« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

 

مقدمه:

بحث در فرمایش محقق نائینی قدس‌سره بود که ایشان در این مسأله که اگر آبی قلیل باشد ولی دو حادثه پیدا بشود یکی این‌که تمّم کرّا و دو: این‌که این آب با یک نجس یا متنجسی ملاقات کند ولی مشکوک باشد که اول کرّیت حاصل شده بعد ملاقات با نجس و متنجس تا آب پاک باشد یا اول ملاقات با نجس و متنجس رخ داده بعد کریت حاصل شده که قهراً آب متنجس است. در این صورت که خودش دارای سه صورت بود که تارةً هردو واقع‌ها مجهولی التاریخ هستند و تارةً تاریخ ملاقات معلوم است تاریخ کریت مجهول است و أخری تاریخ کریت معلوم است تاریخ ملاقات مجهول است. ایشان در هر سه صورت فرموده است که باید قائل به تنجس آن ماء بشویم.

دلیل ایشان در آن صورتی که هردو مجهولی التاریخ باشند این است که در این‌جا فقط استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات جاری می‌شود که نتیجه‌اش تنجس ماء است. خب الان این آب ملاقات که می‌دانیم کرده با متنجس یا با نجس، نمی‌دانیم در آن زمان کریت وجود داشته تا مانع تنجس بشود أم لا؟ می‌گوییم یک زمانی که کر نبود این استصحاب می‌کنیم عدم کریت را. پس نتیجه می‌شود تنجس ماء. اما استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت که آن واقعه‌ی آخر باشد آن استصحابش جاری نیست، چرا؟ برای این‌که فرموده است که ما از احادیث شریفه‌ی وارده‌ی در کر که «الماء اذا بلغ قدر کرّ لا ینجسه شیء» استفاده می‌کنیم که این عدم انفعال که از «لا ینجسه شیء» به‌دست می‌آید این عدم انفعال ماء مشروط است به سبق کریت؛ اول اگر آبی کر بود و بعد ملاقات با نجس و متنجس کرد این «لا یتنجس و لا ینفعل» اما اگر این‌ها این‌جور نبود بلکه همزمان بودند حین ملاقات، حین کریت بود نه این فایده‌ای ندارد، آب یتنجس.

بنابراین این‌جا ما با استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات چون اثبات نمی‌توانیم بکنیم سبق کریت را الا بالاصل المثبت که حجت نیست، بنابراین آن استصحاب جاری نمی‌شود، فقط همین استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات جاری می‌شود و نتیجه‌ی آن تنجس است. این دلیل ایشان در صورت مجهولی التاریخ بودن. که البته عرض کردیم که با توجه به قاعده‌ای که ایشان تأسیس فرموده‌اند حتی اگر جاری هم باشد این دو استصحاب به این‌که مقتضی بر هردو وجود داشته باشد و تعارض بکنند و یا این‌که اصلاً مقتضی وجود نداشته باشد و نداشته باشیم طبق آن قاعده‌ای که بعداً ایشان می‌فرمایند باز در صورت مجهولی التاریخ باید بگوییم که قول تنجس درست است. این دلیل ایشان در این صورت.

مناقشات محقق خویی:

محقق خوئی قدس‌سره خب حالا بعد از هر دلیلی خوب است اشکالات ایشان را ذکر بکنیم، محقق خوئی قدس‌سره به این فرمایش چند اشکال دارند.

مناقشه اول:

اشکال اول‌شان این است که می‌فرمایند این‌که شما می‌فرمایید که ما از این روایات استفاده می‌کنیم که باید اول کریت باشد و بعد ملاقات با نجس باشد حتی تا این‌که انفعال حاصل نشود این مطلب از کجا شما استفاده می‌کنید؟ کجای این روایات بر این مطلب دلالت می‌کند؟ می‌فرمایند که این جمله‌ی شریفه‌ی «اذا بلغ الماء قدر کرّ لا ینجسه شیء» این روایت بیش از این دلالت ندارد که وقتی که آب کر باشد این مانع است از نجاست. حالا ولو این‌که این کریت مع و همراه با آن ملاقات حاصل بشود.

از این روایت شریفه بیش از این استفاده نمی‌شود که حین ملاقات اگر کر بود این لا یتنجس، «الماء اذا بلغ» ندارد «الماء اذا بلغ قبل الملاقاة قدر کرٍ لا ینجسه شیء» امام که این‌طور نفرموده «الماء اذا بلغ قل الملاقاة مع النجس او المتنجس لا ینجسه» فرموده «اذا بلغ قدر کر» این «لا ینجسه شیء» وقتی که به اندازه‌ی کرد بود این چیزی آن را نجس نمی‌کند. خب اگر معاً هم کر است هم دارد ملاقات می‌کند ؟؟؟ خب به اندازه‌ی کر است دیگر پس لا ینجسه این شاملش می‌شود.

س: ...

ج: خب اگر نیست که پس حرف ایشان هم استفاده نمی‌شود که ایشان بخواهد به این استدلال، یا در مقام بیان هست از این جهات یا نیست، اگر هست ک خب اطلاق دارد، اگر نیست فرمایش ایشان هم استفاده نمی‌شود که باید قبل باشد و علاوه بر این‌که هست ...

س: ...

ج: چرا؟ یعنی آن آب را، آن آبی که بالغ شده کراً «لا ینجسه» نه این‌که قبلاً، آبی که کر است «لا ینجسه شیء» خب این با هم است دیگر، پس در زمان قلّت ملاقات نکرده زمانی دارد ملاقات می‌کند که آن کر هم هست.

س: باید ثابت بشود کر بودن بعد ...

ج: ثابت است دیگر علم به آن داریم، داریم می‌گوییم مع هست دیگر مع است ...

س: مع یعنی هنوز ثابت نشده ...

ج: می‌گوییم با هم است یعنی هردوی آن ثابت است، معیت آن برای‌مان ثابت است یعنی می‌بینیم که هم صار کراً و هم در همان حالی که دارد کر می‌شود یعنی یک کسی مثلاً آبی هست یک سطل از کریت کم دارد همان‌موقعی که دارد یک سطلی که می‌ریزند روی آن که کر بشود همان‌موقع هم حالا ملاقات می‌کند. یعنی نه قبلش همان‌موقع، خب بنابراین این مشمول این روایت شریفه می‌شود.

خب آن‌وقت می‌فرمایند که یک ان‌قلتی این‌جا طرح می‌کنند و آن این است که خب اگر که شما این مطلب را استفاده نمی‌کنید از این روایت پس چرا می‌گویید که اگر یک آب قلیلی متنجس بود و آن را تتمیم کردیم کراً این پاک نمی‌شود؟ خب «اذا بلغ قدر کرٍ لا ینجسه شیء» دیگر باید بگویید این آب پاک است. جواب این است که آن بخاطر این است که این آبی که فرض این است آب طاهری که متمم است و می‌خواهد آن آب قلیل را کر کند الان این آب با چی دارد ملاقات می‌کند؟ با متنجس دارد ملاقات می‌کند با همان آبی که قلیل بود و متنجس بود و چون دارد با او ملاقات می‌کند پس خودش «اذا بلغ قدر کرٍ» نیست این آبی که متمم است چون آبی که متمم است قدر کر نیست دارد ملاقات می‌کند با آن آبی که قبلاً متنجس شده بنابراین یصیر نجساً مجموعاً آن قبلیِ که متنجس بود این هم که بواسطه‌ی ملاقات با او متنجس شد، پس کل و مجموعش می‌شود متنجس. از این باب هست که این مطلب گفته می‌شود.

این یک مطلب که ایشان اشکال می‌کنند به محقق نائینی رحمةالله علیه که حاصل آن این شد که ما از این روایت این مطلبی که شما گفتید استفاده نمی‌کنیم در عروه هم یک مسأله‌ای در همین مباب کر عنوان شده که اگر کریت و ملاقات معیت پیدا کرد این لا یتنجس، آن آب متنجس نیست و حالا یادم نیست دیروز می‌خواستم مراجعه کنم وقت نشد که ‌آقای نائینی آن‌جا هم حاشیه زدند در عروه که بفرمایند که این آ‌ب متنجس است و پاک نمی‌شود.

س: حاج آقا اشکال آقای نائینی در ؟؟؟ می‌فرمود که ؟؟؟ اصل مثبت را ما باید حجت بدانیم تا بخواهیم استصحاب عدم کریت را تا زمان ملاقات را ؟؟؟ عدم ملاقات تا زمان کریت ؟؟؟ اثرش اثر ؟؟؟ چرا؟ چون اگر می‌گوییم عدم ملاقات شده پس پس وقتی عدم ملاقات شده تا زمان کریت ؟؟؟ آن ملاقات آن زمن کریت هست یا ...

ج: بعد الکریت است ...

س: ؟؟؟ حتی اگر بگوییم فی زمن الکریه هم هست باز هم اصل مثبت است. مشکله این است که استصحاب عدم ملاقات قبل الکریت لازمه‌اش این است که پس ملاقات در کریت و حین الکریت هست. این اصل مثبتِ مشکله است، مشکله فقط این نیست که چون مستفاد از ادله‌ای که باید بعد از کریت باشد، اصلاً مستفاد ادله‌ای باشد که شما می‌فرمایید چه بعد الکریت چه حین الکریت لازمه‌ی ؟؟؟ ملاقات قبل الکریت این است که پس در کریت است یا بعد الکریت است، این پسِ مشکل ؟؟؟ من این اشکال را نمی‌فهمم ؟؟؟ می‌خواهد چه‌جور جواب بدهد، آقای نائینی مشکلش اصل مثبت است، اصل مثبت ؟؟؟ که من می‌گویم آقا ؟؟؟ پس در کریت بوده این ملاقات. لازمه‌ی عدم ملاقات قبل الکریت لازمه‌ی ؟؟؟ این است که پس در حین الکریت ملاقات ؟؟؟ ثابت شده. این پسِ مشکل‌ساز است ؟؟؟

ج: آقای خوئی می‌خواهد بفرمایند یک چیزی که پس بخواهد نداریم که شما بگویید مثبت است، حرف ایشان این است.

س: نه نه ببینید اگر ...

ج: فرمایش آقای نائینی این است که اما از آن حدیث شریف استفاده می‌کنیم که تنجس مشروط به یک شرط است باید اول ببخشید عدم تنجس مشروط به این است که اول کریت باشد بعد ملاقات باشد، مسبوقیت کریت بر ملاقات لازم است چون این‌چنین چیزی هست پس بنابراین ما با استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت نمی‌توانیم این مطلب را به‌دست بیاوریم بخاطر این‌که این اصل مثبت است تمام. حالا آقای خوئی می‌فرماید ...

س: ؟؟؟ اشکال این است اگر مشکل اصل مثبت است سلمنا و‌ آمنا آقای نائینی این‌جا را اشتباه رفته ما تتمیم می‌کنیم حرفش را ولی باز نمی‌توانیم اثبات کنیم ....

ج: استدلال ایشان تمام نیست حالا ما چرا می‌گوییم ...

س: حرف آقای خوئی هم تمام نیست ...

ج: حالا که آقایی خوئی نمی‌خواند اثبات کنند می‌خواهند بگویند استدلال شما فرمایش شما درست نیست. حالا خود ما چرا می‌گوییم، خود ما که می‌گوییم پاک است خود ما می‌گوییم پاک است چرا؟ می‌گوییم دوتا استصحاب‌ها جاری می‌شوند خود آقای خوئی حالا فرمایشش این بود دیگر در مجهولی التاریخ فرمود می‌گوییم پاک است چرا؟ چون استصحاب عدم کریت تا زما ملاقات و استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت هردو جاری هستند تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند نوبت به قاعده‌ی طهارت می‌رسد می‌گوییم پاک است درست؟ آقای خوئی حرفش این است دیگر، آقای خوئی حرف‌شان این است که بعداً هم هم حالا اشکال دوم هم این است که اصلاً این حرف درست نیست ...

س: ؟؟؟ اصل مثبت را باید حل کنیم اصل مثبت باید حل بشود.

ج: خب اصل مثبت برای چی، اصل مثبت در صورتی باید حل بشود که ما نیاز داشته باشیم به یک چیزی که استصحاب مثبت می‌شود اگر بخواهیم. اگر گفتیم خانه از پای‌بست ویران است اصلاً چنین چیزی وجود ندارد تا شما بخواهید بگویید اصل مثبت می‌شود یا نمی‌شود، چنین چیزی وجود ندارد که شما بگویید مسبوقیت کریت لازم است، این را از کجا درآوردید تا می‌گویید که این اصل می‌شود مثبت، نه ما چنین چیزی را نمی‌خواهیم. ما می‌خواهیم ....

س: شما با استصحاب عدم ملاقات قبل الکریت ...

ج: قبل الکریت نمی‌گوییم که، ما نمی‌گوییم که، ما می‌گوییم آقا اثر عدم ملاقات تا زمان کریت طهارت ماء است همین، همین را می‌گوییم ما چیزی دیگر نمی‌خواهیم. وقتی که آن را استفاده نکردیم از روایت وقتی او را استفاده نکردیم همین می‌گوییم آقا اگر شارع من را متعبد کرد فرمود که این ملاقات نبوده تا زمان کریت همین کافی است می‌گوییم پاک است ...

س: ....

ج: اما اگر آن را که ایشان می‌گوید استفاده کرده آن دیگر کفایت نمی‌کند باید مسبوقیت را اثبات بکند می‌شود مثبت و اشکال پیدا می‌کند. بنابراین اگر ما از روایت شریفه آن مطلب را استفاده نکردیم نتیجه چی می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که همین که ملاقات نباشد و کریت باشد آب پاک است ...

س: استاد کریت هم نباشد آب پاک است استصحاب ...

ج: توجه فرمودید این فلذاست که.

خب این اشکال اولی که ایشان دارند که ...

س: یعنی اصلاً موضوع دلیل که بگوید ؟؟؟ این دلیل آمده استثناء کرده عدم انفعال میاه را استثناء از آن کرده و خارج کرده بواسطه‌ی این‌که باید احراز بکنیم که درحین الملاقات پر شده یا قبل از ملاقات پر شده، این را ما باید احراز کنیم و الا حرف اصل است. این را بخواهند اثبات بکنند یا باید موضوع آن را ؟؟؟ عدم ملاقات با کریت یا باید بیایند لازمه‌ی استصحاب عدم کریت در قبل الملاقات این است که درک کند در زمان کریت ملاقات شده یا بعدش بوده، با ذکر این موضوع ؟؟؟ از اصل انفعال ؟؟؟ انفعال خارج بکنی نیاز به دلیل داری، نفرمایید یکفینا صرف استصحاب عدم ملاقات ؟؟؟

ج: چرا لا یکفینا؟

س: موضوع دلیل استصحاب ؟؟؟ باید ثابت بشود تا اصل انفعال خارج بشود بخواهد ثابت بشود باید پس اثبات بکنیم که ملاقات در زمان کریت بوده و با استصحاب عدم ملاقات ؟؟؟

ج: بابا ما از ادله فهمیدیم که آبی که ....

س: ؟؟؟ با استصحاب عدم ملاقات ثابت نمی‌شود که موضوع، چون موضوع باید بگوییم ...

س: ....

ج: وقتی از ادله فهمیدیم که عدم الملاقات با کر، کر باشد ملاقات نباشد به ضرورت مذهب آب پاک است، آقا ملاقات کر هست ملاقات با نجس نیست به ضرورت مذهب این آب پاک است. پس بنابراین ما احتیاج نداریم، بله؟

س: ...

ج: عجب است واقعاً! می‌گویم وقتی ملاقات نیست آیا آبی همین‌جوری آب کر است ملاقات با نجس نکرده متنجس نکرده خب وقتی به ضرورت مذهب پاک است، همه‌ی آب‌ها وقتی که آب کر بود ملاقات نکرد خب پاک است دیگر، این‌که ...

س: ...

ج: خب فلذاست که بله اگر حرف آقای نائینی را بزنیم بگوییم از روایت استفاده می‌کنیم مسبوقیت باید باشد ما این‌جا مسبوقیت را اثبات نکردیم چون مثبت است؛ ولی اگر آن حرف را اثبات کردیم خب واضح است که می‌گوییم آن استصحاب از آن طرف داریم، استصحاب از این طرف داریم آقای خوئی می‌فرماید فعلاً حرف فعلی‌اش این است حالا تا بعد ببینیم عدول می‌کنند آن هم به یک جهت دیگری عدول می‌کنند.این استصحاب‌ها جریان‌ پیدا می‌کند تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند قاعده‌ی طهارت مرجع می‌شود.

اقول:

این فعلاً حرف اول ایشان است و حرف درستی است.

مناقشه دوم:

و اما اشکال دوم ایشان به این فرمایش آقای نائینی این است که این اصل مثبت نیست حتی اگر حرف شما را بپذیریم. چرا؟ یعنی بپذیریم که از روایت استفاده می‌شود که عدم انفعال که «لا یتنجسه» یعنی او را نجس نمی‌کند منفعل نمی‌شود این بله مشروط به این است که مسبوق به کریت باشد. می‌گوییم ما دنبال عدم انفعال نیستیم ما دنبال طهارت این آب هستیم. طهارت این ماء توقف ندارد بر این امور، عدم انفعال بله شما از این حدیث استفاده کردید عدم الانفعال یعنی عنوان عدم الانفعال، این احتیاج دارد به چی؟ احتیاج دارد به دو چیز، بخواهد عدم الانفعال تحقق پیدا کند احتیاج دارد به این‌که ملاقات باشد و یک جلوی این ملاقات یک مانعی او را بگیرد و نگذارد انفعال حادث بشود. ملاقات با متنجس باشد یا با نجس، آب هم کر باشد تا این‌که این کریت مانع بشود یعنی مقتضی وجود داشته باشد که ملاقات است، جلوی این مقتضی مانع بگیرد که کریت است.

بله این را قبول. اما اگر طهارت گفتیم، طهارت اعم از این است طهارت می‌شود با عدم الملاقات باشد، طهارت می‌شود جایی باشد کریت اصلاً نباشد، ‌آب قلیلی که ملاقات هم نکرده خب پاک است. و ما دنبال این هستم ما دنبال طهارت این ماء هستیم این عنوان عدم الانفعال را ولو نتوانیم ثابت بکنیم اما عنوان طهارت را که می‌توانیم اثبات بکنیم استصحاب بکنیم.

می‌گوییم آقا الان این ‌آبی که این‌جا هست این نمی‌دانیم که این آب بالاخره این پاک بواسطه‌ی این رخ دادی که رخ داده شد آیا این آب پاک متنجس شده یا نشده؟ خب استصحاب بقاء طهارتش را می‌کنیم، پاک بوده دیگر استصحاب بقاء طهارت می‌کنیم. ایشان این‌طوری فرمودند، فرموده «علی فرض تسلیم ذلک» یعنی بپذیریم که از روایات آن اشتراط استفاده می‌شود «أنّه لا يكون الأصل المذكور مثبتاً» اصل عدم الملاقات تا زمان کریت این اصل مثبت نیست «لأنّ عدم الانفعال» این عنوان عدم الانفعال «و ان کان متوقفاً علی کون الكرية سابقة على الملاقاة» طبق استفاده‌ی شما «إلّا أنّ الطهارة أعم» طهارت اعم از عدم الانفعال است. «فانّ موضوع عدم الانفعال أمران» یکی «الكرية» دو: «و الملاقاة» که کریت باشد ملاقات باشد، ملاقات مقتضی باشد برای تنجس، کریت مانع باشد از آن تا این عدم الانفعال رخ بدهد «لأنّه في صورة عدم الملاقاة لا يكون هناك مقتضٍ للانفعال حتى تكون الكرية مانعة عنه، فلا يصدق عدم الانفعال إلّا مع» این‌که ملاقات باشد کریت هم باشد «بخلاف الطهارة» اما ما طهارة الماء می‌خواهیم بگوییم این آبی که تمم کراً و ملاقاتی هم کرده این آب پاک است «فانّها غير متوقفة على الكرية و لا على الملاقاة» این عنوان طهارت بر هیچ‌کدام از این دوتا متوقف نیست «لامكان أن يكون ماءً قليلاً و طاهراً مع عدم الملاقاة».

اقول:

خب پس بنابراین مطلب دومی است که ایشان دارند، البته این را قبلاً‌ هم عرض کردیم که استصحاب طهارت را بخواهیم بکنیم اگر مقصود ایشان این است که ما در این‌جا استصحاب طهارت می‌کنیم اگر مقصود ایشان این باشد که عنوان اعم را که، می‌گوییم این آب بالاخره قبلاً پاک بوده الان ما نمی‌دانیم نجس شده یا نه، استصحاب بقاء طهارتش را می‌کنیم. این با مبنای ایشان سازگار نیست که استصحاب در شبهات حکمیه را جاری نمی‌دانند، در جایی که تعارض بین جعل و مجعول باشد.

س: ...

ج: بله خب چرا، بله اگر بخواهد بله استصحاب طهارت را نکنند استصحاب بکنند که استصحاب «من جریان الاستصحاب عدم الملاقاة الى حين الكرية» خب پس ‌آن‌وقت عدم الملاقات الی حین الکریه چرا بر آن مترتب می‌کنید؟ به آن بیانی که گفتیم بگوییم ضرورت مذهب است، ضرورت مذهب است.

س: ؟؟؟ ما علم اجمالی داریم به ملاقات ...

ج: ما علم اجمالی که به ملاقات نداریم تفصیلی داریم، علم تفصیلی داریم به ملاقات ...

س: ...

ج: خیلی خب بله پس علم تفصیلی به ملاقات داریم اما شارع ما را متعبد می‌کند می‌گوید آقا این تا وقتی که این ملاقات نداشته تا زمان کریت، ملاقات نداشت تا زمان کریت عدم الملاقات تا زمان کریت یک حکم دارد در شرع بالضروره، این‌که ملاقات نباشد تا زمان کریت یک حکم شرعی ضروری دارد و آن این است که پس یکون طاهرا، این حکم شرعی بر این موضوعش این است مترتب می‌شود بر آن.

پس اگر بخواهید استصحاب موضوع بکنید استصحاب موضوع می‌کنیم می‌گوییم آقا موضوع طهارت این است موضوع عدم الانفعال آن است که شما استفاده کردید بله، ولی موضوع طهارت این است به ضرورت مذهب اگر کر باشد و ملاقات نشده باشد پاک است. خب این‌جا ما کریت را که می‌دانیم وجود دارد، عدم ملاقات را هم که شارع دارد برای ما تعبد می‌کند منتها این استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت البته به نظر ایشان معارضه می‌کند با استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات، چون آن طرف هم استصحاب هم هست دیگر و قهراً تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند، ایشان بعد به قاعده‌ی طهارت مراجعه می‌کند محقق خوئی. خب این فرمایش ایشان در این قسمت، اما این صورت از صور ثلاثه.

مناقشه سوم:

اما آن‌جایی که تاریخ یکی از این دوتا معلوم باشد، حالا اگر تاریخ کریت معلوم است تاریخ ملاقات مجهول است، خب آقای نائینی این‌ جا چی می‌فرماید؟ می‌گوید تاریخ کریت چون معلوم است استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات جاری نمی‌شود چون مبنای‌شان این است که در معلوم التاریخ استصحاب جاری نمی‌شود. اما استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت این هم به خدمت شما عرض شود این جاری می‌شود استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت اما اشکال مثبتیت در نظر ایشان بود بخاطر همان روایتی که استفاده‌ای که از روایت کردند، گفتند خب پس بنابراین در معلوم التاریخ که کریت باشد که استصحاب جاری نمی‌شود، در این مجهول التاریخ این استصحابش چون مثبت است بخاطر آن مطلبی که ما از روایت استفاده کردیم این هم جاری نمی‌شود.

اما در در عین حال، پس هردو استصحاب‌ها می‌روند کنار، اما در عین حال فرمود که نمی‌توانیم مراجعه کنیم به قاعده‌ی طهارت و یا چه قاعده‌ی طهارت عامه چه قاعده‌ی طهارت خاصه‌ی بالماء، چرا؟ بخاطر یک قاعده‌ای که اسّسه قدس‌سره. آن قاعده‌ای که ایشان تأسیس فرمود این است که هرجا ما یک عموم فوقانی یک اطلاق فوقانی‌ای داشته باشیم که یک حکم الزامی را دلالت می‌کند و بعد شارع از آن حکم الزامی یک عنوان وجودی را استثناء فرمود، فهم عرف در جمع بین این دو دلیل این است که این عنوان وجودی وقتی تخصیص می‌خورد که احراز بشود، یعنی درحقیقتت العنوان الوجودی المحرز این حکم می‌آید روی آن.

مثلاً اگر مولا گفت لا تنظر الی مرئه یک حکم این‌جوری داشتیم «لا تنظروا الی المرئه» این‌جوری گفت، بعد گفت یجوز النظر الی المحارم، ایشان فرموده این‌جا عرف می‌فهمد که چی خارج شد از آن لا تجوز النظر الی المرئه؟ المحارم المحرزه. فلذاست اگر از دور شبهی می‌بیند و می‌داند مرئه هست اما نمی‌داند مثلاً خواهرش است یا مرئه‌ی اجنبیه است، این حق ندارد نگاه کند چون لا تنظر الی المرئه این را الان گرفت استثناء هم نمی‌گیرد آن مخصص نمی‌گیرد چون محرزه نیست، حتی اگر نگاه کرد و بعد معلوم شد خواهرش است تجری فقط، گناه کرده نه تجری کرده گناه کرده، چون تا احراز نکردی این موضوع برای جواز نبود، موضوع برای حرمت واقعی بود. این حالا بعد مواردی هم فرموده بر اساس این قاعده ما فروعاتی را تفریع فرموده که در جلسه‌ی قبل آن تفریعات هم هست یکی‌اش همین مثال بود.

و در ما نحن فیه فرموده است که ما دلیل داریم که هر آبی وقتی ملاقات کرد با نجس یا متجس هرآبی وقتی ملاقات کرد با نجس یا متنجس یحرم شربه، لا یجوز توضی به، لا یجوز الاغتسال به و هکذا. الا آن دلیلی که گفته است «الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء» آن استثناء می‌کند دارد تخصیص می‌زند. چون کر عنوان وجودی است پس بنابراین المعلوم الکریه، المحرز الکریه دارد خارج می‌شود. در این مثالی که الان ما داشتیم چون استصحاب‌ها با هم تعارض کرد تساقط کرد الان ما این آب نمی‌دانیم بالاخره حین الملاقات کر بوده یا کر نبوده؟ محرز نیست دیگر، چون محرز نیست پس بنابراین آن دلیلی که گفت «کل ماء لاق المتنجس أو النجس یتنجس» شاملش می‌شود باید بگوییم این آب نجس است. این فرمایشی است که محقق نائینی قدس‌سره در مقام بیان فرمودند. خب این فرمایش که این قاعده اگر ثابت بشود خیلی جاها در فقه تأثیر دارد این مطلب این قاعده.

بیان مناقشه:

ایشان در این قاعده هم اشکال می‌کنند می‌فرمایند که آیا شما مقصودتان چی هست؟ مقصودتان این است که واقعاً می‌خواهید بفرمایید که آن استثناء آن عنوان وجودی که استثناء شده واقعاً بحسب واقع و لوح واقع آنی است که محرز باشد؟ بحیث که اگر محرز نبود واقعاً حکم عام روی آن است؟ یعنی در همان مثالی که زدیم گر واقعاً این مرئه‌ای که این شخص به او نگاه کرد و واقعاً معلوم شد خواهر اوست این واقعاً گناه کرده در واقع؟ تجری نبوده گناه واقعی کرده؟ چون درست است خواهرش بوده ولی چون احراز نبوده و محرم محرز المحرمیه خارج شده از حرمت نظر به مرئه و این جون محرم محرز المحرمیه نبوده پس مشمول ادله‌ی «لا تنظر الی المرئه» بوده این را می‌خواهید بگویید؟ این‌ را کسی نمی‌گوید.

حالا مثلاً اگر کسی غفلت داشت که یک آبی کر است یا کر نیست این و آبی که بوده دیده بوده که مثلاً با نجسی یا متنجسی ملاقات کرده حالا غفلت پیدا کرد،‌ آمد با این آب وضو گرفت بعد فهمید که این اتفاقاً کر بوده، شما می‌گویید این وضویش باطل است؟ نمازهایی که با این وضو خوانده باطل است؟ چرا؟ برای این‌که غفلت داشته دیگر، احراز کریت که نداشته، این آب هم که با چیز ملاقات کرده بوده، چون با ملاقات کرده بوده پس صار متنجساً این هم احراز مخصص را که نداشته عنوانی که در مخصص مأخوذ است که کریت باشد آن را که احراز نداشته، پس بنابراین باید بگوییم آب در واقع متنجس بوده. و آیا می‌شود این احدی و خود شما هم چنین فتوایی نمی‌دهید.

 

اقول:

و اضافه می‌کنم بنده که این فرمایش باز یک تالی فاسد دیگری دارد که این لا یمکن الالتزام به اگر این را بگوییم و آن این است که حالا یک کسی می‌داند همین ‌آب کر است یکی غافل است، باید بگویی آن‌که می‌دانسته کر است نمازش درست است وضوهایش درست است این‌که غافل بوده باطل است چون او محرز الکریه برایش بوده پس بنابراین از آن لا یجوز خارج شده بوده این‌که نبوده نه، این خارج نشده بوده. حکم واقعی این حکم واقعی برای این دو نفر متفاوت باشد، حکم ظاهری اشکال ندارد در احکام ظاهریه این جهت اشکال ندارد ولی این‌جا بگوییم از نظر واقعی واقعاً وضوی او درست است واقعاً وضوی این باطل است این لا یمکن الالتزام به اگر بخواهید بگویید که واقعاً حکم واقعی این‌چنین است.

اما اگر بخواهید بگویید که نه شارع یک حکم ظاهری‌ای جعل می‌کند مثل موارد احتیاط که این طریق به حکم واقعی است، می‌خواهد بفرماید که اگر احراز کردی که این مرئه در مثال ما این مرئه محارمت هست یا از محارمت نیست این‌جا تا احراز نکردی احتیاط کن همان حکم حرمت را مثلاً بار بکن، همان لا یجوز را از نظر ظاهری، بعد البته اگر فهمیدی واقعاً بوده خب اگر نگاه هم کرده بوده اگر بعداً فهمید مخالفت با تکلیف الهی نکرده فقط تجری کرده این، اما آن حرام را انجام نداده درحقیقت و شارع گاهی بله احکام ظاهریه جعل می‌کند، گاهی این احکام ظاهریه در راستای تحفظ بر آن حکم واقعی است مثل موارد احتیاط که می‌فرماید احتیاط بکن مثل در فروج و دماء و این‌ها که مثلاً اگر گفتیم اصالة الاحتیاطی شدیم در آن موارد شارع این احتیاط را که جعل می‌کند به این جهت هست نه این‌که در این موارد اگر ‌آن دم مهدور بود واقعاً گناه کرده یا اگر آن فرج مثلاً حلال بود برایش واقعاً گناه کرده نه این‌ها می‌دانسته تجری بوده. پس بنابراین اگر این را می‌خواهید بگویید خب این آن اشکال ثبوتیِ را ندارد آن اشکالی که قبل کردیم دیگر ندارد بله این قابل جعل هست قابل تشریع هست این.

اما اشکالش این است که این از این روایت شریفه «الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء» ما یک حکم بیشتر استفاده نمی‌کنیم، دوتا حکم استفاده نمی‌کنیم که یکی این باشد که وقتی کر است درواقع وقتی کرد بود لا یتنجس، این یک حکم می‌خواهی بدانی می‌خواهی ندانی، می‌خواهی احراز بکنی می‌خواهی نکنی. دو: وقتی احراز نکردی احتیاط کن. کدام عرفی هست این «الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء» دوتا حکم می‌فهمد یکی این‌که وقتی کر شد در لوح واقع وقتی کر بود لا یتنجس سواء این‌که تو احراز بکنی یا نکنی، این یک حکم. دو: این‌که وقتی احراز نکردی احتیاط بکن. این احتیاج دارد به یک بیان آخری و الا از این بیان بیش از این استفاده نمی‌شود که وقتی کر بود این لا یتنجس، سواء این‌که تو بدانی یا ندانی، این لا یتنجس. پس بنابراین این فرمایش ایشان هم که فرموده این تمام نیست.

و اما آن مثال‌هایی که ایشان زدند جوابش این است که آن مثال‌ها همه‌اش درست است آن‌جا اشکال ندارد اما سرّش این نیست که شما می‌گویید که چون احراز نکرده، سرّش این است که در تمام آن موارد اصل منقح موضوع موجود است. در آن‌جا که آن مرئه را حق ندارد نگاه کند حرف شما درست است اما نه بخاطر این‌که احراز نکرده و آن‌که خارج شده از لا یجوز النظر الی المرئه المحرم المحرز خارج شده، نه، المحرم الواقعی خارج شده بدانی یا ندانی خارج است، اما چرا باید نگاه نکنی؟ بخاطر این‌که تا وقتی نمی‌دانی استصحاب عدم رحمیت بین تو و او موجود است، می‌گوید این قبل از این‌که اصلاً پدید بیاید دنیا بیاید بین من و او محرمیتی نبود او از ارحام من نبود، استصحاب عدم ازلی. الان شک دارم بعد از بوجود آمدنش محرم هست یا نه؟ استصحاب عدم محرمیت. پس در حسب ظاهر می‌شود چی؟ می‌شود مرئه‌ای که لم یکن بینک و بینه محرمیت، خب آن دلیل هم گفته لا یجوز النظر الی کل مرئه و آن محرمیت که خارج شده استصحاب منقح موضوع داریم، پس بنابراین مشمول استثناء نمی‌شود قهراً مشمول آن دلیل می‌شود. و هم‌چنین آن مثال‌های دیگری که ایشان زدند آن‌جا هم آن‌ها هم همین‌جور است.

 

logo