« فهرست دروس

استاد رسول رسا

1403/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 مقدّمات (معنای تغییر اخلاق؛ شرط ازاله اخلاق؛ اختلاف افراد در قبول تغییر اخلاق؛ شرافت علم اخلاق)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری

موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (معنای تغییر اخلاق؛ شرط ازاله اخلاق؛ اختلاف افراد در قبول تغییر اخلاق؛ شرافت علم اخلاق)

 

الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین، ربّ اشرح لي صدري و یسّر لي أمري و احلل عقدةً من لساني یفقهوا قولي.

خلاصه‌ای از بحث گذشته:

بحث درباره تاثیر تربیت در اخلاق بود. در رابطه با اینکه آیا اخلاق قابل زایل‌شدن هست یا نه؟ سه قول وجود داشت. قول اوّل این بود که زایل‌کردن اخلاق امکان دارد قول دیگر این بود که امکان ندارد، قول سوم که نظر مرحوم نراقی است این است که تفصیل می‌دهیم که بعضی خلق و خوها قابل تغییر است و بعضی قابل تغییر نیست.

اشکال استاد به نظر فاضل نراقی و قائل شدن به امکان ازاله اخلاق:

تفصیلی که ایشان قائل شده‌اند در رابطه با خلق و خوهایی که متعلّق به قوّه عقلیّه است مثل هوشمندی و حفظ و خوش‌فکری و خوب تفکّر کردن، ولی با توجّه به اینکه نظر عدّه‌ای از علما در تعریف اخلاق این است که اخلاق اکتسابی است، وقتی اکتسابی شد باید قابل تغییر هم باشد. شهید مطهری در جلد 22 ص 618 مجموعه آثارشان آمده است که اخلاق را یک امر اکتسابی می‌دانند در نتیجه ما می‌توانیم از نظر تفصیل مرحوم نراقی دست برداریم و بگوییم تمام خلق و خوها قابل تغییر است و اگر کسی تغییر نکند خودش نخواسته و جهاد با نفس نکرده است چون تحمیلی و اجبار که نیست. کسی از اختیار خودش خوب استفاده می‌کند و کسی بد استفاده می‌کند ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[1] خدا راه و چاه را نشان داده است بستگی به خود انسان دارد که راه را انتخاب کند یا چاه را. قبلا عرض کرده بودیم که به نظر فاضل نراقی ترجیح می‌دهیم ولی بیشتر دقّت کردم دیدم نظر علمای متأخّر علمای علم اخلاق که امکان زوال است را قابل قبول است. پس تمام خلق و خوها قابل تغییر است و این چیزی که ایشان در هوشمندی و کند ذهنی می‌گویند اصلاً از وادی اخلاق خارج است. یکی از دلایل این است که شما می‌گویید اخلاق خوب و اخلاق بد، کسی که کند ذهن است آیا می‌توانید بگویید آدم بداخلاقی است؟ نه. شخص بر اثر وراثت یا محیط ذهنش کند است و اخلاق قابل ملامت و تحسین است اگر بد باشد ملامت دارد و اگر خوب باشد تحسین می‌شود ولی کسی که کندذهن هست را نمی‌توانید ملامت کنید، بله یک وقت طرف می‌تواند در عین کند ذهنی تلاش کند و نمی‌کند این قابل ملامت است.

نظر نهایی بنده این است که تمام خلق و خوها قابل تغییر است چون اخلاق اکتسابی است و نظر علمای علم اخلاق متأخّر را ترجیح می‌دهیم. و آنچه ایشان گفته‌اند از قوّه عقل و امثال آن، از استعدادهاست نه اخلاقیّات. البتّه این تیزهوشی و عدم آن از نوع تغذیه است. سوء تغذیه فقری داریم و سوء تغذیه غیر فقری داریم. در رابطه با کاهش جمعیّت همین مطلب است. بعضی از زنها دلیل اینکه نمی‌توانند زیاد فرزند بیاورند این است که توانایی جسمی‌شان پایین است وقتی وضع حمل می‌کنند یک مشکلاتی به وجود می‌آید کمبودهایی در وجودشان ایجاد می‌شود که نه با تغذیه قابل جبران نیست و نه با دارو. برای همین بعضی به فرزند کم اکتفا می‌کنند و الّا مخالف فرزندآوری نیستند و اینها دو نوع هستند. بعضی سوء تغذیه فقری دارند یعنی در خانواده‌ای فقیر بزرگ شده‌اند که غذای مناسب به آنان نرسیده است. بعضی از خانواده‌ها داریم که شش ماه یک بار هم گوشت نمی‌خورند، این بدن به میوه و سبزی و انواع گوشت‌ها و حبوبات احتیاج دارد، اگر اینها تأمین نشود دیر یا زود خودش را نشان می‌دهد. سوء تغذیه غیر فقری داریم که از خانواده‌هایی هستند که وضعشان خوب است ولی بچه غذا نمی‌خورد، بعضی بچّه‌ها لب به گوشت نمی‌زنند، خصوصاً دختر که باشد ازدواج که می‌کند ممکن است در فرزندآوری دچار مشکل شود. افراد متفاوتند بعضی از کوتاهی‌ها در کودکی و نوجوانی حتّی در شیرخوارگی صورت گرفته است برای همین اطبّا هم می‌گویند آن کسی که دو سال شیر کامل خورده است سیستم ایمنی بدنش از کسی که یک سال یا شش ماه خورده است قوی‌تر است، از همان اوّل خودش را تامین کرده است. بعضی خوب شیر می‌خورند ولی بعد از دو سال غذای مناسب نمی‌خورند.

معنای تغییر اخلاق:

ثمّ المراد من التغییر لیس رفع الغضب و الشهوة مثلاً و إماطتهما بالکلّیّة فإنّ ذلك محال لأنّهما مخلوقتان لفائدة ضروریّة في الجبلّة، إذ لو انقطع الغضب عن الإنسان بالکلّیّة لم یدفع عن نفسه ما یهلکه و یؤذیه و امتنع جهاد الکفار. و لو انعدم عنه شهوة الطعام لم تبق حیاته و لو بطل عنه شهوة الوقاع بالمرّة لضاع النسل، بل المراد ردّهما من الإفراط و التفریط إلی الوسط فالمطلوب في صفة الغضب خلوّ النفس عن الجبن و التهوّر و الاتّصاف بحسّ الحمیّة و هو أن یحصل إذا استحسن حصوله شرعاً و عقلاً و لا یحصل إذا استحسن عدمه کذلك. و کذا الحال في صفة الشهوة.[2]

فاضل نراقی (رحمه‌الله) می‌گویند منظور از تغییر اخلاق این نیست که مثلاً غضب و شهوت را نابود کنید و از خودتان به طور دور کنید، بلکه این اصلاً امکان ندارد و محال است که غضب و شهوت را بتواند از خودش دور کند، خداوند متعال که خلق کرده است فایده دارد حتّی ضرورت دارد. اگر کسی غضب نداشته باشد وقتی کسی اذیّتش کند چطوری از خودش دفاع کند؟ قوّه غضب هست که او را به دفاع می‌کشاند و اگر قوّه غضب نباشد انسان مبارزه با دشمن و جهاد نمی‌کند. یا اگر قوّه شهوت نباشد نسل قطع می‌شود زاد و ولد قطع می‌شود پس اینها ضرورت دارد منتها همّ و غمّ دین این است که اینها را به تعادل و حدّ وسط و اعتدال برساند و انسان از افراط و تفریط پرهیز کند و این قوا را در مسیر درست خودش قرار دهد نه اهل ترس باشد و نه متهوّر و بی‌باک باشد و نه دنبال شهوت حرام برود، بلکه شهوت حلال را دنبال کند و علم اخلاق می‌آید اینها را تنظیم می‌کند و به تعادل می‌رساند.

ترجمه و شرح عبارت:

مراد از تغییر اخلاق، رفع غضب و شهوت نیست مثلاً و دور کردن و زایل‌کردن غضب و شهوت به طور کلّی؛ چون این رفع و اماطه محال است به این دلیل که غضب و شهوت دو تا مخلوق هستند برای فایده ضروری در طینت و سرشت و خلقت انسان چون اگر غضب از انسان به طور کامل قطع شود آنچه هلاک و اذیتش می‌کند از خودش دفع نمی‌کند و شخص از جهاد با کفّار امتناع می‌کند (چون غضبی در کار نیست که بخواهد با دشمن مقابله کند) و اگر شهوت طعام از انسان زایل شود حیاتش باقی نمی‌ماند (اگر احساس گرسنگی و تشنگی نداشته باشد هلاک می‌شود حتّی در خودرو یک چراغی می‌گذارند که یک مرتبه وسط راه غافلگیر نشوید، آمپری که هست برای بنزین و آب که شما متوجّه شوید که در حال حرکت بدون تغذیه نباشد. خداوند متعال این شهوت طعام و حسّ گرسنگی و تشنگی را در انسان قرار داده است که به وقت نیاز بتواند خودش را نجات دهد) و اگر شهوت جماع از انسان به طوری کلّی برداشته شود، نسل قطع و ضایع می‌شود (پس مراد از تغییر و تبدیل این است که از افراط و تفریط جلوگیری شود این همّ و غم است که در مسیر درست از غضب و شهوت استفاده شود) مراد از تغییر و تبدیل غضب و شهوت، برگرداندن آن از زیاده‌روی و کوتاهی به حدّ وسط و تعادل است پس مطلوب در صفت غضب خالی بودن از ترس و بی‌باکی نفس است (جبن تفریط است تهوّر افراط است) و اتصاف به حسّ حمیّت و غیرت (مطلوب این است که انسان با غیرت باشد نه اهل ترس باشد نه اهل بی‌باکی بلکه دارای غیرت و شجاعت باشد، آدم شجاع از قوّه غضب و زور بازویش به جا استفاده می‌کند) و این حمیّت و شجاعت و غیرت مطلوب این است که حاصل می‌شود زمانی که نیکو باشد حصولش شرعاً عقلاً (یعنی شرعاً و عقلاً که مورد پسند باشد استفاده می‌کند) و این حمیّت و غیرت حاصل نمی‌شود هنگامی‌که عدمش شرعاً و عقلاً نیکو باشد (یک وقت هست که عدمش پسندیده است) و همچنین است حال در صفت شهوت (مثالش در رابطه با شهوت این است که نسبت به همسر که شرعاً درست است نسبت به غیر همسر عدمش نیکوست که شهوت را نسبت به غیر همسر نداشته باشد. مثال برای معقول: ممکن است نسبت به همین همسری که شرعاً درست است عقلاً نادرست باشد مثلاً خدای نخواسته همسر مریضی ایدز دارد که هم شرعاً و عقلاً مشکل دارد چون ضرر قابل اعتنا دارد، طرف اگر دین هم نداشته باشد عقلش حکم می‌کند که برای اینکه عمر خوب و بدن سالم داشته باشد باید این شهوت را حتّی نسبت به همسرش اعمال نکند. پس چه قوّه غضب و چه شهوت اگر به جا باشد شرعاً و عقلاً تایید شود ممدوح است و اگر خلاف شرع و عقل باشد عدمش مستحسن و نیکوست).

ریاضت و مجاهده شرط ازاله اخلاق:

و لا ریب في أنّ ردّ بعض الموجودات الناقصة من القوی و غیرها إذا وجدت فیه قوّة الکمال إلی کماله ممکن إذا کان له شرط یرتبط باختیار العبد فکما أنّ النواة یمکن أن تصیر نخلاً بالتربیة، لوجود قوّة النخلیّة فیه و توقّف فعلیّتها علی شرط التربیة التي بید العبد، فکذلك یمکن تعدیل قوّتي الغضب و الشهوة بالریاضة و المجاهدة، لوجود قوّة التعدیل فیهما و توقّف فعلیّتهما علی شرط ارتبط باختیار العبد أعني الریاضة و المجاهدة و إن لم یمکن لنا قلعهما بالکلّیّة؛ کما لا یمکن لنا إعدام شي‌ء من الموجودات و لا إیجاد شي‌ء من المعدومات.[3]

ترجمه و شرح عبارت:

شکّی نیست که برگرداندن بعضی از موجودات ناقص به کمال که در آنها نیروی کمال یافت می‌شود ممکن است در صورتی که برای او شرطی باشد که مرتبط به اختیار بنده باشد و از اختیار خارج نباشد (اگر از اختیار خارج شود به درد نمی‌خورد و الّا اگر بدون اراده وارد مسجد شود به او ثواب نمی‌دهند) پس همانطور که هسته خرما ممکن است درخت خرما شود با پرورش و تربیت به دلیل وجود قوّه درخت خرما شدن در این هسته خرما و توقّف فعلیّت این نخلیّت بر شرط پرورش و تربیت که بدست بنده است؛ ممکن است تعدیل دو قوّه غضب و شهوت البتّه با ریاضت و سختی‌کشیدن و مجاهده (یعنی جهاد اکبر؛ برای همین است که «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»[4] نه کسی که زور بازویش زیاد است، انسان اگر بخواهد مبارزه با هوای نفس داشته باشد و مواظب قوّه غضب و شهوت خودش باشد که همه را در مسیر الهی پیش ببرد این شخص هنر کرده است نه کسانی که صرفاً زور بازو داشته باشند. طرف می‌خواهد پرخوری کند عیّاشی کند ولگردی کند و قوّه غضب و شهوتش تعدیل شود این نمی‌شود، بلکه نیاز به سختی دارد، بعضاً خلق بدی که انسان دارد بیست سال سی سال طول می‌کشد که تعدیل شود. از علمای خیلی برجسته و معروف است که ارتباط با امام زمان داشته‌اند می‌گفتند من ریا را بیست سال طول کشید که به اخلاص برسم. خیلی زحمت دارد و انسان همیشه باید در صدد کاهش آن قوّه باشد. بعضی وقت‌ها تمام آن خلق زایل می‌شود و اگر علم اخلاق اگر نتواند تمامش را زایل کند لاأقل می‌تواند کاهش بدهد. البتّه عرض کردم که همنشین خیلی مهم است و اینکه چه غذایی می‌خورد و چه محیط‌هایی می‌رود اینها تاثیر دارد) چون قوّه تعدیل در این غضب و شهوت وجود دارد (خداوند متعال تکلیف به ما لا یطاق نمی‌کند یعنی چنین توانی را انسان دارد منتها مقداری زحمت دارد) و توقّف دارد فعلیّت این قوّه تعدیل در غضب و شهوت بر شرطی که ارتباط دارد باز هم به اختیار بنده و آن هم ریاضت و مجاهده است (ریاضت و مجاهده دست خودمان است این اختیار را که داریم، توقّع نداشته باشیم که بدون ریاضت و مجاهده بتوانیم اخلاق خودمان و قوّه غضب و شهوت را به تعادل برسانیم) اگر چه قلع و کندن این غضب و شهوت به طور کلّی برای ما ممکن نیست (اصلاً امکان ندارد و محال است، بلکه ضرورت داشته است که خداوند درون انسان قرار داده است) همانطور که معدوم کردن موجودات برای ما ممکن نیست (معاد و بازگشت اعاده معدوم نیست بلکه با مردن از عالمی ‌به عالم دیگر می‌رویم که وادی دیگری است و از آنجا به عالم دیگری می‌رویم، انسانی که به وجود می‌آید معدوم‌شدنی نیست و لو بسوزد و پودر شود، روح هست که نمی‌شود از بین برد و ذرّاتی که از انسان مانده است خداوند متعال می‌تواند آن را احیا کند) و نه ایجاد چیزی از معدومات (مثل شریک الباري، درست است که یک عدّه برای خدا شریک قرار می‌دهند ولی آیا واقعاً شریک باری وجود دارد؟ لا شریک له و لا نّد له، چیزی که معدوم است نمی‌توانیم تحقّق ببخشیم).

اختلاف افراد در قبول تغییر اخلاق:

ثمّ شرائط الردّ تختلف بالنسبة إلی الأشخاص و الأخلاق؛ و لذا نری أنّ التبدیل یختلف باختلاف مراتب السیاسات و التأدیب، فیمکن أن لا یرتفع مذموم خلق بمرتبة من التأدیب و یرتفع بمرتبة منه فوقها. و الأسهل قبولاً لکلّ خلق، الأطفال لخلوّ نفوسهم عن الأضداد المانعة من القبول، فیجب علی الآباء تأدیبهم بالآداب الجمیلة و صونهم عن ارتکاب الأعمال القبیحة حتّی تعتاد نفوسهم بترك الرذائل و ارتکاب الفضائل. و المؤدِّب الأوّل هو الناموس الإلهيّ و الثاني أولوا الأذهان القویمة من أهل المعارف الحقّة، فیجب تقیید من یراد تأدیبه بالنوامیس الربّانیّة أوّلاً و تنبیهه بالحکم و المواعظ ثانیاً.[5]

ترجمه و شرح عبارت:

سپس شرایط تغییر و تحوّل نسبت به اشخاص و اخلاق، متفاوت است (بعضی هستند که با یک مرتبه از ادب خوب می‌شوند و بعضی خوب نمی‌شوند. طرف می‌گوید ده نفر از نوجوانها را جمع کرده‌ام و جلسات قرآن و احکام راه انداخته‌ام، همه جلسات تشکیل شده و همه هم آمده‌اند تربیت یکسان بوده ولی واکنش‌ها مختلف بوده است. در رابطه با درمان هم همینطور است. کسی هست که پنج روز این دارو را می‌خورد خوب می‌شود و کسی هست که صد روز هم می‌خورد خوب نمی‌شود. در مسائل اخلاقی هم همین طور است) و برای همین است که می‌بینی تبدیل و تحوّل مختلف است به تفاوت مراتب سیاسات تعدیل (یعنی روشها و سیاست‌هایی که به کار گرفته می‌شود برای ادب کردن یک شخص) پس ممکن است که خلق ناپسندی با مرتبه‌ای از ادب کردن مرتفع نشود (تصوّر می‌کردید که چهار تا روایت و آیه قرآن بخوانم ادب می‌شود ولی به مرتبه‌ای بالاتر از آن تادیب که فوق مرتبه قبلی است نیاز بوده و زحمت بیشتری دارد. یکی هست با یک آیه قرآن متحوّل می‌شود ولی یکی کلّ قرآن را می‌شنود و متحوّل نمی‌شود. فاضل نراقی می‌گویند آنان که از همه راحت‌تر می‌پذیرند که تغییر و تحوّل داشته باشند بچّه‌ها هستند. برای همین نوجوان را بهتر می‌توانید تغییر و تبدیل بدهید حتّی در کشورهای اروپایی و قارّه‌های دیگر که یهودی و مسیحی هستند می‌گویند آنان که معمولاً دین را تغییر می‌دهند جوانها هستند. طلبه روسی داریم الآن که پدر و مادر مسیحی هستند امّا روحانی شده و در قم هست. چه در اعتقادات مثبت و چه منفی وقتی سن بالا می‌رود دیگر قرص و محکم شده است و به همین راحتی از آن دست بر نمی‌دارد ولی یک نوجوان و جوان راحت می‌پذیرد. در یکی از کشورهای آمریکای لاتین یک جوان دانشجو به این فکر می‌افتد که نکند من چون پدر و مادرم مسیحی هستند مسیحی شده ام و شاید مکتب و مرام دیگری حق باشد. با خدا قرار می‌گذارد که من همه ادیان و مکاتب را بررسی می‌کنم و قول می‌دهم هر چیزی که حق باشد ایمان می‌آورم چه مسیحیت و چه اسلام و چه یهودیّت. بعد از بررسی که کرد به اینجا رسید که دین اسلام حق است و در اسلام مذهب شیعه اثناعشری حق است. شصت نفر از جوانان دیگر را شیعه می‌کند و جنبش شصت شیعه کردن در آنان راه می‌افتد و هر کدام از آن شصت نفر، شصت نفر دیگر و همین طور ادامه دارد. یکی از اتاقهای منزلش را بیت الزهراء قرار می‌دهد. ولی همان جوان روی جوان‌ها کار کرد چون جوان و نوجوان راحتر می‌پذیرد و افراد مسن یا نمی‌پذیرند و یا به سختی می‌پذیرند) و آسان‌ترین از حیث پذیرش برای هر خلق و خویی اطفال هستند (که اطفال اعمّ از کودک و نوجوان است در روایات دارد «عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ»[6] . در رابطه با رذایل همینطور است. انسان تا جوان است اگر اصلاح کرد که خوب و الّا اگر سنّش بالا برود خلق و خوها مستحکم می‌شود. مثل این است که روغنی به جایی ریخته است اگر همان روز پاک کنید با کمی‌ زحمت پاک می‌شود ولی اگر مدّتی بماند یا از بین نمی‌رود یا با زحمت زیادی از بین می‌رود. در مورد رذایل همینطور است که در نوجوانی راحت‌تر می‌تواند) چون نفوس این اطفال خالی از اضدادی است که مانع از قبول پذیرش هستند (هنوز خیلی از بدی‌ها در وجودشان نیست همان معصومیّتی که دارند. الآن از ضربه‌هایی که زنان بی‌حجاب به جامعه می‌زنند اصطلاحی داریم به نام بلوغ زودرس. یک جوان و نوجوان اگر به سنّ متعارف از بلوغ برسد عوارض کمتری دارد ولی اگر دو سه سال زودتر به سنّ بلوغ برسد خطرهای بسیار زیادی دارید و یکی از عواملش همین فضای مجازی و پوشش‌های نامناسب بعضی زنان و دختران است) پس واجب است بر پدرها ادب کردن این اطفال به آداب جمیل و زیبا (البتّه به قول حکما فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد، بعضی از پدرها و مادرها خودشان فاقد ادب هستند و به فکر ادب خودشان نیستند. بعضی از پدرها هستند شب و روز دروغ می‌گوید و به فرزندش می‌گوید چرا دروغ می‌گویی؟ اگر بگوید که از ما گذشته است این سخن شیطان است که فریب می‌دهد که نمی‌توانی رذایل را از خودت دور کنی، همین طور با خودت کنار بیا. نه باید بدی‌هایم را کاهش دهم و اگر می‌توانم بر طرف کنم تلاش و زحمت بکشم تا وضعیّت بهتر شود) و حفظ کنند اطفال را از ارتکاب اعمال زشت تا نفوس اطفال به ترک رذایل و به ارتکاب فضایل عادت پیدا کند (بعضی از پدر مادرها وقتی صدقه می‌دهند به بچه می‌گویند تو صدقه بده، این فضیلت‌ها را یادش دهد. پدر و مادر غذایی که می‌خواهد به دیگران بدهد با اینکه خودش می‌تواند بدهد به فرزندش می گوید تا او بدهد تا بذل و بخشش را بچّه یاد بگیرد) ادب‌کننده اوّل ناموس الهی است (منظور از ناموس یعنی قانون و سنّت الهی که باید به کمک قرآن و روایات انسان یاد بگیرد و عمل کند) و ادب‌کننده دوم آنان هستند که صاحب ذهن‌های نیرومند هستند که بیان باشد از اهل معارف حقّه مثل عالمان ربّانی (و گرنه انسان اصطلاحات زیادی یاد بگیرد و مجتهد و آیت الله باشد امّا ادب نشده باشد این شخص به درد نمی‌خورد و نمی‌تواند ادب‌کننده دیگران باشد، خودش باید ادب شده باشد تا بتواند دیگران را ادب کند) پس اوّلاً پای بند کردن به قوانین الهی برای کسی که اراده ادب کردنش می‌شود واجب است (یعنی اوّل یاد دادن احکام الهی و حلال و حرام الهی است) و ثانیاً آگاه کردن او به حکمت‌ها و موعظه‌ها (بعضی هنوز وضو گرفتن و غسل کردن بلد نیستند می‌خواهند در سیر و سلوک و اخلاق کار کنند! اوّل واجبات و حلال و حرام را مراعات کن بعداً برو در رابطه با مسائل دیگر کار کن. بعضی خیلی مقیّد به نماز اول وقت هستند غیبت نمی‌کنند بدگویی نمی‌کنند حرف زشت نمی‌زنند ولی وضو و غسلش باطل است، حجّ نیابتی رفته بود با غسل باطل، باید از جیب خودش به او پرداخت کند. شخص باید به احکامش مسلّط باشد بعد نیابت را قبول کند. کسی بود که می‌گفت من زیر دوش حمّام غسل ارتماسی می‌کنم جلّ الخالق! این شخص نماز و روضه استیجاری می‌گیرد و بعد می‌گوید من بلد نبودم، او معذور نیست و باید قبلش یاد می‌گرفت. بعضی قبل و بعد از غذا نمک می‌خورند ولی زن و بچه‌اش در عروسی‌ها می‌رقصند و او هم راضی است. بعضی جانماز آب می‌کشند ولی خمس نمی‌دهند حجّ واجب را نمی‌روند، حلال و حرام را مراعات کن و زن و بچّه‌ات را مواظب باش، حالا نمک هم نخوردی، نخوردی).

شرافت علم اخلاق:

فصل (شرف علم الأخلاق بشرف موضوعه و غایته)

لمـّا عرفت أنّ الحیاة الحقیقیّة للإنسان تتوقّف علی تهذیب الأخلاق الممکن بالمعالجات المقرّرة فی هذه الصناعة[7] ، تعرف أنّها أشرف العلوم و أنفعها[8] .

ترجمه و شرح عبارت:

فصل (شرافت علم اخلاق به شرافت موضوع و هدف آن است)

چون دانستی که حیات و زندگی حقیقی انسان متوقّف است بر تهذیب اخلاقی که ممکن است با معالجاتی که در این علم اخلاق مقرّر شده است، می‌فهمی که علم اخلاق شریف‌ترین و نافع‌ترین علوم است (بعد یاد می‌دهند که چگونه رذایل را بر طرف کنیم و چگونه فضایل را به دست بیاورم. کسی که با ثروتمند زیاد همنشینی کند روحیّه شکرگذاری‌اش را از دست می‌دهد. وقتی دختر انسان می‌بیند که دختر میزبان پانصد میلیون طلا دارد ولی خودش ده میلیون هم ندارد، احساس بدی به او دست می‌دهد که ای کاش بابای من مثل بابای او پولدار بود. خوبی‌های پدرش را نمی‌بیند اخلاق و رفتار و ادب و غیرت پدرش را نمی‌بیند. امّا در معالجات متأسّفانه بعضی خودسرانه عمل می‌کنند، نه به قرآن مراجعه می‌کند نه به روایات و نه به استاد اخلاق و نه به کتاب اخلاق مراجعه می‌کند، وقتی نمی‌دانی عقل حکم می‌کند دنبال متخصّص بروی تا با روش درست باشد. نه اینکه خودسرانه ورود پیدا کند مثل اینکه یکی از راه‌های خودسازی نماز شب است طلبه‌ای بود اگر نماز شب بلند نمی‌شد فردا ظهر ناهار نمی‌خورد همین آقا به جایی رسید که تعمّداً خطایی کرد که از حوزه اخراجش کردند. یا بعضی هستند که الآن حرفهای ضدّ دین می‌زند و حال آنکه قبل از آن با روشهای بسیار غلط در مسائل معنوی کارهای خودسرانه انجام می‌داد و در ریاضت‌ها افراط و تفریط می‌کرد. به کسی که وزنش زیاد است پزشک نمی‌گوید به جای پنج بشقابی که عادت داری یک بشقاب بخور، بلکه می‌گوید هفته به هفته ماه به ماه یک مقدار کم کن. از عوامل سکته بعضی افراد این که یک مرتبه یک رژیم غذایی شدیدی می‌گیرند تا وزنشان کم شود).

اشکال استاد به فاضل نراقی:

تعبیر ایشان را قبول ندارم که می‌گویند علم اخلاق اشرف علوم است بلکه باید بگوییم از اشرف علوم است. زیاده روی نکنیم. شما اخلاق داشته باشید ولی فقه و شریعت و علم اصول دین و اعتقادات و مسائل کلامی ‌را کنار بگذارید که اتفاقاً اصل هستند. اسلام مثلّث اعتقادات و احکام و اخلاق را دارد. قبول داریم که خیلی با اخلاق خوب علویّ و نبوی مسلمان شدند که خیلی مهم است، امّا خلق و خوی خوبی داشته باشید ولی اعتقادات درستی نداشته باشید نماز نخوانید و حجّ واجب را انجام ندهید به درد نمی‌خورد. بعضی کتابی که می‌نویسند یا شغلی که دارند آن را بهتر می‌دانند، بلکه ما منکر شرافت علم اخلاق نیستیم برای همین وقت می‌گذاریم امّا تعبیر اشرف العلوم را مشکل داریم.


[7] . قبلاً عرض کردیم که صناعت تعبیر خوبی نیست و خودشان چند سطر بعد می‌گویند هذا العلم. منتها چرا صناعت بکار می‌برند چون علم کاربردی است.
logo