< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1402/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اقسام استصحاب کلی / تنبیه سوم (استصحاب کلی) / تنبیهات استصحاب

خلاصه مباحث گذشته:

در این جلسه به اقسام استصحاب کلی پرداخته می‌شود.

 

1- توصیه‌های شروع سال تحصیلی

1.1- اخلاص در تحصیل علم

روایتی از امام صادق × در کتاب شریف کافی نقل شده است:

عَلِيُّ‌ بْنُ‌ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ‌ أَبِيهِ‌ عَنِ‌ اَلْقَاسِمِ‌ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ سُلَيْمَانَ‌ بْنِ‌ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ‌ [1] عَنْ‌ حَفْصِ‌ بْنِ‌ غِيَاثٍ‌ قَالَ‌ قَالَ‌ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌: «مَنْ‌ تَعَلَّمَ‌ الْعِلْمَ‌ وَ عَمِلَ‌ بِهِ‌ وَ عَلَّمَ‌ لِلَّهِ‌ دُعِيَ‌ فِي مَلَكُوتِ‌ السَّمَاوَاتِ‌ عَظِيماً فَقِيلَ‌ تَعَلَّمَ‌ لِلَّهِ‌ وَ عَمِلَ‌ لِلَّهِ‌ وَ عَلَّمَ‌ لِلَّهِ‌.»[2]

کسی که برای خدا علم بیاموزد و به آن عمل کند و برای خدا به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمان ها عظیم خوانده می شود.

1.2- ثمرات تعلیم و تعلّم برای خدا

تعلیم و تعلّم برای خدا چند ثمره دارد:

    1. تابع حق بودن: اگر تعلیم و تعلّم برای خداوند متعال باشد، تبعیت از حق می آورد و در صورتی که نظری باطل داشته باشد، بدون توجیه از نظر خود بر می‌گردد و اگر نسبت به نظری حجّت باشد هر چند مورد اقبال مردم نباشد، تابع حجّت عمل می نماید.

    2. مراعات لوازم کارآمدی: اگر برای خدا باشد، اموری که از لوازم کارآمدی است فراهم می کند و اموری مانند تساهل و سستی و کم کاری و خوب فکر نکردن را کنار می گذارد .

1.3- سنت های صحیح سلف برای تحصیل

طلاب سنت های صحیح سلف را انجام دهند. این سنت ها که نتیجه آن، به بار آمدن محققین کارآمد بود، چنین است:

    1. مطالعه پیشین و فکر کردن روی مطلب: مسأله را محاسبه کند و بعد سراغ کلمات برود

    2. تقریر نوشتن: بعد از درس، مطالب را مرور کند و بنویسد. نوشتن در سر درس املاء است. نگارش تقریر در پیشرفت بسیار مؤثر است؛ چرا که در هنگام نوشتن به زوایای بحث توجه می شود و امور زائد و مقدمات مستدرک حذف و مقدماتی که در کلمات استاد آورده نشده، ذکر می گردد.

1.3.1- کلام مرحوم نایینی +

مرحوم میرزای شیرازی تحصیل علوم دینی را واجب عینی اعلام کرده بودند. عده ای از مردم، کسب و کار خود را رها کرده بودند و به تحصیل علوم دینی روی آورده بودند. از مرحوم نایینی + سوال شد که تحصیل بر چه کسانی واجب است و چه کسانی باید به تحصیل بیایند؟ ایشان در پاسخ فرموده بودند: مقصود سیدنا الاستاد (میرزای شیرازی) از وجوب عینی تحصیل این است که از عشر ثانیه عمرش نگذشته باشد (یعنی کمتر از سی سال باشد) و بتواند تقریر بحث را بنویسد.

ایشان + توانایی بر تقریر بحث اماره ای بر توفیق در تحصیل می دانستند.

    3. مباحثه

این روشی که سلف به آن سفارش می کردند بسیار کارآمد است و این اموری که مشاهده می شود که افراد شاخص علمی کم شده است ، به جهت عدم توجه به سنت های سلف صالح است.

2- تنبیه سوم: جریان استصحاب در جزئی و کلی

بحث در تنبیهات استصحاب بود که به تنبیه سوم رسید. تنبیه سوم در مورد استصحاب کلی است. مستصحبی که در سابق، به وجود آن یقین بوده و در بقای آن شک شده است، گاهی یک امر جزئی بوده و گاهی یک امر کلی است.

به حسب ظاهر بدوی، چنین به نظر می رسد که تفاوتی بین امر جزئی و کلی وجود ندارد و «لاتنقض الیقین بالشک» عام بوده و هر دو یقین – یقین به امر جزئی و یقین به امر کلی – را در بر می گیرد ولی استصحاب کلی، با توجه به اقسامی که برای آن گفته شده، دارای چالش هایی است و از این جهت بزرگان اصول، این مطلب را به عنوان تنبیه در بحث استصحاب مطرح کرده اند.

2.1- مرور مطالب گذشته

در سال گذشته برخی از مقدمات بحث گفته شد ولی دو مطلب قابل توجه است چون مقدمه در بحث است باید تکرار شود :

2.1.1- مطلب اول : اقسام کلی مشکوک البقاء

معروف بین اعلام از جمله مرحوم شیخ اعظم +[3] و محقق خراسانی +[4] این است که کلی که در بقای آن شک می‌شود، سه قسم است:

2.1.1.1- قسم اول: کلی در ضمن فرد

قسم اول چنین است: یقین به وجود کلی در ضمن فرد معین مشخص پیدا می شود و هیچ عامل دیگری برای وجود آن کلی، غیر از آن فرد معین و مشخص وجود ندارد. سپس در بقای آن فرد به جهت شک در مانع یا شک در مقتضی شک می شود.

مثل آنکه علم به وجود انسان در این خانه وجود دارد و این علم به جهت علم به وجود زید در این خانه است و غیر از او فرد دیگری وجود ندارد. با شک در بقای زید در بقای انسان نیز شک می شود.

2.1.1.2- قسم دوم: کلی مردد بین فرد قصیر و فرد طویل

قسم دوم این است: فردی که باعث یقین به وجود کلی در سابق شده، مردّد بین قصیر و طویل است. به عنوان مثال یقین به وجود حیوانی در خانه دارد ولی نمی داند منشأ تحقق این کلی، حیوانی است که سالیان متمادی می تواند زندگی کند و یا حیوانی است که بعد از مدت کوتاهی از بین می رود و قصیر العمر است. بعد از گذشت مدت زمان عمر قصیرالعمر، شک در بقای کلی می شود. اگر در ضمن قصیر باشد الان از بین رفته است و اگر در ضمن طویل بوده که قابلیت عمر فراوان داشته، وجود دارد.

برای مثال شرعی می‌توان گفت: از شخصی که طهارت از حدث داشته، رطوبت مردد بین بول و منی خارج شد. به تحقق کلّی حدث علم پیدا می‌کند. این کلی حدث اگر در ضمن بول باشد با وضو مرتفع می شود و اگر در ضمن منی باشد با وضو مرتفع نمی شود حال که وضو گرفت شک در ارتفاع حدث می کند. ممکن است حدث جنابتی باشد که با وضو بر طرف نمی شود. اگر غسل نیز کند، در این صورت نیز، شک در ارتفاع حدث دارد چرا که اگر بول باشد با غسل جنابت بر طرف نمی شود. بنابراین این تردد موجب شک در بقای کلی حدث می شود.

در قسم دوم، عبارت شیخ اعظم &[5] و محقق خراسانی + [6] و محقق نایینی &[7] و مرحوم آغا ضیاء & [8] امر دائر بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاء است مثل علم به وجود حیوانی در دار که اگر بقر بوده بعد از گذشت شش ماه مقطوع البقاء است و اگر بقّ (پشه) بوده بیشتر از شش ماه نمی تواند حیات داشته باشد و مقطوع الزوال است. پس از آنجایی که معلوم نیست کلی در ضمن مقطوع البقاء است یا در ضمن مشکوک البقاء، شک در بقاء حیوان می شود.

2.1.1.2.1- کلام محقق خویی + در مورد این قسم

مرحوم محقق خویی + در رابطه با این قسم، تعلیقه مناسبی دارند:

«و الظاهر أن تخصيص هذا القسم- بأن يكون الفرد مردداً بين متيقن الارتفاع و متيقن البقاء- إنما هو لمجرد التمثيل، و إلا فيكفي في جريان الاستصحاب مجرد احتمال البقاء، فلو كان الفرد مردداً بين متيقن الارتفاع و محتمل البقاء لكان الاستصحاب جارياً في الكلي، و يكون أيضا من القسم الثاني.»

ظاهرا مقطوع البقاء و مقطوع الزوال از باب مثال است و اگر امر بین مقطوع الزوال و محتمل البقاء دائر شود، در این صورت نیز شک در بقای کلی می شود. به عنوان مثال: می داند در این خانه حیوانی بوده است. حال اگر این حیوان – که به وسیله آن کلی محقق شده – پشه بوده، به طور مسلم زائل شده و دیگر حیوانی در خانه نیست ولی اگر حیوانی بوده که احتمال بقای آن داده شود (حشره ای که بقای آن بعد از مدت زمانی محتمل است)، در این صورت نیز در بقای کلی شک می‌شود.

بنابراین مقطوع البقاء بودن ضرورتی ندارد و با وجود محتمل البقاء نیز شک در کلی می‌شود. و این بدین معناست که زائل شدن مقطوع الزوال، باعث شک در کلی می شود و مقطوع البقاء بودن و محتمل البقاء بودن دیگری تأثیری در شک در کلی ندارد.

از این رو این یا باید قسمی به اقسام اضافه نمود و یا در این قسم دوم تصریح شود که تردّد فرد و مصداق کلی بین مقطوع البقاء یا محتمل البقاء است.

2.1.1.3- قسم سوم: احتمال بقاء کلی در ضمن فرد محتمل الحدوث

منشأ یقین به وجود کلی به طور قطع از بین رفته است ولی احتمال بقای کلی داده می شود؛ زیرا محتمل است که به همراه و همزمان تحقق وجودِ فردِ منشأ یقین به کلی و یا در حین زوال آن منشأ یقین، فرد دیگری که اطلاعی از آن نبوده، محقق شده است و از این جهت احتمال بقای کلی داده می شود.

به عنوان مثال: یقین به وجود کلی انسان به جهت ورود زید در خانه حاصل شد و سپس یقین به خروج او از منزل نیز به دست آمد ولی احتمال بقای کلی انسان داده می شود. زیرا احتمال داده می شود که هنگام وارد شدن زید، شخص دیگری (عمرو) نیز که توجهی به او نبوده، وارد منزل شده است و یا آنکه هنگام خروج زید از منزل، فرد دیگری (عمرو) داخل شده است. همین احتمال موجب شک در بقای کلی می‌شود.

«(القسم الثالث)- ما إذا علمنا بوجود الكلي في ضمن فرد معين و علمنا بارتفاع هذا الفرد لكن احتملنا وجود فرد آخر مقارن مع وجود الفرد الأول أو مقارن‌ مع ارتفاعه، كما إذا علمنا بوجود زيد في الدار و علمنا بخروجه عنها، لكن احتملنا بقاء الإنسان في الدار لاحتمال دخول عمرو فيها. و لو مقارناً مع خروجه عنها.»

این سه قسم را مرحوم شیخ انصاری +، مرحوم آخوند خراسانی +، آقا ضیاء عراقی & و سایرین مطرح کرده اند.

2.1.1.4- قسم چهارم: احتمال انطباق عنوانی بر فرد معلوم الارتفاع و فرد دیگر

محقق خویی + قسم چهارمی را نیز بیان کرده‌اند:

علم به وجود امر معینی پیدا کرده است و علم به ارتفاع آن نیز پیدا کرده است ولی می‌داند که فردی که معنون به عنوانی است، وجود دارد و احتمال دارد که این فرد منطبق بر این فرد مرتفع شده، باشد و محتمل است منطبق بر فرد دیگری باشد اگر منطبق بر فرد مرتفع شده باشد، کلی مرتفع شده و اگر منطبق بر دیگری باشد کلی باقی است.

به عنوان مثال: شخصی جُنب شد و از این جنابت غسل نمود. بعد از غسل در لباس خود مَني مشاهده نمود. با مشاهده این منی در لباس، علمی برای او حاصل می شود که «این منی موجب جنابت من شده است. حال این جنابت اگر همان جنابتی باشد که از آن غسل کرده‌ام، پس آن جنابت مرتفع شده است و اگر غیر او باشد این جنابت باقی است.»

در این صورت، علم به وجود جنابت در سابق در اثر رؤیت منی حاصل می شود ولی امر این جنابت بین جنابت جدید که غسل از آن نشده و جنابت سابق که از آن غسل شده، مردد است. نبابراین در جنابت و عدم آن شک می‌شود .

(القسم الرابع)- ما إذا علمنا بوجود فرد معين و علمنا بارتفاع هذا الفرد، و لكن علمنا بوجود فرد معنون بعنوان يحتمل انطباقه على الفرد الّذي علمنا ارتفاعه، و يحتمل انطباقه على فرد آخر، فلو كان العنوان المذكور منطبقاً على الفرد المرتفع، فقد ارتفع الكلي، و إن كان منطبقاً على غيره فالكلي باقٍ. و امتياز هذا القسم عن القسم الأول ظاهر. و امتيازه عن القسم الثاني أنه في القسم الثاني يكون الفرد مردداً بين متيقن الارتفاع و متيقن البقاء أو محتمله على ما ذكرنا، بخلاف القسم الرابع، فانه ليس فيه الفرد مردداً بين فردين، بل الفرد معين، غاية الأمر أنه يحتمل انطباق عنوان آخر عليه. و امتيازه- عن القسم الثالث بعد اشتراكهما في احتمال تقارن فرد آخر مع هذا الفرد المعين الّذي علمنا ارتفاعه- أنه ليس في القسم الثالث علمان، بل علم واحد متعلق بوجود فرد معين، غاية الأمر نحتمل تقارن فرد آخر مع حدوثه أو مع ارتفاعه، بخلاف القسم الرابع، فان المفروض فيه علمان: علم بوجود فرد معين، و علم بوجود ما يحتمل انطباقه على هذا الفرد و على غيره: مثاله ما إذا علمنا بوجود زيد في الدار و علمنا بوجود متكلم فيها، ثم علمنا بخروج زيد عنها، و لكن احتملنا بقاء الإنسان فيها لاحتمال أن يكون عنوان المتكلم منطبقاً على فرد آخر: مثاله في الأحكام الشرعية ما إذا علمنا بالجنابة ليلة الخميس مثلا، و اغتسلنا منها، ثم رأينا المني في ثوبنا يوم الجمعة مثلا، فنعلم بكوننا جنباً حين خروج هذا المني، و لكن نحتمل أن يكون هذا المني من الجنابة التي اغتسلنا منها، و أن يكون من غيرها، هذه هي أقسام استصحاب الكلي.»[9]

 


[1] بكسر الميم و سكون النون و فتح القاف وزان منبر.
[2] کلینی، محمد بن یعقوب. مصحح محمد آخوندی، و علی‌اکبر غفاری.، 1363 ه.ش.، الکافي (اسلامیه)، تهران - ایران، دار الکتب الإسلامیة، جلد: ۱، صفحه: ۳۵.
[3] فرائد الاصول (انتشارات اسلامی)، ج‌2، ص: 638.
[4] كفاية الأصول (آل البیت ^)، ص: 405.
[5] فرائد الاصول (انتشارات اسلامی)، ج‌2، ص: 638«و إما أن يكون من جهة الشك في تعيين ذلك الفرد و تردده بين ما هو باق جزما و بين ما هو مرتفع‌».
[6] كفاية الأصول، ص: 406« و إن كان الشك فيه من جهة تردد الخاص الذي في ضمنه بين ما هو باق أو مرتفع قطعا فكذا لا إشكال في استصحابه‌.».
[7] فوائد الاصول، ج‌4، ص: 412«القسم الثاني:استصحاب الكلّي المتيقّن وجوده في ضمن أحد الفردين عند العلم بارتفاع أحدهما و بقاء الآخر».
[8] نهاية الأفكار، ج‌4قسم‌1، ص: 114«(و أخرى) من جهة تردد الخاصّ الّذي كان‌ الكلي في ضمنه بين ما هو مقطوع الارتفاع و ما هو مقطوع البقاء، كالحدث المردد بين الأصغر و الأكبر مع فعل ما يوجب رفع الحدث الأصغر، و الحيوان المردد بين كونه قصير العمر أو طويلة مع مضي زمان يقطع عادة بعدم بقاء القصير في طول هذا الزمان‌.».
[9] مصباح الأصول، ج‌2، ص: 103.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo