< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 35 و 36 المراجعات

 

روايات و احاديث ولايت

بعد از بيان دو روايات حديث الدار و روايت فضايل دهگانه ابن عباس توسط علامه شرف الدين، شيخ سليم تشکر کرده و درخواست نصوص ديگري در اين باره را مي کند. مرحوم شرف الدين هفت روايت ديگر را در مراجعه 35 بيان مي کنند که مي توان آنها را روايات ولايت ناميد.

 

1. رويت عباس: «أنت ولي كل مؤمن بعدي»

اين روايت در مسند ابوداود طيالسي آمده است و در آن رسول خدا (ص) به اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: «أنت ولي كل مؤمن بعدي».[1] سند روايت چنين است: عن أبي عوانة الوضاح بن عبد اللّه اليشكري عن أبي بلج يحيى بن سليم الفزاري عن عمرو بن ميمون الأودي عن ابن عباس. رجال سند، همه موثق و از رجال مسلم و بخاري هستند، مگر ابوبلج که ائمه جرح و تعديل وثاقت وي را تاييد کرده اند. (قبلا در حديث فضايل دهگانه در اين باره مفصلا بحث شد)[2] .

ابومريم اعظمي در اينجا چند اشکال مي کند:

در اشکالي مي گويد: صاحب «المراجعات» ميان ابوداود سجستاني صاحب سنن و ابوداود طيالسي خلط کرده است. در حالي که مرحوم علامه در متن، به طيالسي بودن وي تصريح کرده است. در پاورقي نيز مي فرمايد: اين روايت را طيالسي و غير او از اصحاب سنن نقل کرده است . با قرينه کردن متن، اين تعبير مشخص مي شود .

وي دوباره پرونده ابوبلج را رو مي کند. وي خدشه اي به صداقت وي نمي زند بلکه قدرت حفظ وي را ضعيف دانسته و وي را نقل کننده منکر مي داند. (منکر روايتي را گويند با آنچه ثقات نقل کرده اند مخالف باشد). وي اصرار دارد که بگويد کلمه «من بعدي» در روايت منکر است. از بخاري نيز نقل کرده که وي درباره ابوبلج گفته است: «فيه نظر». اما گفته شد احمد محمد شاکر گفته است: معلوم نيست بخاري اين مطلب را در کجا گفته است؟ او در کتاب «تاريخ الکبير»، ابوبلج را نام برده و جرح نکرده است . در کتاب «تاريخ الصغير» و کتاب «الضعفا» نيز از وي اسم نبرده است. در مورد ابوبلج نيز شخصيت هاي درجه اول وي را توثيق کرده اند. در مجموع درباره ابوبلج اين مطلب بدست آمد که وي طبق موازين علم الحديث اهل سنت، موثق است لذا احمد محمد شاکر روايت وي را صحيح دانسته است. اگر او حفظ وي را دچار اشکال مي دانست مي گفت روايت حسن است.

نکته اي در بحث بين المذهبي

در مباحثي که ميان عالمان مذاهب صورت مي گيرد، استفاده از مطالب شاذ از سوي هر طرف باشد خواه اهل سنت يا شيعه مردود است. وهابيون درباره تحريف قرآن سخن شاذي را گرفته و يا چند روايت شاذ را گرفته و سخن اکثر عالمان شيعه از قديم تا معاصر را ناديده گرفته اند.

برخي از عالمان اهل سنت نيز متاسفانه يک روايت شاذ را گرفته و علم کرده و آن را ملاک نظر شيعه دانسته اند در حالي که اين امر صحيح نيست. اما اگر قولي شاذ نباشد دو صورت دارد: يا اجماعي است که در نسبت آن به مذهب خلافي نيست، و يا اختلافي است . در اينجا در بحث بين المذهبي مي توان آن قول را به مذهب نسبت داد. بنابراين اگر مرحوم علامه به روايتي استناد کند که عده اي از علماي شاخص جرح و تعديل آن را توثيق کرده اند، هر چند مخالفيني داشته باشد، اين استناد صحيح است، و منتقد ايشان نمي تواند بگويد کار علامه اشتباه است.

 

2. روايت « إن عليا منّي، و أنا منه، و هو ولي كل مؤمن بعدي »

علامه شرف الدين روايت ديگر را اين گونه نقل مي کند: «و مثله ما صحّ عن عمران بن حصين، إذ قال: بعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سرية، و استعمل عليهم علي بن أبي طالب، فاصطفى لنفسه من الخمس جارية، فأنكروا ذلك عليه، و تعاقد أربعة منهم على شكايته إلى النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، فلما قدموا قام أحد الأربعة فقال: يا رسول اللّه أ لم تر أن عليا صنع كذا و كذا، فأعرض عنه، فقام الثاني فقال مثل ذلك، فأعرض عنه، و قام الثالث فقال مثل‌ ما قال صاحباه، فأعرض عنه، و قام الرابع فقال مثل ما قالوا، فأقبل عليهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و الغضب يبصر في وجهه فقال: ما تريدون من علي؟ إن عليا منّي، و أنا منه، و هو ولي كل مؤمن بعدي‌»[3] : پيامبر اکرم (ص) گروهي را براي جهاد فرستادند و اميرالمومنين (ع)‌ را فرمانده آن سپاه قرار داد. موقعي که پيروز شدند و غنائم را جمع کردند، حضرت جاريه اي را براي خود برداشت. بعدا چهار نفر نزد پيامبر خدا (ص)‌ رفتند و از ايشان شکايت کردند . يکي برخواست و گفت: آيا مي داني علي (ع) چه کرد و چه کرد؟ پيامبر (ص) از وي رو برگرداند. نفر دوم و سوم و چهارم نيز همين مطالب را گفتند و پيامبر اعتنا نکرد. سپس آن حضرت با غضب رو به آنها کرد (پيامبري که رحمة للعالمين است، اگر جايي غضب کند معلوم مي شود مطلبي سنگيني است. غضب ايشان شيطاني نيست و بدان خاطر نبوده که نسبت به داماد وي بدگويي شده است، بلکه جلوه رحمت الهي است. حضرت فرمود: چي مي خواهيد از علي! علي از من و من از اويم. ما يک روح و يک هويت در دو قالب و بدن هستيم (در روايت نيز آمده است که فرمود من و علي نور واحد بوديم و ...) و او ولي هر مومني بعد از من است.

در ميان اين گروه خالد بن وليد وجود داشت و وي از حضرت علي (ع) خوشش نمي آمد. وي شمشيرزن معروفي بود و تنها کسي که در معرکه سبب مي شد چراغش کم فروغ شود اميرالمومنين (ع) بود و لذا حسادت مي کرد. در همين جريان نيز پيامبر(ص) دو گروه را فرستاد، در راس يکي خالد و در راس ديگري اميرالمومنين (ع)، و بعد فرمود هر گاه به هم برخورد کرديد، فرمانده اميرالمومنين (ع)‌است. شکايت اين چند نفر نيز از سوي خالد صورت گرفت تا اميرالمومنين (ع) را از چشم پيامبر (ص)‌ بياندازد .

 

تحليل تاريخ بر اساس مباني اعتقادي و پيش فرض هاي ديني

اين جريان که اميرالمومنين (ع) در تقسيم غنائم، جاريه اي را براي خود برداشتند همانند مساله ازدواج هاي پيامبر بوده و حکمت و مصلحتي غير از مسائل دنيوي داشته است. يک نقل تاريخي و يک تحليل تاريخي داريم. تحليل تاريخي بر اساس مبنا صورت مي گيرد. کسي که پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را معصوم مي داند، قطعا اين گزارشات تاريخي را بر اساس حکم و مصالح الهي تفسير مي کند.

در مورد اميرالمومنين (ع) نيز همين مساله است. ايشان نيز معصوم بودند و لذا جاريه را به قصد دنيوي بر نداشتند و حتما جهتي داشته است مانند اينکه کسي به جاريه طمع کرده است و ايشان مي خواستند با اين کار وي مصون بماند. بنابراين هر چند علت قضيه را ندانيم اما يقين داريم که غرض حکمي و غير شهواني در کار بوده است. تاريخ را بايد با مباني اعتقادي و پيش فرض هاي ديني تحليل کرد.

کساني مانند مستشرقين که قصد تخريب اسلام را دارند اين شبهه را القا مي کنند که پيامبر اسلام کجا و عيسي بن مريم قديس کجا؟ حضرت عيسي (ع) با اخلاق خود دين را گسترش داد اما پيامبر اسلام با شمشير؛ او قديس ماند اما پيامبر اسلام ازدواج هاي متعدد انجام داد. اينها تحليل منفي است. البته در ميان مستشرقان کساني بودند که با نگاه منصفانه مجموعه زندگي ايشان را نگاه کرده اند. کتابي با نام «عذر تقصير به پيشگاه محمد (ص) و قرآن»، اثر جان ديوت پرت نوشته است. وي سخن مستشرقيني که مساله شمشيري بودن جهاد و همسران پيامبر و مساله برده داري را به عنوان معايب پيامبر شمرده اند رد کرده و نادرست مي داند. گوستاولبون در کتاب «تاريخ تمدن اسلام و عرب» نيز مي گويد: در مسيحيت تناقض وجود دارد همانند جمع بين توحيد و تثليث. بعد اين سوال را مطرح مي کند که چرا اسلام در هند نفوذ کرد اما مسيحيت نفوذ نکرد، در حالي که هندوستان ساليان سال مستعمره انگلستان بوده است و تا جايي پيش رفتند که زبان آنان را عوض کردند اما دينشان را نتوانستند عوض کند. وي مواردي را نام برده و از جمله مي گويد اسلام دين ساده و قابل فهمي است. وي همچنين تعدد زوجات را نيز بحث کرده است.

استفاده از سخن اين دانشمندان غير مسلمان مفيد است. گاه نمي توان مطالب ديني را به صورت مستقيم به مخاطبيني که زمينه ندارند يا با شبهات منحرف شده اند بيان کرد. اگر بتوان ابتدا پيش زمينه اي بيان کرد و ذهن مخاطب را جذب کرد، آمادگي براي بيان مطالب ديگر را مي يابد . اين هنر تبليغ و سخنران است.

خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آيد در زبان ديگران «الفضل ما شهدت به الاعداء».

 

علامه شرف الدين در پاورقي مي فرمايد: «أخرجه غير واحد من أصحاب السنن كالإمام النسائي في خصائصه العلوية (ص 103، ح68) و أحمد بن حنبل من حديث عمران في أول ص 438 من الجزء الرابع من مسنده. و الحاكم في ص 111 من الجزء 3 من المستدرك (ج3، ص 119، ح4579) و الذهبي في تلخيص المستدرك مسلّما بصحته على شرط مسلم، و أخرجه ابن أبي شيبة، و ابن جرير، و صحّحه فيما نقل عنهما المتقي الهندي في أول ص 400 من الجزء 6 من «كنز العمال» (ج6، ص400). و أخرجه أيضا الترمذي (ج4، ص 470، ح3712) بإسناد قوي فيما ذكره العسقلاني في ترجمة علي من إصابته (ج4، ص468، ر5704) ، و نقله علّامة المعتزلة (ابن ابي الحديد) في ص 450 من المجلد الثاني من شرح النهج (ج9، ص 28 و 29). ثم قال: رواه أبو عبد اللّه أحمد في المسند غير مرّة. و رواه في كتاب فضائل علي، و رواه أكثر المحدّثين».[4]

احمد محمد شاکر در پاورقي مسند، درباره اي اين روايت گفته است: «اسناده صحيح و رواه الترمذي، (کتاب الفضائل ح3712) و قال: حسن غريب، و اخرجه الحاکم علي شرط مسلم، (‌ج3 ص 110 و 111) و وافقه الذهبي».[5]

ابومريم اعظمي در اشکالي گفته است: حاکم اين حديث را به شرط مسلم صحيح دانسته اما ذهبي با وي موافقت نکرده و سکوت کرده است و موسوي کذاب است که گفته وافقه الذهبي.[6]

گفته شد ذهبي در تلخيص سه گونه برخورد کرده است: گاه روايت حاکم را تاييد کرده و گاه رد کرده و گاه سکوت کرده است. با توجه به اينکه وي از رجاليون سخت گير است در مواردي که تضعيف نکرده است معلوم مي شود که ضعف راوي براي وي احراز نشده است و اين امر گونه اي موافقت را نشان مي دهد اما موافقت رقيق. به همين خاطر است احمد محمد شاکر نيز گفته است «وافقه الذهبي». حال آيا صحيح است که بگوييم احمد محمد شاکر کذاب است؟!

نکته: مقصود از طبق شرط مسلم و بخاري بودن دو چيز است : يکي اينکه رجال حديث کساني هستند که بخاري و مسلم از آنها حديث نقل کرده اند اما اين روايت را نياورده اند. ديگر اينکه راويان حديث از شيوخ بخاري و مسلم نيستند اما از جهت عدالت و وثاقت همان خصوصيات شيوخ مسلم و بخاري را دارند. .

ادامه بحث و نقد اشکالات ابومريم انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود.

 


[1] مسند ابوداود طیالسی، ‌ ص360، روایت 2752 ؛ البدایه و النهایه، ج7، ص242، حوادث سنه 40 هجری.
[2] میزان الاعتدال، ‌ ج4، ص384.
[3] المراجعات، علامه شرف الدین، ص299.
[4] المراجعات، علامه شرف الدین، ص300.
[5] المسند، ج15، ص78-79، پاورقی.
[6] الحجج الدامغات، ج1، ص402.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo