1404/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
اشتراط عدم عمی و عرج در جهاد ابتدائی/شرائط وجوب الجهاد /کتاب الجهاد
موضوع: کتاب الجهاد/شرائط وجوب الجهاد /اشتراط عدم عمی و عرج در جهاد ابتدائی
اشتراط عدم عمی و عرج در جهاد ابتدائی
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در بررسی شرایط وجوب جهاد بود که به شرط هشتم رسیدیم. شرط هشتم، أعمی و أعرج نبودن است که به صورت شرط عدمی و مانع مطرح شده است. شرایطی که تاکنون ذکر کردیم، یا وجودی بوده اند مثل بلوغ و عقل و قدرت و ذکورت و یا عدمی بوده اند. أعمی و أعرج، شرط عدمی اند یعنی جهاد از أعمی و أعرج ساقط می شود. برخی این عمی و عرج را جزء مسقطات وجوب جهاد ذکر کرده اند که عبارات ایشان را خواندیم.
ادلۀ اشتراط سلامتی از عمی و عرج
یکی از مستندات در این شرط، آیۀ 17 سورۀ فتح است که می فرماید: ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَج﴾. دلیل دیگر، آیۀ 91 سورۀ توبه است که می فرماید: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾. آیۀ دیگر، 95 سورۀ نساء است که در آن تعبیر «أعرج» و «أعمی» نیامده است بلکه تعبیری در این آیه آمده است که شامل هر عیب و نقصی می شود. می فرماید: ﴿لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَر﴾. اولی الضرر یعنی کسانی که مبتلا به عیب و نقص هستند.
نکتۀ قابل توجه این است که این آیات، مطلق و عام هستند و «أعرج» و «أعمی» را به صورت عام مطرح کرده اند لکن فقها در عبارات خود تفصیل داده اند و گفته اند دو نوع بیماری وجود دارد، یکی شدید و دیگری ضعیف است و بیماری و مرض شدید مسقط جهاد است نه بیماری خفیف و معمولی. بلکه جهاد در مورد برخی از بیماران، مفید است مثل کسی که مشکل اضافه وزن و چربی اضافه دارد. در مورد «أعرج» نیز تفصیل بیان شده است. گفته اند برخی از مصادیق اعرج کسانی اند که نمی توانند سوار بر اسب شوند و در میدان حاضر شوند لکن برخی توان شرکت در جهاد و شمشیر در دست گرفتن و سوارکاری را دارند. لذا برخی از تعبیر مذکور در آیه عدول کرده اند و از تعبیر «إقعاد» و «زَمِن» استفاده کرده اند. به عنوان نمونه علامه حلی می فرماید جهاد از اعمی ساقط است اما آن مصداقی از اعمی که جهاد برای او متعذّر یا متعسّر باشد. گاهی یک شخص نابینا می تواند با یک راهنما در میدان حاضر شود و بجنگد. علامه سپس می فرماید جهاد بر «أعور» واجب است. أعور کسی است که یک چشم او نابینا است اما با چشم دیگر می بیند. چرا واجب است؟ «لإمکانه».
علامه در منتهی در مورد «أعرج» می فرماید در صورت عرج مانع از وجوب جهاد است که شخص نتواند بدود و راه برود و سوار شود و اگر شخص اعرج بتواند راه برود و بدود، جهاد از او ساقط نمی شود. علامه سپس می فرماید جهاد بر أعرجِ یسیر واجب است یعنی کسی که جهاد برای او مؤونۀ چندانی ندارد.
مرحوم کاشف الغطاء در کتاب کشف الغطاء، صفحۀ 396 به این بحث می پردازد و اصلا از عنوان «أعرج» استفاده نمی کند و به جای آن از عنوان «مُقعِد» استفاده می کند. سابقا گفتیم که مقعد به فتح عین و به کسر عین هردو صحیح اند لکن با دو اعتبار. گاهی عرج را زمین گیر کننده می شماریم و می گوییم «مقعِد» است و گاهی می گوییم شخص مبتلا به عرج زمین گیر شده و «مقعَد» است.
محقق در کتاب المختصر النافع به این بحث پرداخته است و به جای «عرج» از تعبیر «إقعاد» استفاده کرده است. این مطلب در صفحۀ 225 از کتاب الینابیع ذکر شده است.
علامه در کتاب قواعد عینا همین طور عمل کرده است و از تعبیر «إقعاد» استفاده کرده است در صفحۀ243.
شیخ طوسی ره در کتاب نهایه و ابن ادریس در کتاب سرائر از تعبیر «عدم النهضة للقیام له» استفاده کرده اند.
ابن زهره در کتاب غنیه اصلا «عمی» و «عرج» را ذکر نکرده است و به جای آنها از اشتراط قدرت و استطاعت سخن به میان آورده است.
مرحوم علی بن ابی المجد حلبی در کتاب اشاره از تعبیر «استطاعت» استفاده کرده است یعنی محور بحث را اشتراط قدرت قرار داده است.
محقق در شرائع، عذر را «زَمِن» ذکر کرده است یعنی کسی که زمین گیر است. «یسقط فرض الجهاد بأعذار أربعة العمی و الزمن کالمقعد».
تقیید و تخصیص آیات با روایات
تقیید به حدیث رفع
در آیات این شرط به صورت مطلق و عام ذکر شده است اما همۀ عبارات فقها بیان کنندۀ تفصیل اند بین اعرجی که امکان رکوب و دویدن و راه را دارد و اعرجی که چنین امکانی ندارد. بنابراین به تنهایی نمی توانیم از این آیات، استفاده کنیم که عرج و عمی عذر مسقط اند بلکه نیاز داریم به ضمیمه کردن روایات که فقهای ما همین روایات را ضمیمه کرده اند مثل صاحب جواهر. تفصیل مذکور از ضمیمه شدن روایات به آیات به دست می آید مثلا در آیه «أعرج» ذکر شده است و در روایت آمده است که حکم وجوب از کسی که طاقت ندارد و نمی تواند، برداشته می شود. از جملۀ این روایات، حدیث رفع است. این روایات را در جلد 15 از وسائل الشیعه در باب 56 ملاحظه کنید که سه روایت اند.
« مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي التَّوْحِيدِ وَ الْخِصَالِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ أَشْيَاءَ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْوَةِ مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ.»[1] محمد بن علی بن الحسین امامی مذهب و بزرگوار است. احمد بن محمد بن یحیی امامی است لکن توثیق خاص ندارد ولی مرحوم صدوق روایات زیادی را از ایشان نقل کرده است. سعد بن عبد الله امامی و ثقه است. یعقوب بن یزید امامی و ثق است. حماد بن عیسی از اجلاء و امامی و ثقه است. در مجموع، روایت مذکور معتبره است.
تعبیر «ما لا یطیقون» در روایت محل بحث و مورد نظر است یعنی آنچه طاقت آن را ندارید. اگر عرج به گونه ای باشد که شخص نمی تواند راه برود، قطعا مصداق این حدیث خواهد بود.
حدیث دوم در جلد دوم کافی ذکر شده است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي أَرْبَعُ خِصَالٍ خَطَؤُهَا وَ نِسْيَانُهَا وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ﴾- وَ قَوْلُهُ ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ﴾.»[2] تعبیر «ما لم یطیقوا» شاهد بحث است. مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول در مورد این روایت می فرماید «ضعیف علی المشهور».
در حدیث سوم می فرماید: «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يَظْهَرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَد.»[3] باز هم شاهد بحث، تعبیر «ما لا یطیقون» است.
تقیید آیات با قاعدۀ لاحرج
بنابراین آیات مذکور با احادیث مذکور خاص شده اند لذا جهاد از أعرجی ساقط شده است که توان راه رفتن و دویدن و سوارکاری ندارد. علاوه بر این برای تخصیص این آیه می توانیم از قاعدۀ عسر و حرج استفاده کنیم که مستند این قاعده، آیات و روایت اند و لذا استناد به این قاعده همانند تمسک به آیات است. جهاد بر أعرجی که توان راه رفتن ندارد، حرجی است. سابقا گفتیم که مراد از این حرج، حرجِ زائد است چون حرج عادی در جهاد وجود دارد و لازمۀ جهاد است. کسی که به جهاد می رود، آسیب های به خودش و خانواده اش وارد می شود حتی از جهاد تربیتی.
اشتراط عدم عمی و مرض و عرج از باب اشتراط قدرت
در مجموع می توانیم یک قاعدۀ کلی استخراج کنیم و آن این است که همۀ موارد اخیر، از مصادیق شرط قدرت اند. جهاد بر اعرج واجب نیست چون قدرت ندارد. این مطلب در مورد اعمی نیز صادق است. در جلسۀ قبل گفتیم که بهترین عبارت، بیان علامه است که فرمود حکم در مورد اعور به حسب مصادیق متفاوت است. نمی توان گفت که جهاد مطلقا از اعور ساقط نیست چون سربازی که صرفا یک چشم بینا دارد، نیاز دارد که در جنگ بتواند دوردست ها را ببیند اما فرمانده لازم نیست دو چشم بینا و سالم داشته باشد و با یک چشم هم می تواند فرماندهی کند. بنابراین این شرط به حسب اشخاص و ازمان تفاوت دارد. در مورد اعمی نیز همین مطلب صادق است. در صدر اسلام گفته میشد که جهاد از اعمی ساقط است چون باید سوار بر اسب شود و مقابل دشمن بایستد و شمشیر یا تیر بزند لکن امروزه ممکن است شخصی نابینا باشد اما در یک زمینۀ مورد نیاز برای جهاد، تخصص داشته باشد و بتواند بدون چشم، کار خود را انجام دهد خصوصا امروزه ابزارهایی برای افراد نابینا تعریف و اختراع شده است که بتوانند با استفاده از آنها بخوانند و بنویسند و اموری را کنترل کنند. من دیده ام که شخصی دست یا پا ندارد اما بهترین نقاش یا خطاط است.
در هر صورت ملاک اصلی و کلی، قدرت داشتن و عاجز بودن است. اگر شخص قادر و مستطیع است، باید به جهاد برود که البته بر حسب افراد و احوال، متفاوت است مثلا آیا جهاد بر شخص مبتلا به شب کوری واجب است؟ اگر جنگ و جهاد مربوط به شرایط شب و در زمان شب باشد، جهاد بر او واجب نیست اما در روز باید به جهاد برود. آیا بر أصمّ یعنی ناشنوا جهاد واجب است؟ گاهی شخص اصم مهارت استفاده از خمپاره انداز و تانک را دارد و می تواند از آنها استفاده کند، که باید در جهاد شرکت کند و تخصص خود را به کار گیرد خصوصا اگر افراد کمی با این تخصص داشته باشیم.
سابقا گفتیم که مرحوم آقای خوئی ره شرایط وجوب جهاد را چهار امر دانسته اند: تکلیف و ذکورت و حریت و قدرت. می فرماید: « الرابع: القدرة، فلا يجب على الأعمى و الأعرج و المقعد و الشيخ الهمّ و الزمن و المريض و الفقير الذي يعجز عن نفقة الطريق و العيال و السّلاح و نحو ذلك، و يدلّ عليه قوله تعالى ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ﴾ و قوله تعالى: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾.»[4] یعنی جهاد بر اعمی و اعرج و مقعد و شیخ و زمن و مریض و فقیر واجب نیست چون مصادیق غیر قادر اند.
ما می توانیم با تحلیلی که از شرایط وجوب جهاد به دست می آوریم، مفهوم کلی صادق بر این شروط را استطاعت و قدرت بدانیم همانطور که برخی از بزرگان این عناوین را ملاک قرار داده اند. بنابراین «أعشی» یعنی شب کور و «أعور» یعنی شخصی که یک چشم بینا دارد و «أصمّ» و ... هر جا عاجز از جهاد باشند، جهاد بر آنان واجب نخواهد بود و هرجا قادر بر جهاد باشند، باید به جهاد بروند.
شاگرد: شخصی أعور است و احتمال می دهد که با حضور در جهاد، بیماری اش توسعه یابد و پیشروی کند.
استاد: تشخیص مواردی بر اساس امکانات موجود صورت می گیرد لذا در مورد اعور، گاهی از ابتدای تولد یک چشم نداشته است که در این صورت شرکت در جهاد و قرار گرفتن در موقعیت سخت آسیب خاص و جدیدی به او وارد نمی کند و گاهی به دلیل بیماری یا عارضه ای یک چشم خود را از دست داده است و حضور در میدان برای او ضرر دارد. تشخیص این موارد با متخصص است. در هر صورت همۀ این شرایط ذیل شرط قدرت قرار می گیرند.
شاگرد: دایرۀ دلالت روایات و مقدار توسعۀ روایات چه مقدار است؟
استاد: ما در مورد حدیث رفع، صرفا به مقدار مورد نیاز در این بحث اشاره کردیم لکن بحث از این حدیث، مفصل است. مرحوم شیخ ره از این حدیث مفصل بحث کرده است از جمله از اینکه چه چیزی در این حدیث و با این حدیث، رفع شده است، مواخذه یا آثار یا ... . ما گفتیم تکلیف از کسی که قدرت و طاقت جهاد ندارد، برداشته می شود.
اشتراط اذن والدین و غریم نبودن
بحث از شرایط وجوب جهاد را با شروط بلوغ و عقل و ذکورت و حریت و قدرت و سلامت از مرض و وجدان الموونه مطرح کردیم. دو شرط دیگر در برخی از کتب ذکر شده است که در مورد آنها نیز ادعای اجماع وجود دارد. لازم نیست که مفصل به این دو شرط به صورت مفصل بپردازیم و به اشاره و بحث مختصر اکتفا می کنیم. این دو شرط عبارتند از «اذن الأبوین» و «عدم الغرامة» یعنی طلبکار نبودن. در جهاد ابتدائی، پدر و مادر باید اجازه دهند، البته این در صورتی است که امام ع جهاد را معیّن بر شخص نکرده باشد چون اگر تکلیف به جهاد واجب عینی شود، پدر و مادر نمی توانند از آن ممانعت کنند.
در برخی از عبارات، تعبیر «عدم المنع» ذکر شده است و در برخی، «اذن» آمده است. در این خصوص مرحوم صاحب وسائل، در جلد 15 صفحۀ 20 حدیث 1، باب دوم از ابواب جهاد العدو و ما یناسبه روایتی را مطرح می کنند: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ- إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ كُنْتَ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقُ وَ إِنْ مِتَّ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَقِمْ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَةٍ.»[5] همۀ راویان این روایت، ثقه اند به جز عمرو بن شمر که امامی اما ضعیف است لذا این حدیث، صحیح السند نیست. لذا مرحوم مجلسی در مرآة العقول می فرماید «ضعیفٌ».
امام صادق ع طبق این روایت می فرماید: شخصی نزد پیامبر ص آمد و اظهار رغبت و علاقه به جهاد کرد. پیامبر ص فرمود پس جهاد کن که اگر کشته و شهید شوی، در نزد خدا زنده خواهی بود و روزی می گیری و اگر مجروح شوی، اجر فراوان نزد خداوند داری و اگر مجروح نشوی و سالم برگردی، از تمام گناهان خارج می شوی همانطور که متولد شده بودی. عرض کرد من پدر و مادر پیری دارم که با من همدم اند و با من انس دارند و از رفتن من کراهت دارند. پیامبر ص فرمود: در خدمت پدر و مادرت بمان؛ قسم به خدایی که جانم در دست او است، مأنوس بودن تو با آنها به مدّت یک شبانه روز، بهتر از یک سال جهاد است.
در حدیث دوم از همین باب می فرماید: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص رَجُلٌ فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ شَابٌّ نَشِيطٌ وَ أُحِبُّ الْجِهَادَ وَ لِي وَالِدَةٌ تَكْرَهُ ذَلِكَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ارْجِعْ فَكُنْ مَعَ وَالِدَتِكَ فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَأُنْسُهَا بِكَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ سَنَةً.»[6] این روایت بسیار شبیه به روایت سابق است و من گمان می کنم که این ها یک روایت هستند. در این روایت، شخص نزد پیامبر رسیده است و از مادر خود سخن می گوید که اکراه دارد از جهاد رفتن فرزندش. در سند این روایت نیز عمرو بن شمر قرار دارد که باعث ضعف روایت است.
روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارند از جمله از ابن عباس این چنین نقل شده است: « عَوَالِي اللآَّلِي، رَوَى ابْنُ عَبَّاسٍ: أَنَّ النَّبِيَّ ص جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُجَاهِدُ فَقَالَ أَ لَكَ أَبَوَانِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَفِيهِمَا فَجَاهِدْ.»[7] .
در روایت دیگری هم از ابن عباس آمده است: « وَ قَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ جِئْتُكَ أُبَايِعُكَ عَلَى الْهِجْرَةِ وَ تَرَكْتُ أَبَوَيَّ يَبْكِيَانِ فَقَالَ إِرْجِعْ إِلَيْهِمَا وَ أَضْحِكْهُمَا.»[8] .
آخرین نکته دربارۀ طلبکار است. عبارت شهید ثانی را ملاحظه بفرمایید که می فرماید: «و المدين بضم أوله و هو مستحق الدين - يمنع المديون الموسر القادر على الوفاء - مع الحلول حال الخروج إلى الجهاد فلو كان معسرا أو كان الدين مؤجلا و إن حل قبل رجوعه عادة لم يكن له المنع مع احتماله في الأخير»[9] کسی که مستحق طلب است، می تواند بدهکار را از جهاد منع کند اما اگر بدهکار، دارا نباشد و یا دین او زماندار باشد، طلبکار حق منع ندارد.
در اینجا روایت مرسلی ذکر شده است: «للمرسل من طرق العامة (إن رجلا جاء النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقال: يا رسول اللّه: إن قتلت في سبيل اللّه صابرا محتسبا تكفر عنّي خطاياي، قال: نعم إلا الدين، فإن جبرئيل عليه السّلام قال في ذلك) فيجب إرجاع الدين قبل الجهاد و للدائن حق المنع منه حتى يستوفي دينه.»[10]
در هر حال، برخی از بزرگان شرط اذن والدین یا عدم المنع را مطرح کرده اند و برخی کراهت جهاد بدون اذن را مطرح کرده اند که چندان قائلی ندارد. این موارد اهمیت چندانی ندارند و شما با یک مراجعه می توانید این بحث را جمع بندی کنید و لذا ما به صورت تفصیلی به آن نمی پردازیم. گستردگی مباحث در ذیل برخی از شروط اجازه نداد که ما این بحث را زودتر به پایان ببریم. ان شاء الله در جلسات بعد به بحث از جهاد با بغات خواهیم پرداخت و در نتیجه ان شاء الله تا پایان سال تحصیلی بحث از جهاد را به پایان خواهیم رساند.