درس خارج فقه استاد غلامعلی صفاییبوشهری
1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش آن در فریضه صلاة/ قبله/كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/ قبله/ نقش آن در فریضه صلاة
بحث پیرامون «قبله» و نقش آن در فریضه صلاة است:
جایگاه «قبله» در موضوعات و احکام شرعی
البته بحث «قبله»، یک موضوعی فراتر از فریضه صلاة است و در برخی از موضوعات و احکام شرعی دیگر نیز نقش دارد، مانند: «ذَبح» و «تدفین»؛ امّا چون اینجا ما در بحث صلاة قرار داریم، موضوع «قبله» را از منظر صلاة مورد بررسی قرار می دهیم.
ساختارشناسی مبحث «القبلة في الصلاة»
در بحث «القبلة في الصلاة»، شش موضوع و مسئله مطرح است:
اوّل): تعریف قبله، لغتاً و اصطلاحاً؛
دوّم): حکم شرعی آن است، شرطاً أو شطراً للصلاة؟؛
سوّم): بحث طریقة التشخیص است. چگونه قبله را تشخیص دهیم؟ با چه میزان و معیاری؟؛
مثلاً: بیّنه اقامه شود؟ محراب معصوم باشد؟ بررسی های نجومی باشد؟؛
چهارم): بحث احکام قبله بوده، که مجموعه ای از احکامِ مترتّب بر قبله برای صلاة است، مانند: «اقامه صلاة إلی أربعة جهات للمتحیّر» بحث می شود؛
پنجم): تبیین مواردی که یجب فیها الاستقبال شرعاً، چه مواردی است که در آن استقبال به قبله واجب است؟؛
عرض کردم، مانند: «صلاة»، «ذَبح»، «نَحر» و «تدفین»؛
ششم): أحکام الخلل بالقبلة.
اگر کسی در صلاة قبله را مراعات نکرد، آن فعل چه حکمی پیدا می کند؟ یا مثلاً وسط صلاة متوجه شد که در افعال متقدّم، مراعات قبله نشده و الآن متوجه شده که قبله به کدام سمت است؛ حکم خللی که به نماز وارد کرده چیست؟ آیا نماز صحیح است یا صحیح نیست؟ به همین خاطر شش بحث عمده، پیرامون «قبله» مطرح است.
تعریف «قبله»
امّا بحث اوّل که بحث تعریف است، ما از دو منظر، «قبله» را مورد بررسی قرار می دهیم: یکی بحث لغت و دیگری بحث اصطلاح.
البته این نکته هم متذکّر می شویم که ما خیلی به دنبال تفصیل بحث پیرامون لغت و اصطلاح، بعد از آنی که مسئله هم نزد عرف و هم نزد متشرّعین واضح است، نیستیم؛ ولی جهت ریشه یابی دقیق مسئله، این مطالب را مطرح می کنیم.
تعریف لغوی
«قِبْلَة» لغتاً به کسر قاف، اسم هیئت است، مانند: «جِلسة». موضوعٌ له این هیأت و این وزن، بیان هیئتِ تحقّقِ مصدر است؛ مثلاً: لفظ «جِلْسَة» بیان می کند که کیفیت وقوع آن مصدر، به چه شکل بوده؟ در پاسخ می گوییم: به هیأت جلوس بوده است.
واژه «قِبْلَة» نیز اسم هیأت است، یعنی: حالت و کیفیتی را از مصدر بیان می کند که هیأت استقبال داشته است؛ لذا فرمودند: «معناها: حالة الّتي علیه الإنسان عند توجّه إلی شيء». (1)
وقتی انسان متوجه یک شیء است، به این حالت می گویند: «قبلة إلی هذا الشيء»، یعنی: هیئت روی آوردن یک شخص.
بنابراین لفظ «قبله»، هیأت و حالت روی آوردن انسان به شیء ای است.
تعریف اصطلاحی
امّا در اصطلاح می فرمایند:
«ما یجب استقباله حال الصلاة و بعض الأفعال الشرعیّة، کالذَّبح» (2)، یعنی: آن چیزی که استقبال به آن، در حالت صلاة و بعضی از افعال شرعیه که صحّتشان مشروط بر این است، بر انسان واجب است، مانند: «ذَبح».
اگر ملاحظه کرده باشید در شرع، اسم هیأت در متعلّق آن استعمال شده است.
تفاوت تعریف لغوی و تعریف اصطلاحی
«قبله» در لغت، یعنی: حالت روی آوردن انسان به چیزی؛ امّا در شرع، به همان چیز «قبله» می گویند؛ مثلاً: می گویند: قبله، «کعبه» است. اینجا در آغاز مجاز بوده، چون استعمال شیء فی غیر ما وضع له است؛ امّا به وضع تعیّنی در متعلّق اسم هیأت حقیقت شده است؛ چنانکه عند المتشرّعین، در اندکی گذشته از صدر اسلام، زمانی که لفظ «قبله» می گفتند، مراد از آن متعلّق اسم هیأت، یعنی: «کعبه» بوده است.
پس بنابراین «قبله» در لغت، اسم هیأت است که یک متعلّقی دارد؛ هیأت روی آوری انسان به شی ای؛ مثل اینکه الآن روی شما طرف محراب است، کار شما لغتاً به آن «قبله» گفته می شود. اسم هیأتی که شما دارید «قبله» می شود. محراب مذکور هم متعلّق این اسم هیأت می شود؛ امّا در اصطلاح فقهی و شرعی، خود ذات این کار که اسم هیأت است، دیگر استعمال نمی شود، بلکه دیگر به خود آن محراب «قبله» گفته می شود، یعنی: در واقع، متعلّق اسم هیئت، «قبله» می شود. در ابتدا مجاز بوده؛ امّا چون کثرت استعمال پیدا کرده، بلا قرینه استفاده می شود و در متعلّق آن شیء ای که ما بدان روی می آوریم، به وضع تعیّنی حقیقت شده است.
استعمالات واژه «قبله» و مشتقّات آن در قرآن
بنابراین در قرآن، هفت مورد کلمه «قبله» ذکر شده است؛
الف) گاهی خود کلمه «قبلة» است که چهار بار ذکر شده:
﴿وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النّٰاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ مٰا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهٰا إِلاّٰ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلىٰ عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كٰانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّٰ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّٰهُ وَ مٰا كٰانَ اللّٰهُ لِيُضِيعَ إِيمٰانَكُمْ إِنَّ اللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾(3)
﴿قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ﴾4favorite
﴿وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ بِكُلِّ آيَةٍ مٰا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ مٰا أَنْتَ بِتٰابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظّٰالِمِينَ﴾ (5)
﴿وَ أَوْحَيْنٰا إِلىٰ مُوسىٰ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءٰا لِقَوْمِكُمٰا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاٰةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾6 favoriteshare
ب) «قِبلَتَكَ» یک بار، ﴿وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ بِكُلِّ آيَةٍ مٰا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ مٰا أَنْتَ بِتٰابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظّٰالِمِينَ﴾﴿١٤5﴾
ج) «قِبلَتِهِم» و «قِبلَتَهُم» دو بار ، ﴿سَيَقُولُ السُّفَهٰاءُ مِنَ النّٰاسِ مٰا وَلاّٰهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كٰانُوا عَلَيْهٰا قُلْ لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشٰاءُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾
﴿سَيَقُولُ السُّفَهٰاءُ مِنَ النّٰاسِ مٰا وَلاّٰهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كٰانُوا عَلَيْهٰا قُلْ لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشٰاءُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾(7)
﴿وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ بِكُلِّ آيَةٍ مٰا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ مٰا أَنْتَ بِتٰابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظّٰالِمِينَ﴾﴿١٤5﴾
که مجموعاً هفت بار این واژه استعمال شده است. پس مراد از «قبله»، همان متعلّقی است که شما بدان روی می آورید.
و اگر متعلّق ذکر نشده باشد، مثل آیه شریفه:
﴿وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النّٰاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ مٰا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهٰا إِلاّٰ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلىٰ عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كٰانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّٰ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّٰهُ وَ مٰا كٰانَ اللّٰهُ لِيُضِيعَ إِيمٰانَكُمْ إِنَّ اللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾share﴿١٤٣﴾
یعنی: آن چیزی که مراد از قبله، «ما یتعلّق به الاستقبال» است. پس بنابراین در لغت، اسم هیأت است؛ امّا در اصطلاح دینی و شرعی ما، آن چیزی است که شخص روی خودش را به آن سمت (مثلاً: کعبه) قرار می دهد.
حکم شرعی مراعات «قبله»
امّا بحث دوّم که حکم قبله چیست؟ مستحب است؟ واجب است؟ بیان شده است که وجوب مراعات قبله در برخی از فرایض، مانند: «صلاة» قطعی است، بلکه حکم متسالم علیهِ اصحاب فقه ما بوده، به طوری که میان فقهای شیعه اجماع وجود دارد؛ همانطور که «محقّق حلّی» آن را در کتاب «المعتبر» نقل کردند. (8)
همچنین برخی مانند: «صاحب حدائق» گفته اند: از ضروریات دین است (9)، یعنی: تمامی مذاهب اسلامی به این حکم قائل هستند؛ که البته اگر برخی از علمای اهل سنّت مانند: «قفّال» (از فقهای شافعی) که نقطه نظری دارند (10) را کنار بگذاریم، ضرورت دین هم حاصل می شود؛ امّا به خاطر اینکه از منظر ادلّه عقلی و ادلّه نقلی به مسئله نگاه کنیم، بنده یک آیه و دو حدیث محضرتان بیان می کنم.
دلیل قرآنی
در رابطه با حکم وجوب مراعات قبله، در آیه شریفه هست که:
﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾
هم برای پیامبر و هم برای مؤمنین، صیغه امر استعمال شده که قرینه خلاف، چه بالوضع چه بالعقل، هم نداریم که صیغه امر را منصرف به غیر وجوب کند؛ پس آیه مذکور بر وجوب مراعات قبله دلالت می کند.
ادلّه روایی
امّا چند مورد از روایات هم محضرتان عرض کنم:
محمد بن الحسن بإسناده عن حمّاد، عن حریز، عن زرارة؛
طریق «مرحوم شیخ» به حمّاد، که حمّاد بن عیسی است، چند طریق است که همه طرق، صحیح هستند (11). حریز هم که از اجلّا (12) و زراره هم از اصحاب اجماع است (13):
عن الباقر عليه السّلام: «سألته عن الفرض في الصّلاة، فقال: الوقت و الطهور و القبلة و التوجّه و الركوع و السجود و الدّعاء.... ». (14)
«مرحوم شیخ» همین روایت را به اسنادی که از سعد بن عبدالله نقل کرده بیان می کند:
محمد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد، عن عليّ بن الحدید، عن عبدالرحمن أبي نجران و الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة؛
این سند، متشکّل از دو طریق است؛
طریق اوّل و دوّم:
محمد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبدالله، که طریق «مرحوم شیخ» به سعد بن عبدالله قمّی هم طریق صحیحی است. (15)
عن أحمد بن محمد، (احمد بن محمد بن عیسی الأشعری بوده) که از اجلّای مکتب حدیثی قم است. (16)
عن عليّ بن الحدید بن الحکیم، عن عبدالرحمن أبي نجران و الحسین بن سعید؛ (حسین بن سعید بر عليّ بن الحدید عطف است؛ چون احمد بن محمد بن عیسی اشعری از حسین بن سعید اهوازی نقل می کند.) الحسین بن سعید هم عن حمّاد بن عیسی و حمّاد هم از حریز و زراره نقل می کند. همه حضراتی که در هر دو طریق و سند بوده، سالم هستند و توثیقشان قطعی است. (17)
«مرحوم کلینی» هم همین روایت را نقل می کند:
محمد بن یعقوب، عن عليّ بن إبراهیم، عن أبیه (یعنی: ابراهیم بن هاشم)، عن محمد بن یحیی، (محمد بن یحیی، مانند: علی بن ابراهیم از مشایخ «کلینی» است). (18) به همین خاطر محمد بن یحیی بر علی بن ابراهیم عطف بوده؛ چون شیخ «کلینی» است.
محمد بن یحیی هم عن احمد بن محمد (احمد بن محمد عیسی اشعری است) و محمد بن اسماعیل (محمد بن اسماعیل هم شیخ «کلینی» است) (19) که بر علی بن ابراهیم عطف است. «مرحوم کلینی» سه تا سند فوق را در یک عبارت بیان کرده است. محمد بن اسماعیل نیشابوری است که از فضل بن شاذان نقل می کند که همه این حضرات (یعنی: ابراهیم بن هاشم، احمد بن محمد عیسی و فضل بن شاذان) از حمّاد بن عیسی نقل می کنند؛ حمّاد هم از حریز و حریز هم از زراره نقل می کند. پس بنابراین اسناد این روایت، اسناد سنگین، محکم و سالمی است.
2. روایت دیگری که بیان کردند، روایتی است از محمد بن الحسن («مرحوم شیخ»)، بإسناده عن عليّ بن الحسن الطاطري، عن محمد بن أبي حمزة، عن ابن مُسکان، عن أبي بصیر، عن أبي عبدالله علیه السّلام:
طریق «مرحوم شیخ» به «علی بن الحسن الطاطری» صحیح است. «علی بن الحسن الطاطری» واقفی و نسبت به شیعه دوازده امامی معاند است. در کتب رجال به عنوان معاند مطرح بوده؛ امّا از جهت وثاقت، حضرات توثیقش کرده اند و گفته اند: وی فرد راستگویی است و هر روایتی که از ائمه قبل نقل می کرد، کلمه به کلمه صحیح می گفت. گاهی انسانِ راستگو هم منحرف می شود. راست می گوید، دروغ نمی گوید؛ امّا متأسفانه فکرش کج می شود. (20)
عن محمد بن أبي حمزة (محمد بن ابی حمزه ثمالی است). (21)
عن ابن مُسکان، (عبدالله بن مُسکان) که از اصحاب اجماع است. (22)
عن أبي بصیر، (مرادی است، نه اسدی) که از اجلّا و ثقات است. (23)
«عن أبي عبد الله (عليه السّلام) قال: سألته عن قول الله تعالى ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾ (24) قال أمره أن يقيم وجهه للقبلة ليس فيه شيء من عبادة الأوثان خالصاً مخلصاً». (25)
اینکه می گوید: امر فرمود، یعنی: «اقم»، و امر هم در صورتی که قرینه ای بر خلاف نداشته باشد، دلالت بر وجوب می کند.
پس بنابراین همانطوری که ملاحظه فرمودید، اینجا هم آیه شریفه و هم این دو روایتی که از باب نمونه آوردیم، بر وجوب مراعات قبله در صلاة دلالت می کند؛ چون تمامی این موارد، در رابطه با صلاة است. همچنین در رابطه با «تدفین»، «نَحر» و «ذَبح» هم مراعات قبله لازم است که آن بحث دیگری است که در آینده بدان خواهیم پرداخت. پس همانطوری که ملاحظه فرمودید حکم فقهی قبله در صلاة، وجوب است؛ امّا وجوب آن، شرطی یا شطری است؟
همه فقها اجماع کرده اند در اینکه «قبله»، جزء ذات صلاة نیست، بلکه شرط مستمرّ صحّت صلاة است. در تبیین اجزای داخلی صلاة، «قبله» ذکر نشده است؛ «اوّله تکبیر و آخره تسلیم» است؛ امّا در بیان شرط مستمرّ بیان کردند که شرط صحّت صلاة، مراعات قبله است. این هم بحث دوّم که عرض کردم اجماعی بوده و اجماعِ قطعی هم است؛ امّا چون اجماع، اجماع متّخذ از دلیل است، ما خود دلیل را مورد بررسی قرار دادیم؛ و گرنه خود اجماع در اثبات مسئله کفایت می کند.
مصداق «قبله» و اقوال پیرامون آن
امّا بحث سوّم، بحثی است که قبله کدام است و طریق تشخیص آن چیست؟
در رابطه با اینکه قبله چیست، چهار قول وجود دارد:
1) قول اوّل: قبله، موضع مکان کعبه است، لا عینها.
2) قول دوّم: قبله، موضع کعبه است؛ امّا با این تعمیم: موضع الکعبة و ما أعلاها إلی عنان السماء و أدناها إلی تخوم الأرض.
به این معنا که اگر یک خط از آسمان بر کعبه عمود کنیم و از کعبه عبور کند تا عمق زمین برسد، قبله به این شکل است؛ به خلاف قول اوّل که میگفتند: «صرف موضع هست، لا ما أعلاها و لا ما أسفلها»، در حالی که در اینجا می گوید: «خیر! موضع است، با این تعمیم: فضای عمود برش و فضای تحت کعبه نیز قبله است».
3) قول سوّم: قبله برای قریب، کعبه است و برای بعید، جهت کعبه است، نه خود کعبه.
4) قول چهارم: برای کسی که در مسجد الحرام بوده، کعبه قبله است و برای هر کس که در حرم بوده، مسجد الحرام قبله است و برای کسی که خارج از حرم است، حرم قبله می باشد.
(1) تاج العروس، ج 15، ص 59٦ و التحقیق في کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 207.
(2) مصباح الفقیه، ج 10، ص 7.
(3) البقرة (2): 1٤3.
(4) البقرة (2): 1٤٤.
(5) البقرة (2): 1٤5.
(6) یونس (10): 87.
(7) البقرة (2): 1٤2.
(8) المعتبر في شرح المختصر، ج 2، ص ٦٤.
(9) الحدائق الناظرة في أحکام العترة الطاهرة، ج ٦، ص 3٦8.
(10) روضة الطالبین، ج 1، ص 210.
(11) معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 7، ص 23٦.
(12) رجال النجاشي، ص 1٤٤.
(13) رجال الطوسي، ص 210.
(14) الوسائل ٣00:٤ / أبواب القبلة: ب 2، ح ١0.
(15) معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 9، ص 77.
(16) رجال النجاشي، ص 81.
(17) ر.ك: معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة.
(18) معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 3، ص 11٦ و ج 12، ص 208.
(19) همان، ج 1٦، ص 90.
(20) ترتیب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 300.
(21) رجال الطوسي، ص 313.
(22) رجال النجاشي، ص 21٤.
(23) اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 39٦.
(24) الروم (30): 29.
(25) الوسائل 29٦:٤ / أبواب القبلة: ب 1، ح 2.