درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
90/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
( البقرة : 234 )
ترکیب نحوی:
وَالَّذِينَ
مبتداست و خبرش یتربصن مونث است چه ارتباطی بین این دو وجود دارد ؟
در کتب کشاف و مجمع البیان و سمین حلبی وجوهی برای ارتباط بین مبتدای مذکر و خبر مونث ذکر میکنند:
برخی در خبر تصرف کردهاند یتربصن بعدهم بوده است تناسب بین مبتدا و خبر ایجاد میشود . یا در مبتدا تصرف کنیم و بگوییم و ازواج الذین مضاف محذوف که مونث است مشکل را حل میکند . برخی قائلند که وَالَّذِينَ مبتدائیست که خبر نمیخواهد .اما ما این نظریه را نمیپذیریم چون مبتدائی که خبر نخواهسته باشد بسیار اندک و شاذ است و قرآن را بر آن حمل نمیکنیم.
يُتَوَفَّوْنَ
از ماده تفعّل است توفی یک مفعولی است اگر چه باب تفعل لازم است (ماده ی وفّی در باب تفعیل دو مفعولی است .)
مطالب تفسیری :
این آیه ،آیهی 240 را نسخ میکند:
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ( البقرة : 240 )
طبق این آیهی شریفه این زن تا یک سال ،زن شخص مُرده محسوب میشود .و باید شخص فکر خرجی یک سال زن را بکند اما در آیهی 232 بعد وفات مرد ،عدهی زن را چهار ماه و ده روز مطرح کرده است .
بین این دو آیه ارتباط ناسخ و منسوخ است. البته ابو مسلم اصفهانی یک تفسیر جامع التاویل داشته و متاسفانه به ما نرسیده اقوالش در تبیان شیخ طوسی بیان شده .ایشان قائل بوده که تنها یک ناسخ در قرآن میباشد که برای رفتن پیش پیامبر(ص) بود که برای رفتن پیش پیامبر باید صدقه بدهند و تنها کسی که صدقه داد امیر المومنین (ع)بود ( آٔقا بزرگ تهرانی طبق همان آیه قائل است که ابو مسلم شیعه است ).ابو مسلم قائل است که جز این آیه دیگر در قرآن نسخ نداریم.این نظریه را آیه الله خویی پذیرفته است .
اما مشهور بین علمای شیعه و سنی این است که برخی احکام موقت توسط احکام دائمینسخ شدهاند .آیه الله معرفت در کتاب التمهید نسخها را ذکر نموده است .
این آیه عمل عرب جاهلی را بیان میکردند که زن تا یک سال حق ازدواج ندارند و شارع این قانون را جایز دانست.در خود هندوها سیکها
قانونی دارند که بعد آتش زدن شوهر ،زن هم همینطور برای وفاداری زنده زنده خودش را میسوزاند.
(یک کتاب سفرنامهی ابن بطوطه هست که او جهانگرد مغربی اهل مراکش است و سی سال سفرش به دور دنیا به طول میانجامد او نقل میکند:من شنیده بودم زنان خود را میسوزانند در صدد برآمدم که این را ببینم و دیدم که بله چنین است زن خودش را سوزانده است).
قرآن اینها را تایید نمیکند پس این آیه میشود ناسخ آیهی 240.
سوال:
چطور میشود آیهی ناسخ بر منسوخ مقدم شود ؟
جواب :
برای ترتیب آيات شریفه دو نظریه وجود دارد :
ما معتقدیم که نصوص قرآن وحیانی است ،ما قائلیم که هم چینش آیات هم وحیانی است (که این را در فلان جا قرار دهید)و هم ترتیب سورهها وحیانی است . آیات قرآن پراکنده نبوده است ،ما قائلیم که در زمان پیامبر(ص) ایشان قرآن را جمع آوری کرده نه اینکه درزمان خلیفه چهارم تیمناً و تبرکاً جمع آوری کرده است بلکه خلیفهی چهارم مطالب قرآن را از حاشیه پاکسازی کرده بو(دمانند ابن مسعود که اصلا اعوذتین را از قرآنش پاک کرده چون قائل بوده این اینها جزء قرآن نیستند دعا برای حفظ حسنین بودهاند).ما در قرآن داریم ذَلِكَ الْكِتَابُ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ( البقرة : 2 ) اگر در زمان پیامبر (ص)جمع آوری نشده باشد که به آن کتاب نمیگویند برخلاف کتاب آیه الله معرفت که نظریه دوم است و بدان اشاره میکنیم.و الا نظر،نظرِمستشرقین میشود که قائلند که نبوت پیامبر(ص) اصلا نمیخواسته جهانی بشود اما بعد از اینکه ایشان دید حرفهایش گرفته ،فرموده :نبوت من جهانی است .حتی برخی قائلند که ارتباط معنوی بین سورهها وجود دارد و یک سوره مقدمهی سورهی بعد است . برخلاف ما برخی که از اهل سنت مثل ابوزید است میگویند خمیر مایهی قرآن از وحی است و کلمات ازپیامبر(ص) است.لذا بخاطر نبوغ پیامبر(ص) کتاب خوبی را ایجاد کرده است .برخی در باره ترتیب قائلند که ترتیبش بدست پیامبر(ص) و مردم بوده نه وحی که این نظریه آیه الله معرفت است .ترتیب توسط صحابه چیده شده و ائمه(ع) این ترتیب را تایید کردهاند.
پس ارتباط این آیه با آیهی 240 روشن شد .
قرآن لفظ عدّه را نگفته است بلکه از يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا
استفاده کرده است و این آیهی شریفه بوسیلهی آیه 4 سورهی طلاق تخصیص میخورد که وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ
[1] باید صبر کنند تا زمان وضع حمل .
علماء شیعه گفتهاند وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ
هم زنان مطلّقه را شامل میشود وهم زنان متوفی را .لذا گفتهاند که زن مطلقه عده اش 3طهر است و زن متوفی 4ماه و ده روز و فقهاء فرمودند عدهی حامله عده اش اقصی الاجلین است چه وضع حمل یا مدت زمان عده باشد .در غیر زنان حامله فرمودند فرقی نیست که کبیره و صغیره و مدخوله و غیر مدخوله باشد 4ماه و ده روزبه هر نحوی باشد اگر شوهرش فوت کرد باید 4ماه و ده روز صبر کند مگر زن حامله که حکمش در سورهی طلاق ذکر شده است .اینجا اولات الاحمال عموم است چون جمع محلی به ال است و دلالت بر عموم میکند.
اهل سنت میگویند عدّهی زنانی که حامله نیستند به 4ماه و ده روز و در صورت حامله بودن عده شان به وضع حمل است و لو بلحظةٍ حتی اگر یک لحظه بعد فوت شوهر فرزندش بدنیا آمد این زن از عده خارج میشود برخلاف امامیه.
(حداد
یک حکمیبرای زنانی که شوهرانشان متوفی شدهاند جاری است .حداد بمعنی منع است .آهن هم که حدید میشود چون فلزی است که منع میکند از تغییر وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ
[2] .زن ممنوع میشود از آرایش و ... چون باید فرقی بین زنی که شوهرش متوفی شده با غیر او باشد.)
در قرآن هر کجا از تعبیر فَلَا جُنَاحَ
استفاده میشود معلوم است که یک سابقهی ذهنی بد وجود داشته و خداوند متعال با این تعبیر قرآن درصدد برداشتن این تعبیر و فکر بد میباشد .
(مثلا لاجناح
در نماز در حال جنگ نماز بخوانند اشکال ندارد و روایت داریم که در لیله الحریر که معاویه به امیر المومنین(ع) شبیخون زد حضرت نمازش را با لباس جنگ وبا اشاره خواند.)
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ
کسانی که توفی میشوند یعنی تمام سرمایه شان که جانشان باشد از آنها گرفته میشود.
وَيَذَرُونَ
برخی برای یذرُ
قائلند که ماضی ندارند ما قائلیم که قرآن ادل دلیل است اگر در قرآن وارد شد یعنی وجود دارد .
بَلَغْنَ
:یعنی تمام شد.اذا شرطیه فَلَا جُنَاحَ
جزاءش میشود .
فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ
:در کارهای معروف لاجناح نه هر کاری .
وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
:.زمینی که کشاورزی در آن آسان است به آن خبارت میگویند لذا خداوند خبیر است راحت مطلع است .
آیهی بعد:
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ
( البقرة : 235 )
واژگان :
عَرَّضْتُمْ
: یعنی کنایه گویی و در لفّافه بیان کردن ، در مقابل صراحت است.روایتی داریم در اصول کافی که قرآن کلّش از باب کنایه است اگرچه خطاب به پیامبر(ص) است اما منظور امت پیامبر(ص) است :مانند :ایّاک اَعْنی و اسمعی یا جارتی
به در میگوییم که دیوار بشنود .و در بلاغت داریم که کنایه ابلغ از تصریح است چون با کنایه دلیلش هم ذکر میشود مثل کثیر الرماد
که دلیل بر مهمان نوازی همراهش است .یا مهزول الفصیل
که بچه شترش نحیف است چون زیاد مهمان میآید و به بچه شتر شیری نمیرسد.
یعنی بعد اتمام عده کنایه بزنند که ای خانم من هم خاطر خواه شما هستم.
خِطْبَةِ
:خُطْبَةِ خُطبه به سخن همراه با فصاحت و بلاغت میگویند .اما اگر گعده صورت گیرد که خطبه نمیگویند . خِطْبَةِ خواستگاری میشود و خاطب خواستگار میشود مانند:ذلک خاطب من الخطاب
.وصفش خاطب
و جمعش خُطّاب
است اما خُطبه جمعش خطباء
است و وصفش خطیب
است .اصل همهی اینها به کلمهی خِطب
برمیگردد که یعنی کلمهی مهم.در تفسیر نظّام نیشابوری در غرائب القرآن در ذیل يَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ
[3] 20 -30روایت در ذیل آیهی 20 و 22بقره وارد میکند که برخی روایاتش در مصادر ما امامیه نیست مانند :
الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلهم هالکون الا العاملون والعاملون کلهم هالکون الا المخلصون.
در نقل دیگر دارد که و المخلصون فی خطرٍ عظیم
معنی خطب اینجا یعنی خطر
امر مهم . فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ
.[4]
[1] وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا ( الطلاق : 4 )
[2] وَلَقَدْ آَتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ ( سبأ : 10 )
[3] وَقُلْنَا يَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ( البقرة : 35 )
[4] قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ( الحجر : 57 )