درس خارج فقه استاد غلامعلی صفاییبوشهری
1402/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
/ مصداق قبله/كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/ مصداق قبله/
خلاصه مباحث گذشته
بحث پیرامون «القبلة و ما یتوجّه إلیها في الصلاة و غیرها عند وجوب مراعاتها» است.
بیان شد که چهار قول در مسئله است و قول صحیح را این نظریه دانستیم که: «قبله، خود کعبه و موضعها» بوده و مراد از استقبال، «استقبال عرفی» است، با تمام ویژگی هایی که عرف برای معنای استقبال شیء مراعات می کند.
اقوال پیرامون مدخلیت یا عدم مدخلیت «حجر اسماعیل» در معنای بیت
«مرحوم صاحب عروه» مطالبی می آورند که بعداً آنها را مورد بررسی قرار می دهیم؛ امّا یک نکته اینجا مطرح می فرمایند و آن این است که: آیا حجر اسماعیل در معنای بیت کلاً یا جزاً است یا خیر؟
برخی از اهل سنت، همانند: «حنفیه» و «حنابله» می گویند:
«تمام منطقه ی حجر اسماعیل، جزء البیت است.» و از برخی دیگر نیز مانند: «فاسی» و «زرقانی» چنین نقل شده است:
«خیر! تمام حجر اسماعیل، جزء البیت نیست؛ بلکه برخی از حجر اسماعیل، جزء البیت است.» (1)
امّا نظر بسیاری از فقهای شیعه این است که:
«هیچ بخشی از حجر اسماعیل، جزء البیت نیست»؛ـ گرچه برخی از بزرگان فقه، همچون «علّامه» (2) و «شهید اوّل» (3) قائل به داخل بودن آن در بیت هستند.
ثمره فقهی اقوال
ثمره اقوال مذکور این خواهد بود که اگر بگوییم: همه آن جزء البیت است، پس بنابراین آن بخشهای غیر کعبه هم که حجر اسماعیل باشد، کلاً یا جزءاً، جزء البیت خواهد شد که در نتیجه، آن هم قبله محسوب می شود؛ لذا اگر کسی رو به آن نماز بخواند و رو به مکعب خانه خدا نباشد، کماکان رو به قبله نماز خوانده است؛ چون از دیدگاه اهل سنّت، آن هم بیت است، چه کلاً چه جزءاً؛ امّا از دیدگاه غالب فقهای شیعه، چون جزء البیت نبوده، نماز به آن سمت خواندن صحیح نیست.
تحلیل قول «فقهای امامیه»
«مرحوم صاحب عروه»، به خاطر داشتن همین مبنا می فرماید:
«و لا یدخل فیه شيء من حجر إسماعیل، و إن وجب إدخاله في الطواف».
حجر اسماعیل هیچ نقشی در بیت ندارد و خارج از بیت است؛ هر چند در طواف، باید آن را مراعات نمود.
در طواف، وقتی که انسان طواف خانه خدا می کند، آن هم جزء مناطق مطاف است؛ ولی جزء المطاف بودن، دلیلی بر جزء البیت بودن نخواهد بود.
علّت نامگذاری «حجر اسماعیل» و عدم جزء البیت بودن آن
علّت نامگذاری حجر اسماعیل و عدم جزء البیت بودن آن، این است که «حضرت اسماعیل علیه السّلام» وقتی که همراه مادرشان «هاجر سلام الله علیها» طواف می کردند، اتمام طواف موجب به فوت مادر شد و «حضرت اسماعیل علیه السّلام» مادر را در حجر دفن کرده و به خاطر اینکه کسی روی آن پا نگذارند و احترامش را بجای آورند، تحجیر نمودند؛ چون هم همسر پیامبر و هم مادر پیامبر بوده و به تعبیری «اُمّ الأنبیاء» و حتّی جدّه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز محسوب می شود.
در ضمن برخی انبیای دیگر هم در آنجا دفن هستند و به خاطر اینکه روی قبر انبیای دیگری که در آنجا وجود دارد، پا گذاشته نشود، بعد از حجر اسماعیل طواف داده می شود که تنقیصی برای آن انبیا علیهم السّلام نیز نباشد؛ به همین خاطر جزء البیت نیست؛ چون چهارچوب بیت مشخص است و همچنین اگر جزء البیت بود، باید زمان «حضرت ابراهیم» و «حضرت اسماعیل» علیهما السّلام نیز جزء البیت می بود. زمانی که آنها بیت را تعمیر کرده و ساختند، اُمّ الإسماعیل «هاجر سلام الله علیها» زنده بودند و آن بخش تحجیر نشده بود؛ پس کعبه چیز دیگری است.
ادلّه نقلی مسئله و تحلیل آن
در بخش طوافِ کتاب «وسائل»، یک بابی است که تعدادی حدیث در این رابطه آورده شده که من دو تا از این روایات را محضر شریف شما عرض می کنم:
1) روایت اوّل:
محمد بن یعقبوب، عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن فضالة، عن معاویة بن عمّار؛
شما این سند را از مرحوم کلینی زیاد می بینید. سند صحیحی است و در کافی شریف نیز، این سند زیاد ذکر شده است.
عن محمد بن یحیی، (محمد بن یحیی العطّار بوده) که شیخ و استاد کلینی است. (4)
عن أحمد بن محمد، (احمد بن محمد عیسی الأشعری بوده) که از بزرگان مکتب حدیثی قم است. (5)
عن الحسین بن سعید که حسین بن سعید اهوازی است و پیرامونشان خیلی صحبت کردیم. (6)
عن فضالة، (فضالة بن ایّوب بوده) که از ثقات قابل تجلیل است. (7)
عن معاویة بن عمّار دُهنی که از صحابی بزرگ امام صادق علیه السّلام است (8):
«قال: سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السّلام) عن الحجر أمن البيت هو أو فيه شيء من البيت؟ فقال: لا، و لا قلامة ظفر، و لكنّ إسماعيل دفن فيه أمّه فكّره أن يوطأ فجعل عليه حجراً و فيه قبور أنبياء». (9)
از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد که آیا کلاً جزء بیت بوده یا بخشی از آن جزء بیت است؟ (همانی که اهل سنّت می گویند) حضرت در پاسخ می گوید: خیر! اینطور نیست، حتّی به اندازه نوک ناخنی هم جزء بیت نیست. («القلامة»، یعنی: ناخن گرفته شده) (10)؛ ولی اسماعیل مادرش را در این بخش دفن کرد و کراهت داشت که افرادی آنجا پای بگذارند و این امر را توهین به قبر مادرش می دانست؛ لذا در آنجا سنگهایی قرار داد. و آنجا قبور انبیا هم وجود دارد.
پس حضرت صراحتاً نفی کرد که حجر اسماعیل، نه کلاً و نه بعضاً، جزء بیت نیست.
2) روایت دوّم:
محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن عليّ بن النُعمان، عن سیف بن عمیرَة، عن أبي بکر الحضرمي، عن أبي عبد الله علیه السّلام، قال:
«إنّ إسماعيل دفن اُمّه في الحجر، و حجّر عليها لئلّا توطأ قبر أمّ إسماعيل علیه السّلام». (11)
بر قبر مادرش تحجیر کرد، یعنی: سنگ کاری کرد؛ (همانند رسمی که ما داریم و روی قبر سنگ گذاشته می شود.) تا اینکه روی قبر اُمّ اسماعیل پا گذاشته نشود.
تحلیل سند روایت بدین شکل است:
عن أحمد بن محمد، (احمد بن محمد عیسی الأشعری است). (12)
عن عليّ بن النُعمانِ الأعلم، که از ثقات است. (13)
عن سیف بن عمیرَة، که امامی، ثقه و از رجال موثّق است. (14)
عن أبي بکر الحضرمي، (عبد الله بن محمد أبي بکر الحضرمي است). (15)
پس روایت، روایت صحیحی است. همین روایت را «مرحوم صدوق» در کتاب «علل الشرایع» هم نقل کرده است؛ امّا به یک سند دیگری که منتهی الیهِ سند، منتهی الیهِ همین سند خواهد شد. «مرحوم صدوق» نقل می کند از محمد بن الحسن، که استادش محمد بن الحسن الولید است. (16)
عن الصفّار، (محمد بن حسن الصفّار است). (17)
عن العبّاس بن معروف، (عبّاس بن معروف از محدّثین قم است). (18)
عن عليّ بن مهزیار، (عليّ بن مهزیار معروف است). (19)
عن الحسن بن سعید، که برادر حسین بن سعید اهوازی است. هر دو از کوفه به اهواز، سپس به قم هجرت کردند. ایشان نیز از ثقات است. (20)
عن عليّ بن نُعمانِ أعلم؛ اینجا دیگر با سند قبلی مشترک می شود: عن سیف بن عمیرَة، عن أبي بکر الحضرمي.
پس اینکه اهل سنّت می گویند: «حجر اسماعیل بعضاً یا کلاً جزء بیت است»، خیر! اینطور نیست و به تعبیر امام صادق علیه السّلام، به اندازه ناخن گرفته شده ای هم جزء بیت نیست. به همین خاطر، اگر کسی در مسجد الحرام طوری بایستد که رو به روی او کعبه نباشد، بلکه حجر اسماعیل باشد، نمازش صحیح نیست و دارای اشکال است.
این دسته از حضرات فکر کردند چون در طواف، جزء ما یطاف علیها است؛ پس جزء بیت بوده؛ چون بیت هم ما یطاف علیها است، در حالی که اینطور نیست و همانطور که عرض شد، به جهت خاصی که آنجا قبور انبیا و قبر «اُمّ اسماعیل» علیهم السّلام است، بیان شده که آنجا را در طواف قرار دهید، نه اینکه آنجا جزء بیت است؛ بنابراین کلام فقهای اهل سنّت صحیح نیست.
قول مختار در «مصداق قبله» و ردّ اقوال دیگر
همانطوری که عرض شد، قبله، «خود کعبه و موضعها» است. بنابراین اینکه «مرحوم صاحب عروه» می فرماید: «یجب استقابل عینها (عین الکعبة)، لا المسجد و لا الحرم»، یعنی: مسجد الحرام قبله نیست، حرم هم قبله نیست؛ لذا اگر کسی داخل مکّه باشد، به طرف حرم، مثلاً به طرف مشعر الحرام نماز بخواند، آنهایی که می گویند: حرم قبله است، آنجا چه می گویند؟ اگر کسی خارج حرم باشد، به طرف مشعر الحرام یا به طرف منا نماز بخواند، آنجا چه می گویند؟ شما که می گویید: حرم للبعید، قبله است، پس آنجا چه می فرمایید؟ بنابراین قول صحیح آن است که واجب است عین کعبه استقبال شود، نه مسجد و نه حرم؛ ولو للبعید. پس همگی باید به سمت کعبه نماز بخوانند.
امّا تفاوت کلامی که بنده عرض کردم و برخی فقها بیان کردند، با «مرحوم صاحب عروه» این است که ایشان می گوید: «قبله، عین کعبه و خط عمودی است که از کعبه تا عنان السماء و از کعبه إلی تخوم الأرض ترسیم می شود»، این خط، یعنی: کعبه و من والاها و کعبه و من أدناها، «قبله» است.
برخی دیگر از فقها بیان کردند: «خیر! قبله، خود کعبه است»؛ لذا آن خطی که شما می گویید از کعبه تا عنان السماء می رود، آنجا هم قبله است؛ پس بنابراین قبله، توسعه طولی پیدا می کند. در «حجر اسماعیل» هم که اهل سنّت جزء بیت می آوردند، کعبه توسعه عرضی پیدا می کرد. طبق قول «صاحب عروه» و برخی از فقها که تعدادشان نیز قابل توجه بوده، مقصودشان از اینکه می گویند: قبله توسعه طولی پیدا می کند، این است که شما فرض کنید، مثلاً: کعبه، الآن 14 متر طولش است، بالاتر رود، تا اینکه به آسمان رسد و پایین هم رود، تا اینکه به منتهی الیه کره زمین رسد، همه اینها قبله است.
عرض من این است که اینطور نیست، بلکه قبله، خود کعبه است؛ امّا وقتی که کسی روی کوه ایستاده، کعبه پایین دست او قرار می گیرد یا در زیر زمین که کعبه بالاتر واقع می شود، در حال نماز خواندن است، در چنین حالتی مردم می گویند: همینطور که ایستاده و نماز می خواند، پشت به کعبه نیست، بلکه مستقبل الکعبه است؛ منحرف از کعبه نیست مشرقاً و مغرباً، بلکه رو به قبله است. کسی که در مکّه در هتل است و هتل هم بالا دست اوست و کعبه پایین دستش؛ وقتی که نماز می خواند، می گویند: رو به قبله است و پشت به قبله نیست. پس اینکه می فرمایند: «منها إلی عنان السماء و منها إلی تخوم الأرض»، و این خط فرضی که می گویند، اینطور نیست که این خط فرضی، کعبه و قبله بوده، بلکه نشان دهنده این است که اگر شما این خط فرضی را مراعات کنید، در واقع استقبال به قبله کرده اید.
به همین خاطر، تعبیری که «مرحوم صاحب عروه» و برخی از بزرگان آوردند (21) و می فرمایند: «القبلة في المکان الّذي وقع فیه البیت شرّفه الله تعالی مِن تخوم الأرض إلی عنان السماء»، یعنی: فضای بالای کعبه که مثلاً: 32 هزار پا است، اگر با هواپیما رد شویم، آنجا هم قبله می شود و وقتی قبله شد، پس آن بالا شرایط خاص خودش را پیدا می کند. و همچنین در خط عمود کعبه به سمت مرکز کره زمین تا آن آخر، در آنجا هم که می رسیم قبله می شود، در حالی که اینطور نیست و قبله فقط «کعبه» است؛ لذا در روایات داریم که «قبلتنا واحدة و هي الکعبة». به همین جهت قول صحیح در قبله، این است که: «ما یتوجّه إلیها في الصلاة مثلاً»، کعبه بوده و استقبال به کعبه بودن هم به نظر عرف است.
اقوال پیرامون کیفیّت استقبال شخص بعید به سمت قبله
امّا حالا اینجا یک بحثی است: به نظر عرف با تمام مسامحات عرفی یا خیر، با دقت عرفی؟ برخی از حضرات گفتند: «بالمسامحة العرفیة»، یک مقداری هم آن طرفتر و یک مقداری هم این طرفتر اشکالی ندارد. برخی می گویند: «خیر! باید با دقت عرفی باشد»، نه دقت عقلی؛ چون واقعاً مقدور نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) شفاء الغرام (الفاسي)، ج 1، ص 211؛ روضة الطالبين، ج 3، ص 80؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 131؛ المغني، ج 3، ص 382؛ مطالب أولي النهى، ج 1، ص ٣٧٥ و شرح الزرقاني، ج 2، ص 263.
(2) تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 22 و نهایة الإحکام في معرفة الأحکام، ج 1، ص 392.
(3) الدروس الشرعیة في فقه الإمامیة، ج 1، ص 39٤ و ذکری الشیعة في أحکام الشریعة، ج 3، صص 169 و 170.
(4) رجال الطوسي، ص ٤39.
(5) رجال النجاشي، ص 81.
(6) ترتیب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 1٦2.
(7) رجال الطوسي، ص 3٤2.
(8) رجال النجاشي، ص ٤11.
(9) الوسائل ٣53:13 / أبواب الطواف: ب 30، ح ١.
(10) معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص 15 و لسان العرب، ج 12، ص ٤91.
(11) الوسائل ٣53:13 / أبواب الطواف: ب 30، ح 13.
(12) رجال النجاشي، ص 81.
(13) ترتیب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 312.
(14) رجال الطوسي، ص 337.
(15) اختیار معرفة الرجال، ص 71٤.
(16) رجال النجاشي، ص 383.
(17) رجال الطوسي، ص ٤02.
(18) معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 10، ص 259.
(19) ترتیب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 311.
(20) همان، ص 1٦2.
(21) ر.ك: العروة الوثقی و التعلیقات علیها.