درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
92/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
مساله جبر و اختیار در ارتباط با آیات شریفه اعتقادی قرآن کریم مورد صحبت بود فهرستی از اقوال در این بحث گفته شد مختار و مستفاد از مدارک وحیانی به عرض شما رسید که به آن ترسیم و تصویری که مستفاد از وحی است و تأیید شده به حکم عقل است جبر نیست تفویض نیست بل امر بین الامرین جبر نیست به معانی مختلفی که برای جبر گفته شده است و خود آن ترسیم و تصویر به وضوئح گفته شد تکرار نمیکنیم و نفی جبر که شده است جبر به صورتهای مختلفی که در نظر گروه های مختلف مطرح است جبر اشعری نیست که میگفتند انسان هیچگونه در افعالش اختیاری ندارد ارتباطی ندارد و فعلی که صادر میشود فعل الله است هیچگونه ربطی به عبد افعالی که در خارجا گفته میشود فعل او است در ارتباط با او نیست این مطلب منفی است در مستفاد از وحی و نیز جبریت که حالا امروز عرض میکنیم آن هم منتفی است و نفی میشود که معمولا در کتب کلامی گفته میشود جبر فلسفی و آن این است که جمعی معتقد هستند که فعلی که صادر میشود از عبد همین محدوده بحث جبر و اختیار چه اینکه بسیاری از جریانهای مربوط به انسان که به جبر است قطعا مثل یک جریانهای تکوینی اصل ولادتش خصوصیات خلقتش بسیاری از مسائل زندگیاش آنها که هیچ از محدوده بحث خارج است همان محدوده بحث که افعال ارادی نامیده میشود یا افعال اختیاری نامیده میشود به این صورت است که فعل عبد مستند است به اراده او و اراده او مستند است بالاخره به اراده خدا نتیجتا با توجه به استناد فعل به عبد و اراده عبد گفته میشود مختار است ولی با پیگیری اینکه این اراده حادث است و علت لازم دارد و مستند میشود و منتهی میشود به حضرت حق با این لحاظ مجبور است لذا گاهی تعبیر کردند جبر فی صورة الاختیار و به عبارت دیگر برای فعل عبد دو علت است این فعل صلات این فعل حسن این فعل قبیح دو علت دارد یک علت قریبه که اراده خود این انسان است اراده میکند که این کار را میکند و یک علت بعیده و آن اراده حضرت حق است به اعتبار استناد فعل به علت قریبهاش که اراده عبد است مختار است اگر با توجه به منتهی شدن این اراده به ارادة الله لحاظ کنیم مجبور هستیم و باز در توضیح مطلب چنین گفتند که هر ممکنی نیازمند به علت است و باید منتهی بشود به یک علتی که آن علت ممکن نباشد قدیم باشد و الا یتسلسل اراده انسان نسبت به صلات پدیده ای است ممکنی است حادثی است و این حادث و پدیده نیازمند است به علت به حکم اینکه کل مممکن یحتاج الی علة اگر این اراده نماز در ارتباط با این عبد که حادث است علت میخواهد علت آن یک اراده دیگری است آن اراده اراده دیگری و هکذا میشود تسلسل و باطل است اگر منتهی نشود به یک قدیم و اگر خیر این اراده با هر چه که در ارتباط با او در نظر گرفته شود به ارادة الله منتهی میشود خدا اراده کرده که این عبد اراده کند منتهی شد به اراده الله آن وقت دیگر ادامه پیدا نمیکند چرا؟ چون حضرت حق قدیم است ولی این اراده عبد مجبور شد به خاطر اینکه مستند شد به ارادة الله اختیار به معنای واقعی نخواهد بود جمعی از فلاسفه چنین گفتند که البته این حرف حرف بسیاری از فلاسفه نیست جمعی از فلاسفه است لذا در حکمت متعالیه که مربوط به آخوند ملاصدرا است این نیست این بحثش میآید ان شاء الله این حرف جمعی از فلاسفه است آخوند ملاصدرا و عموم پیروان حکمت متعالیه به گونه دیگری که مقداری مطلب دقیق تر است و ظریف تر است مطرح کردهاند که ان شاء الله صحبت آن خواهد شد.
پس یک جبر هم جبر فلسفی شد و جبر فلسفی این شد که برای فعل عبد دو تا علت است علت قریبه که اراده عبد است و علت بعیده که ارادة الله است با لحاظ اراده عبد فقط و علت قریبه طبعا میگوییم مختار است چرا؟ چون این فعل در ارتباط با اراده او است خواست او است میشود مختار ولی چون این خواست خواستی است که حادث است بایستی منتهی بشود به یک قدیمی تسلسل هم که غلط است پس منتهی میشود به ارادة الله به اراده حضرت حق که منتهی شد نتیجه این خواهد شد که در حقیقت جبر است لذا تعبیر کردند بعضی از تصویر نسبت به افعال عباد به «جبر فی صورة الاختیار».
و یکی از عبارتهایی که این مطلب را به این صورتی که عرض کردم تبیین کرده است در کتاب توضیح المراد که شرحی است تعلیقهای است بر تجرید و تعلیقه نسبتا قوی و فنی و مفیدی است در ارتباط با این سماله ایشان هم همین بیان را به این صورتی که حالا به عرض شما میرسد فرمودند پس این جور شد که این هم یک قول شد در ارتباط با مسأله جبر و تفویض یکی از اقوال همین شد که الان به عرض شما رسید که عرض شد تکرار شد در کتب کلامی و متاخرین هم که بحث کردند از چنین چیزی تعبیر کردند به جبر فلسفی حالا آن عبارتی که در ارتباط با این مسأله است این است این عبارت از مرحوم آقا سید هاشم حسینی است مولف توضیح المراد هستند در صفحه پانصد و پنجاه از توضیح المراد «المذهب الرابع للفلاسفه» که عرض کردم بعضی از فلاسفه این جور گفتند «و هو ان فعل العبد تابع لقدرته و ارادته» معلوم است فعل انسان تابع اراده انسان است اراده میکند که نماز بخواند نماز میخواند کار دیگری بخواهد انجام بدهد با اراده انجام میدهد و اما این اراده حادث است دیگر پدیده اس است و احتیاج به علت دارد علت آن پیگیری میشود «و هما تابعان للاسباب المنتهیة الی الله تعالی» وقتی پیگیری شود اسباب این اراده بالاخره باید منتهی شود همه این اسباب حادث است ممکن است و علت میخواهد باید به یک علت قدیم منتهی شود «و هما تابعان» این قدرت و اراده «تابعان للاسباب المنتهیة الی الله تعالی فقدرته و ارادته تعالی متعلقان بفعل العبد بواسطة الاسباب» در حقیقت این فعل عبد منتهی شد به ارادة الله و قدرة الله که اسباب را به جریان افکنده است تا رسیده است به این اراده عبد تا اراده عبد تحقق پیدا کرده است «و حیث ان من اصولهم ان المسبب یترتب علی السبب التام» وقتی منتهی شد معلول به علت تامه تخلف پذیر نیست باید تحقق پیدا کند علت آن علت تامه است «و حیث ان من اصولهم ان المسبب یترتب علی السبب التام قهرا من دون التخلف» آنوقت اینجا نکته ظریفی که هست این است این انسان که در این بین مطرح است و اراده او این فعل عبد است که صلات است این اراده انسان است متعلق به این فعل است این اراده انسان هم در ارتباط با خود انسان است اگر انسان را به واقع موجودی مختار که «له ان یفعل و له ان لا یفعل» فرض کنیم و بگوییم که خداوند متعال تملیک کرده به او اختیار را که همان نظر مختار بود اگر به این صورت انسان در این بین مطرح شود بر میگردد به همان نظر اول و درست است اما اگر چنان چه خیر انسان به صورت اینکه به حقیقت مختار است مطرح نباشد بلکه گفته شود اراده دارد و اراده او منتهی میشود به اراده خدا آن وقت میشود جبر به معنای واقعی این عبارتی که حالا میخوانیم توضیح آن این بود که حالا عرض کردم «فان جعلوا» آن وقت ایشان میگویند این حرف جمعی از فلاسفه شد حرف آنها پس این شد که دو تا اراده است اراده عبد است و ارادة الله اراده عبد علت قریبه است ارادة الله علت بعیده است و اراده عبد مستند میشود به ارادة الله.
آن وقت توضیحی که ایشان میدهند این است که این عبارت را میتوانیم برگردانیم به قول حق و آن وقتی است که انسانی که دارای اراده است مختار واقعی فرض کنیم آن وقت مشکل ندارد این انسانی که دارای اراده است مختار واقعی است و خدا تملیک کرده به او اختیار را با توضیحاتی که در جلسات قبل گفتیم مسألهای ندارد و در نتیجه کار منتهی میشود در حقیقت به این انسانی که حقیقتا مختار است و البته این انسان خودش پدیده ای است و این پدیده خودش احتیاج دارد به علت میشود همان قول اما اگر چنان چه خیر اگر گفتیم که نه این انسان اختیار حقیقی برای آن قائل نشدیم صرفا گفتیم دارای ارادهای است و اراده او هم باز مستند است به ارادة الله آن وقت میشود جبر لذا این بیان خودشان است دیگر «فان جعلوا ذات العبد المتصفه بالاختیار ذاتا فی سلسلة الاسباب» که واقعا عبد مختار در این سلسله اسباب تا به ارادة الله میرسد قرار بگیرد «انطبق مذهبم علی الحق المختار» با همان قول مختاری که از وحی استفاده میشود با همان یکی میشود چون بالاخره چی شد؟ حقیقتا این فعل به اختیار واقعی این عبد مستند شد در عین اینکه این عبد هم مستند است به خدا چون خدا تملیک کرده است به او اختیار را ولی اختیار را تملیک کرده است «و اما ان جعلوها فی عزلة عن السلسله» اما اگر این مختار بودن انسان را نه این را در این سلسله نیاوریم و اختیار به این معنی قائل نباشیم نسبت به این عبد «کما هو ظاهر کلامهم» که ظاهر کلام آنها هم همین است که یعنی اختیار نیست برای عبد «فلا» یعنی ان وقت بر نمیگردد به قول مختار «و یکون مذهبم جبر الانسان فی صورة الاختیار» میشود الجبر فی صورة الاختیار.
ببخشید تکرار میکنم دقت میکنید پس این جور شد با توجه به وضعیتی که دارم بتوانم عرضم را گفته باشم پس این انسان اگر چنان چه فعلی که از او صادر میشود فرض کردید که واقعا مختار است و اختیار به او تملیک شده است و اختیار به او تملیک شده و مختار است خوب و لو در سلسله علل است ولی این فعل به واقع به او مستند است و اختیار واقعی مطرح است و همه چیز جای خودش است میشود قول مختار اما اگر نه گفته میشود که این فعل به اراده عبد است اما عبد خودش مختار به معنای واقعی نیست خود این اراده اش مستند به ارادة الله است آن وقت میشود جبر «و اما ان جعلوا فی عزلة عن السلسله کما هو ظاهر کلامهم فلا و یکون مذهبم جبر الانسان فی صورة الاختیار بان ینسب الفعل الی علة القریبه ای ارادة العبد و یقطع النظر عن الاسباب السابقه فیحکم بانه مختار» اگر آن وقت فقط لحاظ این را بکنیم که نماز از این زید صادر شده و به قیل آن کاری نداشته باشیم این میشود اسم آن را میگذاریم مختار چون این خواسته شده است اما اگر با توجه به اینکه بالاخره منتهی میشود به ارادة الله حساب کنیم جبر میشود «و یقطع النظر عن اسباب السابقه فیحکم بانه مختار او ینسب الی جمیع سلسلة الاسباب المنتهیه الی ارادة الازلیه فیحکم بانه مجبور»[2] .
این هم پس شد جبر فلسفی پس تا حالا قول مختار را گفتیم جبر اشعری را گفتیم تفویض را هم عرض کردیم جبر فلسفی را هم گفتیم حالا آنچه که مانده است به اصطلاح مسائلی است که در ارتباط با عرفان است و در ارتباط با حکمت متعالیه است تا ببینیم به کجا میرسیم.