یقین دارد، خب حالا که یقین دارد حدثی همراه به این بوده است که انی حدثی که همراه این بوده است امرش دائر است بین اینکه استمرار قبلی باشد یا موجود به وجود این باشد، این حدثِ را یقین دارد یا ندارد؟ پس لا تنقض الیقین بالشک. بابا یقین صددرصد دارد به این وجود این. خصوصیتش هم کار ندارد ...
س: ...
ج: بله اگر یکی ببینید یکوقت اثر ببینید یکوقت اثر مال خصوصیت این حدث است مثلاً حدثی که ابتداء روز برای تو بوده شارع یک حکمی برایش جعل کرده باشد این نه، حدثی که با این حادث شده باشد حکمی داشته باشد این هم نه، اما نفس الحدث این ...
س: ...
ج: خب بله
س: ....
ج: نه آقای عزیز ...
س: ....
ج: کلی نیست میدانم یک ...
س: آقا حدثی که ؟؟؟ بعد از ایجاد و احداث طهارت قطعیه هست ما به بقاء او شک داریم و علم اجمالی نداریم چون یا بدواً اینجا ؟؟؟
س: ....
ج: ما که نمیگوییم حرف غیر خوب میزنند، حرف خوب میزنند ولی آنجایی که ایشان میفرمایند با آنجایی که قائل میگوید متفاوت است.
پایان.