درس خارج فقه استاد غلامعلی صفاییبوشهری
1401/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمات صلاة
موضوع: مقدمات صلاة
خب دوستان عنایت داشته باشند یکسری کتب در باب صلاة را محضرتان عرض می کنم:
۱_ کتبی که تمام ابواب صلوة را مورد برسی قرار داده اند: کتاب الصلاة شیخ جعفر کاشف الغطا از کتب معتبر این باب است همان کشف الغطا باب الصلوتش، صلاة مرحوم حائری موسس، کتاب الصلاة مرحوم آقا رضا همدانی، کتاب الصلاة مرحوم شیخ، کتاب الصلاة مرحوم بروجردی، کتاب الصلاة مرحوم صاحب جواهر، کتاب الصلاة مرحوم آقای اراکی، وکتبی که تبیین و تحلیل کتاب عروه می باشند مثل مستمسک آقای حکیم ۲_ اما بعضی از کتب بخشی از صلاة را مورد بررسی قرار دادهاند مثل خلل الصلاة مرحوم حائری، خلل الصلاة سید مصطفی خمینی، صلاة مسافر مرحوم آقای میلانی، صلاة مسافر مرحوم محقق اصفهانی، صلاة جماعت آقا سید ابوالحسن، شکوک الصلاة آقای نائینی،
۳_ بعضی از حضرات آمده اند یک باب صلوة را مورد بررسی قرار دادهاند به ویژه صلاة جمعه را. در مورد معنای لغوی صلاة که دیروز مفصلاً بحث کردیم و اما امروز بحث ما در باب تعریف اصطلاحی آن می باشد قبل از ورود به بحث نکاتی را خدمت دوستان عرض میکنم .
الف_ اصلی است در اصطلاح که اگر مسمایی دارای معنای لغوی باشد، اصل این است که نقل صورت نگرفته باشد و صاحب اصطلاح همان معنای لغوی را برای شی مخترع استعمال کرده باشد حسب قاعده اصالت عدم نقل، چرا؟ چون وقتی دارای همان معنای لغوی می باشند اگر انسان بیاید برای همین لفظی که معنای لغوی آن قابل تطبیق می باشد بر معنای اصطلاحی جعل دیگری بکند این کار لغوی است زیرا تحصیل حاصل است مگر اینکه آن معنای مخترع با معنای لغوی تفاوت ماهوی داشته باشد. به گونه ای که اگر بخواهیم معنای لغوی را تطبیق دهیم بر آن معنای اصطلاحی صحت سلب دارد مثل عین به معنای چشم[1] و کاسه زانو[2] که هیچ گونه تطابقی در این دو معنا وجود ندارد. بنابراین در اینجا جعل جدید می خواهد اما اگر فیمابین معنیین ارتباط باشد دیگر جعل جدید لازم نیست. مثل صلاة در معنای لغوی اش به معنای ثناء جمیل با صلاة شرعی که باهم مطابق میباشند زیرا در اینجا صلوة شرعی یک مصداق ثناء جمیل است.
ب_ اما نکته دوم صلاة از ماهیات اعتباری است یعنی شیئی است که به جعل معتبر مجعول میشود، یک وجود حقیقی نمیباشد که تنها نیاز به خالق دارد بلکه جزو ماهیات مجعول است که نیاز به جاعل دارد، ماهیات اعتباری توسط معتبر اعتبار و جعل میشوند، مخترعات شرعی دارای ماهیات شرعی هستند و در ماهیات اعتباری به خلاف ماهیات حقیقی، تمام اجزاء و تجلیات ماهیات به دست معتبر است، در ماهیات حقیقی جنس و فصل وجود دارد برخلاف ماهیات اعتباری که اجراء تعریف به منزله جنس و فصل میباشند. به همین خاطر است که در کتب فقهی وقتی یک ماهیت اعتباری را تعریف می کنند مثلاً در رابطه با تعریف اصطلاحی طهارت که میگویند (استعمال طهور مشروط بالنیة[3] ) میگویند اولی به منزله الجنس است و دومی به منزله الفصل است.
ج_ در باب اقسام تعریف که به تام، ناقص، حقیقی، و شرح الاسمی تقسیم میشوند حضرات میگویند که چون تعریف حقیقی برای ما هیات حقیقی است، تعاریف ماهیات اعتباری شرح الاسمی است.
د_ در اقسام تعریف گذشته از حد و ناقص حقیقی و شرح الاسمی، سبک تعاریف هم متفاوت است.
۱_ گاهی تعریف به لفظ معادل است؛ که تعبیر می شود به ترادف؛ مثلاً انسان را تعریف میکنند به بشر؛
الف_ که این تعریف بلفظ معادل گاهی ایجابی است مثل: انسان و بشر
ب_ و گاهی هم سلبی است مثل یوم که میشود ضد اللیل؛ یا عدم الیل.
۲_ و گاهی تعریف به تشبیه است: مثلاً در تعریف عاقل می گویند کالإمام المجتبی علیهالسلام که این تعریف تشبیه مصداقی است، یا مثلاً در تعریف استوار می گویند کالجبل، در قرآن هم این تعریف به تشبیه زیاد هم می باشد آن جایی که مثلاً گفته(مثلهم کمثلا...).
۳_ گاهی هم تعریف به تحلیل است؛ یعنی همین تعریف به حد و رسم، جنس و فصل که این تعریف مربوط به تعریف ماهیات است اعم از حقیقی و إعتباری. که البته این قسم أقسامی دارد.
الف_ گاهی بیان اجزای ماهیت است، که در این صورت فی مابین اجزا تعریف، نسبتشان آن عموم و خصوص مطلق است مثل انسان را که تعریف می کنند به حیوان ناقص بین انسان و حیوان عموم وخصوص مطلق می باشد.
ب_ و گاهی هم تعریف به تحلیل بیان اوصاف ماهیت است: که در این صورت فی مابین اجزاء تعریف عموم و خصوص من وجه می باشد مثل انسان که تعریف می کنند به حیوان مستوی القیامة.
واما بحثی که اینجا داریم در رابطه با تعریف اصطلاحی صلاة است، در ماهیات اعتباری که جنس و فصل حقیقی ندارند بلکه کالجنس والفصل می باشند و از طرفی اصل در تعاریف تحلیلی است و در تحلیلی هم اجزایی است، یک نکته ای را که باید خدمتتان عرض کنم این است که تعریف همیشه باید جامعیت و مانعیت داشته باشد چه ماهیت اعتباری باشد، و چه حقیقی باشد، یعنی باید یک حالت ایجابی و سلبی داشته باشد، باید آنرا به ما بشناساند و از دیگران هم متمایز بکند، با توجه به نکاتی که بیان شد برخی از حضرات گفته اند اصلا صلوة تعریف نمی خواهد چون همه میدانند صلوة چیست (هی أعرف من أن تعرف وأشهر من أن تبین ) اشکالی که به این کلام وارد می شود این است که حسب این قاعده باید هر چیزی که مشهور است نباید تعریفی داشته باشد، بنابراین صوم هم نباید تعریف داشته باشد.
د_ نکته دیگری که باید گفت این است که بهترین فردی که میتواند ماهیات اعتباری را تعریف نماید خود معتبر است یعنی شارع در مانحن فیه باید تحقیق کرد شارع در حوزه شرع آیا تعریفی برای صلاة داشته است؟ یا خیر؟ در آیات شریفه اگر نگاه بکنید صلاة را تبیین شده است.
۱_ مثلا گاهی اوقات صلاة را تعریف بالاوصاف کردهاند: فعل قربی مستقبل القبلة[4] .
۲_گاهی تعریف بالاهداف و الآثار شده است مثل: الصلاة معراج المومن[5] ، یا ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر .
۳_ و یا تعریف بالاجزا شده است (ألصلوة العبادة ذات الرکوع و السجود[6] ) با توجه به این نکات تعاریفی که از صلاة شده است چه تعاریفی است؟ و آنهایی که تعریف نکردهاند بر اساس اشهریت چه اشکالی دارند؟ زیرا در بحث های علمی ماهیات تعریف می خواهند بحث أشهریت مربوط به فضای عرف است، مربوط به فضای جامعه است، بعضیها میگویند: تعاریف شرح الاسمی لازم نیست جامعیت و مانعیت داشته باشند این هم اشکال کردیم که باید جامعیت و مانعیت داشته باشند معرف کاملاً باید تصور بشود و از آن طرف بر چیز دیگری هم قابل تطبیق نباشد و اما در رابطه با تعاریف اصطلاحی صلاة، تعاریف زیادی شده است
۱_ مثلاً مرحوم صاحب جواهر فرموده است(ألصلوة عبادة التی ٱعتبر افتتاحها بالتکبیر واختتامها بالتسلیم[7] )که در اینجا مرحوم صاحب جواهر تعریف به اجزا کرده است.
۲_ مرحوم محقق کرکی در جامع المقاصد می فرمایند ( الصلوة عبادة فیها رکوع و سجود[8] ) که در اینجا تعریف به اجزاء شده است.
۳_ مرحوم صاحب ریاض: العبادة المخصوصه بکیفیاته المعهوده[9] .
۴_ مرحوم کاشف الغطا در کشف الغطا شش تعریف کرده است:
الف. ماکان الرکوع والسجود من ارکانها[10] ،
ب. ما کان القراءة من واجبات بالاصالة[11]
۵_ علامه در نهایه الاحکام: هی افعال ذات الرکوع والسجود[12] .
۶_ فاضل هندی در کشف اللثام: هی ذات الرکوع والسجود والقراءه[13]
۷_ شیخ طوسی: افعال مخصوص من قیام وسجود[14]
حالا اگر ما خودمان بخواهیم صلاة را تعریف بکنیم بر اساس این تعاریف ارائه شده میتوانیم بگوییم الصلوة هی العبادة پس بنابراین معاملات خارج می شود و نیت در آن شرط است العبادة لها الاجزاء من تکبیرة الاحرام والقیام و القرائة والذکر والرکوع و السجود و التشهد و التسلیم و شرایطها کالقبله والطهاره. اما اشکال این تعریف این است که طولانی است میشود اینطور معنا کرده ألصلوة عباد هذا و لها التکبیر و آخرها التسلیم، یا مثلاً العبادة ذات الرکوع و السجود، اما نکته مهمی که باید ارائه شود این است که تعریف صلاة باید جامعیت و مانعیت داشته باشد یک حالت ایجابی و سلبی داشته باشد باید در پرتو این تعریف صلوة واقع و کامل برای ما محرز گردد و باید در حقیقت صلاة برای ما تبیین بشود حالا مقداری هم اگر طولانی شد اشکالی ندارد و اما نکته آخر این است که آیا آن کسی که میخواهد صلوة را تعریف کند اعمی است یا صحیحی اگر اعمی است پی دستمان در تعریف باز است اما اگر صحیحی باشد باید تعریف تام الاجزا و الشرایط صورت بگیرد.