< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 25 و 26 المراجعات

مراجعه 25

سخن درباره حديث بدء الدعوه در سه بخش: بررسی سند و دلالت و پاسخ به شبهات پايان يافت. در ادامه بحث به مراجعه 25 کتاب «المراجعات» می رسيم. در اين مراجعه شيخ سليم از مرحوم شرف الدين در مورد توضيحات ايشان درباره حديث بدء الدعوه تقدير و تشکر می کند و تقاضا دارد که از اين دست احاديث بيشتر بيان کند. «آمنت بمن نوّر بك الظلم، و أوضح بك البهم، و جعلك آية من آياته، و مظهرا من مظاهر بيّناته. فزدنی منها للّه أبوك زدنی، و السلام».[1]

 

مراجعه 26

مرحوم شرف الدين در اين مراجعه حديثی از ابن عباس را نقل می کند که در آن به 10 فضيلت اميرالمومنين (ع) اشاره شده است. اين حديث را احمد بن حنبل در «المسند»، نسائی در «خصائص»، حاکم در «مستدرک» و ديگر اصحاب سنن آورده اند. مرحوم علامه می فرمايد: «حسبك من النصوص بعد حديث الدار، ما قد أخرجه الإمام أحمد فی الجزء الأول من مسنده، و الإمام النسائی فی خصائصه العلوية، و الحاكم فی الجزء 3 من صحيحه المستدرك، و الذهبی فی تلخيصه معترفا بصحته، و غيرهم من أصحاب السنن بالطرق المجمع على صحتها، عن عمرو ابن ميمون، قال: إنی لجالس عند ابن عباس إذ أتاه تسعة رهط، فقالوا: يا ابن عبّاس إمّا أن تقوم معنا، و إما أن تخلو بنا من بين هؤلاء، فقال ابن عباس: بل أنا أقوم معكم، قال: و هو يومئذ صحيح قبل أن يعمى، قال: فابتدءوا، فتحدّثوا، فلا ندری ما قالوا، قال: فجاء ينفض ثوبه و يقول: أفّ و تف! وقعوا فی رجل له بضع عشرة فضائل ليست لأحد غيره، وقعوا فی رجل»: بعد از حديث «دار» که توضيح آن داده شد، اين حديث، تو را کفايت خواهد کرد. حديثی که «امام احمد» در «مُسند»، «امام نسائی» در «الخصائص العلوية»، «حاکم» در «مستدرک»، «ذهبی» در «تلخيص»- در حالی که اعتراف به صحّت آن نموده- و غير از اينها از «نويسندگان سُنَن» از طرقی که اتّفاق و اجماع بر «صحّت» آن است از «عمرو بن ميمون» آورده اند.

وی می گويد: پيش ابن عباس نشسته بودم که نُه گروه نزد او آمدند. گفتند: ابن عباس! يا همراه ما بيا و يا اطرافت را خلوت کن که با تو سخن داريم! ابن عباس گفت: همراه شما می آيم. ابن ميمون می گويد: ابن عباس آن روز هنوز سالم بود و بينائی خود را از دست نداده بود. آنها کناری رفتند، شروع به صحبت کردند، ما ندانستيم چه گفتند. (پس از مدتی) ابن عباس آمد، در حالی که لباسش را تکان می داد، می گفت: اُف، تُف، بدگوئی مردی را می کنند که بيش از ده فضيلت دارد که احدی آنها را دارا نيست.1. قال له النبی صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «لأبعثنّ رجلا لا يخزيه اللّه أبدا، يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله»، فاستشرف لها من استشرف، فقال: أين علی؟ فجاء و هو أرمد لا يكاد أن يبصر، فنفث فی عينيه ثم هزّ الراية ثلاثا، فأعطاها إياه، فجاء علی بصفية بنت حيی.

ابن عباس می گويد: پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم درباره اش فرمود: کسی را به جنگ خواهم فرستاد که خدا هرگز او را خوار و رسوا نمی کند، خدا و رسول را دوست می دارد، خدا و رسولش هم او را دوست می دارند (در اين هنگام) گردنها کشيده شد (هرکس می خواست اين فضيلت نصيب او شود.) فرمود: «علی» کجاست؟ «علی» آمد در حالی که چشمش درد می کرد، نمی توانست ببيند، آب دهان را در چشمانش ريخت، سپس پرچم را سه بار به اهتزاز درآورد، آنگاه آن را به «علی» داد، «علی» (رفت و پس از پيروزی و کشتن مرحب خيبری) با اسير گرفتن صفيه فرزند حيی بازگشت.

برای اين نبرد ديگران هم رفتند اما فرار کردند و اين امر باعث پديد آمدن دلسردی و نا اميدی در سپاه اسلام شده بود. اما وقتی حضرت علی (ع) رفت قلعه را فتح کرد .

2. قال ابن عباس: ثم بعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلانا بسورة التوبة فبعث عليا خلفه، فأخذها منه، و قال: «لا يذهب بها إلّا رجل هو منّی و أنا منه»: ابن عباس گفت: پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم «فلانی» را برای خواندن سوره توبه بر مکّيان روانه ساخت، ولی «علی» را به دنبال او فرستاد که از او بگيرد و فرمود: اين سوره را مردی بايد ببرد که او از من و من از او باشم.

معنای کلام پيامبر (ص) آن است که شخصيت اميرالمومنين (ع) با شخصيت ايشان هم تراز است. اينان دو روح در يک بدن هستند؛ حقيقت نوريه و ملکوتيه آن دو يکی است که در دو جا نقش ايفا می کند: يکی در قالب پيامبر و يکی در قالب وصی. در روايات نيز آمده است که نور واحدی بود که شعبه ای از آن در سلب ابوطالب و شعبه ای در عبدالمطلب قرار گرفت.

3. قال ابن عبّاس: و قال النبی صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لبنی عمّه: «أيكم يوالينی فی الدنيا و الآخرة»، قال: و علی جالس معه فأبوا، فقال علی: «أنا أواليك فی الدنيا و الآخرة»، قال: «أنت وليی فی الدنيا و الآخرة»، قال: فتركه؛ ثم قال: «أيكم يوالينی فی الدنيا و الآخرة؟» فأبوا، و قال علی: «أنا أواليك فی الدنيا و الآخرة»، فقال لعلی: «أنت وليّی فی الدنيا و الآخرة»: ابن عباس گفت: و پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم به عمو و عموزادگانش گفت: کداميک از شما در دنيا و آخرت با من همراهی و دوستی می کند؟ همه امتناع کردند؛ «علی» برخاست و گفت: من در دنيا و آخرت همکاری و دوستی با تو خواهم نمود؛ پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود: تو ولی من در دنيا و آخرت خواهی بود؛ سپس او را رها کرد و باز به آنها رو نموده فرمود کداميک از شما در دنيا و آخرت حاضر است همراهی و دوستی مرا به عهده گيرد؟ همه امتناع کردند، ولی «علی» برخاست و گفت: من در دنيا و آخرت به شما کمک و دوستی خواهم نمود؛ حضرت به او فرمود: تو ولی من در دنيا و آخرت خواهی بود.

4. قال ابن عباس: و كان علی أوّل من آمن من الناس بعد خديجة.

ابن عباس گفت: «علی» نخستين کسی پس از «خديجه» بود که ايمان آورد.

5. قال: و أخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ثوبه، فوضعه على علی و فاطمة و حسن و حسين، و قال: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»،

ابن عباس گفت: پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم عبای خود را بر «علی، فاطمه، حسن و حسين عليه السلام» افکند و فرمود: «خداوند اراده کرده رجس و ناپاکی از شما «اهل بيت» را بزدايد، و شما را به خوبی پاکيزه و تطهير سازد.»

6. قال: و شرى علی نفسه فلبس ثوب النبی، ثم نام مكانه و كان المشركون يرمونه،

ابن عباس گفت: «علی»، جان خود را به خاطر خدا در معرض فروش قرار داد، لباس پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم را پوشيد و در جای او خوابيد، مشرکان به او سنگ می زدند...

7. إلى أن قال: و خرج رسول اللّه فی غزوة تبوك و خرج الناس معه، فقال له علی: «أخرج معك؟» فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «لا». فبكى علی، فقال له‌ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «أ ما ترضى أن تكون منی بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنه ليس بعدی نبی، إنه لا ينبغی أن أذهب إلّا و أنت خليفتی»: تا آنجا که گفت: پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم برای «جنگ تبوک» حرکت کرد؛ مردم نيز همراه او از مدينه خارج شدند. «علی» عرض کرد: من هم با شما بيايم؟ فرمود: نه! «علی» گريه کرد. پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم به او فرمود: آيا راضی نيستی که تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ با اين تفاوت که پس از من پيامبری نيست. سزاوار نيست من بروم مگر اينکه تو خليفه و جانشين من باشی.

اميرالمومنين (ع) عاشق و شيفته پيامير اکرم (ص) و دل نگران ايشان بود. وجه گريه ايشان نيز از همين اين باب است که نکات حکمی فراوانی به همراه دارد. از جمله نشان می دهد که علی (ع) مرد ميدان کار و زار و سختی بودند.

تعبير پيامبر اکرم (ص) آن است که حضرت علی (ع) شانيت اين را داشتند که داری مقام نبوت و پيامبری باشند اما مصلحت الهی آن است که نبوت ختم شود. پيامبر اکرم (ص) همچنين می فرمايد: جز اين نمی شود که يا من بايد در مدينه بمانم و تو به کارزار جنگ بروی و يا تو بمانی و من بروم، زيرا مدينه بدون وجود من يا شما سامان نمی گيرد. خطر منافقين در آن زمان به جهت ضربه سختی که از اسلام خورده بودند بسيار بود و لذا اگر مدينه خالی می ماند محل آشوب و فتنه می شد. اين مساله حساس بود و غير از اقامه نماز جماعت و بيان احکام بود که ديگران نيز گاه ماموريت می يافتند. شاهد آن اينکه منافقين تلاش فراوانی کردند تا با تبليغات سو کاری کنند که علی (ع) نيز از مدينه برود اما با تدبير پيامبر اکرم (ص) اين توطئه خنثی شد.

8. و قال له رسول اللّه: «أنت ولی كل مؤمن و مؤمنة بعدی»،

اين تعبير را پيامبر در مورد هيچ کسی نگفته است. مراد از ولايت در اينجا ولايت زعامت است، زيرا اولا: ولايت محبت و نصرت عام و همگانی است در حالی که در روايت به صورت اختصاصی بيان شده است. ثانيا: ولايت محبت و نصرت با تعبير من بعدی سازگار نيست.

9. قال ابن عباس: و سدّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أبواب المسجد غير باب علی، فكان يدخل المسجد جنبا و هو طريقه ليس له طريق غيره.

ابن عباس گفت: پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم تمام درهائی را که به مسجد باز می شد مسدود ساخت غير از در خانه «علی»، و او داخل مسجد می شد در حالی که جُنُب بود و غير از آن راهی نداشت.

اين مساله که آيا حضرت حالت جنابت و مانند آن می يافتند يا نه نيازمند تحقيق بيشتری خصوصا در رويات شيعه است. اما بر فرض قبول آن، طبق آيه تطهير، معصومين علاوه بر اينکه از روح طاهر ويژه ای برخوردار هستند، جسم آنان نيز از هر گونه رجس و پليدی، پاک بود. نبايد وجود معصومين را با خود قياس کرد. اگر دليل ما تمام باشد ديگر استبعادی ندارد. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه می فرمايد: « لايُقاسُ بِآل مُحَمّد مِنْ هذِهِ الأُمة أحَد»[2] : احدى از اين امت را با آل محمد نتوان مقايسه كرد.

نکته ای درباره مرحوم زين العابدين گلپايگانی

يکی از علمايی که با وجود شخصيت بزرگی که داشتند اما چون در شهرهای مرکزی سکونت نداشتند شناخته نشده است، مرحوم ملا زين العابدين گلپايگانی معروف به حجت الاسلام است. وی فقيه توانمندی بود که بعد از شيخ انصاری علما از وی دعوت کردند که زعامت را به عهده گيرد اما ايشان قبول نکردند. ايشان رساله ای درباره علم امام دارند که فوق العاده است. وی معتقد است که علم امام از جهت کميت همه چيز از ما کان و ما يکون را در بر دارد و از جهت کيفيت نيز علم امام هم بالفعل و هم حضوری است. وی در پاسخ به اين سوال که چگونه تير را از پای اميرالمومنين (ع) خارج کردند اما نفهميد اما وجود مسکين را متوجه شد و به او انفاق کرد، چند جواب را بيان می کند. از جمله می فرمايد: بدن امام با بدن ما متفاوت است. درک بدن های آنها از درک ارواح ما بيشتر است.

ممکن است سوال شود اگر چنين است پس چرا ائمه اطهار (ع) مانند سايرين وضو و غسل می گرفتند؟ پاسخ آن است که اين امر به جهت خود آنها نبوده است بلکه وجه آن به جهت مصلحت غير است.

مقامات بالای امام و اسوه بودن

آيا بيان اين مطالب درباره اهل بيت (ع) سبب نمی شود که آنان از اسوه بودن برای ديگران خارج شوند؟ خير اين گونه نيست. اهل بيت (ع) دارای مقاماتی هستند. در آن مقام بالا و اوج ديگر نقش اسوه بودن ندارند زيرا هيچ کسی حتی انبيا نيز نمی توانند به آن مقام برسند. فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِی بِهِ وَ يَسْتَضِی‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»[3] : آگاه باش! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى‌كند، و از نور دانشش روشنى مى‌گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد.

پس در اين مقام بالا آنان اسوه نيستند بگونه ای که حتی اولی الاعظم از انبيا نيز نمی توانند به آن راه پيدا کنند، بلکه اسوه بودن آنان برای ديگران در مقام متوسط به پايين آنان بوده است.[4]

10. قال: و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «من كنت مولاه فإنّ مولاه علی ... الحديث»[5] : ابن عباس گفت: و پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَاِنَّ مَولاهُ عَلِی» هرکس من مولا و سرپرست اويم، سرپرست و مولايش علی است.

 


[4] ر.ک: امامت در بینش اسلامی، فصل شانزدهم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo