درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
89/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در جلسه اخير تتمّه بحث مربوط به يكى از فهرستهايى كه در آيات اعتقادى توحيدى كه عنوان بحثمان بود صحبت شد از آن فهرستى كه صحبت شد به مسأله سنخيَّت رسيديم، يعنى عرض شد از مطالبى كه از آيات شريفه قرآن استفاده مىشود در ارتباط با ذات مقدَّس حضرت حقّ مسأله بينونت بين خالق و كائنات است نه سنخيَّت و نه عينيَّت، گفتيم كه از آيات و روايات همان بينونت استفاده مىشود، از آيات شريفه قرآن از مواردى كه تسبيح در قرآن مطرح است استفاده شد و از آيه ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[2] و روايات هم شايد حدود ده حديث شد كه به عرضتان رسيد كه كاملاً در اين معنی روشن بود از قبيل «كُنْهُهُ تَفْرِيقٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه» «مُبَايَنَتُهُ إِيَّاهُمْ و مُفَارَقَتُهُ أَيْنِيَّتَهُم»[3] و از اين قبيل.
براى اينكه اين بحث را اگر بخواهيم به تفصيل وارد شويم از اين حالت تفسيرى خارج مىشود، آنوقت بايد ببينيم در مقابل هم آيا روايتى نداريم، در مقابل از آيهاى استفاده نمىشود؟ تا برسيم به بحث عقلى، يك حديث را اشاره كردم و تقريرش هم شد و پاسخش هم عرض شد در اين مورد از آيات هم استفاده شده است.
﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾[4] تقرير استدلال برای استفاده سنخيّت از اين آيه شريفه اين گونه است كه اينجا مِنْ رُوحي% دليل بر سنخيَّت است از روح خودم وقتى معنی مىدهد كه آنچه در روح آدم دميده شد سنخ حضرت حقّ باشد از اين اضافه و نسبت استفاده سنخيَّت و اشتراك در حقيقت مىشود بنابراين اين آيه مثبت عكس آن چيزى است كه تا حالا صحبتش را مىكرديم كه بينونت باشد.
پاسخش خيلى روشن است به خاطر اينكه اين آيه از آياتى است كه همه قبول دارند كه معنايش اين ترجمه تحتاللفظى نيست و نمىتواند باشد و مىدانيم كه اگر نصّ قرآن هم بر خلاف عقل نه تخيّل و توهم باشد حتما بايد توجيه شود گر چه مىگفتيم كه در وحى چنين چيزى نداريم إلاّ اينكه خود وحى قبل از ما و بهتر از ما توجيه آن را بيان كرده خوب اينجا با توجّه به اين اصل قطعى اگر اين آيه را بخواهيم اين گونه معنی كنيم كه يك خدائى است كه روح دارد و اين روحش هم قابل تجزيه و تقسيم است چنين چيزى در ارتباط با خداوند متعال ضدّ عقل صريح و بيّن است و با نصوص خود قرآن هم مخالف است ^لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ%[5] .
پس معلوم است كه معناى آيه معناى لفظىاش نيست و به اصطلاح ترجمه كانَ يَكُونُ نيست، شايد حدود ده حديث در توحيد صدوق است كه فرمودهاند اين اضافه، اضافه تشريفىاست از قبيل ناقة اللّه، بيت خدا، نارُ اللّه، يا به امام حسين مىگویيم ثاراللّه، پس اضافه، اضافه تشريفى است يعنى اين مخلوقى كه روح است از يك عظمت خاصّى برخورد هست و چون اين چنين است اضافه پيدا كرده به حضرت حقّ.
آيه دوّمى كه اشاره كردم آيه ^هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ%[6] است به اين صورت تقرير شده كه او اوّل است، او آخر است و وقتى اين چنين است پس او سنخيَّت با همه موجودات دارد نه تباين.
اينجا هم جواب مشخّص است كه اگر بخواهيم باز اين ايه را به صورت همين ترجمهاى معني كنيم اين را عينيّت بايد بگوئيد نه سنخيَّت به اضافه اينكه با توجّه به مدارك قطعى وحى به اينجا مىرسيم كه ^هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ% يعنى او اَزَلى و آَبَدى است، يعنى اوّل و آخرى كه در ذهن ما است براى او متّصور نيست پس باز اصلاً ربطى به اين مسأله ندارد.