1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
مقدمه:
بحث در صورت سوم بود در موردی که حادثین مجهولی التاریخ باشند. صورت سوم این بود که اگر ما دوتا حادث مثلاً داریم و اثر مترتب است بر اینکه یکی از حادثها اینچنین صفت را داشته باشد که در زمان حادث آخر نباشد. حادثی مثلاً به عنوان الف و حادثی به عنوان باء داریم، حادث الف در شرع اثری بر او مترتب شده در صورتی که این الف این چنین صفت را داشته باشد و متصف باشد به اینکه در زمان باء وجود نداشته باشد. در اینجا آیا ما میتوانیم با استصحاب عدم بیاییم اثر را بار کنیم آثار را بار کنیم أم لا؟ که گفتیم که سهجور اینجا استصحاب قابل تصور هست.
یکی اینکه بیاییم بگوییم این مجموعهی صفت و موصوفت را استصحاب بکنیم، بگوییم الف در زمان قبل این حالت را داشت این نعت را داشت این صفت را داشت که در زمان باء نبود حالا هم نیست. این گفتیم آقای آخوند فرمودند این حالت سابقه ندارد پس استصحاب در این جاری نمیشد، ما چه وقتی بوده که الف را داشتیم و میدانیم متصف بوده است به اینکه در زمان حادث قبل نبوده، حادث آخر نبوده است. بنابراین رکن استصحاب که یقین سابق باشد متنفی است.
آیا اینجور میتوانیم استصحاب بکنیم بگوییم خب الان که وجود این حادث را یقین داریم، الف را میدانیم الان حادث است قبل از وجودش وجود نداشت در زمان باء، الان هم کما کان؛ با این استصحاب میتوانیم موضوع حکم را که آن عدم نعتی باشد اثبات کنیم؟ این هم گفتیم که نمیشود چون این مثبت است. با آن عدم بخواهیم عدم نعتی را اثبات کنیم بگوییم پس این حادث متصف است به اینکه در زمان حادث آخر نیست این هم جاری نمیشود چون اصل مثبت است.
اما اگر اثری بر این بار باشد که اگر الفی که اینچنین است نبود فلان حکم وجود دارد؛ این بله اشکالی ندارد، اگر در شرع حکمی اینجوری بار شده بود که اگر حادث متصف به اینکه در زمان فلان حادث نیست، نبود این یک حکمی را دارد، خب این اشکالی ندارد این استصحاب ما اینجا جاری میکنیم، میگوییم قبلاً که این حادث وقتی نبود این حادث با این وصف هم نبود، چون وصف اتصاف به هرچیزی ولو امر عدمی باشد آن وصف، احتیاج به ثبوت موضوع دارد، وقتی این موضوع نبود خودش نبود قهراً اتصاف به عدم فلانش هم نبود، پس حالا هم کماکان است، این استصحاب بلااشکال است و خلافاً لِ آقای آخوند که این هم فرموده اشکال دارد موردی برای استصحاب نیست، نه خلافاً لِ نظر شریف ایشان و اینجا استصحاب جاری است و کأنّ ایشان در نظر شریفش خلط شده است بین اینکه یک امر وجودی بخواهد متصف بشود یا اینکه نه عدم اتصاف مورد نظر ما باشد. اتصاف موضوع میخواهد اما عمد الاتصاف آنکه موضوع نمیخواهد، وقتی نبوده، عدم الاتصاف هم تحقق داشته خودش نبوده نبود خودش تحقق داشته عدم اتصافش هم تحقق داشته. پس بنابراین حالت سابقه وجود دارد استصحاب میکنیم.
نکته:
منتها این استصحاب در جایی است که معارض نداشته باشد یعنی ارکان استصحاب در خودش فی نفسه تمام است منتها اگر همانطور که الف در صورتی که این چنین صفت را داشته باشد در زمان با نباشد این یک اثری بر آن مترتب هست، اگر این نباشد، اگر آن طرف هم همینجور باشد باء هم همینجور باشد خب اینجا در صورتی که علم اجمالی داشته باشیم به اینکه یکی از این دوتا تحقق دارد قهراً تعارض میکنند چون یکی از این استصحابها خلاف واقع هست و حالا ما نمیدانیم کدام خلاف واقع است، بنابراین تعارض میکنند تساقط میکنند. اما اگر نه علم اجمالی نداشته باشیم؛ خب اشکالی ندارد، این هردوی اینها ممکن است نه آن محقق باشد نه این محقق باشد به اینکه هردو مقارن باشند. خب اشکالی ندارد پس بنابراین استصحاب جاری میشود. این دو صورتی که الان عرض کردیم برای این عرض کردیم که در کتاب شریف مصباح الاصول و اینها دیگر در این صورت به این دو جهت توجه نکردند، ولو در آن قبلی توجه کردند در اینجا لابد به وضوحش واگذار کردند و این که در قبل گفته شده بود میگوید این صورت هم همانطور است.
س: ....
ج: آقای آخوند فرمود لا مورد للاستصحاب دیگر هیچ استصحابی در اینجا جاری نمیشود همهی أشکالش.
س: ...
ج: حالا اگر درست است بله، اگر نگوییم آن بله، یعنی حرف مرحوم آقای خوئی و الان درست است فرمایش ؟؟؟
صورت چهارم:
صورت چهارم این است که ما دوتا حادث داریم در تقدم و تأخر این دو حادث شک داریم، بحثمان این است دیگر در وقتی این حادث را با آن میسنجیم نمیدانیم کدام مقدم است کدام مؤخر است، آن را با این میسنجیم نمیدانیم کدام مؤخر است کدام مقدم است. دوتا حادث داریم الف و باء که حالاتشان را نمیدانیم ولی در شرع میبینیم بر این حادث اثری بار شده «اذا لم یکن فی زمان الحادث الاخر» نه اتصاف توی آن نیست، این حادث باشد در زمان حادث آخر نباشد همین، این فلان اثر را دارد. آیا ما در اینجا میتوانیم استصحاب جاری کنیم أم لا؟
شیخ اعظم قدسسره در رسائل فرموده در این صورت استصحاب فی نفسه جاری است، ارکان استصحاب متوفّر است فراهم است، یقین سابق وجود دارد، شک لاحق هم وجود دارد یعنی به این بیان میگوییم این حادث، این الف که الان بالوجدان میبینیم هست، قبلاً هم قبل از اینکه هردوی این حادثها پدید بیایند خب نبود در زمان دیگر، الان وجودش را احراز کردیم بالوجدان مثلاً الف وجود دارد. آیا آن عدم وجودش در زمان دیگری که قبلاً یقین داشتیم به آن، این از بین رفته یا نه؟ استصحاب بقاء آن حالت را میکنیم و چون اتصاف هم نمیخواهیم با این اثبات کنیم مثبتیتی لازم نمیآید. این هست الف الان هست وجود دارد، از آن طرف آیا این در زمان دیگری وجود داشته؟ وجود دارد یا ندارد؟ میگوییم قبلاً که در زمان آخر وجود نداشت آن وقتی که نبود آن هم نبود حالا هم همانطور است. پس بنابراین بحسب ذات، بحسب نفس این استصحاب که نگاه میکنیم در مورد الف یا در مورد باء، هرکدام که حساب میکنیم میبینیم ارکان استصحاب در آن تمام است. بله اگر یک جایی این استصحاب مبتلای به معارض شد آنجا جاری نیست، مثل اینکه الف این اثر را دارد که اگر الف بود و الف در زمان باء نبود، در زمان حدوث باء نبود و باء هم بود و در زمان الف نبود. خب اینجا چون علم اجمالی داریم به اینکه بالاخره یکی از اینها در زمان دیگری مثلاً هست اینجا استصحاب جاری نمیشود معارضه میکند، اما اگر چنین مشکلی نبود فی ذاته جریان استصحاب لا بأس به. این فرمایش شیخ اعظم.
مرحوم محقق خراسانی رحمة الله علیه هم در حاشیهی بر رسائل و هم در کفایه ایشان فرموده است که نه، اصلاً مقتضی برای جریان استصحاب وجود ندارد، چون ارکان استصحاب تمام نیست نه اینکه بگویید ذاتاً هست، ذاتاً مجرای برای استصحاب وجود دارد اگر مانعی من التعارض بود آنوقت جاری نمیشود، نه، اصلاً کلاً جاری نمیشود فلذا در جاهایی که اثر هم مال یکیشان باشد و دیگری اصلاً اثر نداشته باشد که باب معارضه بخواهد پیش بیاید باز هم میگوییم جاری نمیشود این صورت چهارم.
س: ...
ج: با کی؟ با کان تامه؟ این لیس تامه است لیس تامه، این هست و در زمان او نیست، لیس تامه است.
س: ...
ج: اثر مال عدم است دیگر، صورت یک و دو اثر مال وجود بود، صورت سه و چهار مال عدم است منتها سه عدم نعتی چهار عدم محمولی، این نبودن این همین، نه نبودنی که وصف است.
خب پس بنابراین در این بحث، بزرگان در دو مقام بحث کردند بخاطر این اختلافی که بین شیخ اعظم و محقق خراسانی پدید آمده قهراً دیگر ابحاث در دو مقام مورد بحث قرار گرفته.
مقام اول این است که آیا اصلاً مقتضی برای جریان استصحاب هست یا نیست؟ مقام دوم این است که بعد از اینکه اگر اثبات شد که متقضی وجود دارد حالا در کجاها استصحاب جاری است کجاها استصحاب جاری نیست بخاطر توجه به موانع. فلذا ما هم انشاءالله در دو مقام بحث میکنیم.
مقام اول:
مقام اول اینکه آیا مقتضی جریان استصحاب هست یا مقتضی نیست؟ اینجا از معرکة الآراء در اصول است که ابحاث خیلی طویله و فراوان در اینجا وجود دارد که حالا ببینیم چه مقدار خدا توفیق میدهد که بحث کنیم.
نظر آخوند قدس سره:
آقای آخوند قدسسره در کفایه و همچنین در حاشیه در مقام استدلال برای اینکه اینجا متقضی وجود ندارد، رکن استصحاب وجود ندارد عباراتی دارند که به تعبیر بعضی از أعلام میگویند مغلق است و اینکه مطلب از او استخراج بشود و انسان ببیند چی میخواهد ایشان بفرماید فرمودند که ابهام دارد فلذا تفاسیر متعدد از أعلام برای کلام ایشان شده، شاید چهار پنجتا تفسیر که آقای آخوند این است مقصودش، آن است مقصودش شده برای کلامشان. حالا ما به اینکه کلام ایشان چی هست خیلی برای ما مهم نیست، آن تفسیرهایی که گفته میشود کل واحدٍ یک دلیل برای مدعا است حالا آقای آخوند فرموده باشد یا نفرموده باشد، با عبارت آقای آخوند جور دربیاید یا جور درنیاید خود این، آن وجوه را فلذا باید متعرض بشویم که خودش وجهی است بریا اینکه بگوییم مقتضی برای جریان استصحاب وجود ندارد.
تقریر اول:
اما ابتداءاً حالا آن چیزی که قبل از اینکه ببینیم أعلام چه فرمودند و اینها، ما خودمان لو کنّا و عبارات کفایه ببینیم ما خودمان چی میفهمیم از کفایه؟ اول این را طرح میکنیم که آقای آخوند میخواهند این را شاید بفرمایند و شاید که یعنی بحسب ظاهر کلام ایشان شاید هم نمیگویم ظاهر کلام همینی است که حالا میخواهیم عرض بکنیم. این فرمایش ایشان مبتنی بر دو مقدمه یا سه مقدمه است.
مقدمه اول:
مقدمهی أولی این است که ما از ادلهی استصحاب که «لا تنقض الیقین بالشک» باشد از همین جملهی مبارکهی «لا تنقض الیقین بالشک» استفاده میکنیم که شرط جریان استصحاب این است که زمانی که شک ما متعلق به اوست باید متصل باشد به زمانی که یقین ما مرتبط با اوست، دقت کنید چهجور دارم عرض میکنم، زمانی که شک ما مرتبط به اوست نه زمان شکمان، زمانی که شک ما مرتبط به اوست. مثلاً ما الان توی پاییز داریم زندگی میکنیم درست؟ اگر ما الان شک داشته باشیم که بهار امسال وضعش چهجوری است؟ خب شک ما الان ظرف وجود این شک در نفس ما در چی هست؟ در پاییز است اما این شک ما مرتبط به چی هست؟ به بهار است که آیا در بهار وضعیت چهطور است؟ بارندگی چطور است؟
حالا فرمایش آقای آخوند این است که از این «لا تنقض الیقین بالشک» ما استفاده میکنیم که باید آن زمانی که شک ما مرتبط به اوست با آن زمانی که یقین ما مرتبط به اوست اتصال داشته باشد و الا اگر اتصال نداشته باشد لا تنقض نقض صادق نیست که شارع بیاید نهی بفرماید. مثلاً در مثال اگر ما روز پنجشنبه میدانیم فلان چیز پاک بوده، طاهر بوده، این فرش پاک بوده، این طاهر بوده. روز جمعه شک میکنیم که الان پاک است یا پاک نیست، خب یقین ما زمانش چی هست؟ به چه زمانی متعلق است؟ به پنجشنبه، طهارت این شیء در پنجشنبه. بعد شک ما مرتبط به چیست؟ به این است که آیا در روز جمعه یک حادثهای پیش آمده که این از پاک بودن بیرون برود و نجس بشود متنجس بشود أم لا؟
خب زمانی که شک ما به آن مرتبط است جمعه است، زمانی که یقین ما به آن مرتبط است پنجشنبه است، جمعه با پنجشنبه اتصال دارد، اینجا اگر ما روز جمعه آثار طهارت را بار نکنیم میگویند که شما دست از یقنت برداشتی نقض کردی یقینت را به شک. چون شک داری آن آثار یقین را بار نمیکنی، این نقض یقین به شک صادق است و نهی اینجا را شامل میشود. اما اگر ما پنجشنبه میدانیم اینجوری است، شنبه شک داریم شنبه وضعش چهطوری است ولی نسبت به جمعه یقین داریم به اینکه نجس شده ولی شنبه حالا میدانیم این حالا مطهری به آن وارد شد که حالا پاک بشود یا نه؟ خب باز هم شک در طهارت و نجاستش داریم اما این زمان دیگر منفصل است از پنجشنبه، اینجا استصحاب جاری نمیشود این نقض یقین به شک نیست بلکه اینجا باید ما استصحاب حالت جمعه را بکنیم و دست از برداشتن حالت پنجشنبه نقض آن نیست بلکه آن نقض آن به یقین آخری است که جمعه برایمان پیدا شده. پس بنابراین این فرمایش آقای آخوند قدسسره هست که میفرماید آن زمانی که یقین به آن مرتبط است با زمانی که شک به او مرتبط است این دوتا باید متصل بهم باشند و تخلل زمان آخری بین این دوتا زمان نشده باشد. این مقدمهی أولی است که ایشان از «لا تنقض الیقین بالشک» استفاده کرده.
س: ؟؟؟ اتصال هم شرط است؟
ج: بله چون اگر حالا بعد عرض میکنیم حالا بله شرط است چون و الا نمیدانیم تقض شده یا نه؟
مقدمه دوم:
مقدمهی ثانیهی ایشان این است که در این مورد چهارم ما این اتصال برایمان روشن نیست و شک داریم در آن، چرا؟ چون نکتهی اصلیِ در نظر آقای آخوند این است که ما شک داریم که آیا این عدم الف در زمان حدوث باء این بوده است؟ هست یا نیست؟ خب الان شما یک زمانی دارید که میدانید عدم الف و عدم باء در او تحقق داشته، نه الف وجود داشته نه باء وجود داشته، پس این یک حالت سابقهی عدم را شما علم دارید، حالا این عدم که قبلاً بوده آیا در زمان الف را نگاه میکنی آیا این عدم الفِ در زمان وجود باء بوده است یا نبوده است؟ خب اینجا اگر حدوث الف قبل از حدوث باء باشد درواقع و نفس الامر اینجا زمانی که یقین ما تعلق به او دارد با زمانی که شک ما به او تعلق دارد دیگر اتصال ندارد.
اگر درواقع اینجوری باشد که اول باء بوجود آمده باشد بعد الف بوجود آمده باشد، اگر اینچنین باشد خب پس بنابراین وقتی نگاه میکنیم به زمان الف، زمان الف کنار زمان یقین ما نیست، کنار آن زمانی که یقین ما متعلق به او بوده است نیست؛ ولی اگر زمان حدوث این آخر اگر زمان حدوث باء کی باشد؟ مقدم باشد و الف بعد بوجود آمده باشد، پس بنابراین اگر این باشد خب بله اینجا این اتصال وجود دارد. بنابراین مقدمهی ثانیهی ایشان این است چون این دو حادثها تقدم و تأخرهایش را ما نمیدانیم و در یک فرض اتصال وجود دارد، در یک فرض اتصال وجود ندارد پس بنابراین ما نمیدانیم اتصال هست یا اتصال نیست؟ این هم مقدمهی دوم.
مقدمه سوم:
مقدمهی سوم فرمایش ایشان این است که تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل عند الکل باطل است حتی آنهایی که میگویند تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی مخصص اشکال ندارد اما در شبههی مصداقیهی خود دلیل میگویند چی هست؟ میگویند باطل است. مثلاً اگر مولا گفت اکرم کل عالم بعد یک دلی منفصلی آمد گفت لا تکرم الفاسق من العلماء، ما زید را شک داریم زید عالم را شک داریم فاسق هست یا فاسق نیست، اینجا محل کلام است بعضیها میگویند تمسک به اکرم کل عالم در آن جایز است بعضی میگویند جایز نیست. اما اگر گفت اکرم العالم العادل و ما الان شک داریم که این آقای زید، زیدِ عالم عادل هست یا عادل نیست همه میگویند به اکرم کل عالم العادل نمیشود تمسک کرد، تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل جایز نیست.
و در ما نحن فیه اینجور است ما از دلیل خارج نفهمیدیم از ادلهی استصحاب که باید اتصال زمان شک یعنی زمانی که شک ما متعلق به اوست با زمانی که یقین ما متعلق به اوست باید متصل باشد ما از خارج نفهمیدیم از کلمهی نقض استفاده کردیم که داخل خود دلیل است. بنابراین اینجا نمیتوانیم به «لا تنقض الیقین بالشک» استدلال بکنیم. این حاصل فرمایش محقق خراسانی قدسسره هست.
حالا عبارتشان را هم بد نیست که عرض کنیم. ایشان یک عبارتی در متن دارند یک عبارتی هامش کفایه دارند مفاد همهی این فرمایشات همینی است که عرض کردیم. فرموده است «و كذا فى ما كان مترتباً على نفس عدمه فى زمان الآخر واقعاً» اگر اثر مترتب باشد بر عدم آن حادث در زمان دیگر، مثلاً در آن مثالی که میزدیم اثر مترتب است بر اینکه این اسلام ولد در زمان موت والد نباشد، اسلامش قبل باشد، در زمان موت او، اینجور نباشد که در زمان موت او و همزمان با او مثلاً بشود مسلم، باید از قبل مسلم باشد تا بتواند ارث ببرد. اینجا «و ان كان على يقين منه في آن قبل زمان اليقين بحدوث احدهما» اگر چه این مستصحب بر یقین است به این عدم در زمان، در آنی که قبل از یقین به زمان حدوث یکی از این دوتا باشد یعنی آن زمانی که هنوز یقین نکرده بود که یکی از دوتا حادث شده خب در آن زمان که نه الف بود نه ب بود خب آن زمان یقین دارد عدم آن را در زمان دیگری.
حالا چرا استصحاب جاری نمیشود؟ «لعدم احراز اتصال زمان شكه» زمان شکش کی هست؟ کجاست؟ این شک مرتبط به چی هست؟ «و هو زمان حدوث الآخر بزمان يقينه» این زمان شکش متصل به زمان یقین نیست، چرا؟ «لاحتمال انفصاله عنه باتصال حدوثه به» چون احتمال دارد انفصال زمان شکش از زمان حدوث آخر به سبب اتصال حدوث این الف و این حادث به همان زمان یقین. پس بنابراین وقتی که اینطور شد وقتی که حدوثش متصل به زمان عدم باشد خب آن عدم از بین رفته دیگر، تبدیل به وجود شده، پس چطور شما آن عدم را میخواهید استصحاب کنید؟ اگر الف اول بوجود آمده باشد بعد باء بوجود آمده باشد آن عدمی که یقین داشتید قبل از وجود هردوی اینها بود خب آن عدم نقض شد، آن عدم نقض شد و موجود شد آن شیء، پس بنابراین وقتی موجود شد دیگر آن عدم را بخواهی بیاوری در زمان باء که بعد از این هست اتصال زمان یقین به شک نشده بود. این حاصل فرمایش ایشان است.
ان قلت:
بعد ایشان یک إنقلتی کأنّ اینجا طرح میکنند و آن این است که ما وجداناً وقتی که میبینیم که یک زمانی این الف نبوده، خب به خود زمانها که نگاه میکنیم اینجا را نگاه میکنیم شک داریم که این عدم به وجود تبدیل شده یا نه، به این قسمت نگاه میکنیم شک داریم آن عدم به وجود تبدیل شده یا نه، به آن قسمت نگاه میکنیم شک داریم آن عدم به وجود تیدیل شده أم لا؟ خب به این زمانها که نگاه میکنیم وجداناً میبینیم در همهی اینها ما شک داریم دیگر و اینها همه متصل، این زمانها همه متصل به زمان یقینمان است، یعنی از زمان یقینمان وقتی به این طرف نگاه میکنیم هر آنی که نگاه میکنیم در آن واقعاً شک داریم که آن عدمِ تبدیل به و جود شده یا نشده؟ پس چرا شما میگویید اتصال ندارد؟
قلت:
جواب میدهند همان جوابی که در هنگام تقریر عرض کردیم. جواب این است که اثر که نرفته به عدم در این زمانها، عدم در چی؟ در زمان حادث آخر، آن اثر دارد. این، نه خود این زمانها فی نفسه، بلکه عدم الف در زمان حدوث باء این اثر دارد. عدم الف در زمان حدوث باء این اثر دارد. آیا اگر حدوث باء کنار قبل از الف باشد، قبل از او حادث شده باشد این اتصالِ هست، اما اگر باء بعد از الف حادث شده باشد پس بنابراین الف آمده و بین آن عدمِ زمان اول و بین این باء این الف فاصله شده و اتصال از بین رفته. پس بنابراین باید این را توجه کنید کسانی که خیال کردند اینجا و انقلت زدند به اینکه نه این زمانها را که نگاه میکنیم همه واقعاً شک در آن داریم به عمود زمان که نگاه میکنیم واقعاً شک داریم و در اثر این گفتند اتصال حاصل هست آقای آخوند میفرمایند این بخاطر این اشتباه است که ما زمان بیقید را اینجا در نظر نداریم، چون در شرع فرض این است که اثر رفته روی چی؟ رفته روی این حادثی که نبوده است، این حادثی که نمیباشد یا نبوده است در زمان حادث آخر، پس شک ما متعلق است به چی؟ به اینکه آیا در زمان حادث آخر این وجود داشته است یا وجود نداشته است.
بنابراین بخاطر این جهت ایشان میفرمایند که این استصحاب در اینجا جاری نمیشود، حالا چه آن دیگری هم این اثر را داشته باشد چه نداشته باشد به معارض ربطی ندارد. اصلاً ذاتاً این شرط که در مقدمهی أولی گفتیم در این موارد وجود ندارد. آنچه که ما از عبارت آقای آخوند دریافت میکنیم و استظهار میکنیم هم این مطلب است که بیان فرموده است.
تقریر دوم:
محقق خوئی قدسسره جور دیگری تقریر فرموده کلام آقای آخوند را، ایشان هم خب البته دوتا مقدمه از کلام آقای آخوند استخراج فرموده،
مقدمه اول:
مقدمهی أولی این است که باید اتصال داشته باشد زمان یقین به شک. از کجا؟ فرموده چون فاء، فرموده که «لأنّک کنت علی یقین من طهارتک فشککت» این فاء برای ترتیب است برای اتصال است، ثم برای تراخی است یعنی فاصله ممکن است بیفتد اما «فشککت» یعنی شکت متصل به یقینت بود، این مقدمهی أولی که البته من هذا لا اثر و لا کنایة و لا اشارة در کلام آقای آخوند. آقای آخوند دلیلشان این نیست، دلیلشان این است که نقض یقین به شک در اینجاها صادق نیست نه اینکه از فاء و تخلل فاء استفاده کرده باشند. اینجا فرموده است که «حيث شكّ في أنّ أيّهما مقدّم وأيّهما مؤخّر لم يحرز اتّصال زمان الشكّ بزمان اليقين و معه لامجال للاستصحاب حيث لم يحرز معه كون رفع اليد عن اليقين بعدم حدوثه بهذا الشكّ من نقض اليقين بالشكّ» کلمهی نقض را ایشان میخواهد بگوید، از کلمهی نقض استفاده میکند. محقق خوئی کلام ایشان را اینجوری توضیح دادند و تفسیر کردند که آقای آخوند مقدمهی أولی را از فاء استفاده کردند، بعداً هم اشکال میکنند بر همین اساس بر آقای آخوند اشکال میکنند. این مقدمهی أولی. حالا اتصال را از فاء ایشان گفتند آقای آخوند فهمیده و استظهار فرموده.
مقدمه دوم:
مقدمهی ثانیه این را قرار داده ایشان که باید زمان یقین شما به زمان شک شما متصل باشد، زمان یقینتان به زمان شک متصل باشد، چون فرموده چی؟ «کنت علی یقین فشککت» خود یقین و شک شما باید متصل بهم باشد و چون در این موارد در اثر اینکه ما نمیدانیم کدام مقدم است کدام مؤخر است، الف و ب الان الف را که حساب میکنیم اگر الف جلو باشد ب بعد باشد متصل نیست، اگر ب اول باشد الف بعد باشد متصل است و چون نمیدانیم پس زمان یقین ما به شک ما متصل نیست. ایشان اینجوری فلذا بعداً اشکال میکنند که کی گفته که در باب استصحاب که لازم نیست یقین و شک با هم متصل باشند که. یعنی آن یک زمان باشد آن یک زمان دیگری باشد، این به آن متصل باشد زمان اول یقین باشد زمان بعد شک باشد، نه، حتی گاهی ممکن است باید مع باشند، اصلاً یقین بر شک مقدم نباشد. همین الان من یک مرتبه توجه به یک چیزی میکنیم یقین پیدا میکنم این قبلاً اینجوری بوده و الان نمیدانم چهجوری است؟ زمان یقین و شک من الان مع است، اشکالی ندارد. اگر در روایت هم فرموده است که این بحسب غالب است چون غالباً برای افراد اول یقین حاصل میشود بعد شک حاصل میشود حضرت فرمودند «لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت» و الا این دخالتی ندارد، این فرمایش ایشان است. خب آنجوری که ما عرض کردیم از عبارت آقای آخوند اصلاً ایشان نمیخواهد بگوید یقین و شک، یعنی این دوتا صفتها صفت یقین و صفت شک در نفس من باید متصل باشند، نه، ممکن است این یقین شما و شک شما اینها اتصال هم نداشته باشند یا اتصال داشته باشند یا مع باشند، حرف ایشان این است که آن چیزی که یقین من به او متعلق است آن زمانی که یقین من به آن متعلق است با آن زمانی که شک من به آن متعلق است آن زمانها باید اتصال داشته باشند. حالا یقین من میخواهد اتصال داشته باشد میخواهد نداشته باشد، میخواهد یکیاش جلو باشد یکیاش عقب باشد، میخواهد مع باشد، آنکه فرمایش آقای آخوند است این است. انشاءالله و للکلام تتمة که برای شنبه انشاءالله.