< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 36 المراجعات و بررسي روايات ولايت

فضليت حضرت زهرا (س) در کلام عالم اهل سنت

به مناسبت ايام فاطميه، از کتاب «مطالب السئول»، نوشته محمد بن طلحه شافعي که از عالمان اهل سنت است مطالبي بيان مي شود. وي در اين باره مي گويد:

«اعلم أيدك اللّه بروح منه أن الأئمة الأطهار المعدودة مزاياهم في هذا المؤلّف، و الهداة الأبرار المقصودة سجاياهم بهذا لمصنف، لهم برسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) زيادة على اتصالهم به بالنسب الشريف، اتصالهم به بواسطة فاطمة ((عليها السلام)). فبواسطتها زادهم اللّه‌ تعالى فضل شرف و شرف فضل و نيل قدر و قدر نيل و محل علو و علو محل و أصل تطهير و تطهير أصل. إنها ((عليها السلام)) قد خصت بفضل سجايا منصوص عليها بانفرادها، و فضلت بخصائص مزايا صرح اللفظ النبوي بإيرادها، و ميزت بصفات شرف تتنافس الأنفس النفيسة في آحادها، و ألبست شرف صفات غادرت نفائس ملابس الشرف دون إبرادها، ثم شاركت في مناقب أخر وردت مشتركة بينها و بين أولادها، و دخلت في عداد من خصهم اللّه (تعالى) من القرآن الكريم بإنزال آيات يلزم فرض اعتقادها. فها أنا الآن أشرح هذا الاجمال بتفصيل ما انفردت به و ما شاركت فيه و أبيّن أقسام ذلك تبيينا أوفر عليه حقه من الإيضاح و أوفيه.

فأما ما حصل به الخصوص من النصوص الصحيح سندها الواضح جددها، فمنه ما رواه الترمذي و أخرجه بسنده إلى حذيفة بن اليمان، و هو المأمور بتصديقه فيما يحدث به في جملة حديث طويل يأتي ذكره مستقصى إن شاء اللّه (تعالى). قال: قال رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)): «إن هذا ملك لم ينزل إلى الأرض قط قبل هذه الليلة استأذن ربه أن يسلم علي و يبشرني أن فاطمة سيدة أهل الجنة».

و منه ما نقله الترمذي بسنده عن ابن الزبير عن رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) أنه قال: «فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما يؤذيها و ينصبني ما ينصبها».

و منه ما نقله الترمذي و رفعه بسنده و رواه عن جميع بن عمير التيمي قال: دخلت على عمتي عائشة، فقلت: أي الناس كان أحب إلى رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) من النساء؟، قالت: فاطمة قلت: و من الرجال قالت: زوجها.

و منه ما نقله الإمام البخاري و الإمام مسلم و أبو داود و الترمذي و هو ما رواه المسور بن مخرمة، قال: كان عليّ ((عليه السلام)) قد خطب بنت أبي جهل بن هشام ليتزوج بها و عنده فاطمة ((عليها السلام)) فخطب النبي ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) الناس على المنبر فسمعته‌ يقول في خطبته و أنا يومئذ محتلم: «أن بني هشام استأذنوني في أن ينكحوا ابنتهم عليا فلا اذن لهم ثم لا اذن لهم، لا تجتمع بنت رسول اللّه و بنت عدو اللّه عند رجل واحد أبدا إن فاطمة بضعة مني فمن أغضبها فقد أغضبني» فلما سمع عليّ ذلك ترك خطبتها.

و منه ما أورده البخاري و مسلم و أبو داود و الترمذي (رض) في صحاحهم كل واحد منهم يرفعه بسنده عن عائشة قالت: ما رأيت أحدا أشبه سمتا و دلا و هديا برسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) من فاطمة.

و قالت: كانت فاطمة إذا دخلت على النبي ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) قام إليها فقبلها و أجلسها في مجلسه. و قالت: كن أزواج النبي عنده لما مرض لم يغادر منهن واحدة فأقبلت فاطمة تمشي ما تخطئ مشيتها مشية رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) فلما رآها رحب بها و قال: «مرحبا يا ابنتي» ثم أجلسها عن يمينه ثم سارها فبكت بكاء شديدا، فلما رأى جزعها سارها الثانية فضحكت فقلت لها: خصك رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) من بين نسائه بالسرائر ثم أنت تبكين. فلما قام رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) سألتها ما قال لك رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) قالت: ما كنت لأفشي على رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) سره. قالت: فلما توفى رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) قلت: عزمت عليك لما لي عليك من الحق لما حدثتني ما قال لك رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)). فقالت: أما الآن فنعم، أما حين سارني في المرة الأولى فإنه قال: «إن جبرائيل ((عليه السلام)) كان يعارضني القرآن في كل سنة مرة و أنه عارضني الآن مرتين، و إني لا أرى الأجل إلا قد اقترب فاتقي اللّه (تعالى) و اصبري فإنه نعم السلف أنا لك» قالت: فبكيت بكائي الذي رأيت فلما رأى جزعي سارني الثانية فقال: «يا فاطمة أ ما ترضين أن تكوني سيدة نساء المؤمنين أو سيدة نساء هذه الأمة؟» فضحكت ضحكي الذي رأيت».[1]

وي مي گويد: ائمه اطهار (ع) علاوه بر فضائلي که خودشان دارند، بواسطه نسبتي که به پيامبر اکرم (ص) از طريق فاطمه (س) يافته اند شرافت ديگري يافته اند. حضرت زهرا (س) داراي ويژگي هايي ممتازي است که دسته اي به خود ايشان اختصاص دارد و دسته اي به مطالبي است که پيامبر اکرم (ص) در مورد ايشان فرموده است. او ويژگي هايي دارد که صاحبان نفوس پاک، براي دست يابي به يکي از آنها بر همديگر سبقت مي گيرند. حضرت زهرا (س) در عداد کساني قرار دارد که خداوند آيات ويژه اي را در شان آنها نازل فرموده است.

وي مي گويد: در ادامه تلاش مي کنم مقداري از اين فضايل را بيان کنم. در روايت صحيحي که ترمذي نقل کرده آمده است: رسول خدا (ص) فرمود: فرشته اي است که تا حال به زمين نيامده است، تا اينکه ديشب آمد و به من بشارت داد که فاطمه سيده اهل بهشت است.

در روايت ديگري از ابن زبير نقل شده که رسول الله (ص) فرمود: فاطمه (س)‌ پاره و بخشي از وجود من است. هر که او را اذيت کند مرا اذيت کرده و هر کس او را شادمان کند مرا شاد کرده است.

در روايت ديگري آمده است از عايشه سوال شد کدام يک از زنان نزد پيامبر اکرم (ص)‌ محبوب تر است؟ گفت: فاطمه، و سوال شد از مردان چه کسي نزد ايشان محبوب تر است؟ گفت: همسر او علي (ع).

[با ضميمه اينکه ملاک هاي پيامبر (ص) ملاک هاي ديني و الهي بوده است، معلوم مي شود که حضرت زهرا (س) ‌و اميرالمومنين (ع) افضل بر ديگران بودند].

از بخاري و مسلم و ابوداود و ترمذي اين روايت نقل شده که عايشه گفت کسي را در حرکات و حالات شبيه تر به پيامبر اکرم (ص) از فاطمه (س) نديدم. هر وقت فاطمه (س) بر رسول خدا (ص) وارد مي شد، آن حضرت بر مي خواست و او را مي بوسيد و در جاي خود مي نشاند.

باز وي مي گويد: همه زنان در بيماري آخر پيامبر (ص) در نزد بالين ايشان حاضر بودند تا اينکه فاطمه (س) وارد شد. او بگونه اي راه مي رفت که پيامبر (ص) راه مي رفت. وقتي رسول خدا (ص)‌ او را ديد به او خوش آمد فرمود و او را سمت راست خود نشاند و سپس پنهاني به او مطلبي گفت که سبب شد به شدت گريه کند. چند لحظه بعد باز پنهاني به او سخني فرمود که سبب شد فاطمه (س) متبسم شود. عايشه مي گويد به فاطمه گفتم با اين همه احترامي که در ميان زنان با تو داشت، چرا گريه کردي؟ مگر پيامبر به تو چه گفت؟ حضرت زهرا (س) فرمود: من سر پيامبر را نمي توانم آشکار کنم. بعد از وفات حضرت رسول (ص)، عايشه مجددا از حضرت زهرا (س) خواست تا جريان را براي او بيان کند. حضرت زهرا (س) فرمود اکنون مي توانم به تو بگويم. پيامبر (ص)‌ در مرتبه اول به من فرمود: قرآن را جبرئيل سالي يک بار بر من عرضه مي داشت، اما امسال دو مرتبه عرضه داشت و اين نشان مي دهد که اجل من رسيده است، پس تقوا و صبر پيشه کن که خداوند از اينکه حافظ تو باشد بهتر از من است. من با شنيدن اين سخن سخت متاثر شده و گريه کردم. سپس پيامبر (ص) دوباره به من پنهاني فرمود: اي فاطمه، آيا راضي نيستي که سيد نساء اين امت و اهل بهشت باشي. اين جا بود که تبسم کردم.

در نقل مشهور که مستدرک نيز نقل کرده در مرتبه دوم پيامبر خدا (ص) به فاطمه (س) فرمود: اولين کسي که به زودي به من ملحق مي شود تو هستي. شايد آنچه در نقل قبل آمده اين معنا باشد که پيامبر به حضرت زهرا (س) تنبه مي دهد که تو داراي مقام خيلي بلند هستي و لذا بايد در حوادث مختلف صبور باشي و به آنچه از سوي خداوند به تو مي رسد راضي باشي. بلافاصله بعد از اين تذکر، حضرت زهرا (س) از آن حالت حزن خارج شده و تبسم کردند. شبيه آن جرياني که براي حضرت زينب (س) اتفاق افتاد و ايشان را از خبر شهادت برادر خيلي ناراحت و بي تابي کرد. امام حسين (ع) ايشان را مورد توجهي خاص قرار دادند به گونه اي که گويا حضرت زينب (س) شخصيت ديگري شد و آمادگي لازم براي آن مصائب را پيدا کرد.

صاحب کتاب «مطالب السئول» بعد از بيان اين احاديث مي گويد: « فثبت بهذه الأحاديث الصحيحة و الأخبار الصريحة كون فاطمة ((عليها السلام)) أحب إلى رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) من غيرها و إنها سيدة نساء أهل الجنة و إنها سيدة نساء هذه الأمّة و إنها بضعة من رسول اللّه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) و أنه يؤذيه ما يؤذيها. و في رواية أخرى يريبني ما يريبها و إنه ((صلى اللّه عليه و آله و سلم)) ينصبه ما ينصبها و إن من أغضبها فقد أغضبه، و هذه الصفات من أعظم المناقب و أعلاها و أقرب المذاهب إلى ذروة الشرف و أسماها و نفوس المتفاخرين تود لو تحلت بواحدة منها و تتمناها».

 

نکته اي در مورد ذکر صلوات فاطمه (س)

يکي از دعاها و اذکار راه گشا که خوب است انسان به صورت مداوم هر روز به تعدادي آن را بخواند اين صلوات است: «اللهمّ صلّ على فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما أحاط به علمك».

اينکه پيامبر خدا (ص) هر بار وقتي زهراي مرضيه (س)‌ بر ايشان وارد مي شد بر مي خواستند و دست ايشان را مي بوسيدند و در جاي خود مي نشاندند يک رفتار عادي عاطفي صرف نيست، بلکه پيامبر اکرم (ص) قول و فعلش بر اساس تکليف الهي است. او مکلف به اين معنا بوده است که بايد در برابر آن حقيقتي که در حضرت زهرا (س) است خضوع کند. کما اينکه حضرت زهرا (س) نيز نسبت به پيامبر (ص) اين مقدار احترام داشتند. اميرالمومنين (ع) نيز همين گونه بود. اين نشان مي دهد که اين سه شخصيت در اوج قرار داشتند. امام حسين (ع) و حضرت مهدي (ع)، جلوه هايي از همان حقيقت نوراني است که در حضرت زهرا (س)‌ قرار داده شده است.

بعد از رحلت پيامبر جبرئيل (ع) مکرر بر حضرت زهرا (س) فرمود آمده و مطالبي را مي آورد و حضرت زهرا (س) بيان فرموده و حضرت علي (ع) مي نوشت. امام راحل مي فرمود: اينکه جبرئيل بر حضرت زهرا (س) به صورت مکرر نازل شود، مقامي بود که همه انبيا آن را نداشتند، بلکه مقام کملين از انبيا بوده است.

 

روايت هفتم از روايات ولايت

تا اينجا شش روايت مورد بررسي قرار گرفت و معلوم شد که سند آن ها طبق رجال اهل سنت درست است، گرچه بعضي ها مشکل داشتند که از باب متابع و شواهد بکار مي روند. علامه شرف الدين روايت ديگري را اين گونه بيان مي کند:

اين گونه مي فرمايد: « 7- و أخرج ابن أبي عاصم عن علي مرفوعا: «أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى، قال: من كنت وليه فهو وليه»[2] و صحاحنا في ذلك متواترة، عن أئمة العترة الطاهرة . و هذا القدر كاف لما أردناه، على أن آية الولاية في كتاب اللّه عز و جل تؤيد ما قلناه، و الحمد للّه ربّ العالمين، و السلام.»[3]

در مورد سند اين روايت مشکلي نيست و ابومريم اعظمي مناقشه اي درباره آن نکرده و گفته است اين حديث صحيح و داراي متابعات است، اما از آنجا که لفظ «بعدي» در آن نيامده است بر مطلوب شيعه که اثبات امامت است دلالت نمي کند.[4]

مرحوم شرف الدين در پايان اين مراجعه مي فرمايد: «و صحاحنا في ذلك متواترة، عن أئمة العترة الطاهرة». صاحب الحجج الدامغات بر اين مطلب اشکال گرفته و گفته است: نزد شيعه اصلا نه روايت صحيحي وجود دارد و نه متواتري. بعد در کلامي بر خلاف ادب مي گويد عالمان شيعه اصلا نمي دانند صحيح و متواتر چيست؟ وي سپس عبارت شيخ حر عاملي را درباره کتب اربعه نقل مي کنند که گفته است: با وجود اين کتاب هاي حديثي، کتاب هاي قدماي حديثي از رونق افتاده است، زيرا اين کتاب ها به حهت استحکامي که دارد عالمان را از مراجعه به کتب قبلي بي نياز کرده است[5] .

ابومريم سپس نقد آيت الله خوئي در «معجم الرجال» بر مرحوم حر عاملي را بيان کرده که گفته است: اصحاب ائمه (ع) گر چه تلاش زيادي به حفظ احاديث داشتند اما شرايط زندگي آنها شرايط عادي نبود بلکه در تقيه بودند و لذا نمي توانستند آشکارا احاديث را نقل کنند، در نتيجه چطور ما مي توانيم ادعا کنيم که روايات کتب اربعه همه به حد تواتر يا قريب به آن است[6] . آيت الله خوئي سپس گفته است رواياتي که از طريق کليني و شيخ الطائفه به ما رسيده است از طرق آحاد به آنها رسيده است و طريق آنها متواتر نبوده است. اين طرق نيز براي ما معلوم نيست مثلا در مورد شيخ صدوق نمي دانيم که طرق روايت او کدام صحيح و کدام غير صحيح است لذا نمي توان قطع داشت که همه روايات کتب اربعه به معصومين رسيده است. وي سپس در نتيجه مي گويد: صحت احاديث اين کتب قابل احتجاج نيست و تا خودمان به صحت آنها حکم نکنيم نمي توانيم صحت آنها را بفهميم.

ابومريم از کلام مرحوم خويي اين گونه نتيجه را مي گيرد که در ميان شيعه صحاح متواتري وجود ندارد.[7] در جلسه آينده انشاء الله بررسي مي کنيم کلام آيت الله خوئي چه مقدار قابل قبول است و اگر قابل قبول است نتيجه آن چه مي شود؟ آيا آن چيزي است که ناقد ادعا کرده است يا نه؟


[1] مطالب السئول فی مناقب آل الرسول، محمد بن طلعه شافعی، ج1، ص45- 48.
[2] کنزالعمال، متقی هندی، ج13، ص131، ر36418.
[3] المراجعات، علامه شرف الدین، ص304- 305.
[4] الحجج الدامغات، ج1، ص419.
[5] وسایل الشیعه، ج20، ص75.
[6] معجم الرجال، آیت الله خوئی، ‌ج1، ص22.
[7] الحجج الدامغات ج1 ص101-102.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo