< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

بررسی کثرت طرق حديث يوم الدار

سخن در بررسی رواياتی بود که در منابع اهل سنت ذيل آيه انذار بيان شده است. گفته شد در اين باره سه دسته روايت آمده که در جلسه گذشته نکاتی درباره آنها بيان شد. آنچه مهم است بررسی رواياتی است که جريان دعوت را آن گونه که در خانه ابوطالب (يا شعب ابی طالب) انجام گرفته گزارش کرده و مساله خلافت اميرالمومنين (ع) را مطرح کرده است .

ابتدا به بررسی طرق اين روايات در منابع اهل سنت و شيعه می پردازيم. اگر طرقی که اين روايات را نقل کرده زياد باشد در اين صورت نمی توان حتی اگر سند برخی از آنها ضعيف باشد، همه آنها را کذب دانست و اين تعداد را کنار گذاشت. اهل سنت گاه روايتی که از هشت راوی و يا کمتر نقل شده را متواتر دانسته اند، و همان طور که گفته شد در تواتر مذهب شرط نيست. با وجود اين کثرت طرق اين قاعده «يقوی بعضها بعضا»که مورد قبول اهل سنت نيز هست جاری می شود و اعتبار اين روايات را ثابت می کند. سبک مرحوم شرف الدين نيز همين است که معمولا به بررسی تک تک روايات نمی پردازد بلکه تلاش می کند تا با نشان دادن کثرت طرق، اعتبار آنها را ثابت کند.

فيصل نور که منتقد شيعه است در کتاب «الامامه و النص» از جمله مباحثی که آورده، حديث يوم الدار است و مجموعا نه نقل از منابع شيعه در اين باره ذکر می کند. با روايت علی ابن ابراهيم که وی از قلم انداخته در مجموع ده نقل در اين باره آمده است. (شيوه فيصل نور در اين کتاب آن است که گفته است: در مواجه با شيعه نبايد به روش اسلاف که به روايات اهل سنت در نقد شيعه استناد می کردند عمل کرد، زيرا شيعيان آن روايات را از ما نمی پذيرند. بلکه بايد بر اساس روايات خودشان عقايد آنان را مورد نقد قرار داد).

علامه امينی نيز صورت های مختلف اين روايات را از منابع اهل سنت نقل کرده است[1] . در مجموع می توان گفت اين حديث در منابع اهل سنت و شيعه از حدود هجده الی نوزده طريق نقل شده است.

 

صحابه و تابعين ناقل حديث يوم الدار

پنج نفر از صحابه ناقل اين روايت هستند که در ميان آنها حضرت اميرالمومنين (ع) محور است. عبدالله ابن عباس، براء بن عازب، قيس بن سعد بن عباده، ابورافع مولی رسول الله (ص) نيز ديگر صحابه ناقل اين روايت هستند. (قيس بن سعد بن عباده، فردی بسيار ولايی و ذوب در ولايت اميرالمومنين (ع) و سپس امام حسن مجتبی (ع) بود. اگر امام حسن (ع) چند نفر مانند او می داشت ديگر تن به صلح تلخ با معاويه نمی داد. قيس همانند مالک بن اشتر بود و بيعت با معاويه برايش خيلی دشوار بود اما چون امام فرموده بودند آن را پذيرفت. مالک نيز در جريان جنگ صفين التماس می کرد که اگر چند لحظه ديگر وقت داشته باشم کار را تمام می کنم. حضرت به ايشان پيغام داد اگر می خواهی مرا زنده ببينی برگرد. اين شد که تسليم شد و برگشت. درباره وی ر.ک الغدير، علامه امينی، جلد دوم).

هفت نفر از تابعين که اين روايت را نقل کرده اند از اين قرار اند: سليم بن قيس، عمر بن ابی سلمه، ربيعه بن ناجد، عبدالله بن حارث بن نوفل، علی بن ابی رافع، مبارک بن فضاله، عباد بن عبدالله اسدی.

 

نقل های حديث يوم الدار در منابع اهل سنت

1. طبری در تاريخ خويش اين روايت را اينگونه نقل کرده است: «... فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِی عَلَى هَذَا الأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِی وَوَصِيِّی وَخَلِيفَتِی فِيكُمْ».[2]

2. امام احمد بن حنبل از عباد ابن عبدالله اسدی اين گونه نقل می کند: «من يضمن عنی دينی و مواعيدی، و يکون معی فی الجنة و يکون خليفتی فی آهلی... فقال علی: أنا».[3]

3. روايت مرسل از ابن مردويه در «کنزالعمال» چنين است: «من يبايعنی علی أن يکون اخی و صاحبی و وليکم من بعدی فمددت يدی و قلت انا ابايعک، فبايعنی علی ذلک».[4]

4. روايت طبری و نسائی با يک سند، از ربيعه بن ناجد: «أنت أخی و صاحبی و وارثی و وزيری، فبذلک ورثت ابن عمی دون عمی».[5]

5. احمد بن حنبل در مسند که طبری و نسائی نيز آن را آورده، چنين نقل می کند: «ايکم يبايعنی علی ان يکون اخی و صاحبی»[6] . همان داستان و جريان اطعام و انذار است اما عبارت های ديگر مانند خليفتی در آن نيامده است.

6. ابن تيميه در «منهاج السنه» از ابن ابی حاتم و بغوی، روايت را اين گونه نقل کرده است: «و أنا أدعوكم إلى كلمتين خفيفتين على اللسان ثقيلتين فی الميزان: شهادة أن لا إله إلّا اللَّه، و أنّی رسول اللَّه. فمن يُجيبنی إلى هذا الأمر و يوازرنی يكن أخی و وزيری و وصيّی و وارثی و خليفتی من بعدی. ... فقام علی فقال: أنا يا رسول اللَّه. فقال: اجلس فأنت أخی و وزيری و وصيّی و وارثی و خليفتی من بعدی»[7] . ويژگی اين حديث آن است که کلمه «فيکم» در آن نيامده و عبارت خليفتی من بعدی آمده است.

7. روايت براء بن عازب که ثعلبی در تفسير «الکشف و البيان» آورده است. «من يعاطينی و يوازرنی و ولی و وصيی و خليفتی فی اهلی يقضی دينی . فسکت القوم... أنت».[8] همين روايت را گنجی شافعی در «کفايه الطالب» نيز نقل کرده است.[9]

8. روايت ابورافع، خادم پيامبر (ص) که ثعلبی در «الکشف و البيان» در همان آدرس آورده است: «يا بنی عبدالمطلب إِّنی أنا النّذير إليكم من اللَّه عزّوجلّ والبشير فاسلموا وأطيعونی تهتدوا». ثمّ قال: «من يؤاخينی ويؤازرنی ويكون وليی ووصيی بعدی وخليفتی فی أهلی ويقضی دينی؟» فسكت القوم، فأعادها ثلاثا. كل ذلك يسكت القوم، ويقول علی: أنا. فقال فی المرّة الثالثة: «أنت». فقام القوم وهم يقولون لأبی طالب: أطع ابنك فقد أمّره عليك. وروی عن أبی رافع: أنَّه جمعهم فی الشعب فصنع لهم رجل شاة فأكلوا حتى تضلعوا (أی شبعوا) وسقاهم عسّاً فشربوا كلهم حتى رووا. ثم قال: إنَّ اللَّه أمرنی أنْ أنذر عشيرتك الاقربين وأنتم عشيرتی ورهطی وأنَّ اللَّه لم يبعث نبيّاً إلّاجعل له من أهله أخا ووزيراً ووارثاً ووصياً وخليفة فی أهلی، فأيّكم يقوم فيبايعنی على أنَّه أخی ووارثی ووزيرى ووصيی ويكون منّی بمنزلة هارون من موسى إلّاأنَّه لا نبی بعدی؟ فسكت القوم. فقال: ليقومن قائمكم أو ليكونن من غيركم ثم لتندمن. ثم أعاد الكلام ثلاث مرّات. فقام علی عليه السلام فبايعه فأجابه، ثم قال: ادن منّی. فدنا منه ففتح فاه ومج فی فيه من ريقه وتفل بين كتفيه وثدييه، فقال أبولهب: بئس ما حبوت به إبن عمّك إن أجابك فملأت فاه ووجهه بزاقاً. فقال النّبی صلى الله عليه و آله ملأته حكماً وعلماً».

چند نکته در اين روايت است: اولا: پيامبر اکرم (ص) يک مساله کلی را بيان می فرمايد که هر پيامبری که آمده است از اهل خويش وصی و وارث و خليفه ای داشته است؛ ثانيا: در اين روايت تشبيه هارون به موسی (ع) صورت گرفته که خود حاوی نکات مهمی است؛ ثالثا: جريانی که در آخر روايت بيان شده است حرکتی سمبليک و رمز آلود از سوی پيامبر خدا (ص) بوده است. ابولهت وقتی اين حرکت را می بيند به پيامبر می گويد: خيلی به پسر عموی خود بد چيزی دادی که به او آب دهان دادی؟ پيامبر اکرم (ص) در پاسخ فرمود: با اين کار جان او را از علم و حکمت پر کردم.

اگر انسان تاريخ ائمه اطهار (ع) را بخواند، اين حرکت های سمبليک و رمز آلود را مشاهده می کند . اينها اموری عادی نبوده و خارق العاده بوده است. نمونه آن، کلام اميرالمومنين (ع) است که فريقين نقل کرده اند: «ِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عِنْدَ مَوْتِهِ (أَخَذَ) بِيَدِی فَفَتَحَ لِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ، وَ فَتَحَ لِكُلِّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ». اين رقم ها خصوصيتی نداشته و کثرت را بيان می کند. نحوه انتقال اين علوم به صورت عادی نبوده است زيرا انتقال اين مقدار علم، زمان فراوانی می خواهد. اين امور نظير انتقال علم از مبدا اعلی توسط جبرئيل به پيامبر(ص) است. در روايت آمده است که گاه وقتی جبرئيل می آمد حضرت وزوزی را می شنيد و سپس آن ها را برای مردم بيان می فرمود. تحليل اين مسائل فوق مباحث عادی و متعارف کلام و فلسفه است بلکه در سطح بالاتری قرار دارد. اساسا امامت در شيعه ذو وجوه است و کفی که اهل سنت گفته اند را دارد اما بالا می رود و امامت باطنی و تکوينی را نيز شامل می شود.

آب مبارک دهان پيامبر همان است که وقتی در چاه خشکيده ريختند، آن چاه پر آب شده و فوران کرد. اينها مربوط به ملکوت است و ملکوت را بايد با شيمی ملکوت شناس و فيزيک ملکوت شناس، شناخت نه با علوم ملکی. در جهان کنونی هر چند علوم فراوان گسترش يافته است اما گسترش آن ها در سطح بوده و عميق تر نشده است .

انشاء الله در جلسه آينده روايات شيعه نيز مورد بررسی قرار می دهيم.


[1] ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج2.
[5] تاریخ طبری، ‌ ج2، ص217.؛ خصائص امیرالمومنین (ع)، ص99- 100، رقم 66 ؛ سنن الکبری، ج5، ص125، ر8451
[7] منهاج السنه، ابن تیمیه، ج7، ص162-164 ؛ سیره الحلبی نیز همین روایت را آورده است .
[8] الکشف و البیان، ثعلبی، ص163.
[9] ر.ک الغدیر، ج2، ص400.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo