درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
93/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
مباحث اعتقادی آیات شریفهی قرآن مجید مورد صحبت بود. بحمدالله بخش توحید تا حدود دوازده چهارده عنوان بحث شد و مسئلهی دوّم اعتقادی هم مسئلهی جبر و اختیار و تفویض بررسی شد. مسئلهی سوّمی که مطرح شد مسئله معاد بود. در بین مسائل مختلفهای که در زندگی بعد از این عالم مطرح است به جهاتی مسئلهی محشور فی القیامۀ مورد صحبت قرار گرفت، اقوال مختلفی صحبت شد.
طبق آنچه که برنامه بر آن است و صحیح آن است با توجه به قبول وحی که از بررسی مدارک وحیانی در مسائل غفلت نشود بلکه ابتدا مدارک وحیانی بررسی شود تا نفس شکل نگیرد به غیر آنچه که حقّ است و بعد از آن گذشتن مشکل باشد.
در بررسی آیات و روایات به وضوح به این مطلب رسیدیم که نصوص قرآن کریم و روایات معتبره این حقیقت را اعلام کردهاند که محشور روز قیامت از این همین بدن عنصری خاکی خواهد بود البتّه آیات در نصّ بودن، ظاهر بودن، إیماء و إشاره داشتن متفاوت ولی آیات بسیاری نصّ در این جهت بود تا آنجا هم این مطلب به صراحت استفاده میشود که از بزرگان بسیاری نقل شد که مدّعیِ ضرورت شدهاند بر این معنا و به إضافهی اینکه ضروریِ وحی است مسئلهی محشور شدن بدنِ خاکیِ عنصری.
بعضی از بزرگان هم إدّعای موضوعیّت کردهاند برای این معنا به این معنا که إستضعاف و تقصیر و قصور در جهت به حلیهی اسلام زینت داشتن در این مورد فرقی نمیکند به عبارت دیگر بعضی محشور در قیامت از این بدن خاکیِ عنصری است ضروری دانسته اند منتها اگر چنانچه کسی قاصر باشد در اسلامش خدشه نکرده اند. ولی بعضی موضوعیّت برای این مسئله قائلند و گفتهاند که همچنانکه اصل وجود قیامت یا یکتایی وجود خداوند متعال را یا نبوّت پیامبر گرامی را چه به قصور چه به تقصیر و چه به عمد و چه به غفلت معتقد نباشد خرج من الاسلام، گفتهاند نسبت به مسئلهی حشر ابدان بالیه هم این چنین است که از عبارت مصباح الفقاهه مرحوم آیت الله خویی قرائت شد ولی نیاز به اینها به عنوان تأیید مطرح شد و إلّا خودمان وقتی بررسی کنیم که بررسی شد آیات و روایات معتبره نصّ در این مسئله است و نصّ در این جریان است، لذا مطلب کاملاً روشن است.
آنوقت چه شده است که جمعی چنین نگفتهاند با توجه به نصّ بودن مطلب تویِ این جریان قرار گرفتیم و إلّا اقوال را بایستی به وضوح و به تفصیل در آیندهای خداوند عنایت کند و حیاتی باشد و قدرتی باشد مطرح بشود.
از بیانات مرحوم آیت الله خوانساری میخواندیم در این کتاب العقائد الحقۀشان که ایشان میفرمایند صریح در قرآن همین است که از همین بدن خاکی عنصری محشور میشود، چرا جمعی چنین نگفتهاند «لشبهة عرضت لهم بل شبهات» یک شبهه اش را در جلسهی قبل گفتیم و عبارات خوانده شد و آن این بود که:
اگر چنانچه از همین عنصر خاکی این عالم محشور شود مشکل هایی که ایجاد میکند یکی این است که لازم میآید که کرهی زمین کم بیاورد بخاطر این که نفوس بشر لایتناهی، کرهی زمین محدود اگر بخواهد که حشر جسمانی به معنای اینکه از همین کرهی خاکی، از این عنصر خاکی بدن تشکیل شود کرهی زمین محدود نفوس لایتناهی، کسر میآورد زمین و بالنتیجه مشکل درست میشود که ایشان فرمودند که چه کسی گفته که نفوس لایتناهی است.
لایتناهی بودن نفوس بر اساس حرفی است که جمعی از فلاسفه گفتهاند و قائل به قدمت عالم شدهاند و بعد ایشان تصریح میکنند به اینکه ما معتقدیم عالم قدیم نیست بلکه حادث زمانی است که من در ارتباط با زمانی بودن یک توضیحی دادم.
در هر حال بنابر این اصل مسئلهای که عدم تناهی نفوس است مورد قبول نیست، بنابراین مشکلی درست نخواهد شد مشکلی نخواهد بود ولی بعضی این چنین گفتهاند یعنی گفتهاند که نفوس لایتناهی است و کرهی زمین هم محدود پس مشکل درست میشود و البته مرحوم آخوند ملاصدرا در ارتباط با این مسئله با نظریهای که دارند که از این بدن خاکی خبری نیست، ایشان میگویند که کرهی زمین کم بیاورد معنا ندارد چون کرهی زمین مطرح نیست، آنچه که در عالم بعد محشور میشود روح است که إنشاء میکند صورت مثالی را بنابراین از این بدن خاکی خبری نیست، کم آوردن معنا نخواهد داشت چون مبنایشان این است که این حشر بدن خاکی در ارتباط با بسیاری با بیاناتشان چنانچه آخرین نظریه شان همین باشد که ظاهرا این چنین است آنوقت میگویند اصلا اشکال وارد نیست چرا؟ بهخاطر اینکه از این بدن خبری نیست، این قسمت گفته شد.
و اما اینکه ایشان این حرف را زدهاند یعنی مرحوم آخوند ملاصدرا گفتهاند که از این بدن خاکی خبری نیست و لذا مسئلهی کسر آمدن زمین وجهی ندارد این را در اسفار در جلد9 صفحهی 39 این مطلب را دارند که عبارت این است:
«وأمّا قوله لمّا كانت النفوس المفارقة عن الابدان غير متناهية يلزم إجتماع المفارقات كلّها الخ فهو مدفوع أمّا أوّلا فلأنّ الكلام ليس في جميع المفارقات» خیلی از نفوس اینها اصلا بدن مثالی هم ندارند. «ليس في جميع المفارقات من النفوس بل انما هو في نفوس الأشقياء ولا يلزم ما ذكره فان النفوس بعضها مما لا يتعلق بالأجرام وما يتعلق منها بالأشباح المثالية وان فرض كونها غير متناهية» أشباه مثالی است غیر متناهی باشد ربطی به کرهی زمین ندارد. «لم يلزم منه فساد لعدم التزاحم في الأشباح المثالية على محل واحد مادي»[2] تزاحمی در کار نیست.
در ارتباط با این یک بحث دیگری هم مطرح است که من دیگر حالا به تفصیل وارد نشدم که یک وقتی اگر موفق شدیم به تفصیل قولشان را گفتم باز این جا بسط مفصّلی داده بشود ولی إجمالا آنچه میخواستیم عرض کنیم این است که مسئلهی صور مثالی مطرح است و مسئلهی بدن خاکی عنصری مطرح نیست تا این اشکال مطرح بشود.
و امّا اشکال دوم که مرحوم خوانساری در بیانشان آوردهاند و جوابی دادهاند مسئلهی اشکال و شبههی آکل و مأکول است که شبههی معروفی است و همه توجه دارید که اگر چنانچه حشر جسمانی باشد و محشور از این بدن خاکی عنصری باشد لازم آید که اجزاء بدن زیدِ مطیع در طول زمان داخل اجزاء بدن عمرو عاصی قرار بگیرد و بالعکس و بالنتیجه آنچه که طاعت به او شده است از اجزاء بدن زید مطیع در بدن عمرو عاصی قرار گرفته است و عذاب میشود، آنچه از بدن عمرو عاصی باز در طول زمان در بدن دیگری قرار گرفته است که مطیع است او ملتذّ باشد به لذائذ، آنچه که مطیع است و آنچه که عاصی است، آنچه که در ارتباط با آنهاست انجام نگیرد، مطیع معذّب و عاصی ملتذّ. و نیز به این صورت هم تقریر شده است که ایشان این را نگفته اند، لازم میآید گاهی اگر چنانچه فرض بشود که خیر این کار نشود، کسر بعضی از اجزاء یک بدن دونِ بدن آخر که مسئلهی دیگری است که حالا آنچه ایشان گفتهاند همان است که اوّل گفتیم این شبههی آکل و مأکول و آنوقت جواب هم داده اند.
همین را دقت کنید که من سریعتر بخوانم که امروز هم تأخیر شد یک چند جلسهی آخر را نسبتاً درست میآمدیم ولی امروز هم اینجور شد که مثل اینکه خودمان را چشم کردهایم و باز امروز هم تأخیر شد تا إن شاء الله تا بعد درست بشود.
ایشان عبارتشان این است:
«ثمّ إنّ البدن المحشور يوم النشور البدن العنصري» یعنی همین بدن خاکی. «كما هو صريح الآيات و الآخبار و قد يقال إنّ المحشور ليس البدن العنصري بل البدن المثالي المنشأ بإنشاء النفس بإذن الله» که صحبتش شد. «المختلف بإختلاف الملكات الحاصلة في الدنيا» خُب حالا که قرآن و آیات و روایات صریح در این است چه شده جمعی چنین نگفتهاند «وفي المقام شبهات تدعو إلي القول المذكور» یکی را گفتهایم که حالا هم گفتیم امروز.
«ومنها شبهة الآكل و المأكول حيث أمكن أن يصير أجزاء البدن الكافر بدناً للمسلم و بالعكس فيلزم ورود العقوبة علي بدن المسلم و المثوبة علي بدن الكافرحيث أمكن أن يصير بدن أحدهما تراباً و يصير التراب نباتاً و يصير النبات لحماً مثلاً للغنم و يصير اللحم للآكل أو يصير حبّاً و الحبّ يصير لحماً للآخر».
بالنتیجه این چنین بشود که از اجزاء مطیع در بدن عاصی و بالعکس و بالنتیجه آنچه که باید معذّب باشد ملتذّ شده و آنچه که بایستی مورد عنایت و رحمت قرار بگیرد معذّب قرار گرفته است و این بر خلاف عدل إلهی است و بالنتیجه این چنین است که محشور بودن از این بدنِ خاکی مستلزم چنین اشکال مهمی است و بالنتیجه اصل مسئلهی محشور شدن بدن خاکی منتفی خواهد بود بحکم این دلیل عقلی.
در ارتباط با این مشکل هم جوابی ایشان دادهاند که این است که این یکی از این جوابهاست که حالا به این صورت با وضعیتی که دارم عرض میکنم، دقّت کنید که همین را گفته باشیم سریع که میگویند از این بدن ضعیف خداوند متعال از ابتدای طفولیّت تا هنگام موت از این بدن حفاظت میکند به اندازه تشکیل دادن یک بدن در قیامت، لازم نیست که همهی این اجزاء حفظ شود و لازم نیست که همهی اجزاء دوران طفولیّت و یا جوانی یا شیخوخیّت حفظ شود.
بله آنچه بعضی از روایات که ممکن استفاده شود همان وقت فوت مطرح است به گونهای که آن وقت فوت مطرح بشود، باشد آن وقت خداوند متعالی که این اجزاء زید هر چند متفرق شود و به هر گونه تغییر و تبدیل در او قرار بگیرد و به هر صورتی که فعل و انفعالی در این اجزاء بدن زید تحقق پیدا کند بر همهی اینها آگاه است بلکه تمام این فعل و انفعالات را خودش تنظیم کرده، همه را خودش ترتیب داده. تمام این برنامههای تغییر و تغیّر و فعل و انفعالات طبق ارادهیذاتمقدسحضرت حق و همه در ارتباط با آگاهی حضرت حق، به همهی اینها آگاه و همهی اینها هم تحت قدرت اوست.
ذرّات وجودیِ زید در احاطهی علمی حضرت حق محفوظ است، ذرات وجودی زید هر چند فعل و انفعال و انتقال از نقطهای به نقطهی دیگر تحت قدرت حضرت حق است. هم تحت قدرت إلهیوهممحفوظ به حفظ إلهی، حضرت حق با توجّه به این دو خصوصیّتی که إشاره شد به قدر تشکیل یک بدن در قیامت از بدن زید از همین عنصر خاکیِ او هر چه شده باشد بر آن حفاظت میکند، این حیّ قیّوم حفیظ علیم و بعد به همان تشکیلی که پیدا میشود از این بدن روح بر میگردد، معاد میشود و لازم نیست بقیهی اجزاء کلّ اجزاء جمع بشود. حالا آنها داخل در بدن دیگری شد، شده باشد مسئلهای نخواهد بود.
و این آیهی شریفه هم در ارتباط با إشاره به این دو خصوصیّت خیلی لطیف است که در سوره قاف هست که کفار میگویند (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ)[3] ما بمیریم خاک بشویم دو مرتبه روح برگردد به آنچه که خاک شده از بین رفته کار مشکلی است (ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ) آنوقت قرآن میفرماید (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ)[4] ما خودمان میدانیم که زمین از این بدن چه چیزها را بر میدارد چه کم میکند، چه تحویل و تحوّل در آن بوجود میآید همه زیر نظر علمی ماست (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ) نزد ما کتابی حفیظی است که ذرّات وجودی اش با همهی فعل و انفعالاتش در علم ما و در قدرت ما و محاط به علم و قدرت ماست آنوقت به نسبت یک بدنی که تشکیل بشود خدا حفاظت میکند تشکیل بدن میدهد و بالنتیجه مشکلی نخواهد داشت.
لذا میفرمایند که:
«و عن الشبهة الثانية بأنّه لا مانع من حفظ الأجزاء لكلّ بدن بحيث لايكون جزء بدن آخر و لايلزم إحتفاظ مجموع الأجزاء من أوّل العمر إلي آخره و لا إحتفاظ مجموع الأجزاء حال الموت».
البتّه در حال موت کلّ اجزاء باشد باز لازم نیست ولی به گونهای که شیخوخیّت در آن صورت حفاظت بشود و از آن اجزاء که در ارتباط با ایمان و کفرش ملاک است رعایت شده باشد باز منافات با چیزی نخواهد داشت. این هم جوابی است که در این مورد داده اند.