« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

بحث در وجوهی بود که فرمایش محقق آخوند قدس‌سره را بر اساس آن وجوه می‌توان توجیه کرد که ایشان فرمودند اتصال زمان متیقن به زمان مشکوک لازم هست و از ادله این‌چنین استفاده می‌شود. طبق حالا آن تقریری که ما فهمیدیم و شاید بزرگانی فرمودند از عبارت آقای آ‌خوند که مقصود ایشان زمان شک و یقین یعنی این دو صفت نیست، ولو تعبیر شک و یقین در عبارت‌شان هست اما مقصود زمانی که این شک متعلق به اوست نه حادث در اوست متعلق به اوست، و زمانی که یقین متعلق به اوست، مربوط به اوست نه حادث در اوست. این دوتا که می‌شود زمان متیقن و مشکوک، این باید متصل باشد تا استصحاب جاری باشد.

وجه آخر کلام آخوند:

خب وجوهی ذکر شد وجه آخری که در مقام وجود دارد همینی است که در مصباح الاصول بیان شده که ما در ادله‌ی استصحاب صحاح زراره می‌بینیم فاء «لانّک کنت علی یقین فشککت» و هم‌چنین شبیه این تعبیر در بعضی روایات دیگر زراره هم هست. این فاء دلالت می‌کند که زمان یقین و شک فاصله بین‌شان نیست و الا ثم باید بفرماید یا لااقل نه فاء می‌فرمود نه ثم می‌فرمود اطلاق داشته باشد هردو را بگیرد. این‌که فاء آورده معلوم می‌شود پس باید این‌چنین باشد تا تعبد به استصحاب شارع بفرماید، اول یقین داشته باشد بعد شک داشته باشد. خب اگر این‌جور گفتیم قهراً نیاز دارد به این‌که متصل باشد زمان متیقن و مشکوک، چرا؟ چون اگر اول یقین داریم شک بخواهد بعد از زمان تحقق شک در نفس ما بخواهد بعد باشد، خب قهراً این متوسط چه خواهد شد؟ اگر زمان شک ما متصل به زمان یقین ما نباشد و اول و از حدیث هم استفاده می‌شود هم‌زمانیِ یقین و شک کافی نیست چون فرموده «کنت علی یقینٍ فشککت» کنت علی یقین در زمان قبل یقین داشتی سپس بعد شک کردی، خب یعنی بلافاصله شک کردی بعد از او، این‌که بلافاصله بعد از او بخواهد شک کند که آیا آن متیقن سابق تحقق دارد یا تحقق ندارد قهراً باید زمان مشکوک هم متصل باشد و الا اگر زمان مشکوک متصل نیست برای چی شک می‌کند؟ بنابراین از این استفاده می‌شود که باید زمان متیقن هم به زمان مشکوک متصل باشد.

 

مناقشه:

خب این وجه البته در مصباح الاصول اشکال به آن شده که درست است ظاهر این تخلل فاء در این عبارت این مطلب هست اما این فاء چون در مقامی است که معمولاً در خارج برای انسان‌ها این‌جور است که اول یقین دارند بعد شک پیدا می‌شود برای‌شان و این‌که حالا در زمان واحد هم یقین پیدا بشود و هم در زمان واحد شک پیدا بشود مثل این‌که الان توجه می‌کند و همین الان که توجه می‌کند به این آب همین الان برایش یقین است که آره این دیروز کر بود امروز نمی‌دانم چه‌جور است، دیروز پاک بود امروز نمی‌دانم چه‌جور است.

بله این هم پیدا می‌شود ولی معمولاً در جریانات زندگی و افراد این‌چنین است که اول یقین دارند بعد از گذشت مدتی برای‌شان شک پیدا می‌شود، این بر این اساس این‌جا فاء ذکر شده است. یا من اضافه می‌کنم که چون سائل این‌جوری سؤال کرده خود سائل که من وضو داشتم بعد نمی‌دانم خوابم برد یا نه، یا آن‌جا می‌گوید می‌دانم لباسم پاک بوده اما نمی‌دانم بعداً ترشحی از دم رعاف و امثال ذلک به آن شده یا نشده، امام در این‌جاها به این عنوان بخاطر این‌که یا جریان عادی معمولاً این‌چنینی است یا سائل در سؤالش به این شکل طرح کرده است کلمه‌ی فاء را در این‌جا بکار بردند و این‌جور موارد وجود فاء دلالت نمی‌کند بر این‌که حکم مقید به اوست.

این مثل «رَبائِبُكُمُ اَللاّتِي فِي حُجُورِكُمْ» هست که در آیه‌ی شریفه ربائبی که در حجور شما هستند ‌آیا این عرف از آن می‌فهمد که یعنی حتماً باید آن فرزند زوجه در دامان زوج پرورش پیدا کند و با آن‌ها زندگی بکند یا نه می‌فهمند که حکم این است که فرزند زوجه، صبیه‌ای اگر زوجه دارد و بعد حالا شوهر دیگری دارد می‌کند این بر او با یک شرایطی که حالا در فقه ذکر شده است برای او محرم می‌شود و ازدواج با او مثلاً جایز نیست؟ این‌که فرموده است «رَبائِبُكُمُ اَللاّتِي فِي حُجُورِكُمْ» این دخالت در حکم ندارد، این بخاطر جریان عادی که در خارج معمولاً برای خانمی که از شوهر قبلش بچه‌ای دارد این بچه هم هنوز به حدی نرسیده که مستقل باشد معمولاً وقتی شوهر دوم می‌کند آن بچه را همراه خودش می‌آورد و در حجر آن زوج ثانی قرار می‌گیرد برای این است ولی عرف از آن نمی‌فهمند که این.

یا مثلاً توی عرف گفته می‌شود این طلاب عمامه بسر مثلاً ان‌شاءالله خیلی مفید هستند به حال جامعه، حالا بعضی‌ها این‌جوری نمی‌گویند، خب این عمامه بسر که می‌گوید عرف از آن نمی‌فهمد که می‌خواهد بگوید فقط این‌ها مفید هستند، نه این از باب این‌که معمولاً طلاب محترم دارای عمامه هستند این به زبان آورده می‌شود نه این‌که این قید است و دخالت دارد. در این‌جا هم اگر چه فرموده «لانّک کنت علی یقین من طهارتک فشککت» این از همین باب است که این معمولاً آن مقدم است آن یقین آن مؤخر است این‌جوری فرموده شده نه این‌که این دخالت دارد در مسأله. بخصوص اگر ما بگوییم که مثلاً استصحاب بنحو مطلق توی ارتکازات عقلائیه هم وجود دارد و در آن‌جا توی آن ارتکازات عقلائیه تفاوتی نمی‌کند بین این‌که یقین و شک معاً حادث بشود در نفس انسان یا اول یقین حادث بشود بعد شک حادث بشود یا اول شک باشد بعد یقین حادث بشود این‌ها فرقی نمی‌کند در آن ارتکاز، بالاخره وقتی فهمیدی که این یقین پیدا کردی به این‌که این آب قبلاً پاک بوده ولو این یقین شما بعد از شک باشد، یعنی ابتداءاً وقتی به این آب نگاه می‌کند شک دارد این پاک است یا پاک نیست، یک‌خرده فکر می‌کند یقین پیدا می‌کند که بله سابق هم پاک بوده، این یقین به طهارت مال سابق می‌شود. این‌ها در آن ارتکاز هم تفاوتی در آن نیست، البته ما قبلاً گفتیم که قبول ندارم ولی خب خیلی‌ها این را قائل هستند.

اقول:

پس بنابراین نتیجه این می‌شود که این بیان اخیر برای فرمایش محقق خراسانی قدس‌سره این این‌جور نیست که مطلب قوی‌ای باشد و ما بتوانیم به این استناد کنیم و بگوییم اتصال زمان یقین به شک لازم است. بنابراین همان‌طور که عرض کردیم در جلسه‌ی قبل، آن بیان که ظاهر «لا تنقض الیقی بالشک» این هست که نقض نکن یقینت را به شیءای که به شک در همان شیء. گفتیم لازمه‌ی این مسأله که شک در همان شیء باشد این است که اتصال بین زمان متیقن و مشکوک وجود داشته باشد و الا اگر اتصال نباشد بین متیقن و مشکوک یعنی تخلل حالت دیگری بین متیقن و مشکوک شده باشد شما قهراً شک در خود او دیگر نمی‌کنید، چون می‌دانید خود آن در آن زمان متخلل از بین رفته، اگر شک کنید شک در مثیل آن است، شبیه آن است، مانند آن است نه خود او، قهراً این‌جوری خواهد بود.

پس بنابراین اطلاق این‌جا اگر بخواهیم بگوییم که «لا تنقض الیقین بالشک» هم آن صورتی را می‌گیرد که تخلل نیست هم آن صورتی را می‌گیرد که تخلل هست باید قهراً بگوییم این ضمیر هم بنحو استخدام و هم بنحو غیر استخدام برمی‌گردد و این خلاف ظاهر است، خود استخدام خلاف ظاهر است بخصوص اگر بخواهیم جمع بکنیم بین استخدام و غیر استخدام در کلام واحد. بنابراین به نظر می‌آید بخصوص با این دلیل، حالا با آن بیانات دیگری هم که بود به نظر می‌آید و الله العالم که فرمایش آقای آخوند قدس‌سره که مستفاد از ادله‌ی استصحاب این است که باید زمان متیقن و مشکوک متصل باشد این خالی از قوت نیست و من در این کلمات بزرگان و این‌ها هم که حالا مقداری که نگاه کردم جوابی برای این صفحه، این بیان توی کلمات ندیدم ولی بیانی هم برای این‌که ما دست از این برداریم نیست.

فلذاست فعلاً آن‌چه که قوت دارد در ذهن این است که حق با محقق خراسانی و محقق یزدی قدس‌سرهما هست که از ادله‌ی استصحاب ما این را می‌فهمیم و ظهور ادله‌ی استصحاب در مازاد بر این نیست که آن‌جایی که متصل نباشد زمان متیقن و مشکوک آن‌جا ما نمی‌فهمیم تعبد به استصحاب را از ادله‌ی استصحاب. این شرط شرطِ عقلی نیست نمی‌خواهیم بگوییم شرط عقلی، می‌خواهیم بگوییم ادله‌ی استصحاب قاصر است از این‌که اطلاق داشته باشد و آن مورها را هم بگیرد. بنابراین آن مقداری که ادله‌ی استصحاب دلالت بر آن می‌کند و می‌توانیم استفاده بکنیم این است و این حالا امر مهمی است حالا چون خیلی یک مسأله‌ی اختلافی مهمی است که آثار دارد، بنابراین شایسته است که روی آن تأمل بفرمایید و ببینید که آیا جوابی برای این مطلب هست یا نه؟

مطلب دیگر:

خب در مقام یک مطلب دیگری گفته می‌شود و آن این است که ما دو جور زمان داریم، یک زمانی که خب ظرف برای زمانیات است هرچیزی که پیدایش پیدا می‌کند لا محال در یک زمانی واقع می‌شود. دو: زمان قیاسی است یعنی یک زمانی که ما انتزاع می‌کنیم، می‌سازیم، می‌گوییم زمان تحقق فلان‌ شیء. مثلاً در همین بحث خودمان مثال می‌زدیم می‌گفتیم عدم اسلام ولد در زمان حدوث حادث آخر که موت والد باشد، زمان موت والد می‌خواهیم ببینیم که آیا این عدم اسلام ولد در زمان موت والد بوده است یا نبوده است که اگر عدم اسلام در آن زمان باشد این لا یرث.

فرموده شده است که آنچه که ما از استصحاب از ادله‌ی استصحاب می‌فهمیم خود آن زمان قیاسی نیست، دلیل استصحاب فرموده چی؟ فرموده است که «لا تنقض الیقین بالشک» یعنی متیقن را بواسطه‌ی شکی که می‌کنی دست از او برندارد، اصلاً به زمان کاری ندارد، می‌گوید یقین وقتی به شیئی تعلق گرفت بعد شک داری آن شیء الان وجود دارد یا وجود ندارد از آن شیء دست برندار، بگو آن شیء هست، این زمان یک امر تبعی و ظرف لابدمنه‌ی است که خب وقتی که می‌خواهد وجود داشته باشد می‌خواهد استمرار داشته باشد می‌خواهد باقی باشد در خلأ که نمی‌شود توی زمان باید باشد توی زمان است. آن‌که این زمانی که بتبع از ادله‌ی استصحاب استفاده می‌شود همین زمان طبیعی است که زمانیات در او هستند، در او واقع می‌شوند نه زمانی که شما با ذهن‌تان با اضافه‌ی به یک چیز دیگری می‌سازید، آن مدلول ادله‌ی استصحاب نیست.

پس بنابراین این فرمایشی که آقای آخوند فرمودند در این‌جا، در لا یقال فرمودند چون فانه یقال جوابش دادند فرمودند که این ما لا نفهم این مطلبی که ایشان فرمودند در این‌جا که این بود مطلب که بله ما مثلاً در آن مثال وقتی می‌دانیم روز پنج‌شنبه عدم اسلام ولد بوده، عدم موت والد هم بوده، آن زمان یقین ما پنج‌شنبه بوده، بعد ایشان فرمودند که خب وقتی جمعه نگاه می‌کنیم می‌دانیم بالاخره یکی از این دوتا واقعیت‌های روز پنج‌شنبه نقض شده یا عدم موت والد به موت تبدیل شده یا عدم اسلام ولد به اسلام تبدیل شده ولی می‌دانیم این‌ها مقارن نبودند، یکی‌شان مقدم است، یکی‌شان در تقدم و تأخر شک داریم. خب می‌دانیم یکی از این‌ها به جمعه به خود جمعه که نگاه می‌کنیم نمی‌دانیم آن عدم اسلام این‌جا منتقض شده یا نه.

و هم‌چنین به عدم موت والد که نگاه می‌کنیم توی جمعه که نگاه می‌کنیم نمی‌دانیم منتقض شده یا نه. جمعه هم کنار پنج‌شنبه است به این خود این‌که نگاه می‌کنیم اتصال متیقن و مشکوک وجود دارد و هیچ مشکلی ندارد که بگوییم استصحاب بکنیم لولا حالا علم اجمالی مجرای اولی برای هریک از این دو عدم‌ها متوفر است، جمعه کنار پنج‌شنبه است به آن عدم نگاه می‌کنیم نمی‌دانیم نقض شده یا نه، استصحاب بکنیم، آن عدم را نگاه می‌کنیم که پنج‌شنبه بوده باز نمی‌دانیم نقض شده یا نه استصحاب می‌توانیم بکنیم. باز شنبه هم که مثلاً نگاه می‌کنیم خود این زمان را که نگاه می‌کنیم کل واحد که نگاه می‌کنیم این لولا آن مسأله‌ای که علم اجمالی پیدا می‌کنیم که حالا یکی‌اش نقض شده خودش از نظر این زمان مشکلی ندارد ولی آقای آخوند فرمودند که وقتی... ولی این منشأ اثر نیست، در ادله‌ی ارث این منشأ اثر نیست که موت والد و عدم اسلام ولد در روز جمعه به عنوان روز جمعه، این‌که منشأ اثر نیست، آن‌که از ادله‌ی ارث استفاده کردیم این است که آن زمان متعلق به آن حادث ‌آخر که موت والد باشد، این عدم اسلام ولد در آن زمان بوده باشد تا بشود موت والد و عدم اسلام ولد تا حکم لم یرث و لا یرث بر آن مترتب بشود، این است و ما این را نمی‌دانیم این زمانی که پرداخته‌ی ذهن ماست و ما نمی‌دانیم آن را که درحقیقت زمان موت والد باشد این جایش کجاست؟ اگر جایش جمعه باشد خب متصل است آن استصحاب عدم اسلام ولد را مشکلی ندارد جاری می‌کنیم، اما اگر این موت والد جایش شنبه باشد پس بنابراین قهراً وقتی جایش شنبه بود آن عدم اسلام ولد قهراً جایش می‌شود جمعه. وقتی شد جایش جمعه آن‌وقت بین اسلام ولد پس نقض شده و چون نمی‌دانیم جای آن این‌جا است یا جای آن‌جا است قهراً استصحاب شبهه‌اش می‌شود شبهه‌ی مصداقیه، این‌جوری آقای آخوند.

این قائل محترم چی می‌فرماید؟ می‌فرماید این را شما می‌سازی، این اگر توی ادله هم وارد شده این با استصحاب این‌جا نمی‌توانید اثبات این جهت را بکنید، چون زمان قیاسی یعنی زمان موت والد این آن چیزی نیست که در طبیعت موجود باشد و زمانیات در این واقع بشود، زمانیات در همان زمان طبیعی که از حرکت پیدا می‌شود آن است، اما این زمان یک زمان ساختگیِ ذهنی است و ادله‌ی استصحاب ناظر به این نیست، ادله‌ی استصحاب ناظر به چنین زمان‌هایی نیست. پس بنابراین اگر چنین فرضی را شما می‌کنید اصلاً از موضوع ادله‌ی استصحاب خارج است و ادله‌ی استصحاب چنین زمان‌هایی را نمی‌گیرد، این‌جور موارد را شما نمی‌توانید با استصحاب اثبات بکنید و مورد تعبد نیست. این فرمایشی است که فرموده شده.

اقول:

عرض می‌کنم به این‌که اگر درست فهمیده باشیم فرمایش تسدید الاصول و این فرمایش اگر درست فهمیده باشیم عرض می‌کنیم به این‌که ما نمی‌خواهیم در آن زمان پنداری استصحاب جاری بکنیم، این حالت مشیر دارد یعنی همان زمان طبیعی‌ای که پدر در آن فوت شده. آقای آخوند نمی‌خواهد بفرماید که ما یک زمان پنداری انتزاعی می‌خواهیم استصحاب را بکنیم استصحاب عدم اسلام ولد را در او، که ما بگوییم آقا این خارج از مفاد ادله استصحاب است. نه این یک عنوانی است یک عبارتی است که مشیر به خارج است مشیر به واقع امر است که یعنی همان زمان طبیعی‌ای که در آن زمان طبیعی موت والد واقع شده است، اگر در همان زمان طبیعی که موت والد واقع شده است اگر عدم اسلام ولد هم در همان زمان باشد حکمی شارع برایش مترتب فرموده که لا یرث. بنابراین این‌که بگوییم زمان قیاسی مدلول ادله‌ی استصحاب نیست این درست است قبول است زمان قیاسی نیست ولی مقصود آقای آخوند هم زمان قیاسی به این معنای، یعنی یک امر انتزاعی پنداری مجرد ذهنی مقصود این نیست مقصود همان زمان واقعی است که آن حادث آخر در آن واقع شده است.

س: آن موضوع ادله را هم باید بگوییم که توی زمان قیاسی نیست و الا مثبت می‌شود. اگر موضوع ادله زمان قیاسی ؟؟؟

ج: بله همین‌طور است بله.

خب این راجع به این مسأله.

در مقام در مصباح الاصول می‌فرمایند که یک توجیه دیگری و یک معنا و تفسیر دیگری هم برای عبارت مرحوم آقای آخوند قدس‌سره شده است که در آن تفسیر آخر، در تفسیر قبل حالا چه آن‌جوری که ما عرض می‌کردیم چه آن‌جوری که ظاهر مصباح الاصول بود می‌گفتیم تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی دلیل می‌شود، نتیجه‌اش این می‌شود.

اما یک تقریر آخری است که در آن تقریر آخر می‌خواهد بگوید ‌آقای آخوند می‌خواهند بفرمایند که تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی دلیل نیست بلکه تمسک به دلیل در شبهه‌ای است در جایی است که می‌دانیم موضوع دلیل محقق نیست؛ چطور؟ این‌جا هم یک مقداری بالاخره عبارات تقاریر ایشان یک مقداری با هم تفاوت می‌کند و حالا من آن فهم خودم را عرض می‌کنم حالا مراجعه می‌کنید یک مقداری دریافت مطلب، مطلب ایشان برای من مبهم بود از این تقاریر مختلفی که حالا من سه تقریر را نگاه کردم هم مصباح الاصول هم محاضرات و هم مصابیح الاصول، پنج‌تا یا شش‌تا تقریر از ایشان هست در این مباحث این سه‌تایش را من نگاه کردم.

حاصل مطلب این است که مقدمه‌ی أولای این کلام این است که ما وقتی می‌توانیم استصحاب جاری کنیم که موضوع را احراز کرده باشیم، اگر موضوع را احراز نکرده باشیم خب معنا ندارد که استصحاب بکنیم چون هم اثر ندارد هم تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه است. مثلاً فرض کنید که قبلاً زید عادل بوده حالا شک داریم زید عادل هست یا عادل نیست، خب اگر اصلاً زید فوت شده اصلاً نمی‌دانیم هست احراز وجودش نمی‌کنیم معنا دارد استصحاب بقاء عدالت برای او؟ استصحاب بقاء عدالت وقتی جاری می‌شود که حیات زید که موضوع این محرز باشد حالا یا به وجدان محرز باشد یا به یک اصلی یا به یک بینه‌ای یه یک چیزی محرز باشد بعد استصحاب بکنیم عدالت زید را. بنابراین طبق این مقدمه، ما وقتی می‌توانیم، در این مثالی که داشتیم، وقتی می‌توانیم استصحاب عدم اسلام ولد بکنیم که احراز زمان موت والد را کرده باشیم، چون اثر مال کجاست؟ اثر مال جایی است که موت والد زمان موت والد فعلیت داشته باشد، احراز شده باشد تا ما بگوییم وقتی که آن جزء را هم به استصحاب ‌آوردیم عدم اسلام ولد را هم آوردیم در این زمان، موضوع تکمیل می‌شود حکم با آن بار می‌شود.

پس جریان استصحاب عدم اسلام ولد این درحقیقت متوقف است بر این‌که ما احراز زمان موت والد را داشته باشیم. احراز زمان موت والد در این مثال ما کی هست؟ جمعه است؟ نمی‌دانیم، آن زمانی که ما می‌دانیم به حضرت عباس می‌توانیم قسم بخوریم که موت والد موجود است شنبه است. چون اگر جمعه موت شده خب شنبه موت هست، اگر روز شنبه فوت شده خب شنبه موت هست، پس آن روزی که مسلّم است که این موضوع محقق است روز شنبه می‌شود. استصحاب هم همین روز می‌تواند حجت باشد، چون امروز است که اثر دارد استصحاب برای جمعه که اثر ندارد که. چون جمعه روزی نیست که ما موضوع را که موت الوالد باشد احراز کرده باشیم. آن روزی که ما احراز داریم موت الوالد را روز شنبه است. پس استصحاب عدم اسلام ولد برای روز شنبه می‌شود. خب روز شنبه با روز پنج‌شنبه‌ای که روز متیقن ماست که عدم اسلام ولد و عدم موت والد آن روز متیقن است یک فاصلی بین‌شان، جمعه فاصله است. پس تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه که نمی‌دانیم فاصله هست یا فاصله نیست نیست، استصحاب می‌خواهید در زمانی ایجاد بکنید که می‌دانید جمعه فاصله هست. می‌دانی جمعه فاصله است ...

س: ؟؟؟ فاصله است که چی؟

ج: بین متیقن و زمانی که دارید استصحاب جاری ...

س: ؟؟؟ اسلام ولد؟ شبهه این است که بین شنبه‌ای که جمعه موت والد است متقدم می‌شود اسلام ولد ؟؟؟

ج: مصداقیه نمی‌خواهیم بگوییم ...

س: ...

ج: نه شما حالا این‌جور نگویید حالا فعلاً

بیانٌ ‌آخرٌ دیگر هست، این‌جوری می‌گوییم می‌گوید آقا شما استصحاب عدم اسلام ولد را کی می‌توانی جاری کنی؟ آن‌ موقعی که اثر داشته باشد آن‌موقع می‌خواهی استصحاب جاری بکنی، اثر کی دارد؟ وقتی احراز کردی موت والد را که بدانی او موجود است، کی احراز موت والد را داری؟ روز شنبه احراز موت، پس استصحاب را هم باید بگویی آن عدم پنجشنبهِ آن در روز شنبه موجود است باید این را بگویی. روز شنبه با روز پنج‌شنبه‌ای که این متیقن آن‌جا بوده و زمانی که شما می‌خواهید متعبد به بقاء آن عدم اسلام ولی بشوی آن هم شنبه است، پس بنابراین بین پنج‌شنبه‌ی شما و شنبه‌ی شما حتماً یک روزی فاصله شد پس این‌جوری نیست که بگوییم شبهه‌ی مصداقیه است که نمی‌دانیم آن روز تعبد ما متصل است یا متصل نیست. حتماً روز تعبد، این بیان آخری است دیگر، حتماً روزی که شما دارید متعبد می‌خواهید بشوید به وجود عدم اسلام ولد حتماً زمانی است که با آن فاصله دارد ...

س: آقا ببخشید این فرمایش شما این است که فاصله ...

ج: زمان تعبد به این‌ها ...

س: بله شما فرمودید که زمان تعبد به ؟؟؟ که پنج‌شنبه هست با زمان شک ما که شنبه هست انفصل ؟؟؟ بزمان ؟؟؟ زمان یقین نه زمان شک، یقین ...

ج: بله و بعبارة أخری ببینید ...

س: ...

ج: نه نه ببینید اجازه بدهید ببینید اگر این‌جوری داریم می‌گوییم می‌گوییم که باید زمان تعبد به، بقاء متصل باشد به زمان یقین شما به آن زمانی که متیقن در آن وجود داشته، اگر این را گفتیم که زمانی که شارع می‌خواهد متعبد بکند شما را به این‌که آن متیقنِ هست بگو هست، آن زمانِ که می‌خواهد شما را متعبد کند باید چسیبده باشد به زمانی که یقین داری آن حالت در آن زمان بوده. خب اگر از ادله‌ی استصحاب می‌گوییم مفادش این است و این را استفاده کردیم حالا در ما نحن فیه در این مثال‌ها که صورت چهارم باشد پیوسته این‌جور خواهد شد که زمانی که شما را می‌خواهد متعبد بکند که آن زمان عبارت است از زمانی که شما احراز کرده‌اید وجود حادث آخر را، تحقق حادث آخر را، همیشه آن زمان که شما بخواهید احراز بکنید فاصله دارد با زمان متیقن شما، لا محال فاصله دارد. چون فاصله دارد پس دارد روز پنج‌شنبه زمانی است که شما یقین داشتید به هردوی این امر هم عدم اسلام ولد هم عدم موت والد، روز شنبه هست که احراز دارید و می‌توانید قسم بخورید که بله عدم موت والد به حیات تبدیل شد که این موضوع اثر است برای این‌که اگر عدم اسلام ولد هم در آن باشد حکم لم یرث جاری می‌شود. پس بنابراین آن روزی که شارع می‌تواند شما را متعبد کند به عدم اسلام ولد آن چه روزی است؟ روز شنبه است که این روز شنبه که می‌خواهد ظرف تعبد به عدم اسلام ولد بشود با روز یقین شما که پنج‌شنبه است یک فاصلی در آن وجود دارد و ما از ادله‌ی استصحاب استفاده کردیم که نباید بین روز تعبد، بین زمان تعبد و زمان یقین شما فاصلی وجود داشته باشد، نه این‌که نقیض آن باشد فاصل نباید وجود داشته باشد و این‌جا این‌جوری است. پس این یک بیان آخری است.

محقق خوئی می‌فرماید این بیان فی نفسه وجیه است اما با عبارت آقای آخوند سازگار نیست که کسی بخواهد این را تفسیر عبارت آقای آ‌خوند قرار بدهد، چرا؟ چون آقای آخوند فرمود که شبهه‌ی انفصال را دارد، این بیان شبهه‌ی انفصال نیست مقطوع الانفصال است، خب آقای آخوند اگر این مقصودش بود باید بفرماید استصحاب جاری نمی‌شود چون می‌دانیم منفصل است. نه این‌که بفرماید چون شبهه‌ی انفصال دارد. پس بنابراین...

س: ...

ج: بله وجیهٌ را در آن محاضرات فرموده له وجهٌ وجیه، بله آن‌جا فرموده.

خب بله حالا توی این کلمه‌ی وجیهٌ را شاید توی مصباح الاصول نداشته باشند ولی توی آن محاضرات دارد له وجهٌ وجیه است بعد البته اشکال می‌کنند ولی یعنی صورت ظاهر خوبی دارد این‌جور و بعد اشکال می‌کنند که ان‌شاءالله برای جلسه‌ی بعد.

 

logo