استاد رسول رسا
1402/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (تقسیم حقیقت انسان و حالات او - تجرّد نفس)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (تقسیم حقیقت انسان و حالات او - تجرّد نفس)
پاسخ به سوالی از جلسه قبل:
سوال:
چه آثار و تألیفاتی در رابطه با تدبیر منزل و سیاست مدن وجود دارد؟
جواب: یک اثر از فارابی است. ایشان از فاریاب افغانستان هستند که آن زمان جزء ایران بود، در نتیجه ایشان عالم و دانشمند ایرانی حساب میشود. در سال 259 هجری قمری در یک روستایی به نام وسیج که نزدیک فاریاب بوده به دنیا آمده به همین دلیل به ایشان فارابی گفتهاند. ایشان متوفّای 339 هست. مذهب ایشان چیست؟ قول مشهور این است که فارابی شیعه بوده است و خیلی هم اهل جلسات نبوده و ممحّض در تفکّر بوده است و ایشان غالباً با فضلای شیعه حشر و نشر و رفاقت داشته است، کسی که سنّی باشد سعی میکند بیشتر با بزرگان اهل سنّت نشست و برخاست داشته باشد.
اثر دیگر از مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی است. ایشان بر خلاف فاضل نراقی که در حکمت عملی تنها به تهذیب و تطهیر نفس پرداخته است و تدبیر منزل و سیاست مدن را نیاورده است، هر سه بخش حکمت عملی- تدبیر منزل، سیاست مدن، تهذیب نفرا در اخلاق ناصری آورده است.
کتاب اخلاق ناصری دارای سه بخش است. بخش اول تهذیب اخلاق و بخش دوم تدبیر منزل که در واقع ترجمه رساله تدبیر منزل بوعلی سیناست. بوعلی سینا چقدر شخصیت بزرگی است که شخصیّتی مانند خواجه نصیر طوسی رساله بوعلی سینا را ترجمه میکند و میآورد. بعضی علما چرا این کار را میکنند؟ به بعضی علما میگفتند شما چرا فلان بخش مهمّ آن علم را بحث نکردید؟ میگویند فلانی قبل از من حقّ مطلب را ادا کرده است و من به همان اکتفا میکنم. بخش سوم سیاست مدن است که خواجه نصیر الدین طوسی آورده است و از کتاب فارابی و دیگران استفاده کرده است. پس کتابهایی داریم که تمام این حکمت های عملی را بحث کرده باشند و به تهذیب اخلاق اکتفا نکرده باشند.
نکته دیگر: سیاست مدن را فلسفه سیاسی هم میگویند. دیدگاه مرحوم ملاصدرا با فارابی فرقهای اساسی دارد. سیاست مدن فارابی برگرفته از سیاست مدن یونانیان است و به طور اخص از افلاطون گرفته شده است. ولی ملاصدرا در سیاست مدن ولویّ و علویّ و نبوی است یعنی کاملاً از اسلام گرفته است، نه از یونان. حتّی میگویند فارابی نخستین کسی است که به طور گسترده فلسفه یونان را آورده و خیلی متأثّر از آنان بوده است، ولی مرحوم ملاصدرا این کار را نکرده است.
فصل (إنقسام حقیقة الإنسان و حالاته بالاعتبار)
تقسیم حقیقت انسان و حالات اعتباری او:
إعلم أنّ الإنسان منقسم إلی سرّ و علن و روح و بدن و لکلّ منهما منافیات و ملائمات و آلام و لذّات و مهلکات و منجبات.
و منافیات البدن و آلامه هي الأمراض الجسمانیّة و ملائماته هي الصحّة و اللذّات الجسمانیّة. و المتکفّل لبیان تفاصیل هذه الأمراض و معالجاتها هو علم الطب. و منافیات الروح و آلامه هي رذائل الأخلاق التي تهلکه و تشقیه و صحّته رجوعه إلی فضائلها التي تسعده و تنجیه و توصله إلی مجاورة أهل اللّه و مقرّبیه. و المتکفّل لبیان هذه الرذائل و معالجاتها هو (علم الأخلاق).
ثمّ إنّ البدن مادّيّ فانٍ و الروح مجرّد باقٍ، فإن اتّصف بشرائف الصفات کان في البهجة و السعادة أبداً و إن اتّصف برذائلها کان في العذاب و الشقاوة مخلّداً و لا بدّ لنا من الإشارة إلی تجرّده و بقائه بعد خراب البدن ترغیباً للطالبین علی السعي في تزکیته و حفظه عن الشقاوة الأبدیّة[1] .
ترجمه و شرح:
(فصل اوّل در مقدّمات بود. قبل از اینکه به بحث رذایل و فضایل اخلاق ورود پیدا کنند، در یک امور کلّی به عنوان مقدّمات بحث میشود. تا روح و ویژگیها و تجرّد آن برای ما ثابت نشود چگونه به رذایل و فضایل اخلاق ورود پیدا کنیم؟ باید اینها ریشهای و اساسی بحث شود بعد به آن مباحث ورود پیدا کنیم).
بدان که انسان به پنهان و آشکار و روح و بدن تقسیم میشود[2] و برای هر کدام از روح و بدن منافیات (ناسازگاریها) و ملایمات (سازگاریها) و دردها و رنجها و لذّتها و هلاککنندهها و نجاتدهندههایی است[3] . و منافیات بدن و آلام و رنجها و دردهای بدن بیماریهای جسمانی و چیزهایی که سازگار با بدن است صحّت و لذّات جسمانی است. متکفّل و عهدهدار تفاصیل این مرضها و معالجه و درمان آنها علم طب است و منافیات روح و آلام و رنجهای روح رذایل اخلاق و پستیهای اخلاق است که روح را هلاک و بدبخت و شقی میکند و صحّت روح برگشت روح است به فضایلی که سعادتممندش کرده و نجاتش میدهد و او را به جوار اهل الله و مقرّبان درگاه الهی میرساند. و متکفّل و عهدهدار این رذایل و معاجله آنها علم اخلاق است.
سپس بدن مادّی و فانی و روح مجرّد و باقی است؛ پس اگر روح به صفات شریف متّصف شود، در بهجت و خوشحالی و سعادت همیشگی خواهد بود و اگر به رذایل صفات متصّف شود در عذاب و شقاوت و بدبختی و بدحالی مخلّد خواهد بود (انسانهایی داریم که بدن سالمی دارند مال ثروت زیادی دارند امّا اصلاً احساس خوشبختی ندارند، چون معنویّت ندارند و به روح توجّه نکردهاند و تصوّر کردهاند هر چه هست همین جسم است. اگر از همان مال و ثروت میخواهی لذّت ببری باید اهل معنویّت باشی. کسانی که اهل روزهخواری هستند وقت افطار از خوردن لذّت میبرند یا کسانی که روزه گرفتهاند! کسی که مستمرّاً سیر است و تمام غذاهایش را بیاشتها میخورد لذّت نمیبرد ولی کسی که پرخوری نمیکند و میانوعده ندارد یا اگر دارد مختصر است، از غذایش بهتر لذّت میبرد) و ناچار هستیم از اشاره به تجرّد روح و بقای روح بعد از خرابشدن بدن برای ترغیب و تشویق و متمایلکردن طالبان تطهیر و تهذیب نفس بر سعی در تزکیه روح و حفظش از شقاوت و بدبختی ابدی و همیشگی (چه کسانی خودکشی میکنند؟ کسانی که در توجّه به بدن افراط کردهاند و توجّه به روح نداشتهاند و روح را رشد ندادهاند. بدون استثنا تمام آنان که خودکشی کردهاند با هر دین و آیینی، انسانهای ضعیفالنفسی هستند، دلیلی که برای خودکشی دارند دهها برابرش را دیگران دارند ولی چون روح بلندتر و ظرفیّت بیشتری دارند خودکشی نمیکنند. همسایهای داشتیم دختر خانمش با یک پسر ارتباط داشتند و قصد ازدواج هم داشتند و کار خلاف شرعی هم انجام نداده بودند ولی پدرش اشتباه میکند جلوی جمع سیلی به صورت دخترش میزند و دختر برای همین سیلی پدرش خودکشی میکند. و حال آنکه دیگرانی هستند دهها بار سیلی خورده دلخور شده و چند روز هم قهر کردهاند ولی فکر خودکشی هم نکردهاند. روح انسان که قوی باشد تحمّل مشکلات راحتتر میشود و خیلی از مسائل را اصلاً مشکل نمیبیند.
فصل (في تجرّد النفس و بقائها)
لا ریب في تجرّد النفس و بقائها بعد مفارقتها عن البدن. أمّا الأوّل (و المراد به عدم کونها جسماً و جسمانیّةً) فیدلّ علیه وجوه:
(منها) أنّ کلّ جسم لا یقبل صوراً و أشکالاً کثیرةً لزوال کلّ صورة أو شَکل فیه بطَرَیان مثله و النفس تقبل الصور المتعدّدة المختلفة من المحسوسات و المعقولات من دون أن تزول الأولی بورود الأخری، بل کلّما قبلت صورةً ازدادت قوّتها علی قبول الأخری و لذلك تزید القوّة علی إدراك الأشیاء بالریاضیّات الفکریّة و کثرة النظر، فثبت عدم کونها جسماً.[4]
تجرّد نفس و بقای آن:
گاهی نفس گفته میشود و گاهی روح، و این دو با هم فرقی ندارند. بعضی از علما تا 60 دلیل برای تجرّد نفس آوردهاند و مرحوم نراقی تنها 6 دلیل آوردهاند و همین برای اثبات تجرّد کافی است.
دلایل تجرّد نفس:
دلیل اوّل:
فصلی (در تجرّد نفس از مادّه و بقای آن)
شکّی در تجرّد نفس از مادّه و بقای آن بعد از جداشدن روح از بدن نیست. امّا اوّلی (جسم و جسمانینبودن نفس) پس بر این مطلب وجوهی دلالت میکند:
از آن ادلّه این است: هر جسمی صورتها و اشکال زیاد قبول نمیکند؛ به دلیل زایلشدن هر صورت و شکلی که در آن جسم است با عارضشدن مثل آن صورت یا شکل و حال آنکه نفس صورتهای متعدّد مختلف از محسوسات و معقولات را قبول میکند (نفس هم زمان میتواند انسان حیوان دریا خانه را تصوّر کند) بدون اینکه صورت اوّل با ورود صورت دیگر زایل شود (چون مادّی نیست و جایی اشغال نمیکند برای همین محدودیّتی ندارد) بلکه هر گاه نفس صورتی را قبول کند قوّه و نیروی نفس بر قبول صورت دیگر زیاد میشود (یعنی استعداد بیشتری پیدا میکند. بچه روز اوّل همه اشیا را که نمیشناسد، ابتدا پدر و مادر و شیر را میشناسد و به تدریج به هزاران مورد میرسد. نفس در مرحله اوّل که شخص کوچک بوده ده شیء را تصوّر میکرده و بعد از بزرگشدن هزاران چیز را تصوّر میکند) برای همین مطلب است که قوّه و نیرو بر درک اشیا با تمرینها و ورزیدگیهای فکری و با زیادهاندیشی و زیاد فکرکردن زیاد میشود (با تفکّر کردن مجهولات زیادی را کنار هم میچیند و از آنها به معلومات دیگری میرسد) پس ثابت شد که نفس جسم نیست.