« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد غلامعلی صفایی‌بوشهری

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

/ ادلّه/كتاب الصلاة

موضوع: كتاب الصلاة/ ادلّه/

 

تحریر قول سوّم و بیان ادلّه

کلام در «القبلة و ما یتوجّه إلیها في العبادات» بود. بیان شد که در مصداق «قبله»، چهار نظریه عمده است. دو نظریه را مورد بحث قرار داده و نقد کردیم. و یک نظریه ای که امروز مورد بحث قرار خواهد گرفت، این است که: «قبله برای قریب، موضع الکعبه و برای بعید، مشاهد و جهت کعبه است».

حضرات فقها، مانند: «مرحوم محقّق» (1) و «مرحوم سید مرتضی» (2) چهار دلیل اقامه کردند که یک دلیل، غیر لفظی و سه دلیل نیز، لفظی هستند.

 

دلیل غیر لفظی

در روایات بسیاری بیان شده که کعبه، قبله است، مانند: روایت عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله علیه السّلام که می فرماید:

«وبيته الّذي جعله قبلة للنّاس لا يقبل من أحد توجّهاً إلى غيره»(3)

خداوند کعبه را قبله قرار داد. این مطلب برای مشاهد و قریب است که می تواند آن توجّه به کعبه و بیت را ایجاد کند؛ امّا برای بعید، یعنی: کسی که هزاران فرسخ آن طرف تر است، توجّه به عین کعبه و موضع کعبه مقدور نیست که این امر، گاهی به خاطر بُعد مسافت و با توجه به کرویت الارض، موجب می شود که شخص نتواند محاذات با کعبه قرار بگیرد. در این صورت بالطبع، جهت کعبه مهم است. «جهت» هم اینطور تفسیر کرده اند که از جَبهه و پیشانی انسان، یک خطی به سمت کعبه کشیده شود و با آن به نحوی اصابت کند، یا خودش را در مسیری قرار دهد که منتهی اِلیه این مسیر ، حرم، مسجد الحرام و کعبه باشد.

 

ادلّه لفظی

در ادلّه لفظی که بیان کردند، آیات شریفه و چندین روایت، بر این معنا دلالت می کند.

الف) آیه شریفه اوّل:

﴿وَ مِن حَيثُ خَرَجتَ فَوَلِّ وَجهَكَ شَطرَ ٱلمَسجِدِ ٱلحَرَامِ وَ حَيثُ مَا كُنتُم فَوَلُّواْ وُجُوهَكُم شَطرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنهُم فَلَا تَخشَوهُم وَ ٱخشَونِی وَ لِأُتِمَّ نِعمَتِی عَلَيكُم وَ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ﴾﴿١٥٠﴾ (4)

ب) آیه شریفه دوّم:

﴿قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ﴾﴿١٤4﴾ (5)

در مورد «شطر» فرموده اند: یعنی «جهتَه»، جهت مسجد الحرام. شایان توجّه است که اگر در مکّه بود، می گفت: «بیت»؛ ولی چون آیه شریفه در مدینه نازل شده و مدینه تا مکّه هم فاصله دارد، می فرماید: ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَكُم شَطرَهُ﴾، یعنی: «جهت مسجد الحرام».

به تعبیری دیگر، پشت به آن نکنید و آن جهت و آن مسیری که مسجد الحرام است را مراعات کنید. و شما نیز می دانید که مسجد الحرام هم بما هو هو ارزش الهی ندارد؛ بلکه بما هو الکعبة فیه، این ارزش پیدا کرده است.

 

ج) روایات شریفه (روایت «مرحوم صدوق»):

«مرحوم صدوق» در این باب، یک روایتی نقل کرده که این روایت را در کتب «معاني الأخبار» و «الأمالي» با یک سند و در کتاب «الخصال» با سندی دیگر ذکر کرده اند. ارزش این کار به این است که اگر یک سلسله سند، مثلاً: در «الأمالي» و «معاني الأخبار» پذیرفته نشد، یک سلسله سند دیگری هم وجود دارد که قابل بررسی باشد.

محمد بن عليّ بن الحسین بن بابویه، عن أبي، (عليّ بن الحسین، عن عبدالله بن جعفر، یعنی: عبدالله بن جعفر حِمیَری است) عن محمد بن عیسی بن عُبَید، عن یونس بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله علیه السّلام، إنّه قال:

«إنّ‌ للّه عزّ و جلّ حرمات ثلاثاً: ليس مثلهنّ‌ شيء: كتابه و هو حكمة و نور، و بيته الّذي جعله قبلة للنّاس لا يقبل من أحد توجّهاً إلى غيره، و عترة نبيّكم (صلّى اللّه عليه و آله)» (6)

فقره مورد بحث ما، عبارت: «و بيته الذي جعله قبلة للناس لا يقبل من أحد توجها إلى غيره»، است که می گوید: «بیت»، حالا که «بیت» شد، آن جایی که می فرماید: «َفَوَلِّ وَجهَكَ شَطرَ ٱلمَسجِدِ ٱلحَرَامِ» و «وَ مِن حَيثُ خَرَجتَ فَوَلِّ وَجهَكَ شَطرَ ٱلمَسجِدِ ٱلحَرَامِ»، مراد از مسجد الحرام، مسجد الحرام بما هو هو نیست، بلکه بما هو ظرفٌ للکعبة است. پس «شطر» به معنای جزء است؛ چون «بیت» را به قبله تفسیر کرد. وقتی می گوید: «شطر المسجد الحرام»، یعنی: رو به مسجد الحرام کنید که کعبه در آن است. و در واقع، «کعبه» قبله است و به اعتبار کعبه، از لفظ «مسجد الحرام» استفاده شده است.

«مرحوم صدوق» این روایت را در کتاب «الخصال» نیز ذکر کرده است، البته با این سند:

عن أبي، عن سعد، (مرحوم سعد بن عبدالله اشعری قمی است) عن محمد بن عبدالحمید، (محمد بن عبدالحمید العطّار است) عن ابن أبي نجران، (عبدالرحمن أبي نجران) عن عاصم بن حُمَید، عن أبي حمزة، (ابی حمزه مشهور، همان «ثابت بن دینار» است) عن عِکرِمة (عِکرِمه مولی ابن عبّاس است).

 

تحلیل و نقد ادلّه

دلیل غیر لفظی:

در گام اوّل می توان در دلیل غیر لفظیشان خدشه وارد کرد، به این شکل که وقتی شما می گویید که برای مشاهد و قریب، «کعبه» قبله است؛ امّا برای بعید، مانند: مصلّی در ایران و عراق، «جهت» را می گویید و بعد «جهت» را هم تعریف می کنید و می گویید: «جهت»، یعنی: اگر انسان بایستد، پیشانی او محاذات با کعبه باشد؛ در حالی که انسان، موجودی است که رأس او در مقیاس کوچکتری از کره زمین است، یعنی: سر انسان کروی بوده؛ همانطور که ارض هم کروی است. حالا هر چیز کروی با یکدیگر، دارای وجه مشترک است، یعنی: مرکز، شعاع، قطر و محیط دارد. بیان کرده اند که حدوداً محیط رأس الانسان میان 28 تا 30 انگشت و ما بین حاجبین نیز حدوداً 4 انگشت است، یعنی: یک هشتم کلّ سر. در ادامه حضرات گفته اند که یک هشتم رأس که حدوداً 4 انگشت است، باید محاذات باشد، یعنی: در جهتی باشد که به کعبه برسد.

در اینجا اشکال این است که در بسیاری از مناطق، ادّعای فوق حاصل نمی شود که این خطوطی که ما در جبهه انسان می کشیم، به کعبه اصابت کند؛ چون طول و عرض جغرافیایی مناطق با هم فرق می کند؛ لذا گاهی کعبه نسبت به آن سرزمین بالاتر و گاهی نیز پایین تر است. پس تفسیر «جهت» به این شکل و تبیینی که می کنید، صحیح نیست.

همچنین مطلبی که شما رو به اشتباه انداخته، این است که شما در معنای «استقبال» مشکل دارید. شما فکر می کنید که «استقبال»، یعنی: یک هشتم از کره رأس که در جبهه قرار دارد و این مقدار که در جهت کعبه قرار بگیرد، کفایت می کند.

ما در پاسخ عرض می کنیم که اصلاً معنای «استقبال» این نیست که شما تعبیر کردید، بلکه مراد از استقبال، «عدم توجّه إلی مغربها و مشرقها و إدبارها» است. پس قبله، فقط کعبه است و در باب استقبال به قبله باید گفت که هر چه انسان از خود کعبه دور می شود، اتّساع استقبالی هم بیشتر می شود. اگر کف دو دست من قریب به هم باشند، استقبال دست راست و دست چپ نسبت به یکدیگر محدود بوده و به اندازه همین 5 انگشت است و هر چه دو دست دورتر از هم می شوند، استقبال، توسعه پیدا می کند؛ امّا هر چه نزدیکتر بیاورم، توسعه استقبال کمتر خواهد شد، به طوری که وقتی کنار هم قرار گرفتند، به اندازه هم می شوند.

پس هم برای قریب و هم برای بعید، «کعبه» قبله است؛ امّا برای بعید، به خاطر قاعده ای که عرض کردم: «محاذاة الشيء و استقبال الشيء کلّما بَعُدَ اتّسع»، قبله توسعه پیدا می کند.

 

ادلّه لفظی

الف و ب) آیات شریفه

امّا بیان فقهای عظام در آیه شریفه که می فرمایند: «شطره»: یعنی «جهت»، این است که «شطر» هر چند به معنای «جهت و نحو» است، امّا استعمالش در مقابل معنای «شطر» که جزء بوده، بسیار کم است و بیشتر مواقع «شطر» در جزء استفاده می شود. اگر گفته می شود: «وَ مِن حَيثُ خَرَجتَ فَوَلِّ وَجهَكَ شَطرَ ٱلمَسجِدِ ٱلحَرَامِ»، «شطر» در اینجا یعنی: شما جهتتان را طوری قرار دهید که به جزئی از مسجد الحرام موازی باشد و آن جزء، کعبه است، نه اینکه جهت مسجد الحرام مقصود باشد. باید دقت کرد که «شطر» مشترک لفظی بوده که هم به معنای «جهت» و هم به معنای «جزء» آمده که البته معنای دوّم، کثیر الاستعمال تر است. (7)

شایان ذکر است که در رابطه با هر دو دلیل قرآنی که حضرات بیان کرده، و آن دو را نقد کرده اند، در مقابل، فقهای دیگر دفاع کرده و گفته اند:

لفظ «شطر» به معنای «جزء» نیست، بلکه به معنای «جهت» است. (8)

هر چند «شطر» از حیث استعمال در «جزء»، اکثر است؛ امّا وقتی انسان در رابطه با معنای مشترک، معنای اکثر را اعمال می کند که قرینه ای در کار نباشد و اساساً لفظ مشترک، همیشه مقرون به قرینه معیّنه بوده و گرنه مجمل می شود. اینجا هم بحث است که شأن نزول آیات فوق، بیانگر این مطلب است که سابقاً ساحت مقدّس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و مسلمین، در سیزده سالی که در مکّه بودند، به سمت بیت المقدس نماز می خواندند و قریب به 17ماه هم در مدینه همین کار را می کردند. بعد از جنگ بدر که برگشتند، یهودی ها طعنه می زدند که قبله تان ما هستیم.

خداوند در پاسخ به طعنه یهودیان، قبله را تغییر داد؛ چون بحث «جهت» بود، و مسلمانان نماز را به جهت بیت المقدس می خواندند؛ لذا اینجا هم «شطر» به معنای «جهت» می شود؛ هرچند اقلُّ استعمالاً است؛ امّا چون قرینه: «فولّوا وجوهکم» [یعنی: رویتان را برگردانید و در مقابل به سمت مسجد الحرام نماز بخوانید] در کار بوده؛ پس دلیل نمی شود که حالا که گفته اند: «جهت»، پس قبله برای بعید، مسجد الحرام یا جهت کعبه باشد و دیگر خود کعبه نباشد؛ خیر! بلکه میان کعبه و جهت کعبه فرق است.

حالا چطور رویمان را به سمت مسجد الحرام کنیم؟ جناح راست آن یا چپ آن؟ یا آن جایی که کعبه است؟ آن بحث دیگری است. پس ولو اینکه ما با قرائن معیّنه ای که در کار است، «شطر» را به معنای «جهت» بگیریم که درست هم همین است، خلافاً لِبعض الفقهاء،؛ امّا دلیل نمی شود که معنایش جهت مسجد الحرام یا حتّی جهت کعبه باشد؛ چون برای بعید، قبله، جهت کعبه باشد، با خود کعبه، با هم فرق می کند؛ چون در آن صورت، قبله 2 تا می شود: یکی کعبه برای قریب و یکی هم جهت کعبه برای بعید. یک قولی هم داشتیم که کعبه 3 تا می شد: «کعبه» برای آنها که در مسجد الحرام هستند، «مسجد الحرام» برای آنهایی که در مکّه و در حرم هستند، و «حرم» نیز برای افرادی که خارج از حرم حضور دارند؛ در حالی که ما می گوییم قبله چیست؟ واحد است؛ حتّی در تلقین نیز اینطور می گوییم که: «کعبةُ قبلتي»، کعبه قبله من است.

ج) روایات

در روایت قبل، سندی که در کتاب «الأمالي» و «معاني الأخبار» بیان شد، مشکلی ندارد و قابل تمسّک است؛ امّا در سندی که در کتاب «الخصال» بیان شده، شخص «عِکرِمه» محلّ خدشه است؛ برخی وی را مجهول (9) و برخی مانند: «کشی» نیز گفته اند که توثیق نشده، بلکه تضعیف شده است (10)؛ لذا با این سند، نمی شود به روایت دوّم تمسّک کرد.

 

تحریر قول اوّل و بیان دلیل (قول مختار)

امّا پیرامون قول اوّل که می فرمایند: «خود کعبه، قبله است»، روایت مرحوم صدوق را خواندیم:

«و بيته الّذي جعله قبلة للنّاس لا يقبل من أحد توجّهاً إلى غيره»،

که ملاک را فقط «کعبه» می داند و توجّه به غیرش را قبول نمی کند. این قول مطابق با روایات و موازین فقهی است.

باید دقت کرد که خود کعبه، نه بما هي هي، بلکه «بما هي واقعة في موضع» قبله است، به طوری که حسب فرض، خدایی ناکرده کعبه منهدم شود، کماکان قبله از بین نمی رود؛ چون موضع قبله همان جا است. برخی گفته اند: خیر! خود کعبه، قبله است، به طوری که اگر منهدم شود، دیگر قبله هم نیست؛ ولی منهدم نمی شود و محفوظ است؛ لذا اینجا در تعبیر:

«و بيته الّذي جعله قبلة للنّاس لا يقبل من أحد توجهاً إلى غيره»،

«بیت» آورده شده است، نه «موضع البیت».

علی اَيُّ حال، خود کعبه بما هي في هذا الموضع، قبله می شود. حالا هر مقدار که انسان مشاهد است، باید رو به کعبه نماز بخواند و هر چه دورتر می شود، اتّساع استقبالی وی بیشتر شده و هر چه نزدیک تر باشد، اتّساع استقبالی او کمتر می شود.

مهم این است که وقتی انسان به طرف قبله می ایستد، عرف جامعه بگویند که این شخص رو به قبله است و پشت به قبله نیست؛ لذا روایت، عبارت «توجّهاً إلی غیره» دارد و ما نیز قبله را به: «ما یتوجّه إلیها»، یعنی: چیزی که رویمان به سمتش است (ما یستقبل إلیها) معنا کردیم. به عبارت دیگر، چیزی که جلو و مقادیم بدنمان رو به آن است و این مسئله، یک امر عرفی است. بنابراین قبله، «کعبه» و به تعبیری دیگر، «موضع الکعبه» است.

یک فقیه می تواند بگوید: خیر! عین کعبه و آن بیت است و در پاسخ به اشکال احتمال انعدام بیت می گویند: اگر از بین رفت، طوری نیست؛ به چند دلیل:

اوّلاً: از بین نمی رود.

ثانیاً: اگر از بین رفت، به اعتبار سابق، می گوییم که این جا بیت است.

البته این قولی که عرض کردم (خود کعبه و موضعها، قبله است)، قول برخی از حضرات فقها نیز می باشد؛ امّا آنهایی که می گویند: می توان «موضع کعبه» را هم به عنوان قبله قرار داد، در پاسخ می گوییم: خیر! موضع نیست؛ چون شرافت موضع هم به همان شرافت بیت و کعبه است.

حالا سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا خداوند می فرماید: «شطر المسجد الحرام»، و نفرمود: «شطر الکعبة»؟

پاسخ آن این است که:

1. «مسجد الحرام» در مقابل «مسجد بیت المقدس» است.

2. چون که استقبال به کعبه توسعه پیدا می کند، برای اشخاص بعید، باید مطلبی گفته شود که این افراد متوجه شوند و برایشان خیلی سخت نباشد؛ لذا «مسجد الحرام» گفته اند.

 

امکان جمع تمامی روایاتِ این باب

از جهت فقهی، یک روش دیگری هم می شود اتّخاذ کرد و آن این است که تمامی روایات مذکور را با یکدیگر جمع کرد، مثلاً: آن روایتی که می گوید: «برای بیرون از حرم، حرم و در حرم، مسجد الحرام و در مسجد الحرام، کعبه است»، همه اینها یکی است؛ چون که وقتی به این شکل شد، توسعه پیدا می کند. برای ما که بیرون از حرم هستیم، مانند: اهالی ایران، «حرم» استقبال شده و زمانی که در حرم هستیم، «مسجد الحرام» و در مسجد الحرام نیز «کعبه» استقبال ما می شود. گرچه که ما سند این دسته از روایات را نپذیرفتیم؛ امّا اگر بخواهیم بپذیریم، تمام روایات مذکور را می شود بدین صورت جمع کرد که این روش را برخی از حضرات گفته اند و از نگاه ما، مطلب ارزشمندی است.

خداوند انشاالله همه فقهایمان را به معنای حمل شایع صناعی حفظ کند.

 

(1) المختصر النافع في فقه الإمامیة، ص 47.

(2) رسائل الشریف المرتضی (جمل العلم و العمل)، ج 3، ص 29.

(3) الوسائل ٣00:٤ / أبواب القبلة: ب 2، ح ١0.

(4) البقرة (2): 150.

(5) البقرة (2): 1٤٤.

(6) الوسائل ٣00:٤ / أبواب القبلة: ب 2، ح ١0.

(7) العین، ج ٦، ص 233؛ الصحاح، ج 2، ص ٦97 و لسان العرب، ج ٤، ص ٤06.

(8) ر.ك: المستند في شرح العروة الوثقی، ج 11، ص ٤1٦؛ جواهر الکلام، ج ٤، ص 237 و مدارك الأحکام، ج 3، ص 121.

(9)

(10) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص ٤78.

logo