« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد غلامعلی صفایی‌بوشهری

1402/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 فقه الصلوه؛ ادله ستر تمام بدن زن مگر وجه و کفین با شرط عدم تلذذ

صاحب عروه فرمود واجب است ستر المرأه تمام بدنها ما عدا الوجه و الکفین عن جمیع الناس الا محارم و مماثل و الزوج. این مورد استثناء الوجه و الکفین هم در صورتی است که بدون تلذذ و ریبه باشد و الا اگر صورت زن حسنه باشد و نگاه دیگران به او نگاه تلذذ باشد نیز تستر واجب است. ادله را بیان کردیم و روایت امام رضا را نیز توضیح دادیم.

روایت دیگر برای تمسک:

کلینی از محمد بن یحیی نقل می کند.

وسائل الشيعة ؛ ج‌20 ؛ ص192

25398- 4-[1] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: اسْتَقْبَلَ‌ شَابٌ‌ مِنَ‌ الْأَنْصَارِ امْرَأَةً بِالْمَدِينَةِ- وَ كَانَ النِّسَاءُ يَتَقَنَّعْنَ خَلْفَ آذَانِهِنَّ فَنَظَرَ إِلَيْهَا وَ هِيَ مُقْبِلَةٌ فَلَمَّا جَازَتْ نَظَرَ إِلَيْهَا وَ دَخَلَ فِي زُقَاقٍ قَدْ سَمَّاهُ بِبَنِي فُلَانٍ فَجَعَلَ يَنْظُرُ خَلْفَهَا وَ اعْتَرَضَ وَجْهَهُ عَظْمٌ فِي الْحَائِطِ أَوْ زُجَاجَةٌ فَشَقَّ وَجْهَهُ فَلَمَّا مَضَتِ الْمَرْأَةُ نَظَرَ فَإِذَا الدِّمَاءُ تَسِيلُ عَلَى ثَوْبِهِ وَ صَدْرِهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لآَتِيَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ لَأُخْبِرَنَّهُ فَأَتَاهُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ مَا هَذَا فَأَخْبَرَهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‌ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ‌[2] .[3]

استقبل یعنی رو کرد. یک جوان روی خود را به سمت این زن می کند. این زن هم مقنعه پوشیده بوده است. اما در آنجا مقنعه را از پشت گوش می بستند. دقت کنید که وقتی مقنعه را از پشت گوش می بندند نصف سر از جلو پیداست. چون به همین موازات بالا می رود. این دأب زنان مدینه بوده است. این جوان هم نگاه میکرد و این زن هم همینطور جلو می آمد. وقتی این خانم از کنار او عبور کرد و این جوان هم به او نگاه کرد و در همین حال این زن وارد کوچه ای شد که نامش کوجه بنی فلا ن بود. این جوان همین طور پشت سر او حرکت می کرد و نگاه آن زن می کرد. همین طور که محو نگاه او بود و در کوچه پیچید در کوچه یک شیشه یا استخوانی بود. سابق روی کاهگلها از چیزهای دیگری برای زیبایی و استحکامم استفاده می کردند این شیشه یا استخوان به صورت او برخورد کرد و صورت او پاره شد. و زمانیکه آن زن رفت خون از روی صورت او جاری شد. این جوان گفت به پیامبر اطلاع میدهم زمانیکه پیامبر او را دید و جریان را شنید جبرئیل نازل شد با این آیه : «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم»

 

روایت ریگر:

موثقه عباد بن صهیب

محمد بن یعقوب عن هده من اصحابنا

عباد بن صهیب عامی ولی ثقه است.

ابن محبوب: امامی و ثقه

وسائل الشيعة ؛ ج‌20 ؛ ص206

25442- 1-[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ‌ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ‌ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ وَ الْمَغْلُوبَةُ عَلَى عَقْلِهَا لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يُتَعَمَّدْ ذَلِكَ.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ نَحْوَهُ‌[5] وَ

رَوَاهُ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ أَسْقَطَ لَفْظَ الْمَجْنُونَةِ وَ ذَكَرَ أَهْلَ الذِّمَّةِ بَدَلَ الْعُلُوجِ‌[6] .

أَقُولُ: الظَّاهِرُ أَنَّ الْمُرَادَ بِالتَّعَمُّدِ هُنَا النَّظَرُ بِشَهْوَةٍ.[7]

نگاه به سر زنهای اهل تهامه (اهل تهامه عرب العرباء بودند در همان رسوم جاهلی خودشان با اینکه مسلمان شده بودند یه چیزی سر می کردند ولی سر را نمی پوشاند و هر چه هم به آنها تذکر می‌دادند هیچ تاثیری نداشت)

و الاعراب: بادیه نشینان که اینها رسوم خانمهایشان این بود که جلوی مو و گیسوانشان پیدا باشد.

و اهل السواد: جاهایی بود که اصلا دور از آبادی بودند.

والعلوج: یعنی تازه مسلمانان عجمی که با همان رسم و رسوم خودشان بزرگ شده بودند و هرچه هم که به آنها گفته می‌شد یک پارچه‌ای سر می کردند ولی گویا ننداخته بودند. در نسخه ای که الان وسائل است می فرماید: لانهم اذا نهوا لا ینتهون که صحیح آن چیزی است که در فقیه آمده است که «لانهن اذا نهین لا ینتهین»

من لا يحضره الفقيه ؛ ج‌3 ؛ ص469

4636 وَ- رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ‌ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ‌ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي‌ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِكَ‌[8] .[9]

مفهوم آن اینست که غیر از اینها باید آدم نگاه نکند و از آنطرف آنها هم باید خود را بپوشانند. چون تلازم است بین حرمت نگاه و وجوب ستر.

 

برای این روایت، مرحوم صدوق در علل الشرایع یک سند دیگری هم نقل کرده است علل الشرائع ؛ ج‌2 ؛ ص565

365 باب العلة التي من أجلها أطلق النظر إلى رءوس أهل‌ تهامة و الأعراب‌ و أهل السواد من أهل الذمة

1 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ لِأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ وَ قَالَ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يُتَعَمَّدْ ذَلِكَ.[10]

این سند بدون اشکال است.

 

روایت دیگر:

نوفلی: حسین بر یزید نوفلی.

سکونی: اسماعیل بن ابی زیاد

وسائل الشيعة ؛ ج‌20 ؛ ص205

25440- 1-[11] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ لَا حُرْمَةَ لِنِسَاءِ أَهْلِ الذِّمَّةِ أَنْ‌ يُنْظَرَ إِلَى‌ شُعُورِهِنَ‌ وَ أَيْدِيهِنَ‌.[12]

نبرای اهل ذمه قید زد پس مفهوم آن این است که برای زنان مسلمان نگاه به اینها اشکال دارد هر چند که بعدا اینهخا استثناء شده است.

 

روایت دیگر:

حسین بن محمد: حسین بن محمد بن عامر است. از خانان عامر اینها یک طایفه وسیع محدث بودن و از مشایخ کلینی بودند. خاندان جلیل القدری هستند آل عامر

احمد بن اسحاق: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن سعد اشعری: خاندان سعد از خاندان بزرگ قم بودند که قبلا در کوفه بودند. در اصل به اشعریون یمن می خورند. این خاندان اشعر بسیار مهم و جلیل القدر در بیان روایت هستند که بعد از اینکه در کوفه حجّاج مشکلاتی برای آنها پیش آورد اینها به منطقه جبل هجرت کردند. منطقه جبل از مازندران شروع میشد تا تقریبا آباده اصفهان. مرکزیت جبل با اصفهان بود. در این منطقه دو تا بلد بود که اینها همیشه اهل جنگ و مخالفت بودند. دیلمان و قم. قم زرتشنی بود.

بعد این عبدالله اشعری و برادرش هجرت کردند با خاندانشان و مقداری هم در مسیر تلف شدند و آمدند در اطراف قم استراحت کنند تا بروند به سمت اصفهان چون مرکزیت با آنجا بود. آنجا کدخدا و مسئول شهر قم آنها را ملاقات کردند و دیدند اینها بسیار مودب و جنگی بودند و گفتند اینجا بمانید تا از شما پذیرایی کنیم. اشعری ها هم شیعه بودند. در همین ایام دیلمیان به قم حمله کردند. سالی یکی دو بار حمله می کردند و ارزاق مردم را برمیداشتند. این سران قم به عبدالله اشعری گفتند اگر می شود بمانید و کمک کنید و جنگی قوی در گرفت که با کمک اشعریون به سود قم تمام شد لذا از آنها درخواست جدی شد که در قم بمانند و آنها هم در آنجا ماندند. نسل اشعریون به خاطر آن خیانتی که بچه های قم به آنها کردند، حمله کردند و تمام بزرگان قم را کشنتد. چون این عبدالله اشعری رفت مالیات به فرماندار اصفهان بپردازد نزدیک سیزده به در بود. اینها تبانی کردند که اشعریون را بکشند چون داشتند خیلی جا باز میکردند و غلامانی را اجیر کردند که هر کسی یک نفر را بکشد یک خانه به او می دهند. کشف کردند و آنها به آن غلامان گفتند اگر سران قم را بکشید ما علاوه بر خانه چیز دیگری هم به شما می دهیم. همه را کشتند و حکومت قم به دست اشعریون که شیعه بودند افتاد و از آن زمان قم به دست شیعیان افتاد. و همیشه با اصفهان در جنگ بودند اصفهانیها سنی بودند. اینها نسل اندر نسل محدث بودند.

سعد بن سعد از صحابی امام رضا علیه السلام بودن که زیارت امام رضا ع و زیارت حضرت عصومه از طریق ایشان به ما رسیده است.

وسائل الشيعة ؛ ج‌20 ؛ ص201

25428- 4-[13] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها[14] قَالَ الْخَاتَمُ‌ وَ الْمَسَكَةُ وَ هِيَ الْقُلْبُ‌[15] .[16]

 

اینکه میگویند زن نباید زینت خودرا نشان دهد چیست؟ گفت خاتم انگشتر، و المسکه: و هی القلب: یعنی النگو. مراد خود ذات النگو و خاتم نیست. بلکه مهم آنجایسیت که خاتم و النگو است. النگو نیز روی مچ است، یعنی تا اینجا اشکال ندارد یعنی تا اینجا استثناء شده است پس مستثنی منه باید پوشیده شود.

روایت دیگر:

محمد بن یحیی : العطار

احمد بن محمد: بن عیسی الاعری

محمد بن خالد: برقی: آن محمد بن خالدی که احمد بن محمد بن عیسی از آن نقل می کند برقی است.

و حسین بن سعید: احمد بن محمد یک بار از محمد بن خالد و یک بار از حسین بن سعید نقل می کند.

قاسم بن عروه: امامی و ثقه

عبدالله ابن بکیر: بن اعین: فطحی و ثقه. اینقدر در وثاقت او اعتماد دارند که از اصحاب اجماع است.

وسائل الشيعة ؛ ج‌20 ؛ ص201

25427- 3-[17] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها[18] - قَالَ الزِّينَةُ الظَّاهِرَةُ الْكُحْلُ‌ وَ الْخَاتَمُ.[19]

کحل یعنی سرمه و مراد از آن چشم است. انگشتر هم منظور دست است. کحل و خاتم ریبایی بیشتری به دست و چشم می دهد. خود آنها زیبایی موضوعیت ندارد.

آنهایی که در روایات مختلف استثناء شده است اگر دقت کنید در یک جا وجه و کفین بود. اینجا چشم و دست است، مچ دست و جایی که النگو است. در یک روایت قدمین هم است.

نکته: آن روایتی که گفت قدمین است در آنجا فتوا مطابقش بدهیم یا خیر؟

روایت مسعدة بن زیاد گفت الوجه و الکفین . روایت مروک بن عبید که قدمان در آن است، یک روایت مرسله است چون در سلسله سند «عن بعض اصحابنا» است. و از طرفی در هیچ روایتی قدمین نیامده است تنها در این روایت آمده است و هیچ فتوایی مطابق با آن نیامده است و اصحاب از آن اعراض کرده‌اند. و در روایات دیگر در مقام استثنا قدمان استثنا نشد در حالیکه در مقام استثنا آن مستثني چون در مقام بیان است حتما مستثنیات را بیان می کند. چون در روایات دیگر در حالت استثناء و سلبی دو تا بیشتر استثناء نکرده است وجه و کفین ، و مرسله هم است و اعراض هم شده است، لذا فرموده اند که تنها وجه و کفین برای زن بیشتر مجاز نیست که آزاد بگذارد و نگاه هم به خانم با پوشش اشکال ندارد.

حال آیا نظر به وجه و کفین که اشکال ندارد بشرط شیء است یا بشرط لا است ؟

در جلسه بعد بررسی می کنیم.


[1] ( 2)- الكافي 5- 521- 5.
[2] ( 3)- النور 24- 30.
[3] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
[4] ( 3)- الكافي 5- 524- 1.
[5] ( 4)- الفقيه 3- 469- 4636.
[6] ( 5)- علل الشرائع 565- 1.
[7] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
[8] ( 1). هذا هو المشهور مقيدا بعدم التلذذ و الريبة، و منع ابن إدريس عن النظر الى نساء أهل الذمّة.
[9] ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه - قم، چاپ: دوم، 1413 ق.
[10] ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع - قم، چاپ: اول، 1385ش / 1966م.
[11] ( 8)- الكافي 5- 524- 1.
[12] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
[13] ( 6)- الكافي 5- 521- 4.
[14] ( 7)- النور 24- 31.
[15] ( 8)- القلب السوار.( لسان العرب1- 688).
[16] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
[17] ( 4)- الكافي 5- 521- 3.
[18] ( 5)- النور 24- 31.
[19] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة - قم، چاپ: اول، 1409 ق.
logo