« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/06/02

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیه نهم (مصباح الأصول)

موضوع: تنبیه نهم (مصباح الأصول)

 

مقدمه:

خدای متعال را شاکر هستیم که باز توفیق عنایت فرمود برای تحصیل علم و فقه و سایر معارف الهیه. ان‌شاءالله خدای متعال توفیق کما ینبغی وظایف و تحصیل علم، انتشار علم و نشر علم را به همه‌ی عزیزان و این حقیر ان‌شاءالله عنایت بفرماید.

از جناب لقمان حکیم که شخصیت بزرگ حکیمی هست که قرآن شریف معتنی به شأن اوست و سوره‌ی مبارکه‌ای هم به‌نام آن بزرگوار هست سؤال شده است بحسب نقل که اگر بخواهی تمام آموزه‌های حکمی خودت را در یک جمله خلاصه کنی چه می‌فرمایی؟ «قِيلَ لِلُقْمَانَ: مَا الَّذِي أَجْمَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ حِكْمَتِكَ؟ قَالَ: لَا أَتَكَلَّفُ مَا قَدْ كُفِيتُهُ، وَ لَا أُضَيِّعُ مَا وُلِّيتُهُ» فرمود که سعی‌ام بر این است که کاری را که دیگران دارند به او اشتغال دارند و زمین نمانده،‌ وقت خودم را انرژی خودم را صرف آن نکنم، دوباره‌کاری‌هایی که اثری بر آن بار نیست آن را انجام ندهم. و مطلب دوم «لا اضیع ما ولیته» اما هرکاری که به او گماشته شده‌ام و مرا متصدیِ او کرده‌اند آن را ضایع نکنم. و این حکمت بسیار مهمی است در همه‌ی مشاغلی که وجود دارد و منها همین مسأله‌ی حوزه‌ی علمیه، تبلیغ، مسأله‌ی دراست و تعلیم و تعلّم.

گاهی انسان ممکن است یک‌جوری رفتار کند که سالیانی هم در حوزه باشد و حتی در درس و بحث و این‌ها هم شرکت کند ولی ماحصلی نداشته باشد. اما یک‌وقت هست که نه، به آن آداب و رسومی که باید مراعات بشود تا انسان به مرتبه‌ای از علم که حالا او هم دارای مراتب و ذات تشکیک هست برسد به آن‌ها اهتمام می‌ورزد که ماحصل پیدا می‌کند. این عدم تضییع هست. خب همین در بحث‌ها مسلّم چند چیز هست که از سابق، بزرگان و علماء به آن توصیه می‌فرمودند و بحسب تجربه هم روشن هست و تجربه هم شده است؛ اگر بخواهد درس و بحث دارای ثمره باشد و ان‌شاءالله به نتیجه برسد و انسان صاحب نظر بشود که خب الان صاحب نظر شدن در رشته‌های مختلف علوم حوزوی بعید نیست که بخصوص بعضی از آن‌ها الان واجب عینی باشد، چون واقعاً من به الکفایة بخصوص برای ازمنه‌ی آتیه خیلی محل تردید است، محل شک است. و واجب کفایی وقتی انسان احراز نکند که من به الکفایة قائم به او هست یا نه؟ عقلاً حکم وجوب عینی را پیدا می‌کند و واقعاً الان این‌چنین هست. با انتظاراتی هم که بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی در سراسر عالم برای حوزه‌های علمیه پدیدار شده وظیفه بسیار بسیار سنگین‌تر شده. مسأله‌ی پیش‌مطالعه، مسأله‌ی مباحثه.

مسأله‌ی تقریر نوشتن بخصوص تقریر بعد از بحث، نه هنگام بحث، آن خیلی مهم است آن چیزی که مکمل بحث هست این است که انسان بعد از تلقی بحث به ذهن خودش مطالب را مرور کند و بعد به قلم بیاورد، این در تثبیت مطالب و در این‌که زوایای مطلب شکوفاتر بشود، شکفته‌تر بشود، انسان به همه‌ی جوانب مسأله واقف بشود و قهراً شاید موجب این بشود که جرقیات جدید علمی در ذهنش زده بشود و پیشرفت علمی پیدا بشود خیلی این‌ها مهم است.

شما می‌بینید حضرت امام قدس‌سره با آن مقام والای علمی‌ای که داشتند در درس آیت‌الله العظمی بروجردی شرکت می‌فرمودند. من یادم می‌آید که در سنین پنج شش سالگی با مرحوم والد که اول صبح درس حضرت امام بود بعدش درس آیت‌الله بروجردی مسجد بالاسر بود، ما را هم گاهی می‌آوردند درس‌ها، حضرت امام بعد از این‌که درس اصول خودشان که در مسجد سلماسی بود و درس بسیار پرجمعیتی بود تمام می‌شد خود ایشان هم می‌آمدند شرکت می‌ کردند در درس آیت‌الله بروجردی. ولی ما نمی‌دانستیم که حالا بعدها هم نمی‌دانستیم ایشان این درس را که تشریف می‌آورند تقریر هم می‌نویسند، همین تقریر که اسمش ظاهراً لمعات است و الان چاپ شده تقریراتی است که ایشان از درس آیت‌الله بروجردی نوشتند. این معنایش همین است که تضییع نفرمودند، درس می‌آیند بعدش هم تقریرات می‌نویسند این‌ها را تحفظ بر آن می‌فرمایند با این‌که خودش دارای مقام علمیِ شامخی بود و مورد استفاده‌ی حوزه‌ی علمیه. خدای متعال به همه‌ی ما ان‌شاءالله توفیق درست درس خواندن و تعلیم و تعلّم و در راه علم ان‌شاءالله و انجام وظایف به‌طور شایسته عمل کردن عنایت بفرماید!

تنبیه نهم (مصباح الأصول):

بحث اصول ادامه‌ی بحث سال گذشته است که به تنبیه نهم رسیدیم، البته یک جزئیاتی در مباحث قبل باقی ماند مثل مواردی که فروعات فقهیه‌ای بود که در باب اصل مثبت حالا به‌طور کم و زیاد بزرگان مطرح فرموده بودند بخشی‌اش هم پارسال بحث شد. اما چون دیگر مباحث، مباحثِ فقهیه است و این‌ها سیاق‌شان سیاق واحد هست گفتیم دیگر اول سال از بحثی را شروع کنیم که خیلی وابستگی به مطالب سابق نداشته باشد، از این جهت از ابتداء تنبیه نهم بحسب ترقیمی که در مصباح الاصول هست. این تنبیه در کفایه تنبیه دهم است، در مصباح الاصول تنبیه نهم است، در نهایة الافکار محقق عراقی تنبیه هشتم است، در مبانی‌الاصول استاد مرحوم ‌آیت‌الله حائری قدس‌سره تنبیه شانزدهم است. خب به تفاوت که بزرگان از نظر ترقیم تفاوت دارند. مرحوم شهید صدر هم چون به عنوان تنبیهات بحث نفرموده به عنوان تطبیقات بحث فرموده‌اند در بحوث در تطبیق هفتم که مسأله‌ای را مطرح می‌فرمایند در ذیل آن مسأله این مطلبی را که در تنبیه نهم این‌جا بیان شده است مطرح می‌فرمایند.

منابع بحث ما هم قهراً وسائل شیخ اعظم هست، کفایه هست و فرمایشات حضرت امام، محقق خوئی و محقق نائینی، محقق عراقی و محقق اصفهانی و شهید صدر قدس‌سره. حالا گاهی ممکن است مطالب بزرگان دیگری را هم عرض بشود البته این‌طور نیست که بخواهیم همه‌ی مطالبی که فرموده شده است را مطرح کنیم بخاطر این‌که دیگر خیلی مسأله‌ طولانی خواهد شد. آن مقداری که به ذهن می‌آید طرحش لازم است برای تحقیق مسأله، آن مقدار ان‌شاءالله طرح می‌شود و بخشی از این‌ها هم به مطالعات و مباحثات ‌بزرگان و آقایان دیگر موکول می‌شود.

این تنبیه نهم درحقیقت برای دفع توهمی است که در باب استصحاب ممکن است برای افراد پیش بیاید، در کفایه و مصباح الاصول و نهایة الافکار در این کتاب‌ها این تنبیه برای دفع یک توهم مطرح شده؛ اما در اصول بعدی‌ها، متأخرین مثل اساتید ما برای دفع دو توهم مطرح شده است.

توهم اول: (مستصحب در زمان حدوث یا باید حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی)

اما توهم اولی که برای او معمولاً آقایان این این تنبیه را طرح فرموده‌اند این است که قد یتوهم که جریان استصحاب مشروط است به این‌که مستصحب در همان زمان حدوثش یا حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی. فلذا می‌بینید که در اصول و هم‌چنین در فقه در بسیاری از موارد، بزرگان به استصحابی که آن‌جا بعضی جاری فرمودند اشکال کردند که این مستصحب نه خودش حکم شرعی است نه موضوع حکم شرعی است فلذا جاری نمی‌شود. این مسأله‌ای است که قد یتوهم، فلذاست که مثلاً فرموده شده است که استصحاب عدم تکلیف جاری نمی‌شود، چون عدم تکلیف که یک امری است ازلی؛ نه حکم شرع است و نه موضوع حکم شرع است. در ازل عدم تکلیف موضوع چه حکمی است؟ نه حکم است نه موضوع حکم شرعی، فلذا بر اساس این توهم گفته شده استصحاب عدم تکلیف جاری نمی‌شود.

یا موضوعی که در زمان حدوثش که ما یقین به او داشتیم موضوع حکم شرعی نبوده، اگر چه در بقاء موضوع حکم شرعی باشد، مثلاً می‌دانیم قبلاً و در آن زمان که پدر حیات داشته، فرزندش هم حیات داشته است. از نظر حکم، ارث اثر شرعی بر این حیات بار نیست، حالا اگر پدر فوت شد و ما شک داریم که در هنگام فوت او این فرزند حیات داشته است تا این‌که به او ارث برسد و این اموال مال او باشد و یا این‌که حیات نداشته است؟ این‌جا آیا می‌توانیم استصحاب حیات زید تا موت پدر بکنیم؟ آن متوهم می‌فرماید نه، چرا؟ برای این‌که در زمان حدوث، آن وقتی که شما یقین دارید این فرزند حیات داشته است اثر ارث بر او مترتب نبوده، موضوعی که حکم شرعی باشد نبوده آن‌موقع. اگر چه الان اثر دارد حیاتش و اثرش این است که الان این اموال و ماترک پدر مال اوست، پس این استصحاب جاری نمی‌شود.

محقق خراسانی قدس‌سره و این أعلام این تنبیه را طرح فرمودند برای این‌که بفرمایند این توهم باطل است و ما در جریان استصحاب درست است که لازم داریم که مستصحب یا خودش حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی باشد، اما این لازم نیست در مرحله‌ی حدوث باشد بلکه اگر در مرحله‌ی بقاء هم حکم بود یا موضوع حکم شرعی بود کافی است در جریان استصحاب. البته اگر هم حدوثاً هم بقائاً موضوع حکم باشد و یا حکم باشد نورُ علی نور است، اما این‌جور نیست که اگر در مرحله‌ی حدوث، مستصحب ما موضوع حکم شرعی یا خودش حکم شرعی نبود استصحاب جاری نباشد. فلذاست که این تنبیه برای بیان این جهت اقامه شده است. در همین مسأله‌ی فرزند می‌فرمایند که درست است آن‌موقع اثر شرعی بر آن بار نبود اما در زمان شک که ما استصحاب بقاء حیات او را می‌کنیم اثر بر آن بار است و می‌گوییم این اموال به او منتقل شده است. بنابراین تصرف در این اموال باید با اذن او باشد. اگر می‌خواهیم انتقال بدهیم این اموال را به بیع و امثال ذلک باید با اراده‌ی او باشد و هکذا.

دلیل دفع توهم:

دلیلی که این بزرگان اقامه فرمودند این است که می فرمایند دلیل ما بر حجیت استصحاب همین جمله‌ی مبارکه است که «لا تنقض الیقین بالشک» و متقضای این جمله بیش از این نیست که باید در مقام شک و در ظرف اجرای استصحاب، این اثر داشته باشد یا خودش حکم شرعی باشد یا اثر شرعی بر آن مترتب باشد، مستند این بزرگان این جهت هست.

برای این‌که این مستند به‌طور کامل تحلیل بشود و ببینیم آیا این بیان تمام است یا نیاز دارد به یک تکمله‌ای، ابتداءاً باید وجوهی که متوهم این‌که باید در مقام حدوث حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی باشد آن را مطرح کنیم اگر چه در کلمات کفایه و یا در مصباح الاصول و معمول این کتاب‌ها بیان نشده. تا این‌که بعد ببینیم این استدلال تمام هست یا تمام نیست.

وجوه توهم:

مرحوم محقق اصفهانی قدس‌سره در نهایة الدرایه سه وجه برای توهم بیان فرمودند و بعض وجوه دیگر هم وجود دارد مجموعاً چهار پنج وجه برای این توهم وجود دارد.

وجه اول: (محقق اصفهانی)

وجه اول این است که از تعریف استصحاب فرموده شده است به‌دست می‌آید که باید مستصحب ما در همان حدوثش یا حکم شرعی باشد یا دارای حکم شرعی باشد. در تعریف استصحاب گفته شده استصحاب عبارت است از «ابقاء ما کان» یعنی ‌آن‌چه که بوده است آن را باقی گذاشتن و استمرار دادن. «ابقاء ما کان» خودش دارای مبانی مختلف است، مبنای اول یعنی ابقاء شارع ما کان را، فاعل ابقاء شارع است، و استصحاب یعنی این‌که شارع مقدس ابقاء بفرماید آن‌چه که در سابق بوده است. اگر این را تحلیل کنیم به این نتیجه می‌رسیم که مراد از ابقاء نمودن شارع ما کان را این نیست که همان حکم واقعی که سابق بوده است شارع بفرماید او باقی است، برای خاطر این‌که در بسیاری از موارد شرایط و خصوصیاتی که آن حکم مقید به او بوده است منوط به او بوده است از بین رفته، الان شک داریم زید عادل هست یا عادل نیست، خب قبلاً عادل بوده و چون عادل بوده یجوز الصلاة خلفه حکم شارع بوده است، یجوز الطلاق عنده حکم شارع بوده است، یجوز شهادته بوده است، اگر الان واقعاً فوت شده باشد ولی ما نمی‌دانیم شک داریم فوت شده یا فوت نشده شارع که نمی‌تواند واقعاً همان احکام قبل را الان بگوید باقی است. اگر این فوت شده که نمی‌شود گفت یجوز الصلاة خلفه، اگر فوت شده که نمی‌ شود گفت یجوز الطلاق عنده و هکذا.

پس بنابراین نفس حکم سابق را نمی‌توانیم بگوییم شارع می‌فرماید باقی است. قهراً اگر بخواهد بگوید این‌جا آن حکم سابق باقی هست باید یک حکمی را در این‌جا جعل بفرماید شبیه حکمی که در سابق بوده، و چون این شبیه حکم سابق است می‌شود گفت این درحقیقت ابقاء ما کان است. این ابقاء یک ابقاء حقیقی نیست یک ابقائی است که روی تسامح گفته می‌شود ابقاء. بنابراین باید شارع طبق این مسلک بیاید در زمان شک مماثل حکم سابق، حکمی را جعل بفرماید تا بعد در اثر این‌که این مماثل حکم سابق است بگوییم که این ادامه دارد، مثل این‌که مثلاً عالمی از دنیا می‌رود فرزندانش و نسلش همه علماء هستند می‌گوییم این باقی است، خودش که به حقیقتاً همان باقی نیست او از دنیا رفته، اما چون کسانی که فرزند او هستند، شبیه او هستند، آن‌ها وجود دارند می‌گوییم که آن آقا زنده است آن آقا کأنّ باقی است. این کسانی که می‌گویند در باب استصحاب جعل حکم مماثل هست یعنی ابقاء الشارع هست، ابقاء الشارع یلزم منه، این‌که شارع حکمی را جعل کند که مماثل حکم سابق است. لازمه‌ی این مطلب چی هست؟ این است که باید حکم قبلاً باشد تا مماثلش را جعل بکند. اگر قبلاً اصلاً حکمی نبوده این چه‌جور مماثل آن قبل می‌شود؟

بنابراین در این مثال ولد که یقین داریم پارسال زنده بود پدرش هم زنده بود، پارسال که این میراث‌بر او نبود، این ورثه‌ی او نبود ‌آن‌موقع که هردو حیات داشتند، این نبود که این مال ینتقل الیه بالفعل، بله بنحو قضیه‌ی تقدیریه‌ی شرطیه که لو مات ابوه ورثه، آن بله، اما الان حکم فعلی آن‌وقت وجود نداشت. حالا الان بعد از این‌که پدر فوت شد شک داریم که آن فرزند زنده هست یا زنده نیست استصحاب بقاء این فرزند معنایش این است که شارع می‌گوید ابقاء کردم من، ابقاء کردم یعنی چی؟ یعنی حکمی شبیه حکم سابق را این‌جا برایش جعل کردم، خب سابق حکمی نیست.

بنابراین محقق اصفهانی می‌فرماید از همین که تعریف استصحاب عبارت است از ابقاء ما کان و معنایش ابقاء شارع هست بنابر مسلک عده‌ای از بزرگان اصول، این لازمه‌اش این است که بگوییم باید مستصحب ما در آن زمان سابق خودش حکم باشد تا شبیه او جعل بشود، یا ذا حکم باشد تا این‌که شبیه او را شارع جعل کند و با این جعلش ابقاء بفرماید آن ما کان را. این بیان اولی است که ایشان فرموده، خب این بیان بیانِ قوی‌ای است برای این توهم درحقیقت.

جواب وجه اول:

جوابی که این مطلب دارد دو جواب است،

جواب اول: یک جواب مبنایی است که مفاد دلیل استصحاب را ما قبول نداریم ابقاء باشد، و این کلامی است که در کلمات فقهاء و اصولیون مطرح شده، و مفاد ادله‌ی استصحاب و مستند استصحاب که روایات باشد توی آن چنین مطلبی وجود ندارد آن‌جا بلکه «لا تنقض الیقین» است، این جواب اول.

جواب دوم: محقق اصفهانی جواب دادند که ابقاء درست است، استصحاب ابقاء ما کان است اما نه ابقاء الشارع بلکه ابقاء المکلف است، بنابراین به این بیان ایشان از این توهم پاسخ داد.

اقول: شما ببینید همین مطلب را که اگر کسی بگوید آقا مفاد «لا تنقض الیقین بالشک» این کنایه‌ی از ابقاء است، نقض نکن یقین را به شک همان‌طور که در پارسال بارها عرض می‌شد «لا تنقض الیقین بالشک» بعد از این‌که انسان شک کرد نسبت به چیزی که سابقاً به آن یقین داشته خب قهری است تکویناً یقین نقض شده. من شک دارم الان دیگر. پس لا تنقض قهراً‌ نمی‌شود مفاد مطابقی اولی‌اش مراد باشد و قهراً یک معنای کنایی مقصود است. آن معنای کناییِ چی هست؟ ممکن است بگوید معنای کنایی همین است که یعنی دارد شارع می‌گوید تو نقض نکن، چرا به تو می‌گویم نقض نکن؟ چون من ابقاء کرده‌ام. این کنایه‌ی از ابقاء خودش هست. آن بزرگانی که می‌گویند معنای استصحاب ابقاء الشارع ما کان است آن‌ها می‌گویند بله این روایاتی که می‌گوید «لا تنقض الیقین بالشک» به ما دارد می‌گوید که آقا نقض نکنید یقین‌تان را به شک، خب نقض نکنید که نقض شده تکویناً، می‌خواهد بگوید شما از نظر عملی این‌جور نباشد که اعتنای به یقین سابق‌تان نکنید، چرا؟ برای این‌که من حالت سابقه را ابقاء کردم، از این جهت دارم به شما می‌گویم نقض نکنید. پس بنابراین اگر کسی می‌خواهد بگوید که ما به لا تنقض تمسک می‌کنیم و می‌گوییم لازم نیست در حدوث بلکه در بقاء هم این‌که حکم شرعی باشد یا دارای اثر شرعی باشد کفایت می‌کند، قهراً باید تکمیل کند کلامش را به این‌که این لا تنقض ولو کنایی است اما کنایه از این نیست. این بیان اول.

بیان دوم این است که می‌فرمایند مفاد «لا تنقض الیقین» که همان ابقاء است ابقاء الشارع نیست، ابقاء مکلف است یعنی شارع به کسی که یقین سابق دارد و الان شک لاحق پیدا کرده است واجب می‌فرماید ابقاء را، پس می‌شود الابقاء الواجب، شارع ابقاء را واجب کرده است. خب ابقاء، ابقاء خود آن مستصحب را که ما نمی‌توانیم ابقاء کنیم دیگر، دست ما نیست. پس بنابراین یعنی اگر آن یقین قبل شما یک مقتضایی داشته شما آن مقتضی را پایبند به آن باشد، آن مقتضی را الان پیاده کن، ابقاء «لا تنقض الیقین بالشک» یقین سابق را نقض نکن یعنی مقتضایی که خود یقین شما داشته است آن مقتضی را باقی بدار. خب یقین سابق مقتضایش چی بود؟ انسان اگر یقین به حکم کرد مقتضایش چی هست؟ این است که باید عمل کند. اگر یقین به یک موضوع، حکمی دارد مقتضایش چی هست؟ این است که باید آن احکام را مترتب کند. پس بنابراین ابقاء ما کان یعنی ای مکلف آن یقینت را باقی بدار، یقین را که نمی‌شود تکویناً باقی داشت یعنی مقتضیاتش را باقی بدار. اگر این یقین من قبلاً مقتضایی نداشته چه‌جور من مقتضایش را باقی بدارم؟ پس باز لازمه‌ی این مبنا این است که باید یقین قبلی در همان زمان حدوثش مقتضایی داشته باشد تا شارع بفرماید آن مقتضی را باقی بدار.

بیان سوم این است که یقین در این موارد به معنای متیقن است یا طریق به متیقن است. «لا تنقض الیقین بالشک» اگر یقین را به معنای مفعولی معنا کنیم یعنی متیقن، یا این‌که نه همان یقین معنای خودش را داشته باشد اما به عنوان انه طریقٌ نظر به آن بشود، یقین طریق به یک متیقنی است. شارع چی می‌فرماید؟ می‌فرماید شما آن متیقن را ابقاء کن، خب متیقن مگر دست من است که ابقاء کنم؟ پس مقصود این است که یعنی آن متیقن اگر حکم تشریعی داشته، احکامی داشته که شارع بر آن متیقن شما احکامی جعل کرده بوده شما آن احکام را استمرار ببخش، ملتزم به او باش عملاً. قبلاً عادل بوده است پس یجوز الصلاة خلفه، یجوز الطلاق عنده، یجوز شهادته و امثال ذلک، حالا هم که شک داری عدالتش باقی است یا عدالتش باقی نیست شما آن آ‌ثار متیقن را ابقاء کن.

باز هم شما می‌بینید اگر این متیقن شما آثاری نداشته باشد چی را من ابقاء کنم؟ پس این بزرگانی که آمدند گفتند استصحاب منوط و مشروط به این است که خود مستصحب شما در گذشته باید یا حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی باشد این را از توی دل چی درآوردند؟ از دل این درآوردند که استصحاب اصلاً تعریفش ابقاء ما کان است، حالا إما ابقاء الشارع ما کان بیان اول، إما ابقاء المکلف ما کان للیقین بیان دوم أو ابقاء المکلف ما کان للمتیقن بیان سوم.

وجه چهارمی هم که محقق اصفهانی ذکر نکردند اما در کلمات محقق خراسانی هم سابقاً بود هم در این‌جا یک واژه‌ای را بکار بردند که به‌دست می‌آید در ذهن ایشان و فکر ایشان این مسأله وجود دارد مسأله‌ی تنزیل است. که در باب استصحاب، ادله‌ی استصحاب متکفل این مطلب است که دارد مشکوک را منزّل می‌فرماید شارع منزله‌ی متیقن. خب در باب تنزل اگر منزّلٌ علیه اثر شرعی و حکم شرعی نداشته باشد تنزیل معنا ندارد. پس بنابراین از باب تنزیل هم اگر گفتیم به‌دست می‌آید که باید آن اثر داشته باشد تا این مشکوک را تنظیم کنیم نازل منزله‌ی او.

این چهار بیانی که این‌جا فعلاً عرض شد، چون دوستان گفتند ما قبل از ده مثلاً چند دقیقه‌ای به ده بحث را تمام کنیم که آقایانی که تدریس دارند یا درس دیگری شرکت می‌خواهند بفرمایند از این جهت حالا امروز حالا یک چند دقیقه هم گذشت، ان‌شاءالله ملتزم هستیم به این‌که قبل از چند دقیقه به ده ان‌شاءالله تمام کنیم و از آن طرف هم اگر گوش شیطان کر باشد ملتزم هستیم که ان‌شاءالله سر ساعت نه و بیست دقیقه شروع کنیم از آن طرف، از این طرف هم چند دقیقه به ده تمام کنیم که ان‌شاءالله عمل کرده باشیم به آن‌چه فرمودند.

 

logo