« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد غلامعلی صفایی‌بوشهری

1404/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

تعریف صلاة الجمعه/صلاة الجمعة /كتاب الصلاة

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة الجمعة /تعریف صلاة الجمعه

 

کلام در تعریف صلاة الجمعه بود بزرگانی مثل محقق صاحب شرایع[1] ، شهید ثانی،و شیخ عبدالکریم حائری[2] بیان کردند و اشکالاتی بیان شد،هرچند برخی حضرات می‌گویند لازم نیست در تعریف ماهیت اعتباری ضوابط تعریف اشیا حقیقی را رعایت کرد. افرادی مثل صاحب کفایه هرجا که به تعریف می‌رسد به راحتی رد می‌شود و می‌فرماید شرح الاسم است و لازم نیست مثل پدیده‌های حقیقی تعریف کنیم و ما اشکال کردیم که باید مثل پدیده‌های حقیقی با آن معامله کنیم تا با پدیده‌های اعتباری دیگر تفکیک شود و کاملا شناخته شود. « صلاة الجمعه هی مشروعة لالظهر الجمعةهی رکعتان له خطبتان» در معرِّف نباید از الفاظی استفاده کرد که در معرَّف است، مثل انسان: انسانٌ. لذا اشکال می گیرند که نباید بگویید؛( صلاة الجمعة : صلاة..) جواب داده شد گاهی شیئ (نوعا در جزئی اضافی اینگونه است) تعریف به مقسم آن می‌شود، صلاة اقسامی دارد صلاة العید، صلاة الجمعة ، صلاة الیومیة و .. هیچ اشکالی ندارد برای تعریف یک قِسم، مَقسم آن را به عنوان جنس در تعریف قرار دهیم به شرطی که مقسم آن معروف و شناخته شده باشد این مطلب در کتب منطق و موازین تعریف آمده است. مثلا : کتاب الفقه : کتاب یبحث فیه عن مسائل الاحکام ...) ، اشکالی ندارد در مقام بیان جنسِ تعریف ،آن کلیِ فوق معرَّف (مقسم) را استعمال کنیم. پس اشکال وارد نیست، اگر بخواهیم خیلی توجه کنیم به این نکته می گوییم ؛« فریضة اقیمت ظهر الجمعة جماعتا برکعتین قبلهما خطبتان » این هم یک تعریفی است که می‌توان به آن اعتنا کرد. اما صاحب شرایع آمدند راحت فرمودند ؛« رکعتان کالصبح یسقط معهما الظهر » این خیلی دقیق نیست، بنابراین اگر مقداری تکیه کردیم بر ارائه تعریف و وقت گذاشتیم به خاطر اهمیت آن است تا اینکه بتوانیم در ابواب دیگر نیز به همین شکل تعریف را با ضوابط لحاظ کنیم.

بحث دیگر بعد از تعریف مبادی تصوری است، شناخت دقیق واژه هایی است که کلیدی و کثیر الاستعمال در بحث هستند که اگر دقت نشود در مباحث موضوعا یا به شکل دیگری در شناخت قضایای فقهی دچار مشکل می شویم که تعدادی از آن را مطرح خواهیم کرد ، اینها در فقه بسیار مهم اند، چون اگر هیچ تصویری از یک مفهوم نداشته باشیم ، یا تصویر صحیحی از آن نداشته باشیم دچار مشکل میشویم چون یا تصوری نداریم یا ناقص است و اشتباه یا مرتبط با این بحث نیست. اکنون تعدادی از آنها که زیاد استعمال میشود را مطرح خواهیم کرد؛ 1-واجب ( تعیینی/ تخییری) 2-واجب ( عینی/ کفایی) 3-واجب ( مطلق/ مشروط)

الفاظ : امام، سلطان، نائب عام و خاص ، جماعة المطلقه و المقیده، احتیاط و اقسامه ، اجماع و اقسامه ، کتاب و سنت، خطبه ( مفادا، بیانا، زمانا) .

واجب تخییری : واجبی که دارای مفاد بیانیه خاصی است ، واجب گاهی به اعتبار فعل تقسیم میشود و گاهی به اعتبار فاعل، وجوب نیز همین گونه است به وجوب تعیینی و وجوب تخییری تقسیم میشود همچنین وجوب عینی وکفایی .

وجوب به اعتبار فعل :

الف) تخییری : وجوبی که تعلق گرفته به یک فعل که در عرض خود بدلاً أفعال دیگری نیز قرار دارد و بمفاد «أو» است. مثل بحث کفاره ماه رمضان ، کفاره حنث قسم گفته میشود واجب فلان هست یا فلان یا فلان. یا معادل و به منزله مفاد «أو» مثل «واو» که به معنای «أو» باشد.

سوال: آیا وجوب تعلق گرفته به فعلی مردد بین اینها مثل ( إضرب زیدا أو عمرا أو خالدا) آیا اینجا علی نحو تردید است یا زید یا خالد هر کدام که آمد، یا نه به جامع منتزع از اینها حکم تعلق گرفته یعنی (اکرام) به جامع منترع از اینها تعلق گرفته، مثلا اگر یک فرد از این جامع آمد حکم اکرام به او تعلق میگیرد ، یک سری بحثهایی وجود دارد که اکنون نمیخواهیم به آن بپردازیم.

ب) تعیینی: وجوب به فرد فعل مشخص تعلق میگیرد. ﴿..ان الصلاة کانت علی المومنین کتابا موقوتا﴾[3] یا ﴿..کتب علیکم الصیام ...﴾[4]

نکته ۲: واجب یا وجوب (عینی/ کفایی) به اعتبار فاعل : گاهی مکلف ( فاعل) جمیع مکلفین است و این وجوب ساقط نمیشود از سایر مکلفین بفعل واحدٍ منهم .

گفته‌اند وجوب به تعداد تمامی افراد مکلف است در تحلیل مثلاً یک میلیارد نفر داریم برای همه بیان شده و به هر کدام تعلق گرفته و از فعل عده‌ای از مابقی آنها ساقط نمی‌شود.

واجب کفایی: ابتدائاً تعلق به همه می‌گیرد و بعد از تحقق غرض از باقی ساقط می‌گردد. ( دفن میت ، تغسیل میت ، تکفین میت، نجات غریق ، امر به معروف و نهی از منکر ).

واجب مطلق و مشروط که معرکة الآراء است.

صاحب فصول در مورد واجب مطلق می‌فرمایند واجب است که غیر از شرایط عامه تکلیف شرطی دیگر در فعلیتش ندارد، مثل صلاة که فقط مشروط به شروط عامه تکلیف است مثل صوم . اما واجب مشروط در فعلیت و وجود علاوه بر شرایط عامه تکلیف شرط دیگری نیز دارد مثل حج که علاوه بر شرایط عامه استطاعت نیز شرط است. برخی شکل دیگری تعریف کردند واجب مشروط را ؛ ما یتوقف وجوبه علی ما یتوقف وجوده و المطلق بخلافه. مثلاً صلاة وجوبش متوقف بر چیزی که وجودش را ایجاد میکند نیست ، یعنی وجوب صلاة متوقف بر دلوک الشمس است حال وضو داشته باشیم یا نه، وضو در اصل ایجاد نماز دخیل است ولی کاری به وجوب آن ندارد.

نزاع در واجب مطلق و مشروط است ، نظرات مرحوم امام خمینی (ره) در مناهج، مرحوم صدر در بحوث و صاحب کفایه در مقابل نظر شیخ انصاری است. شیخ انصاری قائل است این وجوب مشروط در عالم اثبات یعنی عالم بیان به «ماده» تعلق می‌گیرد یعنی واجب. به عبارت دیگر وجوب مشروط نداریم بلکه واجب مشروط داریم. مثلا در ( ان جائک زید فأکرمه ) این شرط نمی‌تواند هیئت اکرمه « هیئت افعل » را تقید کند چون هیئت معنی حرفی دارد ، هیئت جزئی است و نمی‌تواند مقید گردد، یعنی جزئی آنقدر قید خورده که دیگر جایی برای قید خوردن ندارد. معانی حرفیه وضع خاص موضوع له خاص است بنابراین شرط به هیئت برنمی‌گردد بلکه به «اکرام» یعنی ماده برمی‌گردد، وجوب قید مصدر است (ان جائک زید) قید ( اکرام) است.

صاحب کفایه: شما در صغرای بحث مشکل دارید، در معانی حرفیه وضع عام و موضوع عام است، شیخ می فرماید شما وقتی (مِن) جاره را استعمال میکنید حتما باید یک مجروری برای آن قرار دهید ، دقت کنید اینجا مطالب ادبی کاربردی میشود ، شما حتما باید یک متعلَق و مجروری بیاورید ، همین لابد منه بودن آن را جزئی میکند این دیگر کلی نیست . صاحب کفایه: (مِن) بما هو هو برای ابتداء است و کلی می باشد و اینکه شما فرمودید شدید که باید حتما متعلَق و مجروری داشته باشد این از شروط استعمال است شما مقام وضع و مقام استعمال را خلط نکنید، ما برای (مِن) را در مقام وضع یک معنا قرار دادیم ( ابتدائیت) که کلی هست اکنون که میخواهیم استعمال کنیم به معنای کلی خود باقیست و این لابد منه بودن که حتما باید مجروری داشته باشد مربوط به حوزه ی استعمال است.[5] نظر مرحوم امام ، مرحوم صدر و آقای خویی و ... نیز همینگونه است و درست نیز همین است ، بنابر این جوب به حکم «هیئت» برمی‌گردد و وجوب مطلق هیچ شرطی ندارد. واجب «ماده» هیچ قیدی ندارد ، مثلا « ان استطعت» آن هیئتی است که حج را واجب می‌کند نه قید اعمال که بیاید در اعداد اعمال حج قرار بگیرد .بنابراین قید حکم است نه قید موضوع ، محکوم، متعلَق یا واجب. واجب مطلق و مشروط تمام شد.

بحث دقیقی در مورد واژه «امام» است امام اصل داریم و غیر اصل ، مراد از «سلطان» چیست؟ امام هدایت و امام ضلالت چه کسانی هستند؟ این‌ها کلامی است ولی چون مرتبط با بحث است بیان خواهیم کرد، مثلا برخی در مورد نماز جمعه می‌گویند واجب عینی و برخی می گویند تعیینی آیا تعیینی و عینی یکی هستند یا بجای یکدیگر استعمال شده یا نه دقت خاصی در مطلب بوده است !!!؟ انشاالله بررسی خواهیم کرد.

 


[2] کتاب الصلاة، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، ص655.
logo