استاد رسول رسا
1402/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (اخلاق ذمیمه حجاب معارف)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (اخلاق ذمیمه حجاب معارف)
بحث درباره این بود که اخلاق ذمیمه و ناپسند موجب میشود که عقل و نفس انسان به معارف دست پیدا نکند.
ثمّ ما یظهر للقلب من العلوم لطهارته و صفاء جوهره هو العلم الحقیقيّ النورانيّ الذی لا یقبل الشكّ و له غایة الظهور و الانجلاء لاستفادته من الأنوار الإلهیّة و الإلهامات الحقّة الربّانیّة و هو المراد بقوله (علیهالسلام): «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»[1] و إلیه أشار مولانا أمیر المؤمنین (علیهالسلام) بقوله: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِه» إلی أن قال: «قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً[2] انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْس»[3] .[4]
ترجمه و شرح:
سپس آن چیزی که برای قلب از علوم ظاهر و آشکار میشود برای طهارت آن قلب و صفای جوهر آن قلب، علم حقیقی نورانی است که شک را قبول نمیکند و برای این علم غایت ظهور و جلوه است (چرا چنین شخصی که دارای چنین قلبی باشد علمش نهایت ظهور و جلوه و انجلا را دارد؟) چون قلب از انوار الهی و الهامات حقّه ربّانی استفاده کرده و این مراد از قول امام صادق (علیهالسلام) است که گفتند: «علم نوری است که خداوند آن را در قلب هر کسی که بخواهد وارد میکند»[5] . آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفتند: «از محبوبترین بندگان خدا نزد خدا بندهای است که خدا او را بر شناخت و خودسازی خودش کمک کرده است، پس اندوه را در قلبش پنهان میکند و لباس خوف از خدا را بر تن میکند پس چراغ هدایت در قلبش روشن میشود» تا آنجا که گفتند: «لباس شهوات را بیرون کرده است (دنبال شهوات نمیرود، البتّه اشتباه نشود مراد مواردی که نامشروع است) و خودش را از همه همّ و غمها رها کرده است الّا یک همّی که فقط دل به همان بسته است، پس خارج میشود از کوردلی و معاشرت و همنشینی با اهل هوا (آنان که اهل هوای نفس هستند، آنان که دنبال خوشگذرانی دنیا هستند حلال باشد یا حرام باشد) از کلیدهای درهای هدایت میشود (این شخص نه تنها هدایت شده است بلکه از درهای هدایت میشود و موجب هدایت دیگران میشود) و از قفلهای درهای پستی و رذالت میشود (راه شر را مسدود میکند) راه خودش را با بصیرت پیدا کرده است و آن مسیر را ادامه میدهد و نشانههای راه را میشناسد و سختیها و شداید راه را پشت سر میگذارد و از عهده آن بر میآید (در این راه سختیها دارد، در مسیر الهی که طی میکنید حتّی منفورِ نزدیکترین افراد هم میشوید شغل و کار و اعتبار به شما نمیدهند، اینها مهم نیست من راه درست را پیدا کردهام و تمام این سختیها را با جان و دل میپذیرم) و چنگ میزند از ریسمانها به محکمترینش و از کوهها به استوارترینش (اینها کنایه است: در شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی آمده که مراد از أوثق العری و أمتن الجبال، سبیل الله و اوامر الهی است. غیر از راه خدا ضلالت و گمراهی است) این چنین آدمی چنان یقین دارد مثل پرتو و تابشی که خورشید دارد.
و في کلام آخر له (علیهالسلام): «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه»[6] و قال (علیهالسلام) في وصف الراسخین من العلماء: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى[7] ».[8]
ترجمه و شرح:
در کلام دیگری از آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که ایشان گفتند: «عقل خودش را احیا کرده و نفس خودش را میرانده[9] (حالا که عقل خودش را احیا کرده است و نفس خودش را میرانده است چه میشود؟) تا اینکه تن تنومند خودش را نازک و لاغر میکند (چون اهل ریاضت شده است و پرخوری ندارد و همه همّ و غمّش روحش هست) و خشونت اخلاقیاش نرم میشود[10] و برای او نوری که کثیر البرق است درخشیده است (منظور نور معرفت و معنویّت است. در قرآن هم داریم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ﴾[11] خداوند متعال میفرماید ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشه کند و ایمان بیاورید به رسولش خدا به شما دو سهم از رحمتش میدهد یکی برای ایمان به خدا و دیگری برای ایمان به رسول، چون اطاعت از رسول خدا اطاعت از خداست و اطاعت از رسول خدا دستور خداست و خدا قرار میدهد برای شما نوری که راه را پیدا میکنید، منظور نور معنوی و باطنی است) پس این نوری که پیدا کرده است راه را برایش آشکار میکند و راه راست را ادامه میدهد و درها را یک به یک طی میکند تا به باب سلامت و سرای جاودانه برسد (بارش کج به منزل نمیرسد این مراحل را طی کرده است، به واسطه نورانیّتی که داشته به درّه نیفتاده است ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾[12] برای اینها دار امن و سرای امن و ایمن است نزد پروردگارشان و خدا ولیّ آنانست به واسطه اعمالی که انجام میدهند. به قول شهید بهشتی بهشت را به بها میدهند نه به بهانه باید زحمت کشید باید عمل داشت، نه اینکه من خدا را قبول دارم و خدا را شکر میکنم ولی نماز نمیخوانم! نماز تشکّر از خداست روزه تشکّر از خداست. و الّا بلاتشبیه سرپرست خانوادهای به بچّههایش بگوید من شما را خیلی دوست دارم ولی نمیخواهم برای شما زحمتی بکشم شما خودتان غذا و امکانات تان را بدست آورید! در صورتی در دوستی صادق هستی که عمل داشته باشی و برایشان زحمت بکشی) و ثابت میشود دو قدمش به واسطه طمأنیه بدنش در قرارگاه امن و راحت به سبب آن چیزی که قلبش را درست به کار گرفته است (نگذاشته قلبش به همه جا برود و وابسته به غیر خدا بشود) و راضی کرده است پروردگار خودش را. و آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در وصف آنان که ریشهداران و راسخان از علما هستند (آنان که در واقع عملشان گفتارشان را تصدیق میکند عالمان ربّانی و اهل عمل هستند نه اینکه چهار تا اصطلاح بلد باشند) گفتند:«علم به آنان روی میآورد[13] بر حقیقت بصیرت و روح یقین[14] را لمس کردهاند و آن چیزی که خوشگذرانها و عیّاشها آن را دشوار میدانند آسان گرفتهاند (عیّاشها میگویند چه معنا دارد که غذای لذیذ نخورم و مترفین میگویند من حرام را میخواهم. یک راننده اتوبوس میگفت ما اگر پول لای دفترچه نگذاریم کلّی به ما گیر میدهند البتّه پلیس خوب هم داریم، اگر یک وقت هم کم بگذاریم میگویند چرا کم گذاشتی بیشتر بگذار، زن و بچّه تو گوشت و مرغ بخورند زن و بچّه من نخورند؟ زن و بچّه تو حرام بخورند کوفت بخورند. آنان که دنبال خوشی هستند این طوریاند ولی آنان که به آن مقامات رسیدهاند اتفاقاً اصلاً برایشان سختی نیست، مثلاً بگویند اگر میخواهی حلال بخوری تا یک سال گوشت و مرغ گیرت نمیآید، میگوید باشد حالا من جزع و فرغ کنم؟ اصلاً برایش مهمّ نیست و سخت نیست، طوری نفسش را تربیت کرده است که اصلاً برایش مهم نبوده است چون تمام همّ و غمّش به فرموده آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک چیز بوده است و آن هم رضای الهی و انجام دادن اوامر الهی است، یک سال که سهل است اگر به من بگویند تا چهل سال دستت به گوشت نمیرسد، نرسد اشکال ندارد من رضای الهی را میخواهم تا آخر عمر هم اگر نان پنیر بخورم میخورم، اصلاً نان خالی میخورم، سه وعده دو وعده شود دو وعده یک وعده شود اشکال ندارد. آسان است برایش نه اینکه سختیها را تحمّل کند و جزع و فزع داشته باشد) و انس پیدا کرده است به چیزی که جاهلان و نادانان نسبت به آن وحشت دارند (طرف نادان است میگوید خمس بدهم پولم کم میشود جاهل اینجا به معنای بیسواد نیست ممکن است کسی علم هم داشته باشد «علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی» برای همین مرحوم کلینی کتاب العقل و الجهل آوردهاند نه کتاب العلم و الجهل. بعضی علم دارند ولی در عین حال نادان هستند، علمی که به آن عمل نشود با بیسوادی فرقی ندارد. برای همین است خیلیها هستند که به واسطه نادانی ثروت دارد مستطیع است حج نمیرود خمس نمیدهد. حالا این آقا چندین مدرک هم داشته باشد و کلّی علم و معلومات و تحصیلات هم داشته باشد هیچ ارزشی ندارد این همچنان نادان حساب میشود) زندگی میکنند در دنیا با بدنهایشان، کالبدشان در دنیاست ولی ارواح آنان تعلّق به محلّ اعلی دارد (روح اینها با روح اولیای الهی پیوند دارد، مثل کسی که در جمعی حضور دارد ولی فکرش جای دیگر است، بقیه این همه میگویند و میخندند ولی او اصلاً نشنیده است و حواسّش جای دیگر است).
و بالجملة ما لم یحصل للقلب التزکیة لم یحصل له هذا القسم من المعرفة إذ العلم الحقیقيّ عبادة القلب و قربة السرّ و کما لا تصحّ الصلاة التي هي عبادة الظاهر إلّا بعد تطهیره من النجاسة الظاهرة فکذلك لا تصحّ عبادة الباطن إلّا بعد تطهیره من النجاسة الباطنیّة التي هي رذائل الأخلاق و خبائث الصفات، کیف و فیضان أنوار العلوم علی القلوب إنّما هو بواسطة الملائکة و قد قال رسول اللّه (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ كَلْبٌ»[15] فإذا کان بیت القلب مشحوناً بالصفات الخبیثة التي هي کلاب نابحة لم تدخل فیه الملائکة القادسة و الحکم بثبوت النجاسة الظاهرة للمشرك، مع کونه مغسول الثوب نظیف البدن، إنّما هو لسرایة[16] نجاسة الباطنیّة فقوله (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): «إنّ اللهَ بَنَی الإِسلامَ عَلَی النِظَافةِ وَ لَن یَدخُلَ الجنَّةَ إلّا کُلُّ نَظِیفٍ»[17] یتناول زوال النجاستین و ما ورد من أنّ «الطَّهُورُ نِصْفُ الْإِيمَانِ»[18] المراد به طهارة الباطن عن خبائث الأخلاق و کان النصف الآخر تحلیته بشرائف الصفات و عمارته بوظائف الطاعات. [19]
به طور کلّی مادامی که برای قلب تزکیه حاصل نشود برای او این قسم از معرفت حاصل نمیشود؛ چون علم حقیقی عبادت قلب است و مایه قرب درون است و همانطور که نمازی که عبادت ظاهر است صحیح نیست مگر بعد از تطهیر بدن نمازگزار از نجاست ظاهری پس همچنین عبادت باطن صحیح نیست مگر بعد از تطهیر باطن از نجاست باطنی که رذایل اخلاق و صفات خبیثه است. چگونه میتواند این گونه باشد و حال آنکه تابش انوار علوم بر قلوب توسّط ملائکه است و حال آنکه رسول خدا گفتند: « ملائکه در خانهای که سگ باشد وارد نمیشوند» پس هنگامی که خانه قلب با صفات خبیث پر باشد که مانند سگهای بانگزننده هستند، در آن خانه ملائکه مقدّس داخل نمیشوند و حکم به ثبوت نجاست ظاهری برای مشرک با اینکه لباسش شسته شده و بدنش پاکیزه است، برای این است که نجاست باطنیاش (به بیرون) تسرّی پیدا کرده است (لذا میگویند به مشرک اگر دست بزنی با رطوبت باشد نجس میشوی) پس قول پیغمبر شامل میشود زوال هر دو نجاست را هم نجاست ظاهری و هم باطنی را.
و آنچه وارد شده است از اینکه طهور نصف ایمان است مراد از آن طهارت باطن است از اخلاق خبیثه و نیم دیگر هم تحلیه و آراستن به صفات شریف و آبادنکردن باطن به انجام طاعات است.
اشکال استاد:
اینکه ایشان گفتهاند مراد فقط طهارت باطن است صحیح نیست بلکه اعم از طهارت ظاهر و باطن است. مؤیّد این مطلب هم نقل جریانی است در الغارات آمده است: «انّي رأيت ابنك دخل الخلاء و لم يتوضّأ قال: ناولني الصّحيفة من الكوّة؛ فقرأ: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، هذا ما سمعت عليّ بن أبي طالب يذكر أنّ الطّهور نصف الإيمان»[20] دیدم که بچّهات از دستشوی آمد بیرون ولی وضو نگرفت من شنیدم و حال آنکه من از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شنیدهام که طهور نصف ایمان است. در مستدرک الوسائل هم این روایت را در قسمت روایات مربوط به وضو آورده است. «عن عليّ (علیهالسلام): الطهور نصف الإیمان»[21] این طور نیست که مراد طهارت باطنی باشد، بله اگر وضو بگیری و بسم الله بگویی انگار همه بدن را طهارت دادهای و طهارت ظاهری باعث طهارت باطنی هم میشود. شخصی که اصلاً وضو و نماز ندارد نه طهارت ظاهری دارد نه باطنی. کلام ایشان درست است ولی اینکه روایت را منحصر کنیم به طهارت باطنی صحیح نیست.