استاد رسول رسا
1403/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (تاثیر مزاج بر اخلاق)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (تاثیر مزاج بر اخلاق)
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین، ربّ اشرح لي صدري و یسّر لي أمري و احلل عقدةً من لساني یفقهوا قولي.
تاثیر تربیت بر اخلاق:
فصل (تأثير التربية على الأخلاق)
الخُلُق عبارة عن «ملكة للنفس مقضية لصدور الأفعال بسهولة من دون احتياج إلى فكر و رويّة» و الملكة: كيفيّة نفسانيّة بطيئة الزوال. و بالقيد الأخير خرج الحال لأنّها كيفّية نفسانيّة سريعة الزوال و سبب وجود الخلق إمّا المزاج كما مرّ أو العادة بأن يفعل فعلاً بالرويّة أو التكلّف و يصبر عليه إلى أن يصير ملكةً له و يصدر عنه بسهولة و إن كان مخالفاً لمقتضى المزاج.
و اختلف الأوائل في إمكان إزالة الأخلاق و عدمه، و ثالث الأقوال أنّ بعضها طبيعيّ يمتنع زواله و بعضها غير طبيعيّ حاصل من أسباب خارجة يمكن زواله. و رجّح المتأخّرون الأوّل و قالوا: ليس شيء من الأخلاق طبيعيّاً و لا مخالفاً للطبيعة. بل النفس بالنظر إلى ذاتها قابلة للاتّصاف بكلّ من طرفي التضاد، إمّا بسهولة إن كان موافقاً للمزاج أو بعسر إن كان مخالفاً له، فاختلاف الناس في الأخلاق لاختلافهم في الاختيار و المزاولة لأسباب خارجة.[1]
بحث امروز یکی از مباحث مهم و دقیق است، که آیا واقعاً انسان میتواند خلق و خوی خود را تغییر دهد یا نمیتواند؟ سه قول در آن است بعضی قبول ندارند میگویند طرف هر چه هست همان است خلق و خوی او قابل تغییر نیست. بعضی میگویند تغییر امکان دارد. بعضی قائل به تفصیل هستند که نظر فاضل نراقی هم همین است که بعضی از خلق و خوها را میشود تغییر داد و بعضی را نمیتوان تغییر داد. استدلال قول اوّل و دوم را میآورند و رد میکنند و به نظر سوم میرسند و نظر ما هم همین است که بعضی خلق و خوها قابل تغییر است و بعضی قابل تغییر نیست.
از عنوانی که ایشان آوردهاند نظرشان معلوم میشود، وقتی عبارت را مثبت آوردهاند یعنی تاثیر تربیت بر اخلاق را قبول دارد و الّا عنوان را عدم تاثیر التربیة في الأخلاق میآوردند. ایشان تربیت را مؤثر میدانند و واقعاً تاثیر هم دارد، آدم بیسواد با همان وجدان و فطرتی که دارد قبول میکند که تربیت میتواند تاثیرگذار باشد. از یک خانواده ثروتمند به یک خانوادهای که به شدّت فقیر هستند پیشنهاد داده میشود که بچهای بیاورید و از همان ابتدا تربیتش را به ما بسپارید که البتّه این کار ممدوح و پسندیدهای نیست چون حقّ طبیعی بچه است که همراه پدر و مادرش خودش باشد و تحت تربیت آنان باشد، میبینید این خانواده فقیر مذهبی نبودهاند و خانواده ثروتمند مذهبی بوده است بعد از بیست سال هیچ تناسبی با خواهر و برادرش ندارد گاهی هم بر عکس است که خانواده فقیر مذهبی هستند و خانواده ثروتمند مذهبی نیستند و این فرزندان با هم فرق میکنند.
تعریف خلق:
الخُلُق عبارة عن «ملكة للنفس مقضية لصدور الأفعال بسهولة من دون احتياج إلى فكر و رويّة»
خلق عبارت از ملکهای برای نفس انسان است که این ملکه صدور افعال را به آسانی بدون احتیاج به فکر و اندیشه و تأمّل اقتضا میکند. (گاهی کسی هست که خلق و خویش پرخاشگری است و قوّه غضبش بر او مسلّط است او به راحتی و سهولت پرخاشگری میکند).
تعریف ملکه:
و الملكة: كيفيّة نفسانيّة بطيئة الزوال.
ملکه کیفیّت نفسانی است که به کندی از بین میرود (مثل کسی که ملکه تقوا را دارد به راحتی این ملکه از او زایل نمیشود. «المُؤمِنُ کَالجَبَلِ لا تُحَرّکُهُ العَواصِفُ»[2] مؤمن مثل کوه راسخ و استوار است، بعضی انسانها اصلاً قیمت ندارند انسان باید به اینجا برسد که قیمت نداشته باشد که نتوان روی او قیمت گذاشت گوهر گرانبهایی شود مانند الماسی که از قیمت او عاجز هستند. انسان باید کاری کند که قابل خریدن نباشد اینهایی که خودشان را به پول میفروشند، بیارزشی خودشان را ثابت میکنند. انسان اگر به جایی رسیده باشد که قیمت داشته باشد یعنی هنوز به کمال نرسیده است، انسانی به کمال رسیده است که به هیچ قیمتی قابل خرید و فروش نباشد. اگر به او بگویند ما دهها میلیارد تومان به تو میدهیم یک دروغ بگو که از لحاظ شرعی جایز نباشد- چون بعضی از دروغها جواز شرعی دارد. از اوّل خلقت بشر هر چه ثروت در کره زمین و گنجهای داخل زمین را بیاورید این حاضر نیست دروغ بگوید. یکی از علمای خیلی بزرگ حاج آقا حسین قمیمیگفتند من قیمتم یک میلیون تومان است، یک میلیون تومان آن زمانی که خانه دو هزار سه هزار تومان بود. البتّه ایشان شکسته نفسی میکردند و منظور این است که انسان باید به جایی برسد که قیمت نداشته باشد. انسانهای بی ارزش هستند که با یک مقداری پول حاضرند دهها دروغ و دهها تهمت و امضای بیجا بزنند چون مسیر را گم کردهاند و الّا انسانی که با ارزش باشد و به مسیر الهی رفته باشد اصلاً قیمت ندارد).
تعریف حال (در مقابل ملکه):
و بالقيد الأخير خرج الحال لأنّها كيفّية نفسانيّة سريعة الزوال
و با قید اخیر (بطیئة الزوال) حال خارج شد چون حال یک کیفیّت نفسانی است که سریع الزوال است (برای اینکه در زندگی حالات خوشی به ما دست میدهد ولی متأسّفانه زود زایل میشود، امّا اولیای خدا کسانی هستند که این حالات خوش را دائم و مستمر دارند. امثال آیت الله بهجت این حالات را پیوسته و مستمر دارند؛ چون همیشه به یاد خدا هستند و خودشان را در محضر الهی میبینند و هر چیزی که منافات با آن داشته باشد با آن مبارزه میکنند. الآن متأسّفانه در مسائل شرعی در تبیین آن افراط میکنند میگویند قطع رحم حرام است ولی خط قرمزهایش را نمیگویند. از طرف دیگر باید این کلام خداوند متعال را که فرمود: ﴿قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً﴾[3] را هم در نظر گرفت. انسان وظیفه دارد خودش و اهل و عیالش را از آتش جهنّم حفظ کند. اگر بخواهد با این قوم و خویش خودش رفت و آمد کند آخرت اهل و عیالش در معرض خطر است، نباید رفت و آمد داشته باشد. بله یک وقت هست طرف مقابل آدم جوری نیست ولی خودش و زن و بچهاش از آدمهای قرص و محکم هستند- که کم پیش میآید افراد اینگونه باشند- امّا بعضاً خود افراد تحت تاثیر قرار نمیگیرند ولی زن و بچه مثل خودش نیستند یا خانمش توجیه شده است ولی بچّه را چه کنیم؟ توقّع از بچه ده سال نمیتوانیم داشته باشیم که مثل خودمان فکر داشته باشد و توجیه باشد. بعضی از همین رفت و آمدها زمینه این را فراهم میکند که انسان را از دین خارج کند یا دینش را ضعیف کند یا زندگی انسان را به هم بریزد. برای همین انسان باید سعی کند با کسانی که خیلی ثروتمند نیستند رفت و آمد داشته باشد؛ چون بطور طبیعی اگر انسان با آدمهای ثروتمند نشست و برخاست کند روحیه شکرگذاریاش تضعیف میشود نعوذ بالله حالت رضایتش را از دست میدهد. افرادی بودهاند که خانه چند طبقه داشته ولی پسرش به مادر گفته بود «این خانه است که ما داریم؟ رفتم خانه رفیقم کاخ دارند!» آن خانه شاید همین الآن سه طبقه جایی که قرار دارد که نسبتاً نوساز هست الآن سی چهل میلیارد تومان پولش هست، خیلیها آرزو دارند یک طبقه را داشته باشند، فرزند رفته یکی بالاتر را دیده است و روحیّه شکرگذاریاش را از دست داده است.
سبب وجود خلق:
سبب خلق و خویی که هر کسی دارد یا مزاج و سرشت و طینتی است که دارد، شخص گاهی دموی است گاهی سودایی و گاهی صفراوی و گاهی بلغمیاست. برخی به واسطه همان مزاجشان هست که تندی میکنند و بعضی اصلاً خشنونت ندارند انگار غضب در وجودش نیست اینقدر مهربان و لطیف هستند حتّی با برخورد بدی هم که به او شده است با لبخند جواب میدهد. یا دلیل و سبب وجود این اخلاق عادت است حالا این عادت به این است که انسان کاری را با تفکّر و اندیشه و تأمل انجام میدهد یا با تکلّف و سختی انجام میدهد ولی به مرور زمان که صبر میکند منجر به این میشود که ملکه میشود. مثل با تقوا بودن، اوّل کسی که میخواهد در مراحل اوّل شروع کند سخت است، از دست کسی به شدّت عصبانی است و میخواهد غیبت و بدگویی کند که دلش خنک شود و فرض این است که اینجا از موارد جواز غیبت نیست ولو شخص ظلم کرده است به او، بله موارد جواز داریم. یکی از موارد جواز غیبت این است که انسان بخواهد ظلم را از خودش بردارد، زنی که شوهرش به او ظلم میکند نباید به هر کسی بگوید بلکه باید به کسی بگوید که ظلم را برطرف کند به پدرش یا مادرش یا آدم موثّری و الّا با هر کسی مثل همسایه و دیگران مجاز نیست، این مراحل اوّلیه سخت است سالها چه بسا ممکن است طول بکشد که انسان به ملکه تقوا دست پیدا کند. کسی که ملکه تقوا پیدا کرد بی تقوایی برای او سخت میشود مثل کسی که یک عمری نان حلال خورده است حالا به او بگویند یک لقمه حرام هم بخورد که ابداً زیر بار نمیرود ولی انسانی که بی تقواست راحت حرام میخورد.
و سبب وجود الخلق إمّا المزاج كما مرّ أو العادة بأن يفعل فعلاً بالرويّة أو التكلّف و يصبر عليه إلى أن يصير ملكةً له و يصدر عنه بسهولة و إن كان مخالفاً لمقتضى المزاج.
سبب وجود خلق مزاج یا عادت است به اینکه انسان فعلی را با رویّه و اندیشیدن انجام میدهد یا با تکلّف و سختی و صبر میکند بر آن کار تا اینکه آن فعل برای او ملکه شود (کسی که میخواهد بار اوّل روزه بگیرد یک بچه و نوجوان سال اوّل سختترین سالش هست ولی سال دوم و سوم و چهارم آسانتر و کاملاً عادی میشود) و فعل از انسان به آسانی صادر میشود اگر چه این کار مخالف با مقتضای مزاجش باشد (مثل یک انسانی که در یک خانواده پرخشونت و عصبی و بددهن بزرگ شده است بعداً با انسانهای خوبی نشست و برخاست کرده است کلّا آدم مؤدّبی شده است خلق و خویش تغییر کرده است با اینکه مزاج اوّلیهاش سودایی و تندی بوده است و در خانواده آنان امری عادی بوده است ولی چون برای او ملکه شده به آسانی انجام میدهد ولو مزاج اوّلش تندی بوده است. در زمان جنگ افرادی داشتیم از خانواده ثروتمند که قید و بند در حجاب نداشتند سالی یک بار هم پایشان به مسجد نمیگذاشتند، این جوانها با بچههای مسجدی و بسیجی رفیق میشدند و خلق و خویشان تغییر میکرد و حتّی بعضی هم به شهادت رسیدند. پدر یکی از این شهدا برایش موتوری خریده بود که از بسیج و مسجد فاصله بگیرد، پسرش موتور را به بسیج بخشیده بود تا به پدرش حالی کند که من خریدنی نیستم من دنبال شهادت هستم. یکی از کسانی که خیلی من به ایشان ارادت دارم شهید ادواردو هست که خیلی هنر کرد پشت پا به دنیا زد. از طرف دیگر بعضی از انسانهایی که زمان جنگ سالها در جبهه بودند و سالها واقعاً برای خدا جبهه میرفتند و هیچ چشمداشتی نداشتند الآن غرق مادیّات هستند به او میگویند حج برو بهانه میآورد میگویند خمس بده میگوید بچهها میخواهند ازدواج کنند. شما در نظر بگیرید امثال شهید ادواردو که با آن وضعیّت ثروت چند درصد از ما بودیم در آن وضعیّت رها میکردیم که آخرش هم در این راه جانش را از دست داد، اگر با آنها بود کاری به او نداشتند و الآن از ثروتمندان کره زمین بود، ولی به جایی رسیده است که میگوید من خریدنی نیستم، من را با آهن و چوب و سنگ میخواهید بخرید؟ من ارزشم چیز دیگری است انسانیّت بالاتر از اینها ارزش دارد.
فرق ملکه با عادت:
ملکه با آسانی انجام میشود ولی عادت با آسانی انجام نمیشود سهولتی که در ملکه هست در عادت نیست. ثانیاً تعدادی که در ملکه وجود دارد ممکن است در عادت وجود نداشته باشد در نوسان است، در ملکه با سهولت است و احتیاج به فکر و تامل ندارد ولی در عادت نیاز به فکر و تامل دارد. یکی از علما که خیلی با تقوا بود مشکلی پیدا کرده بود در آخر عمر نمیتوانست خودش را کنترل کند با اینکه از دنیا رفته بود رو به قبلهاش میکردند پایش را طرف دیگر میانداخت.
یکی از فرقهای عادت با ملکه این است که ترک عادت موجب مرض میشود ولی ملکه اینگونه نیست.
امکان و عدم امکان ازاله اخلاق:
دانشمندان پیشین با هم در امکان و عدم امکان از بین برد اخلاق اختلاف دارند. قول دیگر این است که بعضی از خلق و خوها طبیعی و فطری است و بعضی فطری نیست و از اسباب خارجی به وجود میآید مثل اینکه طرف میگوید بچّه من تا شش سالگی این اخلاق ها را نداشت رفت با همکلاسهای بی ادبی نشست و برخاست کرد و الفاظ زشتی به کار میبرد، این از اسباب خارجی بوده و الّا ذاتی و طبیعی و فطری او نبوده است به اسباب خارجی ان طور شده است. یک نظریه هم این است که میگوید هیچ خلق و خویی طبیعی نداریم و تمام خلق و خوی انسان متأثر از عوامل و اسباب خارجی است و نظر مرحوم فاضل نراقی که بنده هم قبول دارم که بعضی از خلق و خوها طبیعی و فطری است و برخی طبیعی و فطری نیست و متاثر از اسباب و عوامل خارجی است.
و اختلف الأوائل في إمكان إزالة الأخلاق و عدمه[4] و ثالث الأقوال أنّ بعضها طبيعيّ يمتنع زواله و بعضها غير طبيعيّ حاصل من أسباب خارجة يمكن زواله. و رجّح المتأخّرون الأوّل و قالوا: ليس شيء من الأخلاق طبيعيّاً و لا مخالفاً للطبيعة. بل النفس بالنظر إلى ذاتها قابلة للاتّصاف بكلّ من طرفي التضاد، إمّا بسهولة إن كان موافقاً للمزاج أو بعسر إن كان مخالفاً له، فاختلاف الناس في الأخلاق لاختلافهم في الاختيار و المزاولة لأسباب خارجة.[5]
اختلاف کردهاند دانشمندان پیشین در امکان و عدم امکان از میانرفتن اخلاق (البتّه قبلاً گفتیم به واسطه اینکه بعضی افراد خلق و خویی که دارند تا آخر عمر با آنان میماند عدّهای تصوّر میکنند خلق و خو قابل تغییر نیست. جوابش این است که این شخص نخواسته است تهذیب نفس کند تهذیب نفس که به زور نیست و همین طور به انسان نمیدهند باید تلاش و زحمت بکشد تا به اخلاق خوب با همه جوانبش دست پیدا کند. بعضی متأسّفانه میگویند فلانی آدم خوشاخلاقی است ولی بد دهن است! فکر کرده است خوشاخلاقی این است که فقط بخندد، خوشاخلاقی خوب است که مؤدّب هم باشد راست هم بگوید و الّا طرف خیلی خندان است و اهل غضب هم نیست، امّا گرفتاری این است که این قدر بد دهن است که در حالت خوشی هم فحش میدهد، یک عدّه هستند در عصبانیّت فحش میدهند یا بعضی میگویند فلانی آدم خوبی است ولی نماز نمیخواند! ملاک و معیار خوبی را بعضی متأسّفانه گم کردهاند، میگویند آدم خوبی است خوب پذیرایی میکند ولی نماز نمیخواند روزه نمیگیرد. بله ملاک و معیار و خوبی انسان فقط نماز و حجاب نیست، ما همه را تجمیع میکنیم نماز سرجایش روزه سرجایش ادب سرجایش حجّ و خمس و مردمداری سرجایش، همه گرفتاری ما این است که به بخشی از دین عمل میکنیم. البتّه منظورمان سطح بالای خوببودن نیست، خوب نسبی سطح پایین را در نظر بگیریم مصداق زیاد دارد امّا اکثریّت نیستند چون ﴿وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور﴾[6] خوب همیشه کم بوده و هست، چون خوببودن مؤونه دارد و زحمت و تلاش میخواهد، بدبودن که هنر نیست خوببودن هنر است. بچّهای دیدهاید بدون آموزش خطّاط ممتاز کشوری بشود؟ تمرین کرده زحمت کشیده است، بچّه نجّار با صرف بچه نجّار بودن نجّار نمیشود بلکه باید شاگردی کند تا یاد بگیرد. عرض ما این است که خوب یک خانواده متعارف منظور است مال حرام نمیخورند دروغ نمیگویند بددهنی نمیکنند ولی سطح بالا نیستند اهل تهجّد نیستند ممکن است اهل نماز اوّل وقت هم نباشند ولی نماز را میخواند مال مردم نمیخورد. اکثر مردم مال مردم خور نیستند، حتّی بعضی هستند شلحجاب هستند ولی خط قرمزهایی برای خودشان دارند، از هر جهت بی قید و بند نیستند. توقّع عصمت هم از کسی نباید داشته باشیم. و الّا اگر انسانها عیبهای هم را میدانستند همه از هم بیزار بودند ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه﴾[7] در همین دنیا تحقّق پیدا میکرد) و قول سوم این است که بعضی از آن اخلاق، طبیعی و فطری است که زوال آنها ممتنع است و بعضی از آن اخلاق غیر طبیعی است که از اسبابی خارج از فطرت و طبیعت انسان حاصل میشود که زوالش ممکن است. و ترجیح دادهاند متأخّران اوّلی را که امکان دارد زوال اخلاق، میگویند چیزی از اخلاق طبیعی نیست و مخالف طبیعی هم نیست بلکه نفس انسان به نظر به ذات خودش قابلیّت اتصاف به هر کدام از طرف تضاد را دارد (یعنی بخل و سخاوت، ترس و شجاعت، انسان به اختیار خودش میتواند بخیل باشد یا سخی باشد) که یا به آسانی متصف به آن میشود اگر این وصف و خلق موافق مزاجش باشد یا با عسر و سختی است اگر این وصف و خلق مخالف مزاجش باشد (که قطعاً تلاش بیشتری میخواهد) پس اختلاف مردم در اخلاق به واسطه اختلافشان در اختیارشان و اشتغالشان به اسباب خارجی است (خارج از فطرت و طبیعت و ذات انسان).
ادلّه اقوال در مسأله:
دلیل قول اوّل (امکان ازاله اخلاق):
(حجّة القول الأوّل) أنّ كلّ خلق قابل للتغيير و كلّ قابل للتغيير ليس طبيعيّاً فينتج لا شيء من الخلق بطبيعيّ و الكبرى بديهيّة و الصغرى وجدانيّة، فإنّه نجد أنّ الشرير يصير بمصاحبته الخيّر خيّراً و الخيّر بمجالسة الشرير شريراً. و نرى أنّ التأديب «في السياسات»[8] فيه أثر عظيم في زوال الأخلاق، و لولاه لم يكن لقوّة الرويّة فائدة و بطلت التأديبات و السياسات و لغت الشرايع و الديانات. و لما قال اللّه سبحانه: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾. و لما قال النبيّ (صلّىاللّهعليهوآله): «حسّنوا أخلاقكم»[9] و لما قال: «بعثت لأتمّم مكارم الأخلاق»[10] .
ترجمه و شرح عبارت:
(میگویند صغری و کبرایی داریم و از آن نتیجه میگیریم. صغری این است که): هر خلق و خویی قابل تغییر است (کبری این است که): هر قابل تغییری طبیعی و فطری نیست (اگر طبیعی بود قابل تغییر نبود، نتیجه میگیریم چیزی از خلق و اخلاق طبیعی نیست) و کبری بدیهی است (که هر قابل تغییری طبیعی نیست) و صغری هم وجدانی است؛ پس همانا مییابیم که آدم بد وقتی با انسان خوب همنشینی میکند انسان خوبی میشود (این نشان میدهد هر خلقی قابل تغییر باشد) و آدم خوب با مجالست انسان بد، آدم بدی میشود. و میبینیم که در ادبکردن اثر بزرگی است در زایلشدن اخلاق و اگر این تاثیر تأدیب نبود برای قوّه فکر و اندیشه و تفکّر فایدهای نبود و ادبکردن باطل و بینتیجه میشدند و شریعتها و ادیان لغو و بیهوده میشد و (دلیل دوم بر قول اول که امکان ازاله بود) و به خاطر قول خداوند متعال که قد أفلح من زکّاها (یعنی اگر امکان نداشت خداوند خبر از فلاح و رستگاری تزکیهکننده نفس نمیداد) و به واسطه آن چه پیغمبر خدا فرمودند که اخلاق خودتان را نیکو کنید (فهمیده میشود که تربیت کسبی است و امر پیامبر نشان میدهد که میتوان اخلاق خوب را بدست آورد) و (دلیل دیگر روایی) برای آنچه پیغمبر فرمودند: من برای تکمیل اخلاق مبعوث شدم (پس معلوم میشود که مردم در اخلاقشان نقص دارند و پیامبر آمدهاند برای تکمیل اخلاق یا ساختن اخلاق انسانها).
ردّ دلیل قول اوّل توسّط فاضل نراقی (رحمةاللهعلیه):
و ردّ: بمنع كلية الصغرى فإنّا نشاهد أنّ بعض الأخلاق في بعض الأشخاص غير قابل للتبديل (لا) سيّما ما يتعلّق بالقوّة النظريّة كالحدس و التحفّظ و جودة الذهن و حسن التعقل و مقابلاتها كما هو معلوم من حال بعض الطلبة؛ فإنّه لا ينجح سعيهم في التبديل مع مبالغتهم في المجاهدة.[11]
فاضل نراقی (رحمةاللهعلیه) قول اوّل که کلیّت صغرا باشد را رد میکنند، میگویند: اینکه گفتید هر خلقی قابل تغییر است را قبول نداریم و تا آخر هم پایبند به همین میمانند و میگویند چون بعضی اوقات در بعضی افراد میبینیم که اخلاقی که دارند غیر قابل تغییر نیست. موراد زیادی داریم که اینها خلق و خویی که داشتند تا لب گور با آنان بوده است و غیر قابل تغییر بوده است. به خصوص در جایی که این خلق و خوی هم مربوط به قوّه نظریاش باشد مثل اینکه آدمیکند ذهن است هر کاری بکنید آدم تیزهوشی نمیشود، یا بعضی هستند در تکلّمشان خیلی آرام حرف میزنند، اصلاً ذاتاً این طوری هستند بعضی که شمرده شمرده حرف میزنند، نمیتوانید از او توقّع داشته باشید تند صحبت کند. بعضی هستند که در مطالعه کند هستند. کسی که این گونه هست نمیتوانید برای او کاری انجام دهید.
اشکال استاد به مؤلّف:
ممکن است جواب بدهیم که این که قابل تغییر نیست به این جهت است که این شخص نخواسته است تغییر کند، پدر و مادر دو فرزند دارند و هر دو را یک صورت تربیت کردهاند، امّا یکی خوب شده است و دیگری بد، چون هر کدام یک راه را انتخاب کردهاند. یا اگر کسی تا پایان عمر سرجایش مانده است معنایش این نیست که اخلاق قابل تغییر نبوده است این شخص اراده نکرده است و نخواسته است چون تغییر اخلاق زوری نیست بلکه باید با اختیار خودش تغییر کند. برای همین دلیل ایشان خیلی قرص و محکم نیست.
ترجمه و شرح عبارت:
قول اوّل (که امکان زوال اخلاق است) رد شده است به منع کلیّت صغری (اینکه بگوییم هر خلق و خویی قابل تغییر است را قبول نداریم) مشاهده میکنیم که بعضی از خلقها در بعضی از اشخاص قابل تبدیل و تغییر نیست بویژه خلقی که متعلّق است به قوّه نظری است؛ مثل حدس (خیلیها حدسهای قوی میزنند) و حفظ کردن مطالب (بعضی خیلی خوش حافظهاند یکی هست که قرآن را در یک سال حفظ میکند و دیگری تا آخر عمر هم تلاش کند نمیتواند حفظ کند) و خوشفکر بودن و خوب تعقّل کردن و آنچه مقابل آن موارد است (یعنی هر چه ضدّ آن مواردی که گفته شد که سوء حفظ و فکر خراب و سوء تعقّل باشد، بعضی هستند این قدر فکرشان خوب است که اگر به او بگویند اگر فلان مقدار پول داشته باشی چه میکنی، میگوید چهار تا کار خیر میکنم حج میروم، اما دیگری آن قدر فکرش بد است که میگوید با آن پاریس میروم لندن میروم و ...) همانطور که معلوم است از حال طالبان علم که سعیشان در تبدیل و تغییر خلق با مبالغه آنان در مجاهده و کوشش بیفایده هست (یعنی خیلی سعی و تلاش میکند امّا فایده ندارد یعنی طرف کند ذهن است اینقدر سعی و تلاش میکند وقت هم میگذارد و دل هم به درس و بحث میدهد ولی فرمول را نمیفهمد اصلاً ذهنش در این وادی نیست)
نکته: چند جلسه قبل صحبتی شده بود در رابطه با تجسّم اعمال، مرحوم محمّدباقر مجلسی تجسّم اعمال را قبول ندارند ولی پدرشان و همچنین مرحوم ملاصالح مازندرانی داماد مرحوم محمّد تقی مجلسی در شرح اصول کافی قبول دارند و بسیاری از علما قبول دارند. مرحوم مجلسی به شدّت مخالفتند میگوید آنان که قائل به تجسّم اعمال هستند اینها گمراه هستند. آیت الله مظاهری میگویند تجسّم اعمال هم در دنیا داریم در برزخ داریم در قیامت هم داریم. منظور اینکه این گونه نیست که از صد سال پیش این نظریّه رایج شده باشد بین علما بلکه از حدود 400 سال پیش این بحث ها مطرح بوده است.