« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد رضا رمضانی گیلانی

1404/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

جایگاه فقه اسلامی/مقدمه /المكاسب المحرمة

 

موضوع: المكاسب المحرمة/مقدمه /جایگاه فقه اسلامی

 

1- مروری بر مباحث گذشته

تبیین برنامه: ما در روزهای چهارشنبه در ابتدای جلسه حدیثی را می‌خوانیم اما چون در روز شنبه حدیث را خواندیم، به همان اکتفا می‌کنیم. به ذهن رسید که امروز مطلبی را درباره ذیل آنچه مقام معظم رهبری اشاره کردند، بیان کنم لکن در فرصت مناسب‌تری آن را مطرح خواهم کرد که بحث مهمی است.

مرور: ما در دو جلسه به این بحث پرداختیم که فقه اسلام متأثر از فقه رومیان نبوده است. سه نظریه در این زمینه مطرح شد. یک نظریه متعلق به برخی از مستشرقان بود که ادله‌ای را برای اثبات ادعای خود مطرح کردند و ما آن ادله را مطرح کردیم و پاسخ دادیم. دانشمندان مسلمان نیز به این نظریه پاسخ داده‌اند که خود این اندیشمندان مسلمان یکی از دو نظریه را پذیرفته‌اند لذا مجموعا سه نظریه در مسئله وجود دارد.

نظریه اول: متأثر بودن فقه اسلام از فقه رومی.

نظریه دوم: متأثر نبودن فقه اسلام از فقه رومی مطلقا.

نظریه سوم: متأثر نبودن در عین وجود شباهت‌ها. قائلان به نظریه سوم، راه میانه و معتدل‌تری را اتخاذ کردند و گفتند ممکن است تشابهاتی میان فقه اسلام و فقه رومی وجود داشته باشد مثل اصول عقلایی و بنای عقلا.

گفتیم که با توجه به اینکه احکام اسلام مستند به ادله‌ی قرآن و سنت و اجماع و عقل هستند، نمی‌توان متأثر بودن فقه اسلام از فقه رومی را پذیرفت. در عین حال این بحث همچنان مفتوح است یعنی ما باید در این زمینه پاسخ‌های درخوری را داشته باشیم و بنویسیم به صورت کتاب و مقاله. حتی ممکن است جا داشته باشد که افرادی که به حوزه‌ی استشراق علاقه دارند، در این زمینه رساله‌ای را بنویسند. البته علاقه به این مباحث، لازم است چون اگر علاقه وجود نداشته باشد، شخص در میانه‌ی بحث خسته و بی‌حوصله می‌شود. اما افراد علاقه‌مند اگر وارد شوند، نکات خوبی را در حین تحقیق به دست می‌آورند.

2- تاریخچه فقه اسلامی

2.1- تطوّرات فقه

بحث دیگری که لازم است در اینجا مورد اشاره قرار دهیم، این است که فقه تطوّراتی داشته است و علم فقه با این حجم به یک باره تجمیع نشده است. همه علوم در مرحله نخست بسیار مختصر اند و به مرور و در یک سیر تدریجی تحول و تطور پیدا می‌کند و حجیم می‌شود و برخی از علوم مثل علم اصول فربه می‌شوند. استاد ما آیت الله العظمی فاضل می‌فرمودند: «مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می‌فرمودند: «علم اصول متورّم شد»». الان برخی افراد، سی جلد کتاب در رابطه با علم اصول می‌نویسند و گاهی بحث‌های ادبی را مفصلا در اصول مطرح می‌کنند. باید پیرایشی نسبت به علم اصول صورت گیرد که در بحث از ادوار به آن اشاره خواهیم کرد. تفصیل این بحث، نیاز به حدود چهل جلسه دارد که ما فرصت پرداختن تفصیلی به این بحث را نداریم. در مباحث گذشته، ما لجنه‌ای داشتیم و ان شاء الله در این مباحث نیز لجنه‌ای تشکیل می‌شود تا به این حوزه‌های بحثی بپردازد.

در صدر اسلام و در دوران پیامبر، علوم فقه و کلام و عقائد وجود نداشتند. آیات و کلمات نورانی پیامبر را داشتیم که کلمات ایشان نیز ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‌﴾[1] . وقتی آیات مکی در حوزه‌ی عقائد مطرح شدند، کم کم علمی به نام کلام، پدید آمد. علم کلام در ابتدا حجیم نبود و بعدا حجیم شد. بخشی از آیات قرآن مربوط به اخلاق و تربیت است که البته رابطه‌ای تنگاتنگ بین اخلاق و تربیت وجود دارد چون اخلاق، نتیجه تربیت است. کم کم این دو نیز مجزّا شدند و علم اخلاق و علوم تربیتی مطرح شدند و اینها به مرور تفصیل یافتند. همچنین در دوران تشریع، علم فقهی وجود نداشته است که فقیهی به ادله اربعه استدلال کند و علم فقه به واسطه نوع نیاز مومنان به دانستن راه و رسم زندگی، پدید آمد که شامل حوزه‌های فردی و اجتماعی شد و کم کم به صورت جامع درآمد و یک کارکرد جامع پیدا کرد. فقه بین زندگی مومنانه و مشرکانه و ملحدانه تمیز می‌دهد.

نکته: نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که هر کسی نمی‌تواند از آیات و روایات، تکالیف خود را به دست بیاورد چون این امری دشوار است و در دسترس همگان نیست. البته ممتنع ذاتی نیست اما ممتنع الوقوع است. امتناع وقوعی دارد که هر مومنی با مراجعه به آیات و روایات به راحتی بتواند تکلیف خود را بفهمد لذا علم فقه پدید می‌آید که از روی ادله تفصیلی راه و رسم زندگی مومنان را مشخص می‌کند.

2.2- جایگاه فلسفه فقه

این مباحثی که اکنون مطرح می‌کنیم، در فلسفه وجودی علم فقه مفصلا مطرح می‌شود و امروزه در حوزه علمیه، کارهای بسیاری در این مباحث انجام شده است. کسانی که به این مباحث یعنی دانش فلسفه فقه علاقه دارند، می‌تواند ورود کنند و به این مباحث بپردازد. بسیار مناسب است که انسان به فلسفه‌های علوم بپردازد و به نظر من دانش بسیار خوبی است. اهمّ این فلسفه‌های مضاف در دانشی به نام فلسفه دین پدید آمده است با این سوال اصلی که اساسا چرا دین باید وجود داشته باشد؟

شاگرد: فلسفه دین در دوران معاصر پدید آمده است.

استاد: بله.

علم فقه و علم کلام و علم اخلاق در عصر تشریع وجود نداشت چون نمی‌توان قرآن را علم فقه یا علم کلام یا ... دانست. قرآن، کتاب هدایت است و هر چیزی که بتواند در هدایت انسان نقش آفرین باشد، در قرآن می‌آید لذا قصص انبیا هم در قرآن مطرح شده‌اند. بله قرآن به نظریات علمی هم اشاره می‌کند (در حدود سیصد آیه به نکات علمی اشاره شده است) اما نمی‌توان قرآن را با علوم یکسان دانست. البته بحث بسیار دقیقی در مورد همین نکات علمی قرآن وجود دارد که در جای خود قابل طرح و بحث است که آیا نکات علمی مطرح شده در قرآن، آخرین نظریات علمی هستند یا نظریات علمی ای هستند که در آن زمان مطرح بوده است و جنبه‌ی هدایتی داشته است مثل حرکت زمین به دور خورشید که مربوط به بحث میان گالیله و کوپرنیک و کپلر است. آیا قرآن واقع را بیان کرده است یا آنچه که در آن زمان، پذیرفته شده بود را بیان کرده است؟ در هر صورت قرآن از نکات مختلف برای هدایت انسان استفاده می‌کند.

در علم طب به حدود هفتصد سال قبل بروید و ببینید که این تعداد شقوق و شاخه‌های مختلف برای این علم وجود نداشته است. البته در کتاب طبّ از ابن سینا، چهار رشته طبی مطرح شده است از جمله دارو شناسی اما تقسیمات امروزی مختلف و متعدد مطرح نبوده است. این شقوق به حسب نیاز و سیر تکاملی علم، پدید آمدند و حجیم شدند و برخی از این شاخه‌ها مستقل شدند. ما اکنون به مباحث فقهی می‌پردازیم لکن مهم است بدانیم که همانطور که تأسیس علوم بر اساس احتیاج بوده است، توسعه و تکامل علوم نیز بعد از توسعه احتیاج و نیاز بوده است.

فقه در طول تاریخ حجیم شد و سپس بدء و ختم و تقسیمات و متنوع به اعتبارات مختلف پیدا کرد. تقسیم بندی به معاملات و عبادات و ایقاعات و عقود و ... مطرح شدند. لذا می‌بینید که فقه در دوره صاحب جواهر بسیار حجیم است و به شکل کتاب جواهر در آمده است. برخی فقه را خلاصه کردند و لذا کتابی مثل عروه پدید آمد لکن همین عروه وقتی شرح زده می‌شود، شرح جامع مرحوم حکیم مشتمل بر پانزده جلد از آن استخراج می‌شود.

شخصیت‌های مختلفی که در دوران‌های مختلف بروز کردند، سبب این تطورات شدند و از همین شخصیت‌ها مکتب‌های مختلف پدید آمدند. همچنین برخی از حوزه‌ها آنقدر رشد کردند که خودشان به یک مکتب تبدیل شدند مثل مکتب حِلّه و مکتب سامرا و به تعبیر دیگر مدرسه‌ی حله و سامرا. خوب است که در وقت مناسب، به مطالعه این مدارس بپردازید مثل مدرسه جبل عامل و حله و سامرا و قم و نجف. البته در برخی از کتب خلطی بین تقسیم بندی مکاتب به لحاظ اشخاص و تقسیم بندی مکاتب به لحاظ امکنه رخ داده است.

من در فرانسه مباحثه‌ای در رابطه با حوزه نجف و قم با پروفسوری داشتم که کتاب مهمی را درباره مدرسه یا مکتب جبل عامل نوشته بودند. کتاب ایشان به زبان عربی ترجمه شد مشتمل بر حدود پانصد صفحه. ایشان مدتی به جبل عامل رفته بود و با بسیاری از علمای آن منطقه گفتگو کرده بود و در کتاب خود به دوره اصلاحاتی که در جبل عامل صورت گرفت و شخصیت‌های بزرگی که در آنجا ظهور کردند، اشاره کرده است.

این نکته نیز جالب است که در دانشگاه سوربن، نسبت به استجازه‌های مربوط به گذشته، رساله نوشته‌اند که آیا این اجازه‌های اخذ شده، حکایت از بنیه‌ی علمی و اجتهاد دارد؟

حتی برخی گفته‌اند برای تفکیک مکتب نجف از قم، نماینده نجف و نماینده قم را باید مطالعه کنیم که نماینده نجف را آیت الله العظمی وحید خراسانی می‌دانستند و نماینده قم را آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می‌دانستند یعنی مطالعه دو نماینده را به عنوان مطالعه دو مکتب و مشرب و مدرسه پذیرفته‌اند. آخرین مباحثی که در حوزه‌های علمیه مطرح می‌شود، در آنجا مطرح می‌شود. من در دفاع رساله دکتری یکی از آقایان با عنوان مکتب تفکیک شرکت کردم. الان اگر از بسیاری از طلاب سوال کنید که مکتب تفکیک از چه زمانی شروع شده است و صاحبان و نظریه پردازان این مکتب چه کسانی بوده‌اند و امروزه چه کسانی سکان داران این مکتب هستند، نمی‌دانند. لازم است که در مورد فقها به تراجم یا بیوگرافی ایشان بپردازید. به زندگی نامه محقق اردبیلی و شیخ طوسی و نوه دختری ایشان یعنی ابن ادریس بپردازید. همین اشخاص پدید آورنده دوره‌های مختلف فقهی بوده‌اند.

بعد از شیخ طوسی ره شخصیت‌هایی مثل ابو الصلاح حلبی و ابن براج صاحب المهذب، بروز کردند که چندان مطالب و حرف‌های جدیدی نداشتند و بسیار متأثر بودند تا مدّت صد سال که جناب ابن ادریس بروز می‌کند. ابن ادریس نوه دختری شیخ نیز است.

سوال: آیا شما پذیرفته‌اید که جناب ابن ادریس نوه دختری شیخ هستند؟

جواب: در مورد این مسئله بررسی نکرده‌ام و چندان اثر و ثمره علمی ندارد.

در هر حال، باید در حوزه تراجم، زندگی فقهای خود را بدانیم.

نکته دوم، مکتب شناسی فقها است که باید حتما مورد توجه قرار گیرد.

نکته سوم نیز آشنایی با فقه و ادوار آن است که امروز بخشی از آن را بیان خواهیم کرد.

2.3- مکتب شناسی فقها

2.3.1- معنای مکتب

در خصوص مکتب شناسی ابتدا باید مشخص کنیم که مکتب به چه معنا است. کسی صاحب مکتب است که اولا آراء و نظرات خاصی داشته باشد. کسی که مثلا کتاب شیخ را تدریس می‌کند، مدرّس و استاد است نه صاحب مکتب. اما بعضی افراد صاحب سبک و مبنا و نظریات خاص می‌شوند. ثانیا با نگاشتن مبانی خود در زمینه اصول و یا رجال، بتواند تحولی در فقه ایجاد کند مثل مرحوم آیت الله العظمی خوئی ره که در رجال، صاحب نظر و سبک و دیدگاه بودند با ارائه کتاب معجم.

شاگرد: مرحوم تستری نیز در زمینه رجال صاحب سبک و کتاب بودند که از سنین جوانی در رجال کار کردند بر خلاف مرحوم خوئی.

استاد: الان درصدد مقایسه مکاتب رجالی اشخاص نیستیم و صرفا می‌گوییم کمتر کسی را داریم که مثل مرحوم خوئی در زمینه رجال زحمت کشیده و تألیف کتاب کرده باشد.

بنابراین یک شخصیت در صورتی صاحب مکتب است که آراء و نظریات خاصی مبتنی بر پژوهش و تحقیق داشته باشد و تحوّل فکری در آثار او دیده شود.

گاهی این مکتب را در یک مکان معنا می‌کنید مثل مکتب حلّه و سامرا.

سوال: آیا تعبیر «منهج» در مورد اماکن مناسبت بیشتری ندارد؟

جواب: من از میان «منهج» و «مکتب» و «مدرسه» و «مذهب»، بیشتر «مدرسه» را ترجیح می‌دهم. در هر حال، تعبیر «مکتب» در مورد حله و سامرا به کار برده شده است. همچنین مدرسه به کار برده شده است.

برخی معنای وسیع‌تری از مکتب را به کار می‌گیرند و از تعابیری مثل «مکتب امام صادق ع» استفاده می‌کنند در مقابل مکتب ابو حنیفه. شناخت این مکاتب و مدارس و مناهج، برای کسانی که به صورت تخصصی وارد فقه می‌شوند، بسیار مهم است.

2.3.2- ادوار فقه

نکته: نکته دیگری که باید مورد اشاره قرار دهم، این است که ما در فقه با ادواری مواجه بودیم که برای بیان این ادوار، تقسیمات متعددی ذکر شده است. کتاب آیت الله سبحانی به نام «موسوعه طبقات الفقهاء» مشتمل بر چهارده جلد است که با مقدمه، به شانزده جلد می‌رسد. ایشان در «القسم الثانی» ادوار فقه اهل سنت و شیعه را مطرح می‌کند. ایشان فقه اهل سنت را به پنج دوره تقسیم می‌کند:

دوره اول: دوره صحابه و تابعین که از رحلت پیامبر آغاز می‌شود و اوایل قرن دوم به پایان می‌رسد. ایشان اشخاصی که در این دوره درخشیدند را نام می‌برند و به صورت مفصل به اهل فتوا در مدینه و مکه و بصره و کوفه و شام و اندلس و یمن و بغداد و ... می‌پردازد.

دوره دوم: دوره ظهور مذاهب معروف فقهی که از اوائل قرن دوم شروع می‌شود و در اوائل قرن چهارم به پایان می‌رسد. در این کتاب به مذاهب مختلف این دوره اشاره می‌کند از جمله باعده و ساعده و مالکی و شافعی و حنبلی.

دوره سوم: دوره سوم، عصر رکود حرکت اجتهادیه است.

دوره چهارم: عصر انحطاط فقهی.

دوره پنجم: این دوره از اواخر قرن سیزدهم شروع می‌شود و تا امروز ادامه دارد که عصر اعاده نشاط فقهی است.

ایشان هشت دوره را به عنوان ادوار فقه شیعه ذکر می‌کنند. من در این زمینه کتب مختلفی را مطالعه کردم و دیدم که بخشی از این تقسیمات سلیقه‌ای است. مثلا در این کتاب، مولف، عصر نشاط حدیثی و اجتهادی را مطرح می‌کند که از سال یازده هجری تا سال 260 یعنی شهادت امام حسن عسکری است. ایشان دوره بعد از رحلت پیامبر را به عصر تشریع بر می‌گرداند بر خلاف برخی دیگر از محققین که عصر بعد از پیامبر را عصر تدوین دانسته‌اند.

ما به این دلیل که در مورد امام از تعبیر «فقیه» استفاده نمی‌کنیم و قول و فعل و تقریر امام را نیز سنت می‌دانیم، این زمان را به عصر تشریع ملحق می‌کنیم. مولف می گوید: النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هو المرجع الأوّل في الأحكام الشرعية[2] و سپس میفرماید: العترة هم المرجع في الأحكام بعد رحيله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم[3] .

سوال: زمان غیبت صغری، زمان تشریع محسوب می‌شود؟

جواب: ایشان غیبت صغری را جزو زمان تشریع نیاورده‌اند.

دوره اول: عصر تشریع.

دوره دوم: ایشان در مورد این دوره از تعبیر «عصر منهجة الحدیث و الاجتهاد» استفاده می‌کند که شخصیت‌های این دوره، مرحوم کلینی در اواخر حیات امام حسن عسکری ع و محمد بن بابویه و شیخ طوسی و ... هستند. ایشان مفصل وارد بحث می‌شود. برخی بزرگان دوره اجتهاد را که با شیخ طوسی آغاز می‌شود از دوره حدیث که قبل از ایشان بوده است، تفکیک کرده‌اند و آنها را دو دوره دانسته‌اند چون شیخ طوسی با اشخاص دوره‌های قبل متفاوت است و منهج جدیدی را احیا کرده است و به حوزه‌های اجتهادی پرداخته‌اند و کتاب‌های مختلفی در این زمینه نوشته‌اند. مولف این دوره را از سال 260 تا 460 ذکر می‌کند.

دوره سوم: دوران رکود پس از شیخ طوسی. ابن براج و قطب الدین راوندی و سید ابن زهره و محمد بن علی بن شهرآشوب و ابوعلی طوسی و جمال الدین ابو الفتوح رازی در این دوره بوده‌اند.

دوره چهارم: این دوره از سال 600 تا 1030 است یعنی از عصر ابن ادریس شروع می‌شود. مولف، فقهای قرون مختلف مربوط به این دوره را بیان کرده‌اند.

دوره پنجم: این دوره، زمان ظهور حرکت اخباری است که علامه مجلسی و فیض کاشانی و مجلسی ثانی و سید نعمت الله جزایری و شیخ یوسف بحرانی و عبد الله بن صالح بحرانی از بزرگان این دوره اند.

دوره ششم: این دوره، عصر تصعید نشاط فکری با مرحوم بهبهانی است. ایشان با جریان اخباری گری مقابله و اصول را احیا کرد.

دوره هفتم: این دوره، عصر ابداعات فقهی است که رهبری این دوره با شیخ مرتضی انصاری است. بنابراین شیخ انصاری جایگاه ویژه‌ای در این ادوار دارد. تعبیر «شیخ» قبل از شیخ مرتضی انصاری بر شیخ طوسی اطلاق میشد. علاوه بر این شیخ انصاری را ملقب کردند به «شیخ اعظم» و ایشان تنها کسی است که این لقب را واجد می‌شود.

2.3.3- مؤلفین در حوزه ادوار فقه

افراد دیگری در این زمینه کتبی نوشته‌اند که همگی در مورد شیخ اعظم، به جایگاه ویژه ایشان اشاره می‌کنند. در بحث ادوار فقه، کتب متعددی نوشته شده است از جمله: «منابع الفقه الاسلامی و ادواره» از استاد سبحانی و «مقدمة في تاریخ الفقه الاسلامی» تألیف آیت الله مرحوم شیخ محمّد مهدی آصفی (این کتاب همراه با الروضة البهیة چاپ شده است) و «ادوار فقه» از استاد جناتی. این کتب را مطالعه کردم که از منظرهای مختلف با سلیقه‌های مختلف ادواری را ذکر کرده اند. مثلا آقای جناتی نه دوره برای فقه شیعه ذکر کرده‌اند. در مقدمه مکاسب محرمه از آیت الله جوادی آملی، هفت دوره ذکر شده است. همچنین استاد حسن سعید در مقدمه «دلیل العروة الوثقی» که تقریرات درس شیخ حسین حلی است، هفت دوره ذکر کرده‌اند.

برخی از افراد به سبک دانشگاهی نوشته‌اند مثل آقای گرجی. ایشان شخصی باسواد و شاگرد مرحوم آقای خوئی و مجتهد بود. عده‌ای از مجتهدین در دانشگاه بودند مثل مرحوم آقای فلاطوری که به آلمان رفت و آقای مهدوی. کتاب «تاریخ فقه و فقها» از دکتر ابوالقاسم گرجی، کتاب خوبی است. آقای محمود شهابی، کتاب «ادوار فقه» دارند. کتاب «تاریخ فقه جعفری» تألیف هاشم معروف الحسنی است. کتاب «تاریخ فقه و فقها» توسط حبیب الله عظیمی استاد دانشگاه فردوسی مشهد نوشته شده است. در همه این کتب به ادوار تاریخ فقه پرداخته شده است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


[2] موسوعة طبقات الفقهاء، اللجنة العلمیة في مؤسسة الإمام الصادق(ع)، مقدمه، ص113.
[3] همان، مقدمه، ص114.
logo