1403/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
مقدمه:
بحث در این بود که در مواردی که دو حادث وجود دارد ولی این مقدم و مؤخر بودن هیچکدام بر دیگری معلوم نیست، شک داریم کدام مقدم است کدام مؤخر است. ولی بر یکی از این دو حادث در صورتی که عدم آن حادث آخر در زمان آن حادث باشد اثر مترتب باشد بنحو عدم محمولی. مثل اینکه موت پدر و اسلام فرزند که این دو حادثه هست میدانیم تحقق پیدا کرده، اما نمیدانیم که این عدم اسلام فرزند این در زمان موت پدر بوده است تا مشمول ادلهای بشود که میگوید لا یرث، یا اینکه نه. در اینجور موارد آیا استصحاب میتواند جاری بشود أم لا؟
از نظر مقتضی از نظر شمول ادلهی استصحاب صرف نظر از اینکه حالا معارضی دارد، ندارد، گفتیم که در مسأله سه نظر وجود دارد. یک نظر این است که بله مقتضی وجود دارد، ارکان استصحاب فی نفسه متوفّر هست مثل شیخ انصاری رضوانالله علیه و من تبعه که شاید مثلاً مشهور بین الاصولیین این باشد، اصولیین متأخر البته که این مسائل طرح شده در آن. و نظر ثانی که نظر محقق خراسانی و نظر سید یزدی این کاظمین رضوانالله علیهما این است که مقتضی وجود ندارد برای جریان استصحاب و نظر سوم هم تفصیل هست که از بعض کلمات شاید بعض کلمات شهید صدر و غیر ایشان استفاده میشود.
صورت چهارم:
نظر اول:
اما نظر مرحوم شیخ که آنهایی که میگویند مقتضی موجود هست میگویند ما در باب استصحاب یقین به یک مستصحب و شک در بقاء او لازم داریم. و در اینجور موارد وقتی به صفحهی نفس مراجعه میکنیم میبینیم بله ما یقین داریم در این مثال که پدر فوت شده است و یقین داریم در یک زمانی عدم اسلام فرزند بوده کما اینکه عدم موت پدر هم بوده. مثلاً حالا در مثال بخواهیم پیاده کنیم فرض کنید که روز پنجشنبه میدانیم که پدر حیات داشته و فرزند هم کافر بوده، پس بنابراین عدم موت پدر و عدم اسلام فرزند در پنجشنبه بوده این یقین سابق ماست که پنجشنبه این چنین حالتی وجود داشته. حالا بعد روز شنبه که میرسد که میدانیم پدر حتماٌ فوت شده و شک داریم که یعنی میدانیم پدر فوت شده و آن حیات و عدم ممات تبدیل به موت حتماً در شنبه شده است. اما نمیدانیم که آن عدم اسلام شنبه رخ داده و عدم اسلام تا شنبه بوده یا عدم اسلام تا جمعه بوده و شنبه درحقیقت اسلام فرزند، آن عدم به وجود تبدیل شده، اسلام فرزند محقق شده.
خب گفتند در اینجاها وقتی به صفحهی نفس مراجعه میکنیم میبینیم که ما پنجشنبه که میدانیم اسلام نبوده و زمان موت پدر نمیدانیم این عدم اسلام تا زمان موت پدر استمرار داشته، باقی بوده أم لا؟ خب «لا تنقض الیقین بالشک» میگوید که آن عدم اسلام که روز پنجشنبه بوده شک داری تا زمان موت پدر این عدم اسلام استمرار داشته یا نه، آن را استمرار کن نقض نکن و قهراً اثر عدم اسلام ولد هنگام موت والد، موضوعش محقق است و اثرش که عدم ارث باشد بر او مترتب میشود. این حالا بیان سادهای است که آن قائلین به اینکه استصحاب در اینجا جاری میشود، مجرا دارد و ارکان آن محقق است میفرمایند.
نظر دوم:
اما محقق خراسانی و همچنین محقق سید یزدی قدسسرهما که سید یزدی هم در این تقریرات بحثشان حاشیةً علی الفرائد در آنجا هم ایشان همین فرمایش آقای آخوند را فرمودند و احتمالاً همانطور که گفته میشود اصل این مسأله یا از میرزای شیرازی است، این شبههی اینکه این مقتضی موجود نیست و اینها تلامذهی میرزای شیرازی بودند و این حرف در حوزههای علمیهی آن زمان از میرزای شیرازی منتشر شده بوده و یا اینکه بعضیها هم میگویند از مرحوم آل رازی است و ایشان اولین کسی است که این مطلب را مرحوم مامقانی دوم در حاشیهی عروه در مسألهای که الصغریات این بحث است در آنجا ایشان میفرمایند اصلش از آل رازی است. علیایحال این قائلین به اینکه مقتضی موجود نیست اصلش گفته میشود یا از میرزای شیرازی بزرگ هست یا از آل رازی. علیایحال بعید نیست که چون از استاد این دو بزرگوار بوده و اینها پسندیدند فرمایش مرحوم میرزا را، هردو این مطلب را قائل شدند.
بیان آقای آخوند قدسسره و آقای یزدی قدسسره این است که تمسک به دلیل استصحاب در اینگونه موارد تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل است و تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل قولاً واحدا باطل است. بله تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه محل کلام است و قائل به جواز تمسک وجود دارد اما در شبههی مصداقیهی خود دلیل همگان قائل هستند به اینکه جایز نیست. اگر مولا گفت «اکرم العالم العادل» و این عالم ما الان نمیدانیم عادل هست یا عادل نیست، هیچکس نمیگوید اینجا واجب است اکرامش بکنی چون اگر «العالم العادل» خب نمیگوییم نمیدانیم که این دلیل شاملش میشود أم لا. بله اگر بگوید «اکرم کل عالم» در یک دلیل منفصلی بگوید که «لا تکرم الفساق من العلماء» آنجا بعضی میگویند میتوانیم به «اکرم کل عالم» استناد کنیم وقتی شک در عدالت داریم بخاطر اینکه «اکرم کل عالم» که این را مسلم میگیرد آن «لا تکرم الفساق من العلماء» شک داریم این را میگیرد یا نه «لا یرفع الید عن الحجة بغیر الحجه» این حجت است «کل عالم» که این را گرفت آن «لا تکرم الفساق من العلماء» مشکوک است که این را میگیرد یا نه؟ تمسک به آن دلیل تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خودش است جایز نیست، پس بنابراین به «اکرم کل عالم» استدلال میکنیم. اینجا آنجاها این حرفها زده میشود. اما در شبههی مصداقیهی خود دلیل نه. و این بزرگان میفرمایند که اینجا شبههی مصداقیهی خود دلیل است. اما تفسیر کلام این بزرگان ...
تقریر اول:
در تقریر کلام این بزرگان آراء مختلفی است، تفاسیر مختلفی وجود دارد. تفسیر اول و بیان اول تفسیری بود که در جلسهی گذشته بیان کردیم که گفتیم فهم ابتدایی خود ما وقتی مراجعه به کلماتشان میکنیم این است که حاصل فرمایششان این است که از ادلهی استصحاب استفاده میکنیم که زمانی که شک ما و یقین ما متعلق به اوست، مقصود از زمانی که شک ما و یقین ما متعلق به اوست زمان حدوث خود شک و حدوث خود یقین نیست، بلکه زمانی است که شک ما متعلق به اوست، یقین ما متعلق به اوست «و ان شئت قلت» زمان متیقن و مشکوک. این زمان متیقن و مشکوک باید متصل باشد بهم چسبیده باشد.
مثلاً اگر یقین داریم روز پنجشنبه اسلام ولد نبود وقتی میتوانیم استصحاب کنیم این عدم را که شک ما مربوط به کی باشد؟ روز جمعه باشد که آیا جمعه اسلام ولد هست یا نیست؟ اما اگر نه بگوییم ما جمعه شک نداریم شنبه شک داریم، ظرف متیقن ما پنجشنبه است که عدم اسلام ولد باشد، اما ظرف مشکوک ما عبارت باشد از شنبه، اینجا خب ظرف مشکوک به ظرف متیقن نیست دیگر، نچسبیده به او، فاصله است، جمعه متخلل بین ظرف متیقن و ظرف مشکوک است. اینجا فرمودند استصحاب جاری نمیشود. هروقت اینجوری شد واقعاً اگر اینجوری بود میگوییم آقا ما جمعه عدم اسلام ولد را میدانیم، حالا شنبه میخواهیم ببینیم که عدم اسلام محقق هست یا محقق نیست، نسبت به جمعه چی؟ نسبت به جمعه نه، شک نداریم. حالا جاهایی میشود آدم هم شک نداشته باشد.
مثلاً حالا در مثال، فرض کنید میدانیم این آب پنجشنبه کر نبود ولی جمعه میدانیم کر شده، حالا شنبه که نگاه میکنیم آب مقداری از این برداشته شده یا تبخیر شده و اینها شک داریم، میتوانیم استصحاب بکنیم آن کریت روز پنجشنبه را؟ روز پنجشنبه کر بوده روز جمعه میدانیم از کریت افتاده بخاطر برداشت از آن تبخیر، روز شنبه احتمال میدهیم که نه آب به آن افزوده شده باشد و امثال ذلک، شک میکنیم میگوییم پنجشنبه کر بود حالا استصحاب میکنیم حکم پنجشنبه را برای شنبه؟ نه، چرا؟ برای اینکه در اینجا زمان مشکوک ما با زمان متیقن ما متصل بهم نیست و قهراً در اینجور موارد استصحاب جمعه، چون قهراً پنجشنبه بواسطهی رخدادی که در جمعه بوده نقض شده، آن کریتی که روز پنجشنبه بوده است بواسطهی رخداد جمعه که آب از او برداشت شده تبخیر شده میدانیم که آن دیگر نقض شده. پس حالت سابقهی شنبه جمعه میشود ما باید استصحاب روز جمعه را دیگر بکنیم برای شنبه نه روز پنجشنبه را بکنیم.
بنابراین این امری است که از ادلهی استصحاب استفاده میشود. حالا یا به تعبیر خود آقای آخوند و تعبیر شاید محقق یزدی بخاطر اینکه به ما فرموده «لا تنقض الیقین بالشک» ما اگر بخواهیم از آن پنجشنبه دست برداریم که آن نقض یقین به یقین شده در جمعه میدانیم، آن قطع داریم که از بین رفته آن کریت روز پنجشنبه قطع داریم روز جمعه از بین رفته. پس نقض یقین به یقین میکنیم میگوییم جمعه نبوده. بعد حالا یقینی که برای ما در جمعه هست که کر نبوده این متصل به شنبه است استصحاب میکنیم. بنابراین نقض اصلاً در صورتی صادق است که اتصال داشته باشد اما اگر اتصال نبود نقض نسبت به آن منفصل دیگر تصور نمیشود. بله نسبت به آن متصل در این مثال تصور میشود. پس بنابراین از خود واژهی نقض این علمین کأنّ استفاده فرمودند.
حالا بعد از اینکه از دلیل استصحاب صحیحهی زراره و امثال آنها این مطلب استفاده شد در تطبیق در ما نحن فیه که چرا تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل هست میفرمایند که در این مثال که ما میدانیم روز پنجشنبه عدم موت پدر بوده، عدم اسلام فرزند هم بوده این را میدانیم، حالا بعد میدانیم یکی از این دو عدمها به وجود تبدیل شده، مسلّم روز جمعه یکی از این عدمها به وجود تبدیل شده، یا موت پدر، عدم موت پدر در جمعه تبدیل به موت شده یا عدم اسلام ولد در روز جمعه تبدیل به اسلام شده یکی از این دوتا، و یکی از این دوتا هم در شنبه رخ داده، علم اجمالی داریم که یکی از این دو امری که در پنجشنبه وجود داشت این یکیاش در جمعه نقض شده و از بین رفته، یکیاش در شنبه نقض شده و از بین رفته، این را علم داریم. حالا آنکه اثر بر آن بار است چی هست؟ آیا آنکه اثر بر آن بار است عدم اسلام ولد در جمعه و شنبه به عنوان پنجشنبه و جمعه نیست، بله ما واقعاً وجداناً وقتی به جمعه نگاه میکنیم نمیدانیم عدم اسلام ولد آیا تبدیل به اسلام شده در جمعه أم لا، شک داریم. به شنبه که نگاه میکنیم که آیا شده یا نه؟ شک میکنیم، خب در این عمود زمان که نگاه میکنیم، حالا اگر این تعبیر بعدی درست باشد، خب این میتوانیم استصحاب بکنیم ولی بر این اثر بار نیست، بر این اثر بار نیست. آنکه از ادله استفاده کردیم نگفته که وقتی پدر بمیرد و فرزند روز جمعه اسلام نداشته باشد ارث نمیبرد، ما چنین دلیلی که نداریم. آن دلیلی که داریم چی میگوید؟ میگوید اگر فرزند اسلام نداشت در زمان موت پدر، او این را گفته، در زمان موت پدر.
حالا اگر درواقع در این مثال ما موت پدر روز جمعه واقع شده باشد روز جمعه کنار روز پنجشنبه است، میگوییم بله روز جمعه موت پدر است، روز پنجشنبه عدم اسلام فرزند است، عدم اسلام فرزند استصحاب میشود تا این زمان جمعهای که موت پدر است، نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که وقتی پدر فوت شده است عدم اسلام فرزند که موضوع اثر است عدم اسلام فرزند در زمان فوت پدر که موضوع اثر است که لا یرث، این ثابت است. ولی اگر موت پدر کی باشد؟ اگر موت پدر شنبه باشد قهراً اسلام فرزند کی خواهد بود؟ جمعه خواهد بود. خب آنوقت آن عدم الاسلام پنجشنبه در روز جمعه چی شده؟ نقض شده دیگر و شما اگر بخواهید آن عدم اسلام پنجشنبه را استصحاب بکنید برای روز شنبهای که موت پدر هست قهراً این زمان که زمان جمعه باشد متخلل شده چون آن عدم در روز جمعه تبدیل به اسلام شده و شما چطور میتوانید استصحاب عدم اسلام فرزند که روز پنجشنبه بوده آن را استمرار بدهید و ابقاء کنید تا روز شنبه؟ و حال اینکه روز جمعه.
پس بنابراین اینجا وقتی ما، آقای آخوند میگویند، آقای آسید محمدکاظم یزدی میگویند، میگویند وقتی ما به صفحهی نفس مراجعه میکنیم وجداناً میبینیم که اگر این فوت پدر واقعاً در لوح واقع اگر فوت پدر روز جمعه باشد در این مثال استصحاب درست است، اگر فوت والد روز شنبه باشد قهراً چون نقض عدم اسلام روز جمعه خواهد بود استصحاب نادرست است و چون مردد هستیم نمیدانیم که فوت پدر کی بوده بالاخره؟ جمعه بوده یا شنبه بوده، قهراً شک میکنیم که آیا شرط جریان استصحاب وجود دارد یا وجود ندارد؟ شرط جریان استصحاب این است که فوت پدر جمعه باشد تا اینکه روز جمعه فوت پدر است، این فوت پدر زمان مشکوک ما متصل به زمان متیقن ماست، پنجشنبه یقین دارم به عدم اسلام فرزند، جمعه که روز فوت پدر هست استصحاب عدم اسلام تا زمان حدوث آن امر آخر را میکنیم. پس احتمال دارد فوت پدر جمعه باشد پس استصحاب جاری است، احتمال دارد نه فوت پدر شنبه باشد که اگر شنبه باشد پس روز جمعه روز نقض آن عدم الاسلام است که پنجشنبه بود استصحاب دیگر جاری نیست. چون مردد هستیم پس تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل میشود. یکی از این دو صورت مشمول میتواند باشد، صورت آخر را نمیتواند مشمول باشد و چون ما مردد هستیم کدام یک از این دو صورت در لوح واقع تحقق دارد پس تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل میشود. این آن چیزی است که از عبارت کفایه متناً و هامشاً بهدست میآید و همین مطلب از آن تقریرات بحث سید یزدی قدسسرهما ظاهراً استفاده میشود. آن چیزی که ما از عبارت کفایه میفهیم این مطلب است.
س: ...
ج: آن لا یقال را توضیح دادم دیگر، عرض کردم اگر بخواهیم برای خود زمان پنجشنبه، لا یقالش این است که ما وقتی به زمان که نگاه میکنیم واقعاً شک داریم، شما واقعاً وقتی الان به همین مثال لا یقال وقتی شما در این مثال ما به جمعه نگاه میکنید واقعاً شک دارید که اینجا آن عدم اسلام ولد نقض شده؟ تبدیل به اسلام شده یا نه؟ واقعاً به خود جمعه که نگاه میکنید اینجور است دیگر. خب اینجا ایشان در یقال جوابشان این است در لا یقال میفرمایند این را نگو، این درست است ولی اینکه مورد اثر نیست، آنکه مورد اثر است چی هست؟ عدم اسلام ولد در زمان موت والد است آن هست به این عنوان. خب زمان موت والد کی هست؟ اگر زمان موت والد با این عنوان، نه به عنوان جمعه خودش، نه، عنوان زمان موت والد چون آن اثر شرعی مال این است، زمان موت والد ما الان نمیدانیم کجاست، اگر زمان موت والد جمعه باشد بله این جمعه کنار پنجشنبه بهم چسبیدند عدم الاسلام پنجشنبه را استصحاب میکنیم تا زمان حدوث آن حادث که موت والد باشد، موت والد را بالوجدان احراز کردیم و آن شرط، آن امر آخر، آن جزء آخر را که عدم اسلام ولد باشد بنحو عدم محمولی نه عدم نعتی، آن صورت سوم بود این جهارم است عدم محمولی، پدر فوت شده پسر هم اسلام نیاورده، عدم اسلام فرزند است این موضوع لا یرث است این را میتوانیم.
ولی اگر اینجوری نباشد آن زمان موت والد شنبه باشد قهراً وقتی زمان فوت والد شنبه بود جمعه میشود چه زمانی؟ میشود زمان اسلام ولد، چون میدانیم بعد از پنجشنبه علم اجمالی داریم که آن با هم هردوی آن نقض شده دیگر، میشود زمان اسلام ولد؛ خب شما موت شنبه است آنکه اثر دارد این است که آن عدم اسلام روز شنبه باشد، بخواهی استصحاب عدم اسلام پنجشنبه را بکنی تا روز شنبه که بگویی آقا روز شنبه موت الوالد وجود دارد عدم اسلام الولد هم وجود دارد، پس بنابراین یک جزء بالوجدان یک جزء به اصل محقق است بنابراین لا یرث تطبیق میشود. این همان اشکال را پیدا میکند که پس بنابراین تخلل بین زمان متیقن که عدم اسلام ولد باشد و بین زمان مشکوک که شنبه باشد روز جمعهای که در آن جمعه میدانیم نقض شده است و آن عدم الاسلام به اسلام تبدیل شده. آن لا یقال و جوابش این است که همین دیگر در اثناء توضیح آن لا یقال را اندماج کردیم که دیگر جدا نخواهیم ....
س: ...
ج: مجموع نیست آقای عزیزی اینها فرض این است که ما از دلیل، فقیه از دلیل اینجوری فهمیده که موت پدر باشد اسلام پسر نباشد، اسلام فرزند نباشد، هروقت آن حادث بود که موت پدر است و اسلام فرزند نبود این لا یرث، همین تمام. خب الان اینجا میگوید بابا این همان است دیگر مقدمهای که اینها درست کردند فرمودند استصحاب آیا در مواردی که جزء موضوع را به اصل جزء دیگر به وجدان یا به ادلهی دیگر، این برای همین بود، همهی این مصادیق همین است که شما در اینجا موت پدر را بالوجدان احراز میکنید و عدم اسلام فرزند را به اصل، پس بضم وجدان به اصل میگویید موضوع لا یرث محقق شده است.این به خدمت شما عرض شود که بیان این بزرگواران.
تقریر دوم:
محقق خوئی قدسسره اینطوری که از تقاریر بحثشان استفاده میشود این اتصال زمان یقین به شک این را ایشان اینجوری معنا کردند در عبارت آقای آخوند که، چون حالا عبارت مرحوم سید آنموقع این تقریرات چاپ نشده بوده که بگوییم ولی عبارت آقای آخوند را اینجوری معنا کردند که باید زمان یقین ما با زمان شک ما متصل باشد، یعنی زمان این صفت نفسانی ما که یقین به یک شیئی با زمان شک نفسانی ما به آن شیء، این دوتا باید متصل بهم باشند. و در این موارد چرا؟ از کجا میفهمیم که باید این زمان حدوث یقین در نفس ما و زمان حدوث شک در نفس ما این دو صفت، صفت یقین و شک در نفس ما باید زمانشان متصل باشد و زمان یقین مقدم بر زمان شک ما باشد. اول یقین پیدا بشود در نفس ما به یک حادثهای، بعد بعد از آن یقین ما شک در نفس ما منقدح بشود که حالا آن حادثه استمرار دارد، باقی هست أم لا؟
ایشان از عبارت کفایه این را استفاده کردند که آقای آخوند این را میخواد بگوید. بعد فرموده آقای آخوند که از کجا آقای آخوند این مطلب را از ادلهی استصحاب استخراج فرموده استنباط فرموده؟ فرموده از کلمهی فاء در صحیحهی أولای زراره «لانّک کنت علی یقین من وضوئک فشککت» یا «یقین بطهارتک فشککت» این فاء میگوید یقین داشتی سپس، پس شک کردی، پس از این میفهمیم اولاً یقین مقدم است، دو: شک کردی با فاء فرموده، فاء مال جایی است که بین سابق و لاحق انفصال نباشد و الا ثم استعمال میشود.
اینکه فرموده یقین داشتی به طهارتت پس شک کردی معنایش این است که یقین باید مقدم باشد شک بعدا از آن یقین باشد، این شکِ هم متصل باشد به آن یقین، به آن حدوث یقین در نفس. این پس بنابراین از این فاء میفهمیم، آن بیانی که ما گفتیم گفتیم در کفایه و اینها هست، از چی فهمید؟ گفت از نقض میفهمیم اصلاً حرف از فاء و این حرفها ایشان نزد، گفت ما از کلمهی نقض این را میفهمیم. ایشان اصلاً نفرموده این حرف را که در کفایه هست و اینها این حرف را اصلاً نیاورده، فرموده از این فاء ما میفهمیم، از فاء میفهمیم.
بعداً من آن روز اشکال کردم گفتم نیست بعد دیدم شهید صدر هم این اشکال را کرده به آقای خوئی قدسسره که چنین حرفی در کلام کفایه نیست او از نقض استفاده کرده. خب اینجا به خدمت شما عرض شود که بعد چی فرموده؟ فرموده در اینجور جاهایی که الان در این مثال، ما نمیدانیم، اینجوری تطبیق کرده ما در این مثال نمیدانیم زمان حدوث شک ما کی هست؟ زمان حدوث شک ما جمعه است در آن مثال تا این متصل باشد با آن یقین، درست است پنجشنبه ما به دو چیز یقین داشتیم، ما پنجشنبه به دوتا عدم یقین داشتیم، یکی عدم موت والد، یکی عدم اسلام ولد، این پنجشنبه ما به این دوتا یقین داشتیم، شک ما، یقین ما در پنجشنبه بوده. روز جمعه که وارد جمعه میشویم در روز جمعه اینجا نمیدانیم کدام یکی از آن عدمها به وجود تبدیل شده، آیا موت والد تبدیل شده به موت، عدم موت والد تبدیل به موت شده این فقط تبدیل به موت شده تا آن عدم اسلام سر جایش باقی باشد بتوانیم استصحاب بکنیم و شک داشته باشیم نسبت به عدم اسلام یا نه، روز جمعه فوت پدر حاصل نشده، عدم اسلامِ تبدیل به اسلام شده و فرزند مسلمان شده. که اگر اینجور باشد زمان شک ما در اسلام به ولد که آیا مسلمان هست یا مسلمان نیست متصل است به پنجشنبهای که عدم اسلام ولد بود. ما نمیدانیم چون محتمل است موت پدر امروز باشد جمعه باشد که اگر موت پدر این جمعه باشد این شک ما ظرفش جمعه خواهد بود، شک ما نسبت به اسلام ولد ظرفش جمعه خواهد بود، یا نه موت والد شنبه هست که اگر شنبه باشد جمعه زمان شک ما در عدم اسلام دیگر نیست بلکه جمع زمان علم ما به اسلام ولد است. و وقتی اسلام ولد شد ظرف ما این شد پس بنابراین دیگر استصحاب نمیتوانیم جاری بکنیم.
پس بنابراین چون دو ذو احتمالین است در اینجا ما نمیدانیم این شکی که در قلب ما دارد احداث میشود این شک ما دارد احداث میشود در جایی که کنار پنجشنبه است یا درجایی که فاصلهای با پنجشنبه دارد که شنبه باشد. این حالت نفسانیمان را ما نمیدانیم کجاست. که کأنّ برای اینکه یکخرده از استقرابش هم بیرون بیاید کأنّ این حالت نفسانی ما بازتابی از آن حقیقت است یعنی از آن مشکوک. آن مشکوک که اسلامآوری ولد باشد چون آن اسلامآوری او مردد است که در جمعه هست یا شنبه هست قهراً این شک ما هم بتبع او مردد میشود، نمیدانیم آن روز است روزِ پیدایش آن یا این روز است روزِ پیدایش آن. خب اینجور تقریر فرموده. با این تقریری که فرموده خب اشکالات حسابی هم کردند به این بیان و آن خب
اشکال اول:
اشکال اولشان این است که آقای آخوند بارها هم ما گفتیم ما در باب استصحاب احتیاج نداریم که اول یقین باشد بعد شک بکنیم، نه ممکن است یقین و شک معاً در نفس ایجاد بشود. آنکه ما لازم داریم این است که زمان متیقن بر زمان مشکوک متقدم باشد نه یقین و شک ما باید یقینمان متقدم باشد شکمان متأخر باشد. فلذاست اگر کسی تا توجه میکند نفسش به یک آب همانموقع دوتا چیز در نفسش حاصل میشود یکی اینکه این آب دیروز پاک بوده یا کر بوده و الان نمیدانم کر هست یا پاک است یا نیست. معاً علم به حالت سابقه که چی بوده و شک در حالت این زمان معاً در نفس برای انسان ایجاد میشود و بسیاری از موارد اینچنینی است. یا گاهی هم عکس است شک داشته اول که این چهجور است بعد یقین کرد که میشود و ادلهی استصحاب «لا تنقض الیقین بالشک» اطلاق دارد همهی اینها را شامل میشود. این یک اشکال کردند یک اشکال فرمودند و
اشکال دوم:
اشکال دوم این است که اصلاً یعنی چی ما نمیدانم شکمان کی هست یقینمان، مگر امور نفسانی قابل تشکیک است؟ میگوید نمیدانم شک دارم یا شک ندارم! خب آدم به نفسش که مراجعه میکند میفهمد یا شک دارد یا ندارد دیگر. بله امور خارجی هست که میتواند مشکوک باشد اما امور نفسانی که انسان علم حضوری دارد به نفس خودش در اینجا معنا ندارد. پس بنابراین اینکه شما اینجور، اشکال ایشان به آقای آخوند است، اینکه شما میگویید تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه است این درست نیست، یعنی چی شک دارم که، شک دارم که شک دارم یا ندارم تا اینکه تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه بشود. خب این در اثر اینکه کلام آقای آخوند را اینجور برداشت کردند از آن، خب چنین اشکالات وارد و واضحی بر محقق خراسانی کردند، اما اگر آنجور که عرض کردیم باشد نه اشکال، آقای آخوند هرگز نمیفرماید که باید اول یقین باشد ثم شک باشد، این را نمیفرماید.
مرحوم آقای آخوند نمیفرمایند که ما توی دلمان توی ضمیرمان نمیدانم شک داریم یا شک نداریم، روز جمعه که میشود نمیدانم شک داریم یا شک نداریم، آقای آخوند کجا گفته روز جمعه ما نمیدانیم که شک داریم یا شک نداریم. نه، میگوید نمیدانیم روز جمعه آیا این روز جمعه روز اسلامآوری فرزند هست یا نیست. این را نمیدانیم، و قهراً نمیدانیم که آیا این اسلامآوری فرزند کی بوده؟ جمعه بوده، شنبه بوده؟ و قهراً میدایم عدم الاسلام پنجشنبه بوده، اگر موت والد جمعه باشد عدم الاسلام فرزند کنار موت والد است استصحاب آن درست است چون عدم الاسلام شنبه تبدیل به اسلام میشود در این صورت، ولی اگر موت والد شنبه باشد درواقع و نفس الامر پس بنابراین جمعه روز اسلام الولد است چون میدانیم اینها یکیشان مقدم است یکیشان مؤخر است دیگر، شک در تقدم و تأخر داریم. پس میدانیم اگر در لوح واقع پدر شنبه از دنیا رفته باشد پس بنابراین حتماً آن اسلام الولد روز جمعه خواهد بود. وقتی اسلام الولد روز جمعه خواهد بود پس بنابراین شما چگونه میتوانید استصحاب عدم اسلام پنجشنبه را استصحاب کنید برای روز شنبه و حال اینکه تخلل بین پنجشنبه و شنبه نقیض عدم اسلام ولد که اسلام الولد باشد این تخلل پیدا کرده دیگر نمیتوانید. حرف آقای آخوند این است نه اینکه یقین ما و شک ما اینها زمان حدوثشان را نمیدانیم و شک داریم که ما شک داریم یا شک نداریم؟ این فرمایش ...
س: ؟؟؟ شک در شک را میفرمود جایز است ....
ج: حالا آن حرف دیگری است، بله آن اشکال، حالا آن یک حرف دیگری است که حالا این آقای خوئی اینجا اینجوری فرموده.
پس بنابراین بله در باب صلاة گفتیم در باب صلاة خود عروه مطرح کرده، البته عدهای هم آنجا قبول ندارند که توی عروه هست که گاهی انسان تردد برایش پیدا میشود که من ظنِ مثلاً دارم یا مظنه ندارم، شک مثلاً بین سه و چهار میکند تروی میکند برایش یک حالتی پیش میآید که نمیفهمند ظن به این دارد که سه رکعت خوانده یا ظن به این ندارد، این توی عروه مطرح است ولی خب خیلی از محشین هم آنجا گفتند معنا ندارد، انسان وقتی به نفس مراجعه میکند حالت نفسانی بر انسان روشن است که یا مظنه داری یا نداری، دیگر شک دارم معنا ندارد. خب للکلام تتمةٌ برای جلسهی بعد.