استاد رسول رسا
1403/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (تاثیر مزاج بر اخلاق)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (تاثیر مزاج بر اخلاق)
نکتهای از بحث گذشته:
(تنبيه) الدنيا و الآخرة متضادّتان. و كلّ ما يقرب العبد إلى أحداهما يبعد عن الأخرى و بالعكس؛ كما دلّت عليه البراهين الحكميّة و الشواهد الذوقيّة و الأدلّة السمعيّة، فكلّ ملكة أو حركة أو قول أو فعل يقرّب العبد إلى دار الطبيعة و الغرور يبعّده عن عالم البهجة و السرور و بالعكس، فأسوأ الناس حالاً من لم يعرف حقيقة الدنيا و الآخرة و تضادّهما و لم يخف سوء العاقبة و أفنى عُمُره في طلب الدنيا و إصلاح أمر المعاش و قصّر سعيه على جرّ المنفعة لبدنه من نيل شهوة أو بلوغ لذّة أو اكتساب ترفّع و رئاسة أو جمع المال من غير تصوّر لما يصل إليه من فائدته- كما هو عادة أكثر أبناء الدنيا- و لم يعرف غير هذه الأمور من المعارف الحقيقيّة و الفضائل الخلقيّة و الأعمال الصالحة المقرّبة إلى عالم البقاء فكأنّه يعلم خلوده في الدنيا و لا يرجو بعد الموت ثواب عمل و لا جزاء فعل و لا يعتقد بما يرجوه المؤمنون و يؤمّله المتّقون من الخير الدائم و اللذّات المخالفة لهذه اللذّات الفانية التي يشارك فيها السباع و البهائم، فإذا أدركه الموت مات على حسرة و ندامة آيساً من رحمة اللّه قائلاً: ﴿يَا حَسْرَتىَ عَلىَ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللَّهِ﴾[1] أعاذنا اللّه- تعالى- من سوء الخاتمة و وفّقنا لتحصيل السعادة الدائمة.[2]
بیان کلام محقّق نراقی:
مرحوم نراقی تنبیهی در این باره که عمل همان جزا و پاداش است، بیان میکنند. میگویند بین دنیا و آخرت تضاد وجود دارد و این دو با هم قابل جمع نیستند. البتّه معنایش این نیست که به هیچ نمیشود با هم کنار بیایند، منظور این است که اگر کسی بخواهد دنیا را به طور کامل داشته باشد این نمیشود. کسی بخواهد آخرت را داشته باشد باید از بخشی از دنیا و لذّتها و راحتیهای آن چشمپوشی کند. عبادات بدنی و مالی که انجام میدهد، جهادی که انجام میدهد ممکن است اسارت یا جانبازی یا مجروحیّت یا شهادت داشته باشد. پس این طور نیست کسی بگوید من دنیا را بطور کامل میخواهم داشته باشم آخرت را هم به طور کامل داشته باشم، خیر باید از بخشی از دنیا چشمپوشی کرد البتّه دنیایی مذموم است که منافات با آخرت داشته باشد و الّا اگر منافات با آخرت نداشته باشد با هم قابل جمع هستند و مشکلی ندارد و دین آمده تا سعادت دنیا و آخرت را تضمین کند. مشکل کار اینجاست که در بعضی موارد باید بین دنیا و آخرت یکی را انتخاب کرد. در بعضی موارد دنیا و آخرت با هم جمع میشوند مثل لذّتهای حلالی که وجود دارد و با آخرت هم منافات ندارد، ولی گاهی میشود که لذّت حرام و آخرت با هم در یک جا جمع شدهاند که اینجا انسان باید یا لذّت حرام و یا آخرت را انتخاب کند.
قبلاً هم گفتیم که در روایت داریم از امام مجتبی (علیهالسلام) که «إعْمَلْ لِدُنْيَاكَكَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»[3] یعنی اسلام دعوت میکند به اینکه شما برای دنیا فعالیّت و تلاش کنید، حتّی اگر کسی 80 سالش هست نگوید من دیگر تلاشی نداشته باشم چون آفتاب لب بام هستم. دعوت میکند که مال و ثروت جمع کنید امّا مال و ثروتی که با آن آخرتش را بخرد و همچنین توجّه به دیگران داشته باشد. انسان تا مال و ثروت نداشته باشد نمیتواند به فقرا کمک کند و خمس و زکات قابل توجّه بدهد. پس مال و ثروت داشتن مذموم نیست، سرمایهداشتنی که انسان فقط به فکر خودش باشد که در غرب این طور است آن مذموم است و الّا ثروتمندی که خیّر باشد بسیار هم ممدوح است؛ چون میتواند مسجد و درمانگاه و خوابگاه و راه بسازد و چند خانه برای فقرا بخرد، پس ثروتداشتن مذموم نیست، نظام سرمایهداری مذموم است. مقام معظّم رهبری فرمودند ما نسبت به فرهنگ غرب حالت تهاجمیداشته باشیم نه تدافعی، ما باید به آنها حمله کنیم. باید به آنان گفت: از هر جهت حساب کنید فرهنگ شما مردود است و عین بیفرهنگی است. دلایل متعّددی دارد اوّلاً اینکه هیچ قید و بندی در راههای کسب مال و ثروت ندارید، شما فقط هدفشان رسیدن به ثروت است. الآن طرف کاری میکند تا بیماریها گسترش پیدا کند و بعد دارویی تولید کنند و به قیمت بالا به مردم بفروشند. مثل آن که در کمپهای ترک اعتیاد، شخصی دیده است که مشتری ندارد متأسّفانه رفته مواد خریده است و جوانهای محلّه را معتاد کرده تا مشتریهایش زیاد شود. دقیقاً نظام سرمایهداری همین است که برای اینکه خودش به مال و ثروت برسد همه هم نابود شوند برایش مهم نیست. آمریکا برای اینکه گندم گران شود گندمها را به دریا میریزد تا نکند عرضه در بازار زیاد شود و قیمتها پایین بیاید. این حرکت ضدّ بشر و ضدّ خدا و ضدّ انسانیّت و وجدان است. هیچ قید و بندی ندارید که ربا باشد یا نباشد، غشّ در معامله باشد یا نباشد، دیگران مریض شوند یا نه، هیچ اهمیّتی برایتان ندارد. در زمینه خانواده اسلام چه میگوید و شما چه میگویند؟ شما نسبت به دیگرگرایی چه میگویید و اسلام چه میگوید؟ اسلام آن قدر اهمیّت میدهد که نه تنها حقوق بشر قائل است حقوق حیوانات و حقوق گیاهان را هم قائل است. میگوید حق نداری پوست یک گیاهی را بکنی. یک گیاه و سبزهای وجود دارد حق ندارم به آن لگد بزنم و از بین ببرم. برای همه موجودات اسلام ارزش قائل است اما شما حقوق بشرتان هم الکی است، مادامیحقوق بشر را میگویید که به نفعتان باشد، تنها برای انسان غربی ارزش قائل هستید و انسانهای غیر غربی، شرقیها عربها فارسها همه را وحشی میدانید، شما کجا فرهنگ دارید؟ یکی از ائمّه جمعه به من گفتند که یکی از مسؤولان اداره آب و فاضلاب رفته آلمان تأسیسات آنان را ببیند. بیا دو نفری برویم پیش ایشان، دو نفری رفتیم پیش ایشان حدود 25 سال پیش بود. رفتیم پیش آن مسؤول و او میگفت آلمان که رفته بودم آن آلمانی خیلی قیافه میگرفت که شما چیزی ندارید. این مسؤول میگفت من همانجا مچ او را گرفتم و گفتم درست است که شما در علم و صنعت پیشرفت کردید – البتّه این مال آن موقع بود و الّا الآن در بعضی چیزها از آنان هم جلوتر هستیم که آلمان هم آن را تولید نکرده است- امّا از لحاظ اخلاق و معنویّت عقب هستید. چنان لال شد چون حرفی ندارند بزنند، انحطاط اخلاقی افتضاح است آنجا که قابل گفتن نیست. آنجا تنها به حیوانیّت توجّه دارند روح و معنویّت برایشان معنا و مفهومیندارد، یکشنبهها بروند کلیسا و های و هویی کنند، خودشان هم میدانند که این دین نیست، دینی که در زندگی نقش نداشته باشد ارزشی ندارد، دین آمده است که انسان بسازد جامعه و فرد و اجتماع بسازد، دینی که سازندگی نداشته باشد به درد نمیخورد. این است که ما میگوییم ما موافق پیشرفت هستیم امّا پیشرفت و توسعه را با عدالت قبول داریم. شما میگویید پیشرفت و توسعه به هر قیمت ولو که فقرا له شوند، ما میگوییم نه نباید فقرا له شوند باید حقّ همه محفوظ باشد ولی نظام سرمایهداری اصلاً این را قبول ندارد. یعنی به هر چه در غرب دست بزنید چیزی که ارزشمند باشد ندارند، خانواده باشد نظام آموزشی باشد مسائل دیگرگرایی باشد بعضاً شده است که در غرب یک پیرمردی در خیابان افتاده است همینطور هست مرد و زن میروند هیچ توجّهی نمیکنند میگویند به من چه برای خودم چرا دردسر درست کنم؟ حتّی مواردی شده است که پیرمرد و پیرزن شاید پدر و مادرش باشد، این قدر انحطاط اخلاقی است که به پدر و مادرش هم توجّه ندارد، میگوید وقت مردنش هست دیگر حوصله ندارم خرجش کنم. پس ما باید همیشه نسبت به آنان حالت تهاجمی داشته باشیم که شما در این زمینهها از انسانیّت چیزی باقی نگذاشتهاید هر چه هست حیوانیّت است.
ترجمه و شرح عبارت:
دنیا و آخرت در تضاد هستند و هر وقت بنده به یکی از این دو نزدیک شود از دیگری دور میشود و بالعکس (اگر طرف دنیا را بگیرد از آخرت دور میشود و اگر طرف آخرت را بگیرد از دنیا دور میشود) همانطوری که بر این مطلب برهانهای حکمت و فلسفه و شواهد ذوقی و ادلّه سمعیّه (قرآن و حدیث) دلالت دارد؛ پس هر ملکه[4] یا حرکت یا گفتار یا کردار که بنده را به دار طبیعت و غرور نزدیک کند، او را از عالم بهجت و سرور دور میکند (بهجت و سرور واقعی در قیامت است. دنیا بهجت و سرورش موقّت است و در واقع بهجت و سرور نیست تنها خیال کاذب است یا بهجت و سروری که حرام باشد که بخواهد در قیامت وبال انسان بشود دیگر بهجت و سرور نیست. بهجت و سرور این است که عوارض منفی نداشته باشد. مثل این که کسی پرخوری میکند و لذّت میبرد ولی بعد از آن معده درد و مریضی و گرفتاری دارد که دیگر لذّت نیست، لذّتی که ماندگار باشد و بعدش درد و غم نباشد آن لذّت و سرور واقعی است) پس بدترین مردم از حیث حال کسی است که حقیقت دنیا و آخرت و تضادّ آن دو را نشناسد و از سوء عاقبت نترسد (اصلاً بعضی به این فکر نمیکنند که عاقبتمان ختم بخیر شود، میگویند رها کنید ما را بگذارید بخوریم و بیاشامیم و لذّت ببریم، حلال و حرام چیست عاقبت بخیری چیست؟ فکر نمیکند این دو روز دنیا را به خودت سختی بده ولی سعادت ابدی برای خودت بخر. امّا ﴿كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ [5] گرفتاری انسان این است که اهل نقد است و میگوید الآن را بچسب، آخرت نسیه است و من کار به آن ندارم، من الآن میخواهم لذّت ببرم و وعده سرِ خرمن به من ندهید) و عمرش را در طلب دنیا و اصلاح امر معاش زندگیاش فانی کند و سعیش را در کشاندن منفعت به بدن خودش منحصر کند که بیان باشد از رسیدن به یک شهوتی (چیزی که دلش میخواهد مراد شهوت مصطلح نیست) یا رسیدن لذّتی یا بدست آوردن ترفّعی (ترفّع یعنی برتری دنیوی، پست و مقام بگیرد نماینده مجلس و رئیس جمهور بشود، همّ و غمّش این است که به برتری دنیوی برسد) یا ریاستی یا جمع مالی، بدون تصوّر و تفکّر برای چیزی از فایده که در هر یک از آن موارد به او میرسد (به این فکر نمیکند که چقدر فایده دارد یا ندارد، تمام همّ و غمّش این است که به دلخواهش برسد، کار به این ندارد که حلال است یا حرام است این شخص فقط دنبال منافع دنیوی است) همانطور که این عادت اکثر فرزندان دنیاست و غیر از این امور (دنیوی) را نشناسد، که (آن امور غیر دنیوی) بیان باشد از معارف حقیقی و فضایل اخلاق و اعمال شایستهای که نزدیککننده به عالم بقا و آخرت است) پس گویا خودش را در دنیا مخلّد میداند (به گونهای زندگی میکند که انگار اصلاً مرگی برای او وجود ندارد و در این دنیا ابدی است و اکثر انسانها این طور هستند) و به ثواب عملی و به پاداش کاری بعد از مرگ امید ندارد (میگوید ثواب چیست؟ من الآن میخواهم لذّت ببرم) و به چیزی که مؤمنان به آن امید دارند، اعتقاد ندارد (مؤمنین، یؤمنون بالغیب هستند، به حساب و کتاب الهی ایمان دارند و برای آن برنامهریزی دارند، ولی این نه اصلاً اعتقاد به چنین چیزی ندارد تمام همّ و غمّش دنیا شده است) به چیزی که انسانهای با تقوا آرزو دارند اعتقاد ندارد (انسانهای با تقوا آرزو دارند که با امام حسین علیهالسلام محشور شوند، شب اوّل قبر امیرالمؤمنین به فریادشان برسد. اما دیگری میگوید من ماشین خوب میخواهم من خونه خوبی میخواهم زندگی و باغ و امکانات و لباس میخواهم. این لذّات لحظهای است برای همین است که بشر این لذّتهای دنیوی اشباعش نمیکند چون بشر برای این خلق نشده است. کسی که ندارد میگوید اگر به آن برسم خیلی عالی میشود ولی وقتی به آن دست پیدا میکند باز دنبال چیزهای دیگر میرود. این که در غرب فسق و فجور زیاد به این دلیل است که لذّتها را ادامه میدهد و به پایان نمیرسد، مثل اینکه انسان میتواند همه غذاهای حلال را بخرد و بخورد ولی میگوید اگر شراب هم باشد خوب است چرا از او لذّت نبرم؟ بعضی اصالة اللذّةای هستند، همه فکرش این است که چگونه از زندگی لذّت ببرد و حلال و حرام برایشان معنا و مفهومیندارد) که بیان باشد از خیر دایم و همیشگی و لذّاتی که مخالف با این لذّات فانی و زودگذر است، این لذّات فانی که درندگان و چهارپایان در آن لذّات شریک هستند (حیوانات و بهائم از تو بهتر هم میخورند، ماهی آزاد دریایی که خرسها میخورند ما در طول عمرمان یکی گیرمان نمیآید اگر هم باشد دانهای چند میلیون است که بعضاً ثروتمندها سفارش میدهند که کلّ بازار ماهی فروشها یکی بیشتر ندارد، خرس که از تو بهتر دارد غذا میخورد، پس لذّت واقعی ما ماهی و گوشت و مرغ و این طور چیزها نیست. ولی متأسّفانه عدّهای هستند که تمام همّ و غمّشان همین خورد و خوراک و پوشاک شده است و اینها زمینه این را فراهم میکند که از قیامت غافل شوند) پس هنگامیکه مرگ او را درک کند، با حسرت و ندامت و پشیمانی میمیرد در حالی که- نعوذ بالله- مأیوس از رحمت خداست و میگوید: ای دریغ از قصوری که درباره خدا کردم (من بنده خدا بودم مرا خلق کرده بود تا بندگیاش کنم و به او نزدیک شوم و فکری برای قیامت کنم ولی من هیچ کاری برای آنجا نکردهام و حسرت و ندامتی دارد که دیگر فایدهای ندارد) خدا ما را از سوء خاتمه پناه دهد و ما را برای به دستآوردن سعادت همیشگی موفّق کند.
فصل (تأثير المزاج على الأخلاق)
للمزاج مدخليّة تامّة في الصفات: فبعض الأمزجة في أصل الخلقة مستعدّ لبعض الأخلاق و بعضها مقتضٍ لخلافه، فإنّا نقطع بأنّ بعض الأشخاص بحسب جبلّته- و لو خلی عن الأسباب الخارجيّة- بحيث يغضب و يخاف و يحزن بأدنى سبب و يضحك بأدنى تعجّب و بعضهم بخلاف ذلك.
و قد يكون اعتدال القوى فطريّاً بحيث يبلغ الإنسان كامل العقل، فاضل الأخلاق غالبةً قوّته العاقلة على قوّتي الغضب و الشهوة، كما في الأنبياء و الأئمة و قد يكون مجاوزتها عن الوسط كذلك بحيث يبلغ[6] ناقص العقل رديّ الصفات مغلوبةً عاقلته تحت سلطان الغضب و الشهوة، كما في بعض الناس[7] .
إلّا أنّ الحقّ-كما يأتي-إمكان زوالها بالمعالجات المقرّرة في علم الأخلاق، فيجب السعي في إزالة نقائضها[8] و تحصيل فضائلها. و عجباً لأقوام يبالغون في إعادة الصحّة الجسمانيّة الفانية و لا يجتهدون في تحصيل الصحّة الروحانيّة الباقية، يطيعون قول الطبيب المجوسيّ في شرب الأشياء الكريهة و مزاولة الأعمال القبيحة، لأجل صحّة زائلة و لا يطيعون أمر الطبيب الإلهيّ لتحصيل السعادة الدائمة.
و بقاء النفس على النقصان إمّا لعدم صرفها إلى طلب المقصود لملابسة العوائق و الموانع[9] أو مزاولة النقيض لتمكّن موجبه أو لكثرة اشتغالها بالشواغل المحسوسة أو لضعف القوّة العاقلة، فإن لم تدركها العناية الإلهيّة فلا يزال يتزايد النقصان و يبعد عن الكمال الذي خلق لأجله، إلى أن تدركها الهلاكة الأبديّة و الشقاوة السرمديّة، نعوذ باللّه من ذلك و إن أدركته الرحمة الأزليّة، فيصرف همّه في إزالة النقائص و اكتساب الفضائل، فلا يزال يتصاعد من مرتبة من الكمال إلى فوقها، حتّى يصير من أهل مشاهدة الجلال و الجمال، و يتشرّف بجوار الربّ المتعال و يصل إلى السرور الحقيقي، الذي لا عين رأت و لا أذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر و إلى قرّة الأعين التي يشير إليها في قوله سبحانه: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ﴾[10] .[11]
فصل هفتم در این است که مزاج بر اخلاق تأثیر دارد، بعضی سودایی و بعضی صفرایی و بعضی بلغمی و بعضی دموی هستند، بعضی فوراً عصبانی میشوند بعضی خیلی صبور و متین هستند بعضی زودرنج هستند بعضی حلیم و بردبار هستند، اینها مزاجهایی مختلفی که دارند خود مزاجهایشان میتواند تاثیر بگذارد باید انسان آنها را مدیریّت کند. بعضی این قدر تندمزاج هستند که برای کوچکترین چیز عصبانی میشوند ولی بعضی این قدر بیرگ هستند که اگر توی سر خودش و سر زن و بچهاش بزنند هیچ کاری نمیکند انگار نه انگار، این به درد نمیخورد نه به آن افراط و نه به این تفریط. خداوند این قوّه غضب را داده است که انسان به جا استفاده کند خداوند شهوت را داده است که انسان به جا از آن استفاده کند اگر شهوت نبود نسل منقرض میشد. ما منکر تاثیر مادّه نیستیم، مادّه و معنا با هم در ارتباط هستند ولی مؤثّر واقعی مادّه نیست، چیزی هست که فراتر از این مادّه است. این طور نیست که طبیعت را مردود بدانیم اینها را قبول داریم متافیزیک و ماورای طبیعت را هم قبول داریم و مؤثّر واقعی را هم همین میدانیم. ممکن است بعضی توضیحی که بنده دادم قبول نداشته باشند. بعضی مزاج را به معنای سرشت و ذات میگیرند، ذات کسی خراب است اگر خانه به او بدهی ماشین به او بدهی همه چیز به او بدهی باز هم دستش کج است چون ذاتش خراب است. البتّه این دو قابل جمع است که بگوییم هر دو تأثیر گذار است، میگوید من از یک پدر و مادر تندمزاجی به دنیا آمدهام آیا این جبر نیست؟ جوابش این است که خداوند متعال آیات و روایات را برای این فرستاده است که این امور را مدیریّت کنی. کسی که این طور به وجود آمده اگر مدیریّت کند قطعاً ثواب و پاداشش از کسی که ذاتاً انسان نرم و ملایمی بوده است بیشتر است چون باید مبارزه کند و امّا دیگری مبارزهای ندارد. اصلاً بعضی انسانها هستند که هیچ خشم و غضبی ندارند همیشه میگوید و میخندد و از خیلی از مسائل که پیش میآید عادی میگذرد، آن جا که دیگران عصبانی میشوند او لبخند میزند. کسی که ذاتاً انسان تندمزاجی است اگر با توجّه به آیات و روایات مدیریّت کند و جلوی پرخاشگری خودش را بگیرد قطعاً پاداشش بیشتر از آن شخص خواهد بود چون این در فشار است و آن در فشار نیست.
ترجمه و شرح عبارت:
فصل (تاثیر مزاج بر اخلاق)
برای مزاج مدخلیّت تامیاست در صفات و ملکات اخلاقی: پس بعضی از مزاجها در اصل خلقت مستعدّ بعضی از خلق و خوهاست و بعضی از مزاجها مقتضی خلافش هست. پس ما قطع داریم به اینکه بعضی از اشخاص به حسب فطرت و طبعشان با صرف نظر از اسباب و علل خارجی به گونهای هستند که غضب میکند و میترسد و محزون میشود با کمترین سبب و میخندد با کوچکترین تعجّبی و بعضی به خلاف آن هستند. (بعضی هستند اصلاً اهل خنده نیستند این طوری خوب نیست، به خصوص بعضی که پیر و بیحوصله میشوند یک احساس خسران هم دارند که حالیام نشد که جوانی رفت و من نه به آرزوهای دنیایی رسیدم و آخرتم هم بر باد رفته است، برای همین بچهها و نوجوانها و جوانها بیشتر میخندند)
گاهی اعتدال قوا فطری است به گونهای که انسان را به عقل کامل و اخلاق فاضل میرساند در حالیکه قوّه عاقله او بر دو قوّه غضب و شهوت او غالب است؛ همانطور که در انبیا و ائمّه (علیهمالسلام) است و گاهی تجاوز آن قوا از حدّ وسط و اعتدال فطری است به گونهای که انسان را به عقل ناقص و صفات پست میرساند در حالیکه قوّه عاقله انسان تحت سلطان و تسلّط غضب و شهوت، مغلوب است همانطور که در بعضی از مردم است (علم اخلاق برای این است که انسان برسد به اعتدال و غضب و شهوتش را تحت مدیریّت عقل بگیرد. البتّه بهتر و کاملتر این است که بگوییم عقل و وحی، ایشان شاید بگوید منظور عقل سلیم است و عقلی سلیم است که پیروی از وحی کرده باشد)
الّا اینکه حق این است- همانطور که خواهد آمد- که زوال این صفات رذیله و اخلاق ذمیمه با معالجاتی که در علم اخلاق مقرّر شده است، امکان دارد (البتّه اگر به نکاتی که در علم اخلاق آمده توجّه داشته باشد و عمل کند و تمرین و ممارست داشته باشد، این گونه نیست که یک روزه تکبّرش را کنار بگذارد و یک روزه انسان مخلصی شود، بعضاً ممکن است ده سال بیست سال طول بکشد، به همین راحتی نیست که این رذائل را انسان از خودش دور کند، منتها انسان هر چه توفیقاتش بیشتر باشد زودتر میتواند این مراحل را طی کند) پس سعی در زایلکردن نقائص اخلاق و به دستآوردن فضایل اخلاق واجب است. در شگفتیم برای کسانی که در بازگرداندن صحّت و سلامت جسمانی که از بین رفتنی است زیادهروی میکنند و در بدستآوردن صحّت روحانی که باقی است تلاش نمیکنند، گفته طبیب مجوسی را در نوشیدن اشیایی که ناگوار و تلخند و در اشتغال به اعمال زشت برای صحّت و سلامتیای که زایل میشود، اطاعت میکنند (بعضاً مجبور است کارهایی انجام بدهد که مطابق طبع او نیست، بعضی از اعضای خودش را به طبیب نشان بدهد با اینکه معذّب هم هست) و امر طبیب الهی را برای به دستآوردن سعادت دائمی اطاعت نمیکنند (تا یک جوان را میخواهی نصیحت کنی میگوید باز هم میخواهی شعار بدهی نصیحت کنی گوشمان از این نصیحتها پر است، گاهی بعضی میانسالها میگویند، طرف به صراحت میگفت دنیا را به ما بدهید آخرت برای خودتان).
باقیماندن نفس بر نقصان یا به علّت عدم توجّه به مطلوب است برای گرفتارشدن به موانعِ خیر یا اشتغالیافتن به نقیض مقصود (به جای مسیر الهی به مسیر شیطانی میرود) برای دسترسی به موجب آن نقیض (یعنی چون دنیا راحتتر است و دسترسی به آن آسانتر است، دنیاگرایی که هنر نیست آخرت گرایی هنر است و قابل تحسین است) یا برای زیادبودن اشتغال نفس به سرگرمیهای مخصوص و لذّات حسّی یا برای ضعف قوّه عاقله، پس اگر عنایت الهی آن نفس را درک نکند پیوسته نقصان افزایش مییابد و انسان از کمالی که برای آن خلق شده است دور میشود (کمال انسان بندگی و معرفت خداست ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[12] أي لیعرفون که خدا را بشناسیم معرفت به خدا و حقّ مطلق پیدا کنیم) تا اینکه نفس را هلاکت ابدی و شقاوت و بدبختی سرمدی و جاودانه-که پناه میبریم به خدا از چنین سرنوشتی- شامل میشود و اگر رحمت ازلی و همیشگی شامل حال او شود، همّ خودش را در زایلکردن نقیصهها و به دستآوردن فضیلتها صرف کند، پس پیوسته بالا میرود از مرتبهای از کمال به مرتبهای بالاتر تا اینکه انسان از اهل مشاهده جلال و جمال میشود و به جوار قرب الهی تشرّف پیدا میکند و به سرور حقیقی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی هم نشنیده است و بر قلب بشری خطور نکرده است (نه عذابهای اخروی قابل تصوّر ماست و نه پاداشها) و به چشمروشنی میرسد، که اشاره کرده است خداوند متعال به آن چشم روشنی در قولش که گفت: هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّیکه مایه روشنی چشمهاست برای آنان نهفته و پنهان شده است (یعنی فوق علم و تصوّر انسانهاست).