< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عقد اخوت و بررسي احاديث آن

کلام علامه شرف الدين درباره حديث مواخات

بحثي که به مناسبت ادامه مباحث «المراجعات» مطرح شد، بررسي حديث منزلت بود. سند و دلالت اين حديث بررسي و برخي از شبهات نيز بيان و پاسخ داده شد. مرحوم شرف الدين در پاسخ اين اشکال که حديث منزلت مربوط به غزوه تبوک بوده و لذا قضيه اي خارجيه است و عموميت ندارد، مطالبي را فرمودند از جمله اضافه نمودند که صدور اين حديث منحصر در غزوه تبوک نبوده بلکه در موارد ديگري نيز صادر شده است که از جمله آنها جريان عقد اخوت است .

آيت الله ميلاني رساله جدايي در اين باره تاليف کرده و ده مورد از موارد صدور اين حديث را آورده است. ايشان يک جلد از کتاب «نفحات» را به حديث منزلت اختصاص داده است و رساله ايشان در اين جلد به عنوان ملحقات کتاب چاپ شده است . عقد اخوت در دو مورد قبل و بعد از هجرت انجام گرفته است و در هر دو مورد حديث منزلت از سوي پيامبر اکرم (ص) بيان شده است. در اين روايت آمده است آن گاه که حضرت علي (ع) سوال کردند که چرا د يگران را به عقد يکديگر در آورديد اما براي من چنين نکرديد، پيامبر خدا (ص) فرمود: من تو را براي عقد اخوت خود انتخاب کردم. منزلت تو به من مانند منزلت هارون (ع) نسبت به موسي (ع) است جز اينکه بعد از من پيامبري نخواهد آمد.

عبارت مرحوم شرف الدين چنين است:

«و يوم المؤاخاة الثانية، و كانت في المدينة بعد الهجرة بخمسة أشهر، حيث آخى بين المهاجرين و الأنصار و في كلتا المرّتين يصطفي لنفسه منهم عليا، فيتخذه من دونهم أخاه، تفضيلا له على من سواه و يقول له: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنه لا نبي بعدي». و الأخبار في ذلك متواترة من طريق العترة الطاهرة و حسبك مما جاء من طريق غيرهم في المؤاخاة الاولى، حديث زيد بن أبي أوفى، و قد أخرجه الإمام أحمد بن حنبل في كتاب مناقب علي، و ابن عساكر في تاريخه، و البغوي و الطبراني في‌ معجميهما، و الباوردي في المعرفة، و ابن عدي، و غيرهم، و الحديث طويل قد اشتمل على كيفية المؤاخاة، و في آخره ما هذا لفظه:

فقال علي: «يا رسول اللّه لقد ذهب روحي، و انقطع ظهري، حين رأيتك فعلت بأصحابك ما فعلت، غيري، فإن كان هذا من سخط عليّ فلك العتبى و الكرامة، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: و الذي بعثني بالحق ما أخّرتك إلّا لنفسي، و أنت منّي بمنزلة هارون من موسى، غير أنه لا نبي بعدي، و أنت أخي و وارثي، فقال: و ما أرث منك؟ قال: ما ورث الأنبياء من قبلي كتاب ربّهم و سنّة نبيّهم، و أنت معي في قصري في الجنة مع فاطمة ابنتي، و أنت أخي و رفيقي، ثم تلا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إِخْواناً عَلى‌ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ المتحابين في اللّه ينظر بعضهم إلى بعض».

و حسبك مما جاء في المؤاخاة الثانية ما أخرجه الطبراني في الكبير عن ابن عباس من حديث جاء فيه: إن رسول اللّه قال لعلي: «أغضبت عليّ حين آخيت‌» بين المهاجرين و الأنصار، و لم أؤاخ بينك و بين أحد منهم؟ أ ما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى؟ إلّا أنه ليس بعدي نبي ...» الحديث‌».[1]

و در «عقد اخوّت و پيمان برادري دوّم» که پنج ماه پس از مهاجرت، در مدينه انجام شد و پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم بين مهاجر و انصار برادري قرار داد، همين معني آمد. آري، در هر دوبار، آنحضرت «علي عليه السلام» را به عنوان برادر خود انتخاب فرمود، و براي برتري او بر ديگران کسي ديگر را به برادري خويش نپذيرفت. و به او مي فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي، با اين تفاوت که پس از من پيامبري نيست.»

از طريق «عترت پاک پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم» در اين باره، اخبار متواتر است. و از طريق غير «عترت» در مورد «اخوّت نخستين» براي شما حديثي که از «زيد بن اوفي» رسيده، کافي است. اين حديث، طولاني است؛ «کيفيت عقد اخوّت» را نقل نموده و در آخرش چنين آمده: علي گفت: اي رسول خدا! روحم رفت و کمرم شکست! ديدم برنامه اي در مورد اصحابت غير از من اجراء فرمودي! اگر اين در اثر خشمي است که بر من گرفته اي بازگشت به سوي تو لازم است. کرامت و بزرگواري از ناحيه تو است. پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: «به آن کسي که مرا به «حق» مبعوث فرموده، تو را به آخر نينداختم جز به خاطر خودم، «وَ اَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن مُوسي غَيرَ اَنَّهُ لا نَبِي بَعدِي» (تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي، با اين تفاوت که پس از من پيامبري نيست)، تو برادر و وارثِ مني». علي عرض کرد: چه ارثي از تو مي برم؟

فرمود: آنچه انبياء و پيامبران پيش از من ارث گذاردند، کتاب پروردگارشان و سنّت پيامبرشان. تو در بهشت، همراه دخترم فاطمه در قصر من هستي، تو برادر و رفيق مني. سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم اين قسمت از آيه را تلاوت فرمود:

(اِخواناً عَلي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ) (برادرانند که بر تختها روبروي هم نشسته اند)، يعني کساني هستند که به خاطر خدا يکديگر را دوست مي دارند بعضي به بعضي ديگر نگاه مي کنند.

نکته: شيوه مرحوم شرف الدين در بحث بر اساس روايات اين است که با بکار بردن احاديث متعدد از اين قاعده مورد قبول بين شيعه و اهل سنت بهره مي گيرند که گفته اند: « يقوي بعضها بعضا». ايشان با بکر بردن اين شيوه ديگر خود را درگير مسائل سندي نمي کنند و لذا اگر سندي نيز مورد خدشه واقع شود، کثرت روايت آن ضعف را جبران مي کند.

مرحوم شرف الدين در مراجعه بعد مي فرمايد : «و قد آخى بين أصحابه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرّتين كما سمعت، فكان أبو بكر و عمر في المرة الاولى أخوين، و عثمان و عبد الرحمن بن‌ عوف أخوين، و كان في المرّة الثانية أبو بكر و خارجة بن زيد أخوين، و عمر و عتبان بن مالك أخوين، أما علي فكان في كلتا المرتين أخا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كما علمت، و مقامنا يضيق على استقصاء ما جاء في ذلك من النصوص الثابتة بطرقها الصحيحة عن كل من ابن عباس، و ابن عمر، و زيد بن‌ أرقم، و زيد بن أبي أوفى، و أنس بن مالك، و حذيفة بن اليمان، و مخدوج بن يزيد، و عمر بن الخطاب، و البراء بن عازب، و علي بن أبي طالب، و غيرهم‌»[2] : پيامبر اکرم (ص) دو بار «پيمان برادري» بين اصحابش ايجاد فرمود. در بار اوّل، «ابوبکر» و «عمر» برادر بودند و «عثمان» و «عبدالرحمان بن عوف»، امّا در بار دوّم، «ابوبکر» و «خارجة بن زيد» برادر شدند و «عمر» و «عتبان بن مالک»، امّا «علي» در هر دو بار، برادر «رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم» گرديد.

 

علامه اميني جريان عقد اخوت را از 14 صحابي نقل کرده اند.[3] . ايشان سپس مواردي که بزرگان از اهل سنت مانند ذهبي و ابن حجر عسقلاني تصريح به صحت آن کرده اند را ذکر کرده است و مي فرمايد به قدري جريان اخوت اميرالمومنين (ع) مشهور بوده است که شعرا از زمان صحابه تا کنون براي آن شعر سروده اند؛ کساني که سيره پيامبر را نوشته اند آن را جز مسلمات گرفته و نقل کرده اند؛ کتب تراجم نيز مساله عقد اخوت را بيان کرده اند. بنابراين اين به معناي آن است که اين مساله در نزد عموم مذاهب تلقي به قبول بوده است.

علامه مجلسي نيز در کتاب «بحارالانوار» 22 روايت از شيعه و اهل سنت در باره مواخات آورده است. سيد هاشم بحراني در کتاب «غايه المرام»[4] دو دسته روايت در اين باره آورده است: روايتي که مربوط به عقد اخوت است و رواياتي که مساله اخوت اميرالمومنين (ع) را به صورت مطلق بيان کرده است .

عجيب است که ابن تيميه اين مساله را به صورت محکم انکار کرده است. از ويژگي هاي وي اين است که مسائلي که مسلم بوده و شخصيت هاي درجه اول آن را نقل کرده اند، به وضوح انکار کرده است.

 

دو خاطره از سفر به مکه

1. در سفري که به حج داشتم با چند نفر از دوستان اهل سنت به مساجد و جاهاي ديگر مکه حاضر مي شديم و گفتگو مي کرديم. وارد مسجدي شديم امام جماعت نيامده بود و موذن نماز خواند و فورا رفت . بعد از نماز يکي از مبلغان وهابي مباحثي درباره حج بيان کرد. بعد از پايان صحبت به دوستمان که اهل سنت بود گفتم با او در سخن را باز کن . وي گفت من از اهل سنت ايران هستم که براي زيارت خانه خدا آمده ام. تا نام ايران را شنيد گفت شنيده ايم که حکومت ايران بر شما سخت مي گيرد و با شما بدرفتاري مي کند و مدارس و مساجد شما را خراب مي کند. دوست ما گفت قسم به خدا اينها همه کذب است و آنان به ما در ساخت مساجد و مدارس کمک مي کنند . ما در ايران با شيعه برادر هستيم. اينجا بود که خيلي داغ شد و با لحن تعجب آميز گفت: «آنت و شيعه اخوه. انت إما لست بسني أو جاهل بالسني» بعد گفت مگر شما نمي داني که شيعه معتقد است بقره که در سوره بقره آمده بر ام المومنين عايشه تطبيق کرده اند. دوست ما گفت اين مطلب کجا آمده است. من احساس کردم که بايد وارد بحث شوم (البته نه به عنوان شيعه) . گفتم: من کتب شيعه را مطالعه کرده ام. در کدام کتاب شيعه اين مطلب آمده است؟ گفت ابن تيميه اين مطلب را گفته است . گفتم آيا معتقدي که ابن تيميه از هر خطايي معصوم است؟ گفت نه . خوب چه بسا اشتباه کرده باشد. کتاب هاي شيعه در اختيار شما است چگونه بر آنان سخني نسبت مي دهيد که واقعيت ندارد. اگر آنان به اهل سنت مطلبي که در کتب ما نيامده نسبت دهند صحيح است؟ گفت نه . بعد گفت: «و لکن شيخ الاسلام ابن تيميه اعلم بعقائدهم مني و منک». ديگر سخني براي گفتن نداشت و از آنجا رفت.

2. در سفري ديگري که در بعثه مقام معظم رهبري بودم عده اي از اهل فلسطين به بعثه آمدند. من به آنها ميوه و شيريني تعارف کردم و دم در نشستم . در گفتگو گفتند اگر شيعه منظور سيد القاعد خامنه اي يا سيد حسن نصرالله باشد، خيلي خوب و عالي است و بهتر از آن نمي شود. اما عقايدي از شيعه ديده ايم که نمي توانيم قبول کنيم و ناراحت کننده است . گفتم يکي را بيان کنيد. گفتند ما شنيده و خوانده ايم که شيعه معتقد است جبرئيل امين در آوردن وحي به پيامبر خيانت کرده است . او مامور بود وحي را به اميرالمومنين (ع) برساند اما به پيامبر (ص) رساند و لذا وقتي سلام نماز مي دهند سه مرتبه دست خود را بالا آورده و مي گويند خان الامين. به آنها گفتم اين سخن را کدام يک از عالمان شيعه گفته است . اگر شما سندي از ميان بزرگان شيعه در اين باره آورديم حاضرم در مسجد الحرام و در ميان رکن و مقام که بهترين جاي عالم است فرياد بزنم که من ديگر شيعه نيستم!.

انشاء الله در جلسه آينده تعدادي از روايات عقد اخوت که داراي سند معتبر طبق موازين اهل سنت است را بررسي مي کنيم .


[1] المراجعات ص279-280.
[2] المراجعات ص285-288.
[3] ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج3، ص161-181 و 247-248.
[4] غایه المرام، سید هاشم بحرانی، ج5، ص91 - 128.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo