< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

91/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

اگر الله را گفتیم علم است برای ذات مقدس حضرت حق توجه می‌دهد ما را به ذات مقدس اسم است برای ذات اگر علم باشد که اختلاف است معمولا در ارتباط با الله ولی اکثر چنین گفتند اگر علم باشد برای ذات مقدس حضرت حق فقط می‌رساند اشاره ای به ذات مقدس را که البته ذات مقدس ذاتی است که مستجمع جمیع صفات کمال است معلوم است ولی بقیه اسماء خیر به اضافه اینکه اشاره ای به ذات مقدس است صفتی از صفات حضرت حق را هم بیانگر است و در این مورد بیان خوبی در تفسیر المیزان است و در این بحث اسماء مثل بسیاری از بحثهای دیگر ایشان به تفصیل آقای علامه طباطبائی به تفصیل وارد شدند در ارتباط با مسائل مختلفی که مربوط به اسماء حضرت حق است و نسبت به این مطلبی که گفتم در همین جلد هشتم که آیه شریفه ای که مربوط به این بحث می‌شود آیه صد و هشتاد از سوره اعراف است ^وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‌ أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ%[2] در ارتباط با این آیه شریفه در این تفسیر صفحه سیصد و پنجاه و نه چنین فرمودند «قوله تعالى: «وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها» الاسم بحسب اللغة ما يدل به على الشي‌ء سواء أفاد مع ذلك معنى وصفيا» به صفتی از اوصاف هم دلالت بکند یا خیر «كاللفظ الذي يشار به إلى الشي‌ء لدلالته على معنى موجود فيه، أو لم يفد إلا الإشارة إلى الذات كزيد و عمرو و خاصة المرتجل من، الأعلام»[3] پس تفاوت اسم و صفت این است.

و در مورد دیگری هم چند جمه ای در ارتباط با این مطلب گفته اند که آن هم عبارت لطیفی است خوب است که مورد توجه باشد که به اصطلاح این معنای اسم و صفت تفاوت بین اسم و صفت آن هم در صفحه سیصد و شصت و نه آن جا عبارتی است که به این صورت آمده است که «لا فرق بين الصفة و الاسم غير أن الصفة تدل على معنى من المعاني يتلبس به الذات» وقتی گفته می‌شود صفت آن اسم را گویند که دلالت بر یک معنایی می‌کند که ذاتی که این صفت در ارتباط با آن ذات است متلبس به او است «لا فرق بين الصفة و الاسم غير أن الصفة تدل على معنى من المعاني يتلبس به الذات أعم من العينية و الغيرية» حالا متصف است آن ذات به این صفت به عوان اینکه صفت ذاتی او است مثل عالم قادر حی یا به عنوان اینکه خیر صفت ذاتی او نباشد مثل اسماء ذات مقدس که از صفات فعلیه حضرت حق باشد از قبیل خالق رازق و امثال اینها «و الاسم هو الدال علی الذات» اسم آن است که پس این جور شد که «لا فرق بين الصفة و الاسم غير أن الصفة تدل على معنى من المعاني يتلبس به الذات أعم من العينية و الغيرية، و الاسم هو الدال على الذات»[4] آن وقت چه اینکه موصوف به وصفی باشد یا موصوف به وصفی نباشد پس تفاوت بین اسم و صفت مشخص است.

در ارتباط با این بحث این مسأله مطرح می‌شود که اسماء الهی در قرآن کریم چقدر آمده است ایشان اسماء را که در قرآنه کریم آمده است می‌فرمایند که عدد این اسماء صد و بیست و هفت اسم است صد و بیست و هفت اسم برای خداوند متعال در قرآن کریم به تعدادی که ایشان شمرده اند و بعد هم می‌شمارند بعد هم می‌فرمایند وارد این بحث می‌شوند که در روایات آمده است نود و نه تا روایات فریقین شیعه و سنی و جمع بین این چه می‌شود وارد می‌شوند این هم یک بحثی است که ایشان وارد شدند در این قسمت که به تفصیل خوب است که مراجعه بکنید نتیجتا عدد اسماء الهی چند تا است به این صورت مطرح است که در روایات مبارکات عدد نود و نه تا آمده است و اما در شمارشی که اینجا شده است صد و بیست و هفت عدد که در همین صفحه سیصد و هفتاد و سه باز این بحث را مطرح کردند.

مساله آخری که عرض کنم و ان شاء الله اگر چنانچه چیزی لازم بود در بحث امروز فرصت گذشته و تاخیر زیاد بود به جلسه بعد موکول می‌کنیم این است که اسماء خداوند متعال توقیفی است یا خیر این هم یک بحثی است که نسبتا بحث مفصلی است در این بحث هم اجمالا آن چه که در بیان ایشان امده است تا آن جا که من به نظر خودم یک دقتی کردم جل مطلب و اساس مطلب را بیان کردند و حالا اگر نیاز به مطلب دیگری بود جلسه بعد عرض می‌کنم عبارات المیزان را می‌خوانم به خاطر اینکه فرصتی نیست نیاز به گفتن از خارج ندارد یک کمی دقت می‌فرمایید من هم آهسته تر می‌خوانم که در صفحه سیصد و هفتاد و پنج آن جا فرمودند که «هل اسماء الله توفیقیة تبین مما تقدم ان لا دلیل علی توقیفیه اسماء الله تعالی من کلامه»[5] از حرفهایی که قبلا گفتیم در قرآن دلیلی بر اینکه اسماء الهی توقیفی باشد پیدا نکردیم «بل الامر بالعکس» چرا برای اینکه (وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی) در آیات دیگر هم است که ^لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌%[6] آیات متعدد است نفرمودند که اینها منحصر است و توقیفی است چیزی که دلالت بر توقیفی بودن نسبت به اسماء داشته باشد نمی‌کند بلکه امر به عکس است چرا؟ چون فرموده است ^وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها% اسماء حسنی را باید ببینیم چیست اسماء حسنی آن چه که دلالت بکند اشاره بکند به حضرت حق و حسنی هم باشد حتی حسن خیر حسنی باشد احسن باشد که یعنی هیچ شائبه نقص شائبه عجز شائبه تشبیه شائبه هیچ گونه نادرستی در آن اسماء نباشد هیچگونه شائبه نقصی نباشد بلکه کاملا بر کمال و فوق کمال دلالت کند ^وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها% بنابراین نه تنها توقیفی بودن از آیات استفاده نمی‌شود بلکه می‌توان استظهار کرد عدم توقیفی بودن را به نظر ایشان آن چه که از آیات گفته شده برای توقیفی بودن «و الذي استدل به على التوقيف من قوله: «وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها وَ «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ» که از تتمه آیه «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ» معلوم می‌شود که افرادی در ارتباط با این اسماء به انحراف کارشان منتهی شده است میل به باطل و نادرستی کردند رها کنید آنها، آن وقت بعضی از این آیه خواستند استفاده بکنند به این صورت مبنی بر اینکه الف و لام اسماء الف و لام و عهد باشد که «وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌» یعنی اسماء معهوده همین اسمائی که در قرآن کریم آمده است الف و لام الف و لام عهد باشد بنابراین نتیجه می‌شود توقیفی بودن (وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌) که اسماء معهوده باشد و رها کنید غیر آنهایی را که به الحاد کشانده می‌شود نتیجه می‌شود توقیفی بودن و باید به همان اسمائی که در خود قرآن کریم آمده است اکتفاء کرد.

جواب این استدلال را به این صورت دادند که نه دلیلی نداریم که الف و لام آن را الف و لام عهد بگیریم بلکه الف و لام را الف و لام جنس بگیریم «مبني على كون اللام للعهد، و أن يكون المراد بالإلحاد التعدي إلى غير ما ورد من أسمائه من طريق السمع، و كلا الأمرين مورد نظر لما مر بيانه» که در بیانات قبلی گفتیم که باز توقیفی بودن از مطالبی که قبل گفتیم استفاده نشده است «و أما ما ورد مستفيضا مما رواه الفريقان عن النبي ص: «أن لله تسعة و تسعين اسما مائة إلا واحدا- من أحصاها دخل الجنة»أو ما يقرب من هذا اللفظ فلا دلالة فيها على التوقيف» این توقیف را نمی رساند، می‌رساند که این قدر اسم است اما اینکه از این تجاوز نکنید این را از آن نمی فهمیم استظهار ایشان است «و هذا البنظر الی بحث التفسیری» بعد می‌گویند البته احتیاط آن حالا منظورم با توجه به این قسمت اخیر گفتم که روی هم رفته مطلب بد تمام نشده است خوب است در عین حال که اگر چیزی مورد نظر باشد جلسه بعد «و اما البحث الفقهی فمرجعه فن الفقه» در عین حال حرف این است که «و الاحتیاط فی الدین یقتضی الاقتصار فی التسمیه بما ورد من طریق السمع» اما اسم نگذاشتند صرفا گفتن بدون اینکه به عنوان اسم خدا واجب الوجود بگوییم نه اینکه بگوییم یا واجب الوجود نه واجب الوجودی که نیامده را بگوییم نه به عنوان اسم به عنوان اینکه این معنی معنای وجوب وجود برای حضرت حق است این هم که مشکلی نخواهد داشت و اما اینکه به عنوان اسم نباشد «و اما مجرد الاجراء و الاطلاق من دون تسمیة فالامر فیه سهل»[7] با قید اینکه حتما موجب نقص نباشد موجب عجز نباشد موجب تشبیه نباشد با توجه به آن مسأله.

نتیجتا در ارتباط با این مسأله توقیفی بودن احتیاطی که ایشان آخرش فرمودند که چیز مناسب خوبی است ولی از نظر بحثی خواستند بفرمایند که نه اسماء خدا توقیفی باشد دلیل نداریم البته حالا یک مختصر صحبتی جلسه بعد در این قسمت داریم ان شاء الله.

 


[1] - سوره اسراء: 11.
[2] - سوره اعراف: 180.
[3] - الميزان فى تفسير القرآن ج‌8/343 بيان .....
[4] - الميزان فى تفسير القرآن ج‌8/352 نسب الصفات و الأسماء إلينا و نسبتها فيما بينها:. .....
[5] - الميزان فى تفسير القرآن ج‌8/358 هل أسماء الله توقيفية .....
[6] - سوره طه: 8.
[7] - الميزان فى تفسير القرآن ج‌8/358 هل أسماء الله توقيفية .....

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo