1403/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
مقدمه:
بحث ما در مواردی بود که علم داریم دو حادثه محقق شده ولی مجهول التاریخ هستند یا یکی از آنها مجهول التاریخ هست. و در صورتی که مجهولي التاریخ باشند خب صوری بود، صورت چهارم محقق خراسانی قدسسره قائل شدند به اینکه استصحاب جاری نیست چون تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه هست. یا بحسب بعض از تفاسیر تمسک به دلیل در شبههی خود دلیل هست که چون میدانیم انفصال شده، به این تناسب بخاطر استدلال بر عدم جریان استصحاب متعرض این مسأله شدند که یکی از شرایط جریان استصحاب این است که بین حالا به تعبیری که ما عرض کردیم و از کلامشان استفاده کردیم بین زمان متیقن و زمان مشکوک نباید فاصله باشد و زمان مشکوک به زمان متیقن باید متصل باشد و یا به تعبیر بزرگانی مثل محقق خوئی باید بین یقین و شک فاصله نباشد.
علیایحال این شرط را به عنوان اینکه میخواهند از آن استفاده کنند برای استدلال در مقام مطرح کردند. و حال اینکه این مطلب خودش یستحق که یک تنبیه مستقل باشد چون فقط کاربردش اینجا نیست بلکه جاهای دیگری هم کاربرد دارد، باید به عنوان یک تنبه مطرح بشود که آیا این شرط وجود دارد که زمان مشکوک با زمان متیقن متصل باشد أم لا؟ و همچنین آن تعبیر، شرط است که بین یقین و شک فاصله نباشد أم لا؟ حالا محقق خوئی قدسسره و در پایان این بحث از صورت چهارم میفرمایند که مواردی هست که بر اساس همین شرط بزرگانی قائل به عدم جریان استصحاب شدند، تنبیهاً و تبصرتاً ولو به اصل بحث ما که مجهولی التاریخ باشد مرتبط نیست ولی به مناسبت اینکه آن قاعده و آن مطلب بیان شد این موارد را هم حالا ذکر میفرمایند که خب چون خالی از فایده نیست و سودمند هست عرض میکنیم. چند مورد هست که بر اساس این مسأله بزرگانی فرمودند استصحاب جاری نمیشود.
مورد اول:
مورد اول جایی است که ایشان از بعض الاکابر نقل میکنند که ما یک مقداری که تفحص کردیم نشناختیم بعض الاکابر کی هستند، در سایر تقاریر ایشان هم نامی از آن بعض الاکابر برده نشده. بعضی موارد البته ایشان که میفرمایند بعض الاکابر مقصودشان محقق عراقی آقای آقاضیا قدسسره هست، ولی این مسأله هم باز حالا این نظر ابراء البته که کردیم در کلام آقای آقاضیا هم مشاهده نشد، البته دقت کافی نکردم حالا آقایان اگر پیدا کردند خوب است بفرمایند. و آن این است که ایشان فرمودند اگر یقین داریم به وجود یک حادثهای، یک مطلبی، مثلاً فرض کنید به عدالت زید در روز جمعه یقین داشتیم، بعد شک کردیم که آیا در روز یکشنبه مثلاً شک کردیم که آیا آن عدالت باقی است؟ الان یک مثلاً مسألهای که مشروط به عدالت است پیش آمده میخواهیم ببینیم آن عداالتی که جمعه احراز داشتیم الان یکشنبه باقی است؟ میخواهیم مثلاً نماز به او اقتدا کنیم، یا نه؟ یا اخبار دارد میکند از یک چیزی و بگوییم خبر عدل واحد حجت است. یا ضمیمه میشود با شخص دیگری بیّنه میخواهد درست بشود. علیایحال یکشنبه شک میکنیم ولی احتمال میدهیم که ما شاید شنبه یقین به فسق او پیدا کرده باشیم. الان یادمان رفته ولی احتمال میدهیم شاید ما شنبه علم به فسق این آقا پیدا کرده باشیم. آیا در اینجا میتوانیم استصحاب جاری کنیم؟
بعض الاکابر فرموده نه، چرا؟ چون احتمال میدهیم بین آن جمعه و شنبه که جمعه یقین ماست به عدالت، یکشنبه شک ماست در عدالت، احتمال میدهیم لعلّ شنبه یقین به فسق، یقین به عدم عدالت برای ما پیدا شده باشد و چون شرط استصحاب این است که بین آن یقین و شک چیزی فاصله نشود، یقینی فاصله نشود پس تمسک به دلیل استصحاب در مورد میشود تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل.
و هکذا بنابر آن احتمال اگر دادیم که لعلّ در شنبه این فاسق شده باشد و ما حالا میخواهیم استصحاب بکنیم برای یکشنبه، پس احراز نمیکنیم که زمان شک ما متصل به زمان یقین ما که جمعه هست باشد، بلکه شاید انفصال حاصل شده بین آن متیقن و این مشکوک به فسق روز شنبه. بعض الاکابر این مطلب را فرمودهاند.
مناقشات:
محقق خوئی قدسسره از این مطلب دو جواب میدهند یک جواب حلی و یک جواب نقضی و استلزام اینکه اگر شما بخواهید این حرف را بزنید موارد عدیده که مسلم است که خود بعض الاکابر و سایر بزرگان در آنجا استصحاب جاری میکنند باید بگویید استصحاب محل اشکال است و دیگر جاری نمیشود.
مناقشه اول:
اما جواب حلّی این است که آنچه که ما از دلیل استصحاب استفاده میکنیم این است که شما باید یقین سابق و شک لاحق داشته باشید، شک لاحق هم نمیخواهیم بگوییم یعنی لحوقش شرط نیست، شما یقین داشته باشی به اینکه یک مستصحبی وجود پیدا کرده و شک داشته باشید که الان او باقی است یا باقی نیست. هروقت این دو مسأله وجود داشت که یقین داریم به وجود یک مستصحبی، به وجود یک امری و الان شک داریم آن امر باقی است یا باقی نیست، حتی حالا ایشان نفرمودند ولی سابقاً شهید صدر این نکته را هم میفرمود که حتی بقاء هم لازم نیست، یعنی روی عنوان بقاء هم ما تمرکز نداریم ولی خب معمولاً میفرمایند بقاء.
این ملاک استصحاب، از دلیل بیش از این استفاده نمیشود «لا تنقض الیقین بالشک» یقین به یک چیزی را به شک در آن چیز نشکن، دست از آن برندارد، از آن یقینت دست برندار. خب حالا در ما نحن فیه اینجا اینجایی که بعض الاکابر فرموده است الان روز یکشنبه ما وقتی به صفحهی نفس مراجعه میکنیم یقین نداریم که جمعه عادل بوده یا نه؟ خب یقین داریم. آیا الان شک نداریم که همان عدالت جمعه علیرغم اینکه، احتمال میدهیم البته شنبه برایمان، ولی الان که علم نداریم که، شاید هم نبوده، الان هم به نفسمان که مراجعه میکنیم واقعاً شک نداریم که همان عدالت جمعه آیا استمرار تا یکشنبه دارد یا نه؟ خب وجداناً میبینیم که این دو رکن محقق است دیگر، الان همین شنبه و همانطور که بارها هم گفته شد نه تقدم یقین بر شک لازم است نه تأخر شک از یقین لازم است، بلکه باید این دوتا در صفحهی نفس ما باشد ولو اینکه وجودشان مع باشد یکمرتبهای که توجه میکنیم به یک چیزی یقین به اینکه قبل بوده و الان نمیدانیم هست یا نه پیدا بشود، کفایت میکند، ما آنی که میخواهیم این است.
تقدم یقین بر شک لازم نداریم، تأخر شک از یقین لازم نداریم، بلکه تقدم شک بر یقین هم اشکال ندارد. بله معمولاً اینچنین است که بحسب خارج معمولاً انسان اول یقین پیدا میکند بعد شک پیدا میکند، معمولاً شاید اینجوری باشد حالا من خیلی جزم هم ندارم بگویم معمولاً هم، ولی خب خیلی از موارد اینجوری است. حالا بعضی فرمودند شاید معمولاً اینجوری است ولی نه، گاهی هم اول آدم شک میکند. الان برمیخورد به یک نفری نمیدانیم که این عادل هست عادل نیست؟ اول شک دارد یکخرده فکر میکند میگوید آن بیست سال پیش که با هم فلانجا مدرسه بودیم با هم همشاگرد بودیم اهل تقوا و عدالت و اینها بود. پس اول شک برایش پیدا شد یک مقداری که تأمل کرد یقین به این پیدا کرد که سابقاً عادل بوده، استصحاب جاری است.
یا معاً اینجوری شد که یقین پیدا کرد، غافل بود یکمرتبه توی ذهنش آمد که این آقا عادل است ولی الان نمیدانم با هم پیدا شد، ما بیش از این نمیخواهیم. و آیا در این مثالی که بعض الاکابر فرموده است و این احتمال اینکه شاید من شنبه یقین به فسق داشتم، خب این جلوی این مسأله را نمیگیرد که بالاخره یکشنبه وقتی به نفس مراجعه میکنی یقین به عدالت شک در بقاء عدالت داری دیگر و این منافاتی با آن احتمالِ ندارد، شاید آن احتمالِ درست نباشد. بلکه بالاتر میرود ایشان میفرماید حتی اگر یقین داری که روز شنبه یقین داشتی که این فاسق است ولی الان بنحو شک ساری شک میکنی که آن یقینم درست بود یا بیخودی است؟
گاهی انسان در اثر غفلت از بعضی از امور برایش یقین پیدا میشود، مثلاً از یک کسی یک کاری میبیند، یک امری میبیند، یک چیزی میبیند، گاهی غفلت دارد میگوید این فاسق شد، بعد تأمل میکند میگوید نه بابا این تأویلاتی دارد، توجیهاتی دارد، قابل حمل بر صحت است، نمیشود گفت حالا به مجرد، خب شک ساری برایش پیدا میشود که آن اصلاً یقین من درست بود یا نه؟ خب حالا اینجا که یکشنبه یقین دارد شنبه یقین داشت به فسق، ولی الان یکشنبه برایش شک حاصل شد بنحو شک ساری که اصلاً آن یقین ما درست بود یا بیخود بود؟ الان آیا استصحاب میتواند جاری کند یا نه؟ بگوید خب ما عدالت جمعهاش را که میدانستیم، الان شنبه شک داریم و یکشنبه شک داریم، استصحاب نمیتواند جاری کند؟ چرا. و این یقینی که الان بنحو شک ساری بیل به کمرش خورد و از بین رفت مانع نمیشود که. پس جایی که یقین دارید وقتی مانع نمیشود به طریق أولی آنجایی که فقط بعض الاکابر فرموده احتمال میدهم که شاید شنبه یقین داشتم که فاسق است آنجا جاری میشود ...
س: اینجا اولویتی ندارد ؟؟؟ شک ساری من میدانم یقینی که داشتم قطعاً این یقین کاشفیتی ندارد و ...
ج: ولی احتمال میدهم، اجازه بدهید، نه اینکه یقین به عدم آن یقین هم پیدا میکنم نه، نه اینکه یقین، ببینید خوب دقت کنید وجه اولویت را ببینید ...
س: ؟؟؟ اما در وضع احتمال من احتمال میدهم که آنوقتی یقینی داشتم که در اینکه اصابت به واقع کند دیگر شکی ندارم، این دوتا است ...
ج: بله اینجا هم همینجور است. خوب دقت کنید ...
س: ؟؟؟ حالت سابقهاش عدالت بوده، میدانیم شنبه فاسق شده ؟؟؟ و میدانم درست است واقعاً فسوق شده. حالا یکشنبه نمیدانیم فاسق است یا عادل، میگوید چون احتمال دارد ؟؟؟ یقینٍ آخر هم واقعی است. اما توی شک ساری ما وقتی احتمال میدهیم یقینمان درست نبوده دیگر ؟؟؟ قطعاً نیست ...
ج: بله حالا اختلاف سادات با هم که اشکال ندارد، محقق خوئی آنطور میفرمایند شما اینطور میفرمایید، ولی حق با ایشان است، چرا؟ برای خاطر اینکه جایی که فقط احتمال میدهیم خب احتمال میدهم شاید من یقین داشتم، خیلی خب این میگوییم مانع نیست. آنجایی که قبلاً یقین داشته الان میگوید که من یقینم بیخود بوده نه اینکه احتمال دیگر توی نفسش نیست، یعنی با آنجایی که فقط احتمال میدهد این شک هم وجود دارد. آن آقایی که روز یکشنبه احتمال میدهد که شاید یقین داشته روز شنبه این آقا فاسق است، الان یکشنبه چی هست؟ احتمال میدهد که شاید شنبه یقین داشته که این، اما در اینجا روز یکشنبه میداند که روز شنبه یقین داشته ولی بنحو شک ساری میگوید یقینم بیخود است درست؟ خب پس ولی احتمال وجود دارد، احتمال اینکه شاید فاسق بوده وجود دارد فلذا دارد استصحاب میخواهد بکند ...
س: ...
ج: نه اینکه یقین به عدم فسق پیدا میکند و الا اگر یقین به عدم فسق پیدا بکند یعنی میداند روز شنبه عادل بوده؟ خب استصحاب میخواهد چکار کند؟
س: ...
ج: علیایحال فرقش این است که آنجا ...
س: آقا مثال بزنم ببخشید، ؟؟؟ زید روز جمعه عادل بوده، شنبه من یک کاری از او میبینم وجهی برایش نمیبینم یقین به فسقش پیدا میکنم، یکشنبه وجهاش را توضیح میدهد میگویم إ راست میگویی ممکن است یک وجهاش این باشد، اینجا میدانم استصحاب ؟؟؟ اما زید روز جمعه فسقی کرد که ؟؟؟ شنبه هم یک کاری هم ممکن است انجام داده باشد که من یقین پیدا میکنم که اگر این کار را انجام داده باشد ؟؟؟ نمیدانم خواب دیدم یا واقعی دیدم که اگر این کار را انجام داده چون با چشمم دیدم قطعاً یقین به فسق پیدا کردم اما شک دارم اینکه دارم توی رؤیا بود یا توی واقعیت بوده، احتمال یقین در واقعیت میدهم که اگر واقعیت باشد قطعاً یقین به فسق ؟؟؟
س: ؟؟؟ احتمال یقین کافی است، یقینِ زائل نشده، آنجا یقینِ زائل شده ...
ج: کجا یقین زائل شده؟
س: در محل بحث ما ...
ج: محل بحث ما یعنی کجا؟
س: ....
ج: میدانم احتمال یقین ....
س: ...
ج: ولی نه، فرق همین است، اینجا یقین داری که آن روز یقین داشتی، یعنی روز یکشنبه یقین دارید روز شنبه یقین داشتید، احتمال مجرد نبوده ولی پس با اینکه یقین دارید که آن روز یقین داشتید میگویید آقا آن یقین فاصله نشد بین آن یقین به مستصحب و شک در بقاء، پس قطعاً آنجا یک یقینی فاصله شده بود، یعنی یک حالت نفسانی بین آن یقینِ و این شکِ که آن یقین به فسق باشد در روز شنبه قطعاً این حالت نفسانی واسطه واقع شده بود. ولی در ما نحن فیه یقین ندارم که فاصلهای اصلاً شده، احتمال میدهم شاید یقین داشتم فلذاست که میفرمایند که وقتی آنجا که یقین داری یقین داشتی ولو الان بنحو شک ساری آن یقینت از بین رفته، آن یقینِ که در عالم خارج تحقق پیدا کرده بود بالاخره در نفس شما، در نفس آن شخصی که اینچنین بوده الان واقعاً یک یقینی وجود پیدا کرده بود بعد از این یقینِ به مستصحب، با اینکه یقین در آن وجود پیدا کرده بود میگوییم «لا یضر بالاستصحاب» اینجا که اصلاً یقینی وجود پیدا نکرده، یعنی نمیدانی وجود پیدا کرده یا نه، احتمال میدهی شاید یقینی وجود پیدا کرده باشد، وقتی که آنجا که یقین داری یقینی بوده است و فاصله بوده است در آن زمان یعنی یک امر چنین چیزی بین آن یقین قبلی و این شک چنین یقینی بوده است آنجا وقتی میگوییم اشکال ندارد استصحاب میتوانی بکنی اینجا به طریق أولی. دیگر ظاهراً کفایت مذاکرات است دیگر، حالا چون ....
س: ....
ج: ما به یقین آخرش کاری نداریم ما میخواهیم ببینیم فاصله شده یا نه. خیلی خب بنا شد کفایت مذاکرات دیگر، آخر زیاد هم چون برای همه که این شبهه را ندارند که حضرتعالی دارید.
س: ؟؟؟ تخللی نیست ولی به آن یکی احتمال تخلل هست لذا با توجه به آن فکر کنم آقاسید میگوید که اولویت نیست.
ج: نه اینجا هم که شک میکند آن یقینش درست بوده یا نه، شاید یقینِ درست بوده، بله تازه بالاتر دیگر، نمیگوید که حتماً میگوید نمیدانم آن یقینم درست بوده یا نه، اینجوری میگوید. یکوقت یقین پیدا میکند که یقینش باطل بوده یعنی واقعاً شنبه عادل بوده که استصحاب جمعه را دیگر لازم نیست بکند خب استصحاب شنبه را میکند.
عرض میکنیم به اینکه در این مورد شک ساری البته اگر آقایانی که تشریف داشتند یادشان باشد ما از بعض روایاتی که برای استصحاب به آن استدلال میشد آنجا استظهار کردیم که آن روایت متعرض استصحاب نیست متعرض شک ساری است و چون سندش هم ظاهراً تمام بود قائل شدیم به اینکه -یعنی حالا قائل به این معنا که اینجاها حالا فتوا که خیلی مشکل است واقعاً این چیزها- ولی مایل شدیم به اینکه شک ساری در موارد شک ساری حجت است آن یقین سابق ما و تنزیل کردیم برای اینکه استبعاد مطلب هم یک مقداری بشکند در ذهنها به قاعدهی فراغ، که در قاعدهی فراغ یا تجاوز، شاید در تجاوز همه باشد که حضرت فرمودند که بعد از فراغ وقتی شک میکنی اعتنا نکن لأنّک حین العمل اذکر بودی از حالا. آنموقع انتباهِ توجه به خصوصیات بیشتر از حالا بوده، پس دست از او، پس آن را که انجام دادند و انک حین العمل اذکر، این نشان میدهد خب در شک ساری هم همینجور است، آنوقت با توجه به خصوصیات اینها یقین کردم، الان شک میکنم یقینم درست نبوده، میگویند آقا همین تعلیلی که اینجا است میگوید خب آنوقت که بیشتر، آنوقت که هرچی بوده حواست بیشتر بوده و تو حالا داری شک میکنی.
فلذاست که اگر این مورد دوم که واقعاً یقین برایش پیدا شده و بعد شک ساری برایش پیدا میشود اگر ما بگوییم که در موارد شک ساری یباید بنا بگذاریم بر آن یقین سابقمان و بر اساس آن عمل بکنیم خب این مورد دیگر تمام نیست یعنی استصحاب نمیتواند بکند، باید بگوید که نه عادل نیست و استصحاب عدم عدالت را بکند، شنبه عادل نبوده استصحاب عدم عدالت را بکند.
مناقشه دوم:
و اما مورد دومی که یعنی درحقیقت اشکال نقضیای که ایشان میفرمایند از یک منظر میشود گفت اشکال نقضی، از یک منظر هم میشود گفت استدلال به این است که این مطلب بعض الاکابر مستلزم مفاسدی است که لا یمکن الالتزام به، بنابراین وقتی که لا یمکن الالتزام به این مفاسد بنابراین باید گفت که آن فرمایش بعض الاکابر تمام نیست. آن چی هست؟ آن موردی که ایشان میفرمایند نمیشود به آن التزام داشت؟ ایشان میفرمایند ببینید گاهی یک حوادثی را انسان احتمال میدهد که بین تحقق آن حوادث و علم به آن حوادث ملازمه است، نمیشود آدم یقین کند آن حادثه واقع شده علم به آن نداشته باشد یا احتمال بدهد احتمال علم نداشته باشد، نمیشود این دوتا از هم جدا بشوند.
مثلاً اگر کسی محدث بوده به حدث مثلاً اصغر، حالا احتمال میدهد که شاید این حدث اصغر مرتفع شده باشد. اگر این حدث اصغر بخواهد مرتفع شده باشد به چی هست؟ به این است که وضو گرفته باشد، تیمّمم کرده باشد غسل مستحبی مثلاً انجام داده باشد، بنابر اینکه اغسال مستحبه بگوییم رافع حدث اصغر است. خب وضو، تیمم، غسل امور عبادی هستند قصد میخواهند، اگر این شخص احتمال میدهد به اینها برطرف شده پس قهراً چی هست؟ احتمال میدهد که علم دارد به زوال. آیا بعض الاکابر اینجاها میگویند استصحاب جاری میشود یا نمیشود؟ خب اینجا قطعاً است دیگر قطعاً احتمال میدهد که من علم، وقتی احتمال میدهد که آن حدث آن اصغر برطرف شده یا نه، یعنی احتمال میدهد وضو گرفته، احتمال میدهد تیمم کرده، به موارد هرکسی طبق حالا شرایط و موارد مختلف یا غسل مستحبی انجام داده، اینها هم که اموری نیستند که بلا قصد و بلا توجه بشود تحقق پیدا کند.
پس وقتی احتمال میدهد حدث اصغر مرتفع شده پس قهراً احتمال میدهد که یقین به ارتفاعی برایش پیدا شده، شما هم که میفرمایید اگر انسان احتمال علم به ارتفاع بدهد دیگر استصحاب جاری نیست. پس اینجاها شما باید بگویید استصحاب جاری نیست. بنابراین با اینکه میداند محدث بوده و الان شک دارد محدث هست یا نه دیگر مس کتابت قرآن اشکال ندارد چون تمسک به دلیل حرمت مس کتابت میشود در شبههی مصداقیهاش دیگر، نمیداند که محدث است یا نه؟ استصحاب که میگویید جاری نیست علم وجدانی هم که به محدث بودن ندارد پس بنابراین چه اشکالی دارد مس کتابت قرآن بکند؟ بله وارد نماز نمیتواند بشود چون آن باید علم به طهارت داشته باشد؛ اما آن احکامی که بر حدث مترتب است فرموده محدث نباید مس کتابت بکند، محدث نباید مس اسماء الهی و مثلاً معصومین علیهم السلام بکند، خب محرز موضوع که نیست، علم وجدانی که به حدث ندارد الان، استصحاب حدث هم که جاری نیست ....
س: ...
ج: بنابر این دلیل دارم میگویم شما دیگر اشکال نفرمایید داریم میگوییم که بنابر اینکه این چیز محدث باشد. آن «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ» معلوم نیست مربوط به باب نجاسات و اینها باشد.
س: ...
ج: شما بابا چرا اشکال اینجوری میکنید؟ داریم فقه را، اگر گفتیم در فقه موضوع برای حرمت مس چی هست؟ محدث است، این را داریم میگوییم.
یا اگر قبلاً میداند محدث به حدث اکبر بوده جنابت داشته بعد احتمال میدهد این جنابت از بین رفته باشد، چرا؟ احتمال میدهد میگوید شاید غسل کردم یادم رفته ...
س: ...
ج: چه اصل اولی؟
س: ...
ج: کدام اصل اولی؟ اصلی اولیتان چی هست؟ شما باید استصحاب بقاء حدث بکنید درست؟
س: ...
ج: نه احتمال میدهم که طهارت بهدست آورده باشم دیگر ...
س: ....
ج: هان شما پس یک چیزی دیگری بفرمایید، بفرمایید استصحاب حکم را بکنیم نه موضوع را بکنیم، یعنی میگوییم قبلاً من حرام بود برایم که مس کتابت بکنم، حالا هم، خب این هم جوابش این است که باز علم به ارتفاع همان حرمتِ دارد، احتمال میدهد علم به ارتفاع حرکت پیدا کرد باشد، چرا؟ چون احتمال میدهد که وضو گرفته باشد، تیمم کرده باشد، غسل مستحب کرده باشد وقتی که اینها را انجام داده پس علم به عدم حرمت دارد دیگر، فرقی نمیکند چه به موضوعش چه به حکمش، احتمال میدهد که علم دارد بعض الاکابر هم که میفرماید اگر احتمال علم بدهی نمیتوانی استصحاب جاری بکنی چون فاصله شده بین زمان متیقن و مشکوکت یا به تعبیر محقق خوئی بین آن یقینت و این شکت یک یقینی فاصله شده. احتمال میدهی یک یقینی فاصله شده باشد.
خب و هکذا این موارد، آیا احدی از فقهاء اینجا اگر استصحاب کند آقا محدث بوده بعد احتمال میدهد، همه جاها همین است دیگر، احتمال حدث از بین رفته احتمال چی هست؟ خب یکی از اینها است دیگر، چه حدث اصغرش چه حدث اکبرش. فقیهی این فتوا را داده که اینجا نمیشود استصحاب کرد؟ بنابر ....
س: ...
ج: تا آخر باید باشد و الا فایده ندارد. تا آخر چون امر عبادی است تا آخر عن قصدٍ باید باشد ...
س: ...
ج: آقای عزیز احتمال که میدهد برطرف شده باشد یعنی یک وضوی صحیحی باید علم داشته باشد، وضوی صحیح است که من اوله الی اخره نیت داشته و توجه داشته باشد، ولو توجه در ....
س: ؟؟؟ را کافی میدانند شاید آقاضیا ؟؟؟ آن اشکالی که میکند در جایی که توجه تفصیلی باشد، این نیتی که در ؟؟؟ مطهرات لازم است یک توجه ارتکازی است که آقاضیا با این مشکل ندارد، اشکالش در جایی است که میگوید خب طرف توجه تفصیلی و ؟؟؟ باشد که آن هم توی نیت شرط نیست.
ج: نه یعنی بالاخره عالم هست یا عالم نیست؟ احتمال که میدهد اینها از بین رفته باشد به چی هست؟ به وضو هست، و خب وقتی آدم میشود یک وضو بگیرد به وضویش توجه نداشته باشد؟ تیمم بگیرد به تیممش توجه نداشته باشد؟ خب قهراً وقتی اینها را انجام داده علم به آنها دارد دیگر، وقتی علم به آنها دارد پس نبابراین علم دارد به اینکه آن حدث، اصلاً وضو گرفته برای چی؟ برای اینکه آن حدث از بین برود دیگر، تیمم کرده برای چی؟ برای اینکه آن حدث از بین برود دیگر ...
س: ؟؟؟ طرف دارد میشورد همان اشکالی که توی امور توصلی هم میشود کرد ...
ج: نه نه، در امور توصلی ممکن است عالم نبوده، مثل اینکه دستش بالاختیارٍ یا بدون توجه رفت توی آب کر، خب پاک میشود و امثال آنجا. ببینید آنجاهایی مهم است که ملازمه باشد به اینکه نمیشود این باشد و الا در طهارت این اشکال مثلاً نمیآید همین، مثلاً یقین داشته قبلاً طاهر بوده حالا شک میکند آن طهارتِ باقی است یا باقی نیست، یعنی قبلاً میداند وضو داشته، قبلاً میداند مثلاً متطهر بوده علی الجنابه و امثال ذلک این را یقین داشته، حالا شک میکند باقی است یا باقی نیست این اشکال آنجا نمیآید، چرا؟ برای اینکه نواقض آن اینجوری نیست که باید توجه به آن داشته باشی که حالا احتمال میدهد شاید به این ناقضی که من متوجه نبودم از بین رفته، اما در این طرفش که حدث بوده و از بین رفته نمیشود الا به اینکه کاری بکند که به آن توجه داری. فلذاست که خب این فرمایش این اشکال هم درست است که فرمودند.
خلاصه:
بنابراین به دو وجه ایشان جواب میدهند یکی اینکه ما وقتی نظر میکنیم به نفس در همین مواردی که احتمال میدهیم شاید علم داشتهایم، در این موارد ارکان استصحاب که یقین به امر سابق و شک در بقاء آن باشد وجداناً به مراجعهی به نفس میگوییم هست. و جواب دوم هم این است که اگر این حرف را بخواهیم بزنیم تالی فاسدی دارد که لا یمکن الالتزام به فقهیاً بطلان تالی کاشف از بطلان مقدم است که فرمایش بعض الاکابر باشد.