درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
89/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آَتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
( البقرة : 229 )
فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
( البقرة : 230 )
در این جلسه تکراری بر آیه میکنیم تا تتمه ی آیه را همراه با نکات بلاغی مطرح کنیم .
خاف
: متعدی بنفسه است اما با مِن
هم استعمال میشود و در این آیه إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ
که مِن
نیامده برخی تعبیر میکنند که منصوب به نزع خافض است .
سوال:
بحث در این است که محل منصوب به نزع خافض چیست ؟
جواب:
برخی قائلند که محلش نصب
است مانند سیبویه و بر خی قائلند محلا مجرور
است مثل خلیل و کسائی.
سوال بلاغی :
این آیه ی شریفه الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ
....خطاب به کیست ؟
جواب :
گفتیم که امساک
یا خبر برای مبتدای محذوف است که فالتطلیق امساک بمعروف و میتواند مفعول مطلق تاکیدی باشد فامسکوهن امساکا او صرحوهن تصریحا همان طور که إِلَّا أَنْ يَخَافَا
را مفعول لاجله دانستهاند .
در آیه چندین بار ضمیر به خطاب آمده : وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ
،تَأْخُذُوا ،آَتَيْتُمُوهُنَّ ،خِفْتُمْ ،تَعْتَدُوهَا
و در وسط آیه الا ان یخافا
ضمیرش به زن و مرد بر میگردد .برای مخاطب این آیه دو نظریه مطرح است :
در اینجا فقط یک مخاطب برداشت شده صدر و ذیل برگشت به حاکمان شرعی دارد .حاکمان وقتی شما زن و مرد را از هم جدا میکنند حلال نیست چیزی از زن بگیرند و به مرد بدهند(طلاق رجعی ). در این صورت سیاق واحد است. برخی قائلند که خطابهای اول مربوط به زوجین است و لا یحل لکم ،آتیتم مربوط به مردان .خفتم مراد حاکم شرع میشود .
سوال :
چطور میشود بخشی از آيه خطاب به زوج و شوهران باشد و بخشی از آن خطاب به حاکم شرع باشد ؟
جواب :
چون نظیر این آيات ما در قرآن زیاد داریم.بخشی از آیه غیبت است و بخش بعدی چیز دیگری است که اسم این در علم بلاغت التفات
میشود .
مفسران گفتهاند که صدر آیه چه خطاب به شوهران یا حاکمان باشد مربوط به تمام طلاقها است که اگر طلاقی درست باشد میشود طلاق سنّی
میشود یعنی طلاقی که تمام شرایط را دارد میباشد .زن در طهر غیر مواقعه است و مهرش را میگیرد .
بخش اول آیه میگوید ....و لایحل لکم
برای شما چه خطاب به حکام باشد و یا به شوهران : جایز نیست که چیزی که بعنوان مهر به زن دادید برگردانید(از زنان بخواهید که حین طلاق آن را برگردانند).
از این عموم( که جایز نیست از زن مهر بگیرید) یک مورد استثناء میشود که طلاق خلع
است و ناراحتی از جانب زن است که دوست ندارد با مرد صحبت و همخوابی کند.
شان نزول آیه :
یک سبب نزول این است که یک مردی بود زنش را طلاق میداد و آخر عده مجددا رجوع میکرد و زن نمیتوانست ازدواج کند و مرد میخواسته به زن ضرر بزند .معلوم میشود که این طلاق در ادیان قدیم از زمان حضرت ابراهیم(ع) بودهاست که زنان را میتوانستهاند طلاق بدهند و لو هزار بار اما آیه که نازل شد خداوند فرمود :طلاق سه بار است .الطلاق مرّتان دو بار و طلاق سوم آن یا امساک بمعروف او تصریح باحسان طبق روایتی که داریم یا آیه ی بعد فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ میشود . یک سبب نزول دیگر برای این آیه نقل کردهاند که :جمیله بنت عبد الله بن ابی رفت خدمت رسول اکرم (ص)گفت: من این شوهر را دوست ندارم و میخواهم از او جدا شوم و این آیه نازل شد که اگر طلاق میخواهد از جانب زن باشد مهر را زن باید برگرداند فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ.یعنی این مهری را که مالک شده برگرداند .فقها گفتهاند که مرد حق ندارد بیش از مهر بگیرد اما طلاق مبارات که زن و مرد طرفینی از یکدیگر بدشان میآيد سه صورت جایز است : اینکه زن و مرد چیزی از هم نگیرند اینکه مرد از زن مهر بگیرد اینکه مرد بیش از مره از زن مطالبه نماید.
تمام این طلاقهای خلع ومبارات و رجعی و بائن
،اگر با شرایط انجام شوند میشوند طلاق سنی
که هم تکلیفا جایز هستند و هم وضعا واقع میشوند.در مقابل طلاق سنّی ،طلاق بدعی
است که درصورت عدم انجام شرایط طلاق صورت میگیرد عدهای از اهل تسنن قائلند که شرط فاسد مفسد نیست لذا طلاق را جایز و اما شخص گناه کار است لذا قائلند که طلاق بدعی درست است اما امامیه قائل به مفسد بودن شرط فاسد هستند لذا طلاق در زمان حیض باطل است .
آیه ی تحلیل:
برخی از آیات اسم دارند مثل آیه معامله ،آیهالکرسی آیه ی قصاص.[1]
از جمله آیاتی که اسم دارد آیه ی تحلیل که 230 بقره است:
فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ( البقرة : 230 )
فَإِنْ طَلَّقَهَا
:اگر امساک بمعروف تاکید باشد این جمله تاسیسی میشود این فان طلقها
طلاق سوم و بائن میشود عده هم دارد.برخلاف طلاق بائن غیر مدخوله که عده ندارد.
سوال :
اگر عده تمام شد آیا مرد میتواند با این زن ازدواج کند؟
جواب :
شارع برای جلوگیری از ضرر رسیدن به زن ،میفرماید :دیگر این مرد حق ازدواج با این زن را ندارد مگر با نکاح جدید که محلل باشد .
واژگان:
تَنْكِحَ
: هر چه نکاح درقرآن استعمال شدهاست بمعنی عقد است مگر این آیه ی تحلیل که بمعنی مجامعت حقیقی است.
لذا یک نزاع بین لغویین وجود دارد که نکاح مشترک لفظی است(بین عقد و مجامعت) یا یک معنی حقیقی دارد ویکی مجازی (عقد و مجامعت فرقی ندارد که کدام حقیقی و دیگری مجازی باشد) در هر کدام از کتابهای :نهایت المرام سید محمد موسوی آملی ،مسالک الافهام شهید ،ایضاح الفوائد فخر المحققین، فقها این تعبیر را آوردند .
نکاح در قرآن تمام مشتقاتش بمعنی عقد است مگر این آیه ی تحلیل .شهید میفرمایند: این نکاح بمعنی عقد است و اما اینکه مجامعت شرطش است از سنت اخذ کردیم .
اما اینکه عقد چیست؟ باید با عربی باشد یا خیر؟ در کتب فقهی بحث شده .
زَوْجًا
:زوجة برای زن بکار میرود و زوج برای زن و مرد استعمال میشود.قرآن برای هر دو از زوج استفاده میکند وَيَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ
[2] .زوج مشترک لفظی است و ازواج جمعش است که برای زنان و مردان بکار میرود .
غَيْرَهُ
صفت برای زوج است .
أَنْ يَتَرَاجَعَا
:از ماده ی رجوع است .اگر مصدرش رجع باشد متعدی و اگر از رجوع باشد لازما ست که در جلسات قبلی توضیح دادیم .
إِنْ ظَنَّا
:هم بمعنی یقین و هم بمعنی شک و تردید بکار رفتهاست.راغب یک نکتهای داردکه :
ظن هر وقت بعدش اَنّ و اَنْ(مشدده و مخففه) باشد بمعنی یقین است چون از ادات تاکیدند .اگر بعد از اَنَّ و اَنْ نباشد بمعنی تردید است مانند : وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ
[3] ای ایقنوا .
لغاتی دو معنی متضاد دارند میگوییم اینها اضدادند و اگر دو معنی داشته باشند و معانی شان متضاد نباشد مشترک لفظی میشوند.واژگان اضداد مثل قرء شراء باع ظن
.یعقوب ابن سکیت در224 شهید شدهاولین کسی بود که در این زمینه کتاب نوشتهاست و بعد قطرب و شیبانی وابن انباری و سایرین کتابهایی در این زمینه نوشتهاند.
ترکیب نحوی :
حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا
:نکح یک مفعولی و انکح دو مفعولی است .غیره صفت زوجا است .
. يُبَيِّنُهَا
:بان و بیّن و تبیّن و استبان هر چهار لغت هم لازم و هم متعدی بکار میروند .مرحوم علامه طباطبایی ، راغب و زمخشری قائلند که بان هر گاه در باب تفعیل بکار میرود بمعنی تدریج است .
بحث تفسیری
در این آیه حکم نکاح تحلیل گفته شدهاست :که وقتی که مرد زنش را در طلاق سوم طلاق داد زن بر مرد حرام میشود و زمانی این زن بر مرد حلال میشود که یک مرد اجنبی با این زن ازدواج کند و عن میلٍ و عن اختیارٍ طلاق بگیرد .
سوال :
آیا صرف نکاح و عقد برای تحلیل کفایت است ؟با باید مجامعت بین زن و مرد صورت گیرد؟
پیامبر(ص) فرمودند که : خیر جایز نیست و باید این نکاح تحلیل جوری باشد که توی مرد مزه ی ازدواج زن را بفهمیو زن مزه ی ازدواج با تو را درک کند (یعنی بالکنایه مجامعت صورت بگیرد ).
در نکاح تحلیل وقتی زن میخواهد ازدواج با مرد اول کند باید مرد با اختیار از او طلاق بگیرد .
سوال :
اگر مردی سه بار طلاق داد آیا مرد مطلق میتواند با مرد اجنبی شرط کند که با این زن ازدواج کن بشرطی که او را طلاق بدهی ؟شرط فاسد مفسد است یا خیر؟
جواب :
امامیه بالاجماع گفتهاند که شرط درست ونافذ نیست و مرد با رضایت زن را میگیرد و با رضایت اگر خواست طلاق میدهد اما اهل سنت سه نظریه دارند :
مالک ابن انس گفته :کسی از اول با نیت تحلیل ازدواج کند این از دواج از اول باطل است .مالکیها هم پذیرفتهاند.چون شرط خلاف کتاب و سنت و مفسد است . شافعیها قائلند که: اگر نیتش این چنین باشد اشکال ندارد اما اگر شرط کنند باطل است . احناف و ابو حنیفه گفتهاند شرط باطل است اگر چنانچه زوج ثانی آمد و طلاق داد برای اولی حلال میشود .
طلاق نُهُم:
اگر طلاق نهم اتفاق افتاد فقهای شیعه قائلند که بالاجماع حرام ابدی میشود بجز عبدالله ابن بکیر از اصحاب امام صادق (ع) شهید ثانی در شرح لمه [4] این مطلب رانقل میکند . عبد الله بن بکیر روایتی نقل میکند که شخصی زنش را طلاق میدهد سه طلاق ، سه طلاق میگوید سه تا سه تا نیاز به محلل دارد و حرام ابدی نداریم.
این روایات از نظر متن اضطراب دارد چون یکبار گفته که رای خودم است یکبار گفته سخن از زرار ه است و یک جا از امام صادق (ع) نقل کردهاست .
و شهید ثانی در کتاب الروضه و مسالک الافهام [5] مفصلا بیان نمودهاست که : این روایت سندا ضعیف است چون عبدالله ابن بکیر فتحی مذهب است اگر چه جزء مشایخ است و از طرفی چون شهید اجماع را اصلا قبول ندارد کار به اجماع ندارد و در ادامه میفرماید این روایت از نظر دلالت نیزاضطراب دارد و این چنین روایتی مردود داست .شیخ طوسی هم در تهذیب الاحکام نقل کردهاست که این روایت چنین و چنان است.
اگر روایتی یکجا با 5 راوی و یک بار از 6 راوی نقل از معصوم شود، فقهای ما این را مضر به سند روایت نمیدانند اما شیخ طوسی و شهید این را موجب اضطرار سند میدانند.
مرحوم خویی نقل میکنند که امکان دارد که راوی یک روایت را یک بار از راوی امام بپرسد و یک بار از اما م بپرسد.
در کتاب جواهر [6] این بحث مفصلا وجود دارد. سایر فقها مثل علامه مجلسی میگوید که این اضطرارها موجب ضعف نیست و از طرفی خود شیخ طوسی عبدالله ر ا جزء ثقات دانستهاست ،مجلسی هم روایات زیادی در این زمینه نقل میکند . اما به هر ترتیب این فتوای او مخالف امامیه است .
برخی از اهل سنت قائلند که سه طلاق سه طلاق میشود و حرام ابدی نداریم .
اگر طلاق سوم انجام شد ، برای مرد حلال نیست حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ
اگر شوهر دوم طلقها
،فلا جناح علیهما
که این زن و مرد به هم مراجعه کنند و این یتراجعا
تنها لغوی معنی نمیشود بلکه مرد باید خواستگاری کند و با مهر جدید اگر زن خواست جواب دهد.
إِنْ ظَنَّا
:آن قاعده (که در صدر بحث گفتیم که بعد از ظن اگر ان مشدده یا مخففه آمد ظن بمعنی یقین است )مربوط به اینجا نیست چون ان ناصبه است .اگر گمان دارند که حدود خدا را انجام میدهند.
نکته:
فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا
:دراصل فی
ان یتراجعا بوده که منصوب به نزع خافض است .
إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ
:مثل شرطهای قبلی است که جزاءش محذوف است که بر ادات شرط مقدم شده نیست فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا
مقدم شدهاست و قرینه بر جزاءاست و حذف جزاء دال بر تاکید کلام است .
[1] وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ( البقرة : 179 )
[2] وَيَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ( الأعراف : 19 )
[3] وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ|( التوبة : 118 ).
[4] ج 1 ص 39
[5] ج9
[6] ج 16 ص 96