« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیه دهم مصباح الاصول

موضوع: تنبیه دهم مصباح الاصول

مقدمه:

بحث رسید به تنبیه دهم به حسب ترتیب مصباح الاصول. در تنبیه دهم راجع به دو امر بحث فرمودند. بحث اول این هست که آیا علم یا اطمینان به انتقاض حالت سابقه فی الجمله آیا مضر به جریان استصحاب هست یا نه؟

و مسأله دوم این است که اگر ما در خصوصیت آن انتقاض از این که متقدم بوده، متأخر بوده یا حادث هست یا حادث نیست، یعنی حدوث دارد یا نه، شک کردیم آیا به واسطه استصحاب می‌توانیم آن خصوصیت را، آن صفت را احراز کنیم أم لا؟

توضیح مطلب این هست که نسبت به امر اول ما تارةً حالت سابقه‌ای که یقین به آن داشتیم در گذشته، تارةً شک می‌کنیم که آیا آن حالت سابقه ادامه دارد یا ندارد. حالا چه امر وجودی باشد چه امر عدمی باشد. مثلاً عدالت زید برای ما محرز بود سابقاً، الان شک می‌کنیم که این عدالت منتقض شده، از بین رفته یا نه؟ استصحاب می‌کنیم آن عدالت و آثار عدالت را بار می‌کنیم. یا یک امری حادث نبوده مثلاً شخص متوضئ نبوده، متطهر نبوده، حالا می‌خواهد نماز بخواند شک می‌کند آن عدم توّضی، عدم طهارت باقی است یا باقی نیست، احتمال می‌دهد وضو گرفته باشد، غسل کرده باشد، این جا هم استصحاب آن عدم توضی، عدم طهارت می‌کند. این موارد که ما علم به انتقاض نداریم، فقط احتمال انتقاض حالت سابقه را می‌دهیم. این جاها مسلّم استصحاب جاری است و لاریب و لاشک فیه، اگر سایر شرایط موجود باشد از این حیث مشکلی ندارد.

و لکن مواردی است که می‌داند حالت سابقه منتقض شده اما فی الجمله، خصوصیاتش از هر نظر که چه وقت بوده و چه زمانی بوده برای او روشن نیست. مثلاً می‌داند این آب یک زمانی کر نبود، بعد فهمید این کر شده اما نمی‌داند؛ مثلاً روز جمعه فهمید که این کر هست اما نمی‌داند که این انتقاض و تبدیل شده عدم کر به کر چه وقت بوده؟ پنج‌شنبه بوده، چهارشنبه بوده یا همین روز جمعه بوده؟ پس بنابراین این جا شخص بین دو یقین قرار دارد؛ یکی یقین سابق که می‌داند کر نبوده، یکی هم یقینی که بعد برای او پیدا شده که می‌داند آن حالت سابق منتقض شده. بین الامرین؛ بین آن زمانی که یقین دارد این عدم کریت وجود داشته است و این زمانی که می‌داند و قدر متیقن از انتقاض است که بالاخره روز جمعه که دارد می‌بیند، می‌بیند آب از نظر وزن یا از نظر مساحت می‌بیند کر است، پس بنابراین این جا علم دارد که این حالت منتقض شده، اما این فترت ما بینهما؛ چهارشنبه، پنج‌شنبه، قبل و این‌ها نمی‌داند. آیا این علم به انتقاض فی الجمله این جا مانع می‌شود از جریان استصحاب، یا این که این جا هم مثل آن جایی است که اصلاً علم به انتقاض ندارد، فقط احتمال انتقاض را می‌داد؟ این یک بحث.

بحث دیگر این است که در همین جا اگر در صفت این انتقاض، حالا همین کریتی که روز جمعه می‌داند حاصل شده،‌ یعنی وجود دارد، نمی‌داند این کریت متأخر از ازمنه قبل است یا نه، در ازمنه قبل هم بوده مثلاً پنج‌شنبه هم بوده؟ و یا این که نمی‌داند متأخر از حالت قبل است یا نه؟ بر او مشکوک است. یا نمی‌داند این کریّت حادث یوم الجمعه هست، حدوثش یوم الجمعة است یا نه حدوثش قبل بوده؟ این حالات را هم شک دارد. این هم بحث دوم است.

نظر معمول فقهاء:

معمول فقهاء من الشیخ الاعظم قدس‌سره در فرائد و بعد مرحوم آقای آخوند در کفایه و هم‌چنین آقای نائینی، بزرگان دیگر تا مصباح الاصول، این بزرگان و خود حضرت امام رحمة الله علیهم اجمعین، این‌ها آن بحث دوم را این جا خیلی برجسته کردند. بحث اول را به یک عبارت کوتاه گذشتند از آن که بله آن جا استصحاب جاری می‌شود. بحث دوم را خیلی برجسته کردند و راجع به آن بیانات مفصله‌ای دارند.

نظر شهید صدر:

مرحوم شهید صدر قدس‌سره نکته‌ای دارند در این جا و حق هم ظاهراً با ایشان است. ایشان می‌فرمایند به این که آنچه که در این تنبیه باید در آن بحث بشود همان امر اول است در حقیقت، نه امر ثانی. چون امر ثانی همان طور که یظهر ان شاء‌الله، مربوط می‌شود به این که مثبتات استصحاب و امارات و اصول حجت است یا حجت نیست، و این خب بحث آن قبلاً شد. این یکی از صغریات آن است، یکی از تطبیقات آن بحث است. دیگه دو مرتبه بیایید یک تنبیهی مفصلاً برای بعض تطبیقات آن بحث طرح بکنیم جا ندارد. که حالا بعداً‌ روشن خواهد شد که این چطور در ذیل آن بحث قرار می‌گیرد. آن که این جا ما باید از آن صحبت بکنیم و مرحوم آقا ضیاء هم قدس‌سره توجه به این امر تا یک حدودی فرمودند البته بعد وارد آن بحث دوم شدند به طور تفصیل همین است که آیا این علم به انتقاض حالت سابقه مضر به استصحاب هست یا نیست؟ این را باید باز بحث بکنیم. اما با این استصحاب و با استصحاب آیا می‌شود عنوان تقدم، تأخر، تقارن که متأسفانه تقارن هم در کلمات معمولاً نیامده. فرقی نمی‌کند تقدم، تأخر، تقارن. این‌ها را هم می‌شود با استصحاب اثبات کرد یا نه؟ خب این یک بحثی است که در... بحث ثانی است که این جا بحث شده و البته عرض کردیم این از فروعات و تطبیقات آن تنبیه گذشته یعنی تنبیه هشتم به حسب تربیت ما که در باره اصل مثبت بود باید آن جا بحث می‌شد.

خب حالا برگردیم به خود بحث. اما بحث اول که بحث اصیل در مقام هست؛‌ آیا این مضر است یا مضر نیست؟ دو وجه بدواً به ذهن می‌آید برای مضر بودن.

وجوه مضر بودن علم به انتقاض حالت سابقه:

وجه اول:

وجه اول این هست که تمام ادله استصحاب؛ صحاح زراره که مهم‌ترین ادله استصحاب هست، در تمام آن‌ها مواردی است که شک سائل در این بوده که آیا حالت سابقه منتقض شده یا نه؟ همین. نه این که علم دارم منتقض شده، زمانش را نمی‌دانم. همه‌اش همین طور است. مثلاً در صحیحه أولای زاره سؤال کرده که من وضو داشتم بعد خفقه و خفقتانی برای من پیش آمد، یک حالتی برای من پیش آمد شک کردم با این حالت آیا خوابم برده یا نه و در اثر این آن وضو باطل شده یا باطل نشده است؟ خب این جا پس شک در چی دارد؟ شک در اصل انتقاض دارد نه این که انتقاضی را می‌داند می‌گوید وقت آن را نمی‌دانم. و هم‌چنین سایر روایات صحاح زراره، آن جا هم همین است. لباسم پاک است بعد خونی پاشیده یا دم رعافی بوده، نمی‌دانم. باز در این موارد، همه‌اش همین است که شک در انتقاض دارم که آن حالت طهارت خبثیه سابق باقی است یا باقی نیست؟

روایت باب... در صوم هم وارد بود که شک می‌کند ماه رمضان وارد شده یا وارد نشده، یا شوال وارد شده یا وارد نشده، خب در همه آن‌ها هم همین است که آن شعبان نمی‌دانیم ادامه دارد یا ندارد. رمضان ادامه دارد یا ادامه ندارد. همه این‌هایی که نگاه می‌کنیم، این روایات متعدده، موارد این‌ها، مواردی است که شک در انتقاض حالت سابقه هست بدون علم یا اطمینان به تحقق انتقاض. چون تمام آن روایات این چنین است، ممکن است گفته بشود که پس جواب امام علیه‌السلام اطلاق پیدا نمی‌کند. چون قدر متیقن در مقام تخاطبش آن جاهایی است که علم به انتقاض ندارد، بلکه فقط احتمال انتقاض را می‌دهد. این یک تقریب برای اضرار. طبق مسلک محقق خراسانی رضوان الله علیه در کفایه، و هم‌چنین بزرگانی که تابع ایشان هستند مثل مرحوم مظفر در اصول‌ الفقه، این‌ها که می‌گویند قدر متیقن در مقام تخاطب مضر به انعقاد اطلاق هست، این شبهه قوی می‌شود در این جاها.

جواب:

جوابی که از این شبهه هست خب یک جواب مبنایی است دیگه. جواب مبنایی این است که متقین در مقام تخاطب را مانع از انعقاد اطلاق نمی‌دانیم و العبرة بعموم الوارد و اطلاق الوارد لا بخصوصیة المورد. به خصوص که در این روایات ما یک خصوصیتی هم وجود دارد که امام در مقام تعلیل آمده‌اند «لأنّک کنت علی یقینٍ من طهارتک و لاینبغی أن تنقض الیقین بالشک» این‌ها یک کبرای کلی دارد می‌فرماید. این کبرای کلی اختصاص ندارد به آن جایی که اصلاً علم به انتقاض ندارد که البته این قدر متقین و مسلّم آن است. چون مورد سؤال سائل هست، معنا ندارد مورد سؤال سائل مراد امام نباشد ولی در عین حال، خب بله این در مثالی که زدیم درست است جمعه می‌داند این عدم کریت به کریت رسیده، یعنی روز جمعه کر است ولی بالاخره از بین زمان قبل که یقین داشته کر نیست تا روز جمعه، بالاخره شک دارد دیگه که این کرّ هست یا کرّ نیست. این شک در این مقطع وجود دارد نسبت به این مقطع. بنابراین «لاتنقض الیقین بالشک» و امثال این تعبیرات «الیقین لایدخله الشک» که در بعض روایات دیگر بود، این می‌تواند شامل بشود این شک در این مقطع را، و آن علم به انتقاض یا اطمینان به انتقاض قهراً مانع این شمول نیست. بله واقعاً طبق مسلک آقای آخوند نسبت به بعض روایات حداقل این شبهه شبهه قوی‌ای هست.

وجه دوم:

و اما وجه دومی که اشاره به آن شده در کلام محقق عراقی قدس سره در نهایة الافکار این است که بگوییم در این مواردی که ما علم داریم فی‌الجمله به انتقاض، پس احتمال می‌دهیم این معلوم بالاجمال ما شاید توی روز پنج‌شنبه هم بوده، شاید چهارشنبه هم بوده، چون علم اجمالی داریم به این که بالاخره این یک زمانی حادث شده، پس ممکن است روز پنج‌شنبه باشد، ممکن است قبل باشد، ممکن است قبل باشد. این علم اجمالی ما به این که این انتقاض شاید آن موقع بوده، این مانع از جریان استصحاب حالت سابقه‌ای که متقین ما بوده است می‌شود. این هم شبهه دیگری است که ممکن است در مقام بشود.

جواب:

محقق عراقی قدس سره به حسب نهایة الافکار این جور جواب دادند؛ فرمودند درست است ما به این عنوان علم اجمالی داریم اما نسبت به تفصیلات، شک داریم. در همین مثال که مثلاً روز سه‌شنبه می‌دانست این آب کرّ نبوده، جمعه وقتی به این آب نگاه کرد دید کرّ است، پس آن عدم کرّیت سه‌شنبه قطعاً نقض شده. قدر متقین زمان نقض، همین جمعه‌ای است که دارد می‌بیند. اما آیا چهارشنبه، پنج‌شنبه تا همین روز جمعه، تا قبل از این که من رؤیت کنم، این مورد شک است. پس بنابراین آن علم اجمالی به این که در یکی از این قطعات زمانیه، آن عدم کریّت به کرّیت تبدیل شده، این منافات با این ندارد که وقتی به هر یک از این قطعات به تفصیل نگاه می‌کنیم ببینیم واقعاً شک داریم. و وقتی شک داریم پس بنابراین اطلاق لاتنقض الیقین بالشک {آن را} می‌گیرد. و ما وجهی برای رفع ید نداریم. بنابراین اگر کسی مثلاً در همین مثال ما قبل از جمعه مثلاً روز پنج‌شنبه یک لباس متنجسی را با این آب شسته، قهراً چون استصحاب بقاء عدم کریّت دارد، اگر به نحو کرّ با این آب تطهیر کرده، یعنی آن لباس را داخل این آب کرده، نتیجه آن استصحاب این است که هم این آب متنجس است، هم آن لباس طاهر نشده. چون استصحاب بقاء عدم کرّیت دارد. بله اگر به نحو آب قلیل تطهیر کرده باشد که یعنی آن آب را برداشته باشد ریخته باشد روی این، خب آن در شرایطی با خصوصیاتی می‌تواند لباس پاک باشد. این جوابی است که محقق عراقی قدس‌سره در نهایة‌الافکار بیان فرمودند.

س: حالت سابقه روز پنج‌شنبه، روز چهارشنبه است یا روز سه‌شنبه ؟؟؟

ج: نه، فرق نمی‌کند، می‌گوییم، چهارشنبه هم که استصحاب می‌کنیم می‌گوییم از آن سه‌شنبه که این کرّ نبود، همین طور کر نبوده تا پنج‌شنبه، تا جمعه.

س: چهارشنبه را هم می‌شود استصحاب کرد.

ج: بله، می‌شود استصحاب کرد اگر اثری برای چهارشنبه... مثلاً چهارشنبه لباسی با آن شسته می‌شود. اما این که ما استصحاب نمی‌کنیم چهارشنبه را. چون چهارشنبه که یقین سابق نداریم، یقین سابق ما مال سه‌شنبه است، مثلاً در این مثالی که ما زدیم. می‌گوییم سه‌شنبه این کرّ نبود، خب همین جور کرّ نیست در این زمان‌ها همین طور کرّ نبوده تا رسیدیم به جمعه.

س: ...

ج: نه، ببینید به توضیحٍ آخر این است که در این جا درسته ما فی‌الجمله می‌دانیم که این منتقض شده حالت سابقه، اما قضیه منفصله ما نمی‌توانیم تشکیل بدهیم بگوییم می‌دانیم روز جمعه منتقض است، این را می‌دانیم. روزهای دیگر غیر از جمعه را که بگذاریم کنار که می‌دانیم منتقض است علم اجمالی نداریم، محتمل است. چون مثل جایی است که علم اجمالی منحل می‌شود. یعنی جمعه می‌دانیم منتقض است. غیر از آن را نمی‌دانیم منتقض است.

س: ما در روز جمعه علم به انتقاض نداریم، علم به این داریم که این متنجس است به تنجیس یا به کریت. علم به وجود الکر داریم، این که کر شده است را علم نداریم، و الا که ؟؟؟

ج: نه، مقصود همین است نه این که مقصود...

س: و الا از تحت علم اجمالی خارج....

ج: فی‌الجمله گفتیم، فی الجمله. فی الجمله می‌دانم....

س: انتقاض را علم داریم نه انحلال، این انحلال فرض را از علم اجمالی خارج می‌کند. ما آنچه را که در روز جمعه می‌بینیم کر است، به کر شدن در روز...

ج: کرّ شدن نمی‌گوییم. نگفتیم این را. کرّ شدن نمی‌گوییم.

س: ... نه این که بگوید با مبنای من....

ج: نه، شما آخه. بیان اشکال و اضرار را باید درست توجه بکنیم که چی هست. بیان اشکال این است که ما می‌دانیم نقضی در این جا پیدا شده و آن عدم کریت در آن مثال به کریت تبدیل شده. این وجود الکریة نه حدوث الکریة، ولو در عبارت کفایه فرموده حدوث، آن بهتر بود که می‌فرمود ثبوت...

س: ...

ج: بله، ثبوت الکریة را روز جمعه می‌دانیم که قهراً پس روز جمعه حتماً آن حالت قبلی نقض شده است. حالا یک نقض آن در همین زمان است، شروع نقض آن، یا از قبل بوده. ولی نقض حالت سابقه و این که الان کریت وجود دارد و عدم الکریة دیگه نیست، روز جمعه برای ما روشن است. نمی‌توانیم بگوییم یا روز جمعه کرّ است یا پنج‌شنبه کرّ است، یا چهارشنبه کرّ است. نه،

س: علم اجمالی نیست... قوام علم اجمالی به تشکیل ؟؟ منفصله است. شما با این دارید اصلاً علم اجمالی را از بین می‌برید. نمی‌شود تحفظ بر علم اجمالی کرد...

ج: نکردیم. فلذا ما نگفتیم علم اجمالی...

س: انحلال علم اجمالی...

ج: نگفتیم که... گفتیم علم... گفتیم فی‌الجمله می‌دانیم منتقض شده، فی الجمله یعنی چی؟ به این معناست. فی الجمله یعنی می‌دانیم در روز جمعه در این مثال ما، آن عدم الکریه دیگه وجود ندارد. اما نمی‌دانیم این عدم الکریه در همین زمان است، مال این زمان است یا قبل هم بوده. پس بنابراین این جور موارد می‌فرمایند که این حالت نفسانی ما مضر به جریان استصحاب نیست.

عبارت ایشان را هم عرض کنم. ایشان فرموده است که: «فلو علم یوم الجمعة» حالا مثال ما کریت بود ایشان به موت مثال زدند. «فلو علم یوم الجمعة بموت زید و شکّ فی أنّ حدوثه فیه أو فیما قبله یجری فیه استصحاب العدم فی الازمنة مشکوک حدوثها فیها الی زمان الیقین بأصل الحدوث» که این جا هم بهتر بود می‌فرمود... حدوث این جا مقصودشان وجود است، ثبوت است، نه حدوث به آن معنای خاص خودش. «إلی زمان الیقین بأصل الحدوث اجمالاً و یترتب علیه الآثار الشرعیة المترتبة علی عدم حدوثه فیها و لایضر به» به این استصحاب «احتمال انطباق زمان الحدوث الاجمالی علی الازمنة السابقة المتصلة بزمان علمه لأنّ ذلک لایخرجه عن المشکوکیة واقعاً بعد عدم سرایة الیقین الاجمالی من متعلقه الذی هو العنوان الاجمالی الی المحتملات التفصیلیة» که همان طور که توضیح دادم وجداناً وقتی ما به این مقاطع تک تک نگاه می‌کنیم این جا شک داریم، علم نداریم. پس بنابراین نسبت به جمعه که قطعاً استصحاب جاری نمی‌شود، نسبت به قبل هم شک داریم، آن استصحاب عدم جاری می‌شود.

س:‌ به اطراف علم اجمالی می‌شود استصحاب کرد؟

ج: اطراف علم اجمالی نه. این جا گفتم، همین توضیح که دادم برای این بود که اطراف علم اجمالی که نیست. شما یقین دارید به این که جمعه کرّ نیست، قبلی‌ها... نمی‌توانید بگویید یا جمعه کرّ است یا پنج‌شنبه، یا چهارشنبه. یا ندارد. جمعه حتماً کر نیست. آن قبلی‌ها هم وقتی که صرف‌نظر از جمعه نگاه‌شان بکنیم شک بدوی داریم.

س: ...

ج: نه، آقای عزیز، گفتم دو بحث است. این خلط که آقایان... این جا درست تقریر نشده در کلمات اعلام. دو تا بحث جداگانه از هم داریم. یکی راجع به آن صفت حدوث، تأخر، تقدم، تقارن و این‌ها داریم. آن بحث تفصیلی است که بعد وارد آن می‌شویم ان شاء الله. یک بحث اصلاً به این کار نداریم که شهید صدر هم می‌فرماید نباید آن را اصلاً این جا اصلاً بحث می‌کردند. چون این مربوط به بحث مثبت است، بحث تطبیقات اصل مثبت است. آن چیزی که باید از آن بحث بکنیم همین است که این که ما یقین به انتقاض هم پیدا کردیم باز هم مشمول لاتنقض الیقین می‌شود یا نمی‌شود؟ خب دو وجه برای این که بگوییم مشمول نمی‌شود هست. وجه اول این است که بگوییم قدر متیقن در مقام تخاطب در ادله وجود دارد و قدر متیقن آن غیر این صورت است. که این وجه اول.

وجه دوم هم این است که بالاخره ما احتمال می‌دهیم آن علم به حدوثی که داریم که کریت حادث شده است بالاخره احتمال که می‌دهیم کریت در پنج‌شنبه حادث شده باشد، احتمال می‌دهیم در چهارشنبه حادث شده باشد. پس چون حالا این احتمال‌ها را می‌دهیم پس این مانع می‌شود از استصحاب بقاء عدم کریت. چون در واقع ممکن است که این جور باشد. خب جوابش این است درست است چنین علمی داریم ولی نسبت به جمعه‌اش که قطعی است که آن جا استصحاب جاری نمی‌شود، نسبت به پنج‌شنبه نگاه که می‌کنیم، نسبت به چهارشنبه که نگاه می‌کنیم علم اجمالی نداریم که در یکی از این دو تا این جوری شده که. پس بنابراین شک ما آن جا مقرون به علم اجمالی نیست، فقط شک خالص است بنابراین استصحاب عدم کریت لامانع منه.

س: ...

ج: نه، چه اقل و اکثری، جمعه که می‌دانیم استصحاب جاری نیست.

س: ...

ج: نه، این جور نیست که یعنی شک ما بین اقل و اکثر باشد. در این که جمعه کریت وجود دارد، عدم الکریة نیست مقطوع ماست. پس بنابراین،‌ این جا که اصلاً جای استصحاب نیست. این از محاسبه می‌رود بیرون. می‌ماند قبل از جمعه، آن قبل از جمعه‌ها که نگاه می‌کنیم خودش مشکوک است برای ما. پس استصحاب، اطلاقات ادله استصحاب شاملش می‌شود و لابأس به. این راجع به بحث اول که هو البحث الاصیل در این تنبیه.

و اما بحث دوم:

بحث دوم این هست که حالا این انتقاضی که حاصل شده، در خصوصیت این انتقاض شک داریم که این متقدم است،‌ متأخر است، حادث است در امروز، این‌ها را نمی‌دانیم. آیا با این استصحاب می‌توانیم این عناوین را هم اثبات کنیم اگر این عناوین دارای یک اثری بوده باشد. مثلاً در همین بحث ما آیا با استصحاب عدم کریت تا روز جمعه می‌توانیم بگوییم تا روز جمعه که کریت نبوده به حکم استصحاب، پس کریت متأخرٌ عن الازمنة السابقة. این عنوان متأخرٌ. لازمه عقلی‌اش این است دیگه. اگر واقعاً کریت تا روز جمعه نبوده است پس بنابراین کریت امر متأخر است از پنج‌شنبه و چهارشنبه. آیا این عنوان را می‌توانیم اثبات بکنیم با استصحاب اگر یک اثری بر این شرعاً بار است؟ یا می‌توانیم با این استصحاب اثبات کنیم که کریت روز جمعه حادث شده است. نتیجه عقلی این که تا جمعه کریت نبوده و جمعه واقعاً حادث شده‌ و جمعه پدیدار شده این کریت، معنایش حدوث در روز جمعه است دیگه.

هم شیخ اعظم قدس سره، هم آقای آخوند قدس سره، هم بقیه اعلام قولاً واحداً در این جاها فرمودند که نه، ما با این استصحاب نمی‌توانیم عنوان تأخر و عنوان حدوث را برای این کریت در مثال اثبات کنیم. برای این که این اصل مثبت است، لازمه عقلی‌اش این است. و قبلاً گذشت که اصول مثبته حجت نیست مگر این که یکی از سه امر را بگوییم:

امر اول:

امر اول این است که بگوییم این جا خفاء واسطه است. و همان طور که در بحث اصل مثبت گذشت، شیخ اعظم و بزرگانی فرمودند اگر واسطه خفی باشد، یعنی واقعاً واسطه هست اما این قدر این واسطه خفی است که به ذهن عرف نمی‌آید. مورد توجه عرف واقع نمی‌شود که یک واسطه می‌خورد. این جا فرموده بودند مشمول ادله حجیت استصحاب هست.

امر دوم:

و یا این که مطلب دیگری بگوییم و آن این است که همان طور که آقای آخوند سابقاً هم می‌فرمودند، بگوییم ولو جلاء واسطه باشد و خفاء واسطه نباشد، اما هرگاه بین یک تنزیل و یک تنزیل آخر عند العرف ملازمه باشد همین که عرف این تنزیل را دید، یقین می‌کند آن تنزیل آخر هم از طرف شارع و مقنن انجام شده. مثلاً در مانحن فیه اگر ادعا کنیم بگوییم اگر شارع فرمود من در این زمان‌هایی که شماها شک داری مثل چهارشنبه و پنج‌شنبه در مثال ما که آن عدم کریت به کریت تبدیل شده یا نه، این عدم الکریة المشکوکه را من نازل کردم منزله آن علم به عدم کریت تو، این زمان شک ملحق شد به آن زمانی که شما علم داشتی. وقتی شارع این تنزیل را کرد، بین این تنزیل و این که بیاید بگوید و بفرماید این حدوث کریت در روز جمعه که مورد شک تو هست این حدوث را هم من تنزیل کردم منزله علم به حدوث. بیاید این جوری بگوید، بگوییم بین آن تنزیل و این تنزیل دیگه نمی‌شود تفکیک باشد. اگر این را هم گفتیم باز ثابت می‌شود که در مصباح الاصول دیگه این دو تا را ذکر نفرمودند ولو در کفایه هست ولی در مصباح الاصول این دو تا را ذکر نفرمودند.

امر سوم:

سومین امر که دیگه وقت گذشت ان شاء الله برای فردا، این است که ما بیاییم بگوییم که حدوث یک امر مرکب است نه یک امر بسیط که اگر گفتیم مرکب است دیگه استصحاب از مثبتیت بیرون می‌آید و قابل اجرا است.

logo