< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1400/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله استصحاب

 

حلول ماه مبارک و شریف ربیع‌الاول که ماه ولادت باسعادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) هست تو هم‌چنین بعض موالید ائمه‌ی دیگر(س) بحسب بعض نقل‌ها. تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که ان‌شاءالله خدای متعال توفیق بهره‌برداری از فرصت‌هایی که عطا فروده است به نحو احسن به همگان عطا فرماید و ان‌شاءالله سال تحصیلی ولو این‌که حالا از ماه محرم شروع شد ولی چون مشحون به تعطیلات بود باید گفت که مثلاً ان‌شاءالله از حالا که ماه مهر هست و ان‌شاءالله ربیع‌الاول بنحو مجدّانه‌تری ان‌شاءالله شروع بشود و خدای متعال توفیق تحصیل کامل و مورد رضای خودش را ان‌شاءالله به همه‌ی دانش‌پژوهشان اعم از طلاب محترم و فضلای محترم و علمای معظم در حوزه‌های علمیه‌ی شیعیه سراسر عالم عطا فرماید و هم‌چنین به دانش‌پژوهان در سایر رشته‌هایی که برای بشر لازم هست و مورد رضای خدای متعال هست.

خب بحث در ادله‌ی استصحاب بود به این بخش رسیدیم به جهت چهارم که ادله‌ی مثبته‌ی استصحاب بود. دلیل اولی که به آن استدلال شده است سیره‌ی عقلاء هست. در تقریب استدلال به سیره‌ی عقلاء سه مقدمه وجود دارد، مقدمه‌ی أولی این هست که ما بالوجدان می‌بینیم که عقلای عالم امروز و دیروز روزگار، حتی در زمان معاصر با معصومین(ع) اتکاء می‌کردند برای ترتیب آثار در موارد شک در بقاء به این‌که سابقاً بوده. وقتی یک چیزی در سابق بود و بعد شک کردند که آیا هست یا نیست؟ می‌بینیم همان آثار بقاء را بار می‌کنند، بلکه این مسأله در مورد غیر انسان از حیوانان ذوشعور هم وجود دارد به قول مرحوم آقای آخوند، آن‌ها را هم ذوشعور می‌داند حیوانات را، منتها خب شعورشان مرتبه‌ی پایین‌تری از شعور انسان است ولی اصل شعور در آن‌ها هم هست. حالا ملاصدرا که همه چیز جمادات را هم ذوشعور می‌داند و شاید «إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (اسراء/44) مؤید یا دلیل بر همین امر باشد منتها علم به علم ندارند ولی علم دارند. پس بنابراین این مقدمه ثابت است و ما از باب تشابه ازمان و این‌که مطمئن هستیم، یقین داریم بشر امروز و بشر دیروز همین‌جور تا برویم اعصار معاصر با معصومین(ع) تفاوتی در این جهات ندارد.

مقدمه‌ی ثانیه این هست که این سلوک و این مبنا و سیره‌ی عقلائیه در امور خودشان این یا حتماً سرایت کرده به امور شرعیه هم و یا این‌که اگر سرایت هم نکرده واقعاً در معرض سرایت است و یا این‌که این در صورتی که ما مصبّ سیره‌ی عقلاء را امور غیر مرتبه‌ی به روابط بین موالی و عبید بگیریم و یا این‌که بگوییم در خصوص روابط بین موالی و عبید که مقصودمان از موالی و عبید هم حالا آن معنای خاص موالی و عبید هم نیست، یعنی بین کسانی که آمر هستند و کسانی که لازم هست اطاعت کنند ولو کارمند مثلاً یک فرض کنید اداره‌ای است که باید از مدیر متابعت بکند، این عبد نیست ولی... و یا فرزند نسبت به والدینش و هکذا. خب این دومی یعنی این اخیر این‌که سرایت در احکام شرعی هم بکند دیگر خیلی آکد است که دیگر اصلاً روابط خودشان با کسی که یجب علیهم اطاعته این است، خب در مورد شارع هم دیگر قهراً همین‌جور است. مقدمه‌ی سوم این است که خب شارع وقتی که می‌بیند چنین سیره‌ای وجود دارد و سرایت کرده در روابط بندگانش با خودش و یا در معرض جدیِ این هست که سرایت بکند حالا یا بنحو اول یا بنحو دوم، اگر راضی به این نیست قهراً باید جلوی ‌آن بگیرد، ردع کند، اعلام بکند من این روش را قبول ندارم. و بما این‌که لم یردع بلکه بعداً خواهیم گفت شاید امضاء هم کرده با حرف‌هایی که فرموده، بنابر این‌که حالا آن اگر باشد ممکن است دیگر بگوییم دیگر احتیاجی به این نداریم مگر برای بعضی سد و ثغورهایش. ردعی نفرموده، وقتی ردع نفرمود این یکشف عن رضاه و همان بیاناتی که در باب سیره گفته شده که چرا سکوت کاشف از رضا هست؟ این حاصل استدلال هست که توجه به مقدمه‌ی ثانیه معمولاً توی کلمات مقررین و مقربین نیامده ولی مفروغٌ‌عنه است، مرحوم شهید صدر البته به آن توجه کردند و بیان کردند.

س: این سیره در خود شرعیات را هم نمی‌فرمایید؟ جلسه‌ی قبل فرمودید ...

ج: بله؟

س: یک بار هم بگوییم سیره اصلاً بما انه متشرع توی خود شرعیات است نه موالی ....

ج: همان گفتیم دیگر و آن این بود که ...

س: نه نه موالی و عبید نه، یک‌بار کلی می‌گوییم، یک‌بار ...

ج: آن بله یعنی ...

س: ؟؟؟ و خصوص شرعیات، شرعیات دین ما ...

ج: بله یعنی توی یک امور، موالی و عبیدشان نمی‌کنند ولی در خود شرع ...

س: خب این‌جا حالا یا نمی‌دانیم یا کاری نداریم لحاظ نمی‌کنیم.

ج: بله حالا اگر کسی این را هم بگوید ممکن است نه بما انهم متشرعون، نه بما انهم مثلاً عقلاء.

این استدلال، در این استدلال فرمودند در دو مقام باید بحث بشود، یک مقام صغری و یک مقام کبری. صغری این‌که آیا واقعاً چنین سیره‌ای بنحو اطلاق یا فی‌الجمله در مثلاً شک در رافع وجود دارد یا ندارد؟ اصل این‌که چنین سیره‌ای وجود دارد یا ندارد؟ یا در کبری هست که حالا «لو فرضنا و اعتقدنا» به این‌که سیره وجود دارد آیا این سیره مردوعه هست و شارع از آن ردع فرموده است یا نه؟

اما الصغری یعنی فقهاء و اصولیون و اهل نظر دو نظر دارند به‌طور رئیسی؛ یک نظر این است که بله چنین صغرایی وجود دارد کما ذهب إلیه محقق همدانی قدس‌سره، ذهب إلیه الشهید الصدر قدس‌سره، این‌ها می‌گویند این صغری مسلّم است و ظاهراً ذهب إلیه المحقق النائینی.

و مسلک ثانی این است که نه این ثابت نیست یا ثابت‌ العدم است که محقق صاحب کفایه قدس‌سره نظر شریفش این است، محقق خوئی هم همین‌طور است، مرحوم امام رضوان‌الله علیهم اجمعین هم ظاهراً‌ همین است. برای بیان این‌که این صغری ثابت نیست دو بیان وجود دارد حداقل. بیان اول بیانی است که معروف است و فرموده شده و آن این است که تعبّد در عقلاء نیست، همین‌جوری گتره و گزاف بنابر بر یک چیزی بگذارد که بگویند چون در حالت سابقه بوده ما می‌گوییم حالا هم هست، این نیست؛ بلکه اگر ما می‌بینیم به حالت سابقه یعنی عمل می‌کنند به جوری که برداشت ممکن است کسی بکند که به حالت سابقه عمل کردند، این مناشئ مختلفی دارد، گاهی برای خاطر این است که اطمینان یا یقین دارند به این‌که وضعیت... مثل قبل، نه چون قبل بوده شک دارند، نه، اصلاً اطمینان دارند همان‌جور است باقی است. مثلاً اگر افراد از منزل‌شان آمدند رفتند سراغ کارشان برمی‌گردند به منزل‌شان نه از باب این‌که شک می‌کنند فلان، اطمینان دارد، یقین دارد، مگر بله یک‌وقت زلزله‌ای پیش می‌آید یک چیزی پیش می‌آید شک پیدا می‌شود و الا هیچی پیش نیامده برای چی از بین رفته باشد؟ این‌جا قطع به بقاءدارند. یا اطمینان به بقاء دارند مثل تجار که طرف‌هایی دارند در جاهای مختلف، جنس برای‌شان می‌فرستند فلان، اطمینان دارند چون مثلاً اگر آن آدمش، مواردی آدم سرشناس اگر فوت شده بود توی این ایام به ما خبرش می‌رسید چی می‌رسید فلان که نشده پس و امثال ذلک. پس مواردی است برای این‌که اطمینان دارند یا قطع دارند یا اطمینان دارند اصلاً شک ندارند تا بخواهند بگویند حالت سابقه بوده ما شک داریم بنابر این می‌گذاریم که... اصلاً شک ندارد. پس قسمتی از موارد که ما می‌بینیم عمل می‌کنند و عمل‌شان مثل این است که بنا بگذارند بر این‌که حالت سابقه وجود دارد مال این است که نه بنا نگذاشتند، برای این‌که واقعاً اطمینان به بقاء دارند یا قطع به بقاء دارند. مواردی هم هست که بر اساس احتیاط این کار را می‌کنند. یعنی نمی‌گوید هست حتماً ولی می‌گوید شاید باشد، من چون احتمال بقاء می‌دهم احتیاط می‌کنم، مثل مواردی که عزیزی از او مثلاً این باید هر ماه برایش مؤونه‌ی زندگی‌اش را بفرستند، الان هم نمی‌داند یقین ندارد که آن باقی هست یا باقی نیست شاید فوت شده باشد و راهی هم برای این‌که بفهمد حیات دارد یا حیات ندارد ندارد، حالا الان که بیشتر روشن است ولی حالا سابقا، الان هم مواردی پیش می‌آید هست. خب می‌گوید اگر زنده باشد من مؤونه‌اش را برایش نفرستم چه بکند بیچاره؟ روی دلسوزی‌ای که دارد، عطوفتی که نسبت به او دارد احتیاط می‌کند. می‌گوید حالا فرضاً این پول هم از بین رفت برود، آن مهم‌تر است برای من تا از بین رفتن این پول. پس احتیاطاً این کار را می‌کند نه این‌که بنا می‌گذارد با این‌که شک دارد او هست. گاهی هم رجاءاً‌ هست، رجاء این دارد که یک فایده‌ی مهمه‌ای برایش مترتب بشود و می‌فهمد این خرج کردنِ نسبت به آن می‌ارزد، رجاءاً این کار را می‌کند. مثلاً خانه‌ی فلانی فلان‌جا بود حالا احتمال می‌دهد از آن‌جا بلند شده رفته یک جای دیگر، قطع هم ندارد اطمینان هم ندارد، ولی خیلی مشتاق هست که برود از او یک استفاده‌هایی بکند، رجاءاً حالا می‌رود همان‌جا را. اما همین‌جاها اگر واقعاً شک داشته باشد و یا حالا در همان مثلاً مثال تاجر که می‌فرستاد، اگر شک دارد هیچ‌وقت نمی‌فرستند. مواردی هم هست که براساس غفلت است، اصلاً توی ذهنش خطور نمی‌کند و از کارهای خود غفلت دارد که آقای آخوند می‌فرمایند که در حیوانات همیشه به‌خاطر همین است، در انسان گاهی به‌خاطر غفلت است، در حیوانان همیشه روی غفلت است که حالا علم غیب می‌خواهد البته این‌که ما بدانیم روی غفلت است همیشه ولی حالا ایشان می‌فرماید حیوانات همه روی غفلت است. بله غفلت دارد آدم، گاهی اصلاً توی ذهنش این چیزها نیست، بر طبق حالت سابقه عمل می‌کنند. گاهی هم هست که این اخیر را شهید صدر اضافه فرموده و فرموده آن غفلت هم منشأش همین است و آن انس است. انسان وقتی با یک چیزی انس داشته همیشه این‌جوری بوده، همین‌ انسِ باعث می‌شود که اصلاً توجه، حالت شک برایش پیدا نمی‌شود و بر اساس آن عمل می‌کند و این منشأ غفلت هم همین می‌شود.

پس بنابراین قبول است که چنین جری عملی‌ای، بناء عملی‌ای، سلوک خارجی بر این وجود دارد در بین ابناء عقلاء، ولی این‌ها همه وقتی دقت بکنیم بر اساس این نیست که شک کردند و بنا بر حالت سابقه گذاشتند؛ بر اساس یکی از این‌ها هست، یک امری هم که یادمان رفت بگوییم ظن است ایشان می‌فرمایند، ظن ولو ظن نوعی، خودش ظن شخصی هم ندارد ولی بر اساس این‌که می‌گوید مردم معمولاً ظن‌شان بر این هست که این وجود دارد، بر اساس ظن عمل می‌کنند. مثل این‌که در خبر واحد هم بر اساس ظن عمل می‌کنند؛ مثلاً می‌بینند اگر بخواهند بر اساس ظن عمل نکنند در این امور، خب اختلال پیدا می‌شود در زندگی‌شان، مشقت پیدا می‌شود، اگر بخواهیم به حرف آدم‌های ثقه عمل نکنیم و همه‌ جاها خودمان سراغ علم و اطمینان برویم زندگی مشکل می‌شود، خب این‌جا هم به‌خاطر ظن نوعی بعضی جاها بر اساس همان عمل می‌کنند مثلاً ...

س: یعنی به‌خاطر ظن بنا بر این می‌گذارند بر این‌که هست ....

ج: بله؟

س: یعنی چون گمان دارند بنا را بر این می‌گذارند که هست؟

ج: یعنی عمل طبق ظن‌شان می‌کنند نه این‌که بنا می‌گذارند هست، مظنون‌شان این است که هست.

س: آن‌وقت طبق ظن‌شان عمل می‌کنند آن‌وقت به درد ما نمی‌خورد؟

ج: بله؟

س: اگر بگوییم طبق ظن‌شان دارند عمل می‌کنند آن‌وقت به درد ما نمی‌خورد؟

ج: نه، خب اگر ما جای ظن به این نیاوردیم.

س: نه نه ظن نوعی ...

ج: خیلی خب باید ظن نوعی باشد دیگر، حالا فعلاً حرف است، حالا ما داریم حرف را بیان می‌کنیم، تا برسیم که آقای آخوند ظن را هم این‌جا اضافه فرموده دیگر بر همین.

فرموده است که: «و فیه، منع استقرار بنائهم على ذلك تعبّدا، بل امّا رجاءا و احتياطا» که ایشان گفته «إما رجاء و احتياطا»، که خوب بود احتیاط را با واو عطف می‌کرد، با أو عطف می‌کردند. «أو اطمئنانا بالبقاء، أو ظنا و لو نوعا، أو غفلة كما هو الحال في سائر الحيوانات دائماً و في الإنسان أحياناً». که ظنّ نوعی، ولو ظنّ نوعی است حالا یا ظنّ شخصی است یا ظن نوعی، دارند براساس این عمل می‌کنند. یعنی ظن (خوب دقت بفرمایید یعنی چی می‌خواهد بفرماید) یعنی ظن به وجود دارند، نه به خاطر این‌که قبل بوده عمل می‌کنند. خیلی جاها به خاطر این‌که ظن به وجود یک چیزی دارند ولو ظن نوعی به وجود یک چیزی دارد الان؛ بر آن آثار مترتب می‌کنند. و این غیر استصحاب است. استصحاب این است که چون قبل بوده؛ حالا من شک دارم

س: اگر منشأش این باشد منشأ ؟؟

ج: بله، مثل اطمینان، ببینید؛ یک وقت یقین پیدا می‌کند هست، وجود دارد، عمل می‌کند ولو قبلاً هم بوده، الان هم یقین دارد هست پس کاری به قبل بودن قبلش ندارد. گاهی اطمینان داریم که هست عمل می‌کند ولی قبلاً بوده ولی کار به قبل بودن قبلش ندارد؛ اطمینان دارد الان هست. گاهی هم ظن به وجودش دارد. به خاطر این‌که ظن به وجودش دارد عمل می‌کند. کاری ندارد قبل بوده یا نبوده یا ظن نوعی دارد به این‌که وجود دارد. کاری ندارد به این‌که قبلش وجود داشته، ببینید؛ اصلاً کار به این‌که قبل وجود دارد ندارد

س: ولی اگر بگوییم در موارد متعارفش ظن نوعی حاصل می‌شود و طبقش عمل می‌کند باز به درد ؟؟

ج: بله، به درد آن دلیل بعد است که می‌گویند دیگه، می‌گویند وجود قبل موجب ظن...

س: نه، نه، نه از آن باب، از باب این‌که آقا؛ این‌ها ظن، آن غفلت و اطمینان را بگذاریم کنار، ظن دارند طبق ظن‌شان هم عمل می‌کنند.

ج: خیلی خب.

س: خب، این اگر در مرئی و....

ج: به استصحاب پس ربطی ندارد. می‌شود حجیت ظن، به این‌که ابقاء ماکان نیست.

س: ؟؟ با همان چیزی که فرمودید

ج: می دانم. این ربطی به...

س: توی استصحاب، توی این‌که اخذ و شیء ؟؟ به درد ما می‌خورد

ج: نه، باز اخذ و شیء....

س: که عملاً توی این مواردی که ما داریم بحث می‌کنیم ؟؟

ج: آقای عزیز! نه.

س: چرا.

ج: نه،

س: چون اگر ما بگوییم در موارد؛ با حفظ این نکته؛ در مواردی که یک چیزی سابقاً بوده و الان هست.

ج: نه چون سابقاً بوده....

س: می‌دانم، حالا عرض می‌کنم. این‌ها ظن بر آن‌ها حاصل می‌شود و طبق ظن‌شان عمل می‌کنند و شارع نهی نکرده؛ یعنی در مواردی که ما همان چیزی که ؟؟ خودتان می‌فرمودید؛ با استصحاب مواجه هستیم، این سؤال کلی که در تمام اعصار وجود داشته که اگر یک چیزی قبلاً بوده و الان شک می‌کنید چه‌کار می‌کنیم؛ اگر بگویی این را عمل می‌کنند ولو قطع و اطمینان هم ندارند؛ عمل می‌کنند شارع هم ردع نکرده کافی است ؟؟

ج: درست است این مسئله ولی ربطی به استصحاب ندارد.

س: به هر حال توی آن چیزی که ؟؟ به درد می‌خورد.

ج: مثل اطمینان...

س: ؟؟ استصحاب؟؟

ج: مثل اطمینان، اطمینان هم که حجیت شرعیه باید باشد. یعنی شارع باید بگوییم ردع نکرده.

س: ؟؟ حقیقتش ظن است که..

ج: نه، حرف سر این است. ببینید؛

س: حقیقت اطمینان...

ج: نه، حرف سر این است که اگر ما می‌بینیم در این موارد عمل می‌کنند که شما می‌بینید قبلاً هم بوده؛ این موارد خیلی جاها است، یقین دارند الان هست به خاطر این‌که....

س: برای این‌که از ؟؟ خارج است؛ درست است.

ج: حالا صبر کن! الان یقین دارند هست. براساس این‌که یقین دارند هست عمل می‌کنند نه این‌که چون قبلاً بوده، یک مواردی هم اطمینان دارم به این‌که هست. به خاطر این‌که اطمینان دارند هست عمل می‌کنند نه چون قبلاً بوده.

س: به درد این سؤال کلی ما می‌خورد یا نه؟ یک کلام...

ج: صبر کنید! یا این‌که ظن به وجود دارند حتی نمی‌گوییم بقاء، می‌گوییم ظن به وجود دارند. از این جهت عمل می‌کنند و این‌جاها را کافی می‌دانند ظن به وجود را هم، چون ظن به وجود دارند عمل می‌کنند حالا ولو ظن نوعی، باز به خاطر این‌که ظن نوعی دارند عمل می‌کنند نه به خاطر این‌که قبل بوده، همان‌جور که در یقینش به خاطر قبل نبود. در اطمینانش به خاطر قبل نبود، در ظن‌شان هم به خاطر قبل نیست.

س: یقین فرق دارد. یقین فرق دارد از محل اطمینان که حقیقتش ظن است. به درد این سؤالی که در طول اعصار وجود داشته می‌خورد یا نه؟ شما یک کلام بفرمایید. این سؤالی که در طول اعصار وجود داشته که اگر یک چیزی قبلاً قطعاً بوده و الان مشکوک است چه‌کار بکنیم این سؤال در طول اعصار...

ج: نه، این، نه، نه، نه، نه آقای عزیز! نه.

س: به درد می خورد دیگه؛ می‌گویند؟؟ عمل می‌کنند. در مرئی و منظر شارع بوده؛ شارع هم نهی نکرده ؟؟ قطع داستانش فرق دارد. اطمینان هم که حقیقتش ظن است. داستان قطع فرق دارد چون اصلاً از محل نزاع خارج است.

ج: این استصحاب نیست که.

س: شما؟؟

ج: نه، نه، نه، نه، ببینید؛ یعنی وقتی ظن به این چیز دارند عمل می‌کنند. حالا قضاقورتکی یک‌جا ممکن است؛ قبلاً هم بوده که کسی که از خارج نگاه می‌کند خیال می‌کند بقاء است.

س: نه، نه؟؟

ج: نه، حرف این است. این‌ها این را می‌خواهند بگویند...

س: ؟؟

ج: این را می‌خواهیم بگوییم...

س: ؟؟

ج: نه، نه، نه، نه،

س: این موارد را؟؟ کالحجر فی جنب الجدار؟؟ که نیست.

ج: بله، همین دیگه، آخوند می‌فرماید این‌که شما در بیرون می‌بینید به عقلاء نگاه می‌کنید می‌بینید یک جایی دارند، می‌ینید که عمل می‌کنند به چیزی که قبلاً بوده و الان شما شک داری می‌بینی عقلاء عمل می‌کنند این مال این است که یقین دارد هست، مال این است که اطمینان دارد هست، مال این است که ظن دارد هست، کار به قبل نیست. این مال این است که دارد عمل می‌کند.

س: اگر همه‌ی موارد را بگویید ؟؟

ج: و همین دیگه، می‌گوید این مال این است که دارد عمل می‌کند که یقین دارد هست، اطمینان دارد هست، ظن دارد که هست، با این دارد عمل می‌کند. حالا شما از بیرون داری نگاه می‌کنی می‌بینی قبلاً هم بوده، خب باشد. این دارد به خاطر این عمل می‌کند. پس ما وقتی تحلیل می‌کنیم عمل عقلاء را در مواردی که می‌بینیم قبلاً هم یک چیزی بوده؛ حالا هم دارند آثار او را بار می‌کنند این موارد یا به خاطر این است که یقین به وجودش دارند الان یا اطمینان به وجودش دارند الان یا ظن به وجودش دارند الان ولو ظناً نوعیاً، به خاطر این دارند عمل می‌کنند. ربطی ندارد به این‌که قبل بوده یا نبوده؟ یا این‌که غفلت دارند. یا این‌که رجاء است یا احتیاط است یا انس است. به خاطر این‌ها است.

خب این بیانی است که معمول آقایان دارند. یعنی کسانی که می‌گویند در صغری اشکال دارند معمولاً این حرف را، این اشکال اول را همین‌جور بیان کردند.

مرحوم محقق همدانی قدس سره در این‌جا ایشان می‌فرمایند که نه، عقلاء سلوک‌شان این است که اگر یک چیزی قبلاً بود تا علم به ارتفاع پیدا نکرده باشند، آثار قبل را بار می‌کنند و این را حجت بر شخص می‌دانند که اگر نکرد، در یک مواردی که بین عبید و موالی باشد باشد مؤاخذه می‌کنند. بله، اگر مال عبید و موالی نباشد خب احتیاط می‌کند مثل این‌که کسی به خبر ثقه اعتماد نمی‌کند. مثلاً ایشان می‌گویند مثلاً یک کسی، تاجری، طرفی دارد در یک کشور دیگر یا یک شهر دیگر یا یک جای دیگر؛ خب می‌خواهد امتعه‌ای برای او بفرستد، یک آدم ثقه‌ای می‌آید می‌گوید که این آدم؛ من آن‌جا بودم آدم سرحال بود، حالش خوب بود و این‌ها، این‌جا ممکن است تا یقین نکند نفرستد. می‌گوید ما فرستادیم پول‌مان و متاع‌مان ممکن است از بین برود. اگر خودش اطمینان ندارد، شک دارد، وقتی خودش شک ذاتی دارد که واقعاً هست یا نیست در اثر این‌که مثلاً یک زلزله‌ای آمده یا یک بیماری‌ای الان آمده که ممکن است او هم مبتلا شده باشد، حالا یک ثقه‌ای می‌آید می‌گوید نه، او هیچ چیزی‌اش نبود؛ خیلی هم خوب بود، باز هم ممکن است احتیاط کند نفرستد. این‌که شما می‌گویید که به رخ ما می‌کشید مثل آقای خوئی که کشیده یا دیگران کشیدند گفتند در این موارد چه‌طور تاجر بضائع خودش را می‌فرستد برای کسی که قبلاً بوده الان شک دارد؟ می‌گوید این را به رخ ما نکشید. این‌که نمی‌فرستد احتیاط می‌کند. اما معنایش این نیست که این را حجت نمی‌داند مثل خبر ثقه،

س: یعنی توی امور مهمه جاری نمی‌دانند؟ باید حلش کنیم؟؟

ج: بله؟

س: توی امور مهمه جاری نمی‌دانند؟

ج: نه، می‌گوید، فلذا، یعنی اگر اعتماد بکند...

س: مشکوک می‌شود

ج: نه، اگر اعتماد بکند نکوهش نمی‌شود اما اگر احتیاط هم کرد اشکالی ندارد.

فلذا ایشان می‌فرماید در همین‌جا، در همین موارد، اگر مولا یک دستوری داده گفته این را بفرست برای آن‌جا؛ اگر نفرستد؛ آمده خبر داده ثقه، خب اگر نفرستد می‌تواند مؤاخذه‌اش بکند. پس بنابراین....

س: نه، خود تجّار حاج آقا؛ گاهی مولا هم نه، خود تجّار اگر بفرستند و مال تلف بشود بدون استیثاق اگر بفرستند و مال تلف بشود نکوهش نمی‌کنند عقلاء؟

ج: نه، اگر نه، به نوع استیثاق نه نه، نه، دقت کنید! بدون این‌که خبر ...، یک وقت شک محض دارد، یک وقت نه، خبر ثقه آمده گفته نه، خبر ثقه ها! نکوهش نمی‌شود. می‌گوید خب فلانی آمد به من گفت، آدم راستگویی بود متأسفانه، تأسف می‌خورد اما نکوهش نمی‌شود که چرا کار غیرعقلایی، غیرصحیح انجام دادی.

خب ایشان می‌فرماید که فلذا است حالا اگر مواردی وظیفه شما این بوده که مثلاً اعاشه یک کسی را برآورده کنید. مثلاً کسی پول پهلوی شما گذاشته گفته هر ماه این‌مقدار به خانواده ما بده؛ مثلاً خودش رفته مسافرت، خب حالا یک کسی نفرستد پول برای خانواده؛ بگوید نمی‌دانم زنده هست یا زنده نیست؛ شاید فوت کرده باشد. آن‌ها نمی‌پذیرند. یا وکیل کسی بوده شاید عزلش کرده، نه، این‌ها تا علم به خلاف پیدا نکنند طبق حالت سابقه عمل می‌کنند.

ایشان فرموده است که؛ البته ایشان در شک در رافع قبول دارد. «قد عرفت اختصاص هذا الدليل بما عدا الشكّ في المقتضي»، شک در مقتضی البته بناء عقلاء بر عمل به آن نیست «و أنّ بناء العقلاء إنّما هو على عدم الاعتناء باحتمال الرافع في رفع اليد عمّا كانوا عليه، فلو كانوا يقلّدون شخصاً، لا يرفعون اليد عن تقليده بمجرّد احتمال موته»،

س: اگر خیلی پیر نباشد دیگه...

ج: بله؟

س: اگر خیلی پیر نباشد.

ج: پیر هم باشد، خیلی هم پیر باشد.

س: ولی اگر خیلی پیر باشد می‌گوید شک در مقتضی...

ج: «لا يرفعون اليد عن تقليده بمجرّد احتمال موته» که البته این مناقشه در این مثال هست که شاید کسی بگوید بناء عقلاء در تقلید حی حیات نیست.

س: در رأی است.

ج: خب می‌گویند رأی‌اش هست دیگه، خب رأی او هر چه بوده دیگه حالا ... «أو كان شخص وكيلا عن شريكه، أو شخص آخر قائما مقامه في دكّانه ملتزما بالقيام بالوظائف التي كانت عليه، كالإنفاق على زوجته و أولاده، و حفظ أمواله، لا يعتزل عن عمله باحتمال موت الموكّل، بل لا يعهد عن عاقل رفع اليد عمّا كان عليه في شي‌ء من مثل‌ هذه الامور، بمجرّد احتمال الموت، أو صيرورة المرأة التي يجب الإنفاق عليها مطلقة، بل لا يعملون بالظنّ أيضا ما لم يكن من طريق عقلائي معتبر كإخبار الثقة و غيره». اصلاً ظن به خلاف هم داشته باشند تا این‌ها عمل می‌کنند طبق حالت قبل مگر این‌که آن ظن به خلاف ار یک طریق عقلائی معتبر باشد. «و كيف كان، فمن تأمّل في مثل هذه الموارد و نظائرها، ككيفية سلوك العبيد مع مواليهم في مقام الإطاعة، لا يكاد يرتاب في استقرار سيرة العقلاء على ما ادّعيناه. و امّا ما ترى من أنّهم لا يرسلون البضائع إليه بمجرّد احتمال الموت، و لا يرون آثار بقائه حال الشكّ بالنسبة إلى بعض الأحكام كبعض الأمثلة التي أشار إليها المصنّف رحمه اللّه (یعنی شیخ در فرائد) فوجهه غالبا مراعاة الاحتياط، و التحرّز عن الضّرر المحتمل»،

س: نقض به ایشان را شما با خبر ثقه جواب دادید؟؟

ج: حالا خودش فرموده: «أ لا ترى أنّه لو أخبر ثقةٌ عدلٌ في هذه الموارد بحياته»، همین‌جا این تاجر بیاید بگوید، ثقه عدلی بیاید بگوید زنده بود، حالش خوب بود، «لو لم يحصل لهم اطمئنان شخصيٌ بالحياة، لا يعملون بمقتضى قوله لو احتملوا تلف أموالهم على تقدير الموت، و كذا لو قال شريكه «أعط كلّ فقير درهما» و على ادائه» هر فقیری آمد به او بده من جای آن می‌دهم به تو «لا يعملون في مثل هذه الموارد» بله «و اختفاء القرينة، و أنّه على تقدير إرادة المجاز لا يؤدّي إلّا ما أراده، لا يعملون في مثل هذه الموارد بأصالة عدم القرينة»، گفت و علیّ ادائه، این‌جا خب شاید مقصودش از ادائه یعنی حالا یک بخشی از آن را می‌دهم مثلاً و قرینه، نه این‌جا عمل نمی‌کنند به این ظاهر و اصالت عدم القرینه که قرینه‌ای برخلاف نبوده و این ظاهر «و هذا لا ينافي حجّية قول الثقة عندهم»، با این‌که این‌جا احتیاط می‌کنند، عمل نمی‌کنند ولی منافات ندارد که قول ثقه را هم حجت می‌دانند «أو اعتبار اصالة عدم القرينة لديهم»، آن هم آره، اصالت عدم القرینه جاری می‌کنند و می‌گویند این ظاهر حجت است. «و انّما يظهر أثر اعتبار مثل هذه الامور فيما إذا تعذّر في حقّهم الاحتياط على تقدير الحجّية» آن‌جا «كما لو قال المولى لعبده «أعط من مالي كلّ فقير درهماً» أو قال «اشتغل بالعمل الفلاني ما دمت في السفر» فانّه ليس للعبد ترك الإعطاء على بعض الفقراء لإحتمال عدم إرادته من العموم، أو رفع اليد عن العمل المأمور به ما دام في السفر بمجرّد الشكّ في حياته، بل لو تركه معتذرا باحتمال موت مولاه، و صيرورته ملكا لورثته، أو انتقاله إلى الغير ببيع أو هبةٍ و نحوها، يعدّ سفيها، فلو لم يكن الاستصحاب حجّة لدى العرف، لكان لهذا العبد المتشبّث بالبراءة حال الشكّ كالتكاليف البدوية التي يحتمل حدوثها». بله «لكان لهذا العبد المتشبّث بالبراءة حال الشكّ كالتكاليف البدوية التي يحتمل حدوثها و الحاصل: إنّ الحجّية و عدمها إنّما يعرف في مثل أحكام الموالي و العبيد التي لا يجوز للعبيد التخطّي عنها، على تقدير الحجّية، لا مثل إرسال البضائع و غيره ممّا يحسن فيه الاحتياط لدى العقلاء ما لم يحصل القطع، و لو أخبره ألف عادل، كما لا يخفى».

خب تنها کسی که ما دیدیم خیلی طرفداری فرموده و خواسته سد ثغور بفرماید از این مطلب و صغری را قبول بفرماید با سد ثغور کردن و این مطالب؛ مرحوم محقق همدانی بود فلذا عبارتش را هم خواندیم که ایشان این‌طور فرموده که این نکته‌ای که ایشان دارد این هست که منافات ندارد؛ حجت بدانند یک جاهایی عمل نکنند.

س: این نقض محل نزاع را شما جواب ندادید.

ج: حالا صبر کن! حالا ما که ما نیستیم، همدانی است. ما که، ایشان همدانی است. محقق همدانی را داریم می‌گوییم. ایشان دارد می‌فرماید منافاتی بین این‌که عقلاء یک چیزی را حجت بدانند ولی احتیاط هم بکنند؛ طبق آن عمل هم نکنند. یک جاهایی طبق آن عمل نکنند. حجت می‌داند طبق آن عمل نمی‌کند. مثل کسی خبر، مثلاً اجتهاد را می‌گوید کفایت می‌کند احتیاط می‌کند، عمل نمی‌کند. می‌گوید خبر ثقه حجت است، طبق آن عمل نمی‌کند؛ احتیاط می‌کند. این اشکالی ندارد. این‌جا هم همین‌طور است. ایشان می‌فرماید که این مواردی که شما می‌گویید احتیاطاً هست، نمی‌دانم رجاءً هست، فلان است، بسیار است، این‌ها منافاتی با این ندارد که؛ همان‌جا حجت می‌دانند استصحاب را و بناء عمل‌شان بر حجت است و اگر کسی عمل نکند در جاهایی که...، سفیه می‌دانند او را و قبول نمی‌کنند. این حالا فرمایش ایشان است که من چشم‌هایم هم نمی‌بیند. للکلام تتم. حالا ببینیم فرمایش ایشان چه‌طور است و بعد حرف‌های دیگری که هست. و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

پایان

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo