درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان
88/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]
حدوداً مباحث مربوط به بداء صحبت شد، بعضی از مسائلی كه ارتباط با اين بحث پيدا میكند مورد صحبت بود. از جمله اشكالی كه روز گذشته مطرح شد و پاسخ اشكال گفته شد.
بررسی احادیث حاوی نسبت تردد به خدا
مطلب ديگری كه مربوط هست اين است كه احاديثی است كه در آن احاديث در ارتباط با حضرت حقّ تعبير به تردّد شده است. كه حضرت حقّ فرموده است
«مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ عَبْدِی الْمُؤْمِن»[2]
اين رواياتی كه در اين روايات مسئلهی تردّد نسبت به حضرت حقّ مطرح است با توجه به اين كه تردّد كه آن حالت تحيّر است و ظهور در تحيّر در كار دارد، بديهی است كه نسبت به خداوند متعال غلط است.
چون منشأ تردّد منشأ تحيّر جهل است، منشأ تردّد عجز است. وقتی گفته میشود در اين كار ترديد دارم به خاطر اين است كه روشن نيست بر انسان چون روشن نيست، لذا میگويد كه مردّدم كه چه بكنم؟ و ظهور تردّد در تحيّر است و منشأ تحيّر هم عجز است و جهل است، عجز و جهل هم كه در خداوند متعال مسلّم است وجود ندارد. پس رواياتی كه در آن روايات مسئلهی تردّد نسبت به حضرت حقّ مطرح است چه میشود؟ آيا در ارتباط با همين مسائل مربوط به بداست، در ارتباط با همين مسائلی كه صحبت میشد يا خير؟
حالا دو تا حديث در اين مورد به عرضتان میرسد. يكی اين است:
كتاب شريف كافی جلد2 صفحه ي449 بابُ نادر، معمولاًرواياتی كه خيلی با رواياتی كه مطرح بوده تناسب ندارد، كاملاً وفق روايات رديف شده نيست به عنوان باب نادر مطرح میشود.
«عَنِ ابْنِ أَبِی يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع يَقُولُ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الْعَبْدَ مِنْ عَبِيدِی الْمُؤْمِنِينَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ مِمَّا يَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِی فِی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» بعضی از بندگانم گناهی میكنند كه مستحقّ عقوبت میشوند در دنيا و آخرت. «فَأَنْظُرُ لَهُ فِيمَا فِيهِ صَلَاحُهُ فِی آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِی الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَ الذَّنْبِ» به نفع مؤمن و اين بندهی خودم در ارتباط با دنيا عقوبت برايش در نظر میگيرم كه آخرتش راحت باشد، برای دنيا برايش عقوبتی در نظر میگيرم. «فَأَنْظُرُ لَهُ فِيمَا فِيهِ صَلَاحُهُ فِی آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِی الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَ الذَّنْبِ».
عقوبت را كه در نظر میگيرم برايش باز يك تأملی انجام میشود «وَ أُقَدِّرُ عُقُوبَةَ ذَلِكَ الذَّنْبِ». چه در مقابل اين گناهش انجام بشود، چه تقدير كنم برايش، اندازه گيری عقوبت را مشخص میكنم. «فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِی الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَ الذَّنْبِ وَ أَقْضِيهِ» و به مرتبهی قضا هم میرسانم اما در عين حال به إمضا نمیرسانم. «وَ أَتْرُكُهُ عَلَيْهِ مَوْقُوفاً غَيْرَ مُمْضًى» چون اين جوری است كه بعد از تقدير قضا و بعد إمضا. خير به إمضا نمیرسانم.
«...ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ» همان غير محتوم موقوف كه در مقابل محتوم بود.
«ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِيهِ» إمساك میكنم آن عقوبت را به او نمیرسانم به إمضاء نمیرسانم، چرا؟ «كَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ» برای اين كه ناراحتی به او نرسد. «وَ حَيْداً» يعنی و عدولاً، حادَ يعنی أی عَدلَ «وَ حَيْداً عَنْ إِدْخَالِ الْمَكْرُوهِ عَلَيْهِ» يعنی عدول به جهت اين كه ناراحت نشود.
«فَأَتَطَوَّلُ عَلَيْهِ بِالْعَفْوِ عَنْهُ وَ الصَّفْحِ» آنوقت در عين حال باز هم میبخشم گاهی به خاطر اين كه اين بندهی مؤمن من هست و لو خلاف كرده عفوش میكنم. «مَحَبَّةً لِمُكَافَاتِهِ لِكَثِيرِ نَوَافِلِهِ الَّتِی يَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَی فِی لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِكَ الْبَلَاءَ عَنْهُ» بخاطر كار خوبش از اين عقوبتش صرف نظر میكنم. «وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ» با اين كه تقدير كردم «وَ قَضَيْتُهُ» قضا هم در كار شده. «وَ تَرَكْتُهُ مَوْقُوفاً وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ ثُمَّ أَكْتُبُ لَهُ عَظِيمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِكَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ يَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللهُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ»[3] . خلاصه عذابش نمیكنم هيچ بلكه رحمت بيشتری هم برايش تقدير میكنم.
آنی كه مقصود بود آن جملهای بود كه در ارتباط با ترديد نسبت به حضرت حقّ مطرح شده كه فرمود «فَأَتَرَدَّدُ فِی ذَلِكَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ» يعنی به تعبير معمولی بخواهيم تعبير كنيم يعنی هی تصميمی میگيرم كه عذابش كنم اما باز از تصميمم بر میگردم. اين تعبير چه میشود معنايش؟ «فَأَتَرَدَّدُ فِی ذَلِكَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِيهِ».
پس در ارتباط با حضرت حقّ اين تعبير تردّد كه شده است كه ظهور تردّد همان حيرت است و منشأ حيرت عجز است و جهل است. در ارتباط با اين روايات نسبت به خداوند متعال چه میتوان گفت؟ از همين مسائل مربوط به بداست، يعنی بداء حاصل میشود؟ میخواستم عقوبت كنم بداء شد عقوبت نكردم؟ اين احاديث را چه میشود معنا كرد؟
حديث ديگر در همين كتاب شريف كافی ولی باب ديگری است،جلد2 صفحه 246، به اين صورت آمده از حضرت صادق عليه السلام:
«يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ» در كارهايی كه من انجام میدهم كه همهی كارها به دست من است، در هيچ كاری آنچنان كه در قبض روح بندهی مؤمنم تردّد دارم ترديدی ندارم.
«مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ إِنَّنِی لَأُحِبُّ لِقَاءَهُ» من دوست دارم او به لقاء خاصّ من بشود و فوت شود و منتقل به عالم بعد شود. امّا خود اين مؤمن از مؤمينی نيست كه مشتاق مرگ باشد. چون مؤمنان مختلف هستند، بعضی از مؤمنين هستند كه مشتاق مرگ هستند. در حدّی مشتاق مرگند كه حضرت سجّاد عليه السلام در دعای چهلم صحيفه میگويند كه خدايا به من عمل صالحی كرامت كن كه وقتی آن عمل صالح را انجام دادم دير ديرم بشود مردن و علاقهام به مرگ به مانند علاقهی كسی باشد كه عزيزش میخواهد بيايد منتظرش هست. چطور دقيقه شماری میكند كه الان میآيد الان میآيد، من در ارتباط با مرگ اين جور باشم.
مؤمنی كه به آن درجه رسيده باشد اين تعبير نسبت به او نمیشود. نه مؤمنی است كه خوب است و به اين درجه نرسيده است و از مرگ میترسد. «إِنَّنِی لَأُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ».
خدا رحمت كند مرحوم حاج شيخ مجتبای قزوينی را، نزديكیهای فوتشان بود من خدمتشان بودم. گفتند كه نمیتوانم بگويم هيچ علاقهای به ماندن ندارم، در طبع انسان يك علاقهای هست به ماندن ولی رفتن هم مسئلهای نيست، و ان شاء الله خدا ببخشد.
ديروز رفتيم حرم و رفتيم سر قبرشان. يك كتابی گم شده بود و يك نامهای بی مبالغه چهار ساعت برای پيدا كردنش گشته بوديم. دو ساعتش من خودم گشتم. از دوازده شب تا دو شب چون خيلی ضرورت داشت خودم گشتم تنهايي، يكی دو ساعت هم رفقای ديگر گشتند. هر چه هم ذكر و ورد بلد بوديم خوانديم باز هم نشد. ديروز كه رفتيم سر قبرشان و يك فاتحه خواندم و دست گذاشتم و گفتم آن كتاب گم شده و يك نامهی مهمی هم گم شده. اگر پيدا بشود تا آخر هفته من چهل تا يس برايتان میخوانم.
وقتی آمديم و رفتيم شب به مؤسسهمان، يازده و ربع آمدم خانه، داخل آشپرخانه ديدم روی ميز است. خيلی تعجّب كردم. به دامادم گفتم اين كجا بود؟ گفت من امروز عصر به دلم افتاد كه بيايم گوشهی اتاق را بگردم، آن جايی كه اصلاً فكر نمیكرديم. حالا يكی از رفقا كتاب را بر داشته و انداخته داخل كارتني. تا رفتم ديدم كه همان كه شما میگشتی دنبالش، شما جلدش را گفتی اينجور يك كم فرق داشت، گفتم شايد همين باشد. پيدا شد. خلاصه بالاخره يا چهل يس كار كرده يا ايشان كاری كرده.
خدا رحمت كرده میگفتند نمیتوانم بگويم به زنده بودنم بی علاقهام امّا رفتن هم مسئلهای ندارد. گاهی مؤمنين بعضی وضعشان اين است. اما آن كسی كه سختش هست. تا میفهمد وقت رفتن است مشكلش میشود.
«مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ إِنَّنِی لَأُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ وَ إِنَّهُ لَيَدْعُونِی فَأُجِيبُهُ وَ إِنَّهُ لَيَسْأَلُنِی فَأُعْطِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِی الدُّنْيَا إِلَّا وَاحِدٌ مِنْ عَبِيدِی مُؤْمِنٌ لَاسْتَغْنَيْتُ بِهِ عَنْ جَمِيعِ خَلْقِي»[4] اين تردّد معنايش چيست؟ ان شاءالله فردا.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد