< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 16 و 17 المراجعات

نکاتی در مراجعه 16

در مراجعه سيزدهم شيخ سليم بشری اين نقد را بر علامه شرف الدين وارد کرده بود که شما در استدلال به آيات، به رواياتی استناد کرده ايد که راويان آن شيعه هستند و راويان شيعه نزد اهل سنت معتبر نيستند. مرحوم علامه در جواب اين اشکال فرمود: اين استدلال هم از جهت صغری و هم کبری نادرست است، زيرا اولا روايات ذيل اين آيات تنها منحصر در رجال شيعه نبوده بلکه بسياری از آنها از اهل سنت نيز نقل شده است، ثانيا اينکه گفته شده رجال شيعه نزد اهل سنت اعتباری ندارند نادرست است زيرا فراوان در کتب اهل سنت از راويان شيعه استفاده شده است. اساسا مذهب، نقشی در صحت و سقم روايت ندارد آنچه مهم است صدق و قدرت حفظ است.

در مراجعه بعدی شيخ سليم درخواست می کند تا چند نمونه از راويان شيعه که مورد استناد بزرگان اهل سنت است را نام برد. مرحوم علامه نيز نام 100 نفر از آنان را نقل می کند که برخی از آنها در جلسه گذشته مورد بررسی قرار گرفت. نفر صدمی که ايشان بيان می کند ابو عبد الله جدلی است. وی از رجال ابی داود و ترمذی است و در احوال او گفته شده از شيعيانی بوده که نسبت به خلفا بغض داشته است. او از پرچم داران قيام مختار بوده و ابن قتيبه وی را از غاليان رافضه دانسته است .

عبارت علامه چنين است: «100- أبو عبد اللّه الجدلی، ذكره الذهبی فی الكنى، و وضع على عنوانه (دت) إشارة إلى أنه من رجال أبی داود و الترمذی فی صحيحيهما، ثم وصفه، بأنه شيعی بغيض، و نقل عن الجوزجانی القول: بأنه كان صاحب راية المختار، و نقل عن أحمد توثيقه و عدّه الشهرستانی من رجال الشيعة فی كتاب الملل و النحل و ذكره ابن قتيبة فی غالية الرافضة من معارفه، و دونك حديثه فی صحيحی الترمذی و أبی داود و سائر مسانيد السنّة، و ذكره ابن سعد فی طبقاته فقال: كان شديد التشيّع، و يزعمون أنه كان على شرطة المختار، فوجّهه إلى عبد اللّه بن الزبير فی ثمانمائة ليوقع بهم، و يمنع محمد ابن الحنفية مما أراد به ابن الزبير ... الخ. حيث كان ابن الزبير حصر ابن الحنفية و بنی هاشم، و أحاطهم بالحطب ليحرقهم، إذ كانوا قد امتنعوا عن بيعته، لكن أبا عبد اللّه الجدلی أنقذهم من هذا الخطر، فجزاه اللّه عن أهل نبيه خيرا».[1]

مرحوم علامه سپس می فرمايد: اين روايان حافظان علوم نبوی بودند و اگر اينان به نقل اين روايات نمی پرداختند، سنت نبوی از بين می رفت. اهل سنت با اينکه آنان را شيعه دانسته اند اما به روايت آنان احتجاج کرده اند. با ديدن اين راويان کسانی که معترض بودند می فهمند که اشتباه کرده اند که گفته اند اهل سنت به رجال شيعه استناد نکرده اند. آنان می فهمند که مدار و ملاک اهل سنت صدق و امانت داری است و مذهب در اين امر دخالتی ندارد.

ذهبی در مورد استناد به راويان شيعه در «ميزان الاعتدال» می گويد: اگر از من سوال کنيد چگونه به اهل بدعت اعتماد می کنم در پاسخ می گويم: بدعت دو گونه است: بدعت صغری و بدعت کبری. آنچه اين راويان گرفتار آن بوده اند بدعت صغری است زيرا بدعت آنها تنها اين بوده که خلفا را قبول نداشته و امامت اميرالمومينن (ع) را پذيرفته اند. وی سپس می گويد: « فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية، وهذه مفسدة بينة» تعداد اين روايان زياد است و اگر قرار باشد روايات آنان رد شود بسياری از آثار نبوی از بين خواهد رفت و اين مفسده ای روشن و آشکار است.[2]

مرحوم شرف الدين در ادامه می فرمايد: اينها تنها نمونه هايی بود که برای شما بيان کردم. راويان شيعه ای که اهل سنت به کلام آنان استناد کرده اند چندين برابر اينها هستند. در ميان آنان افرادی هستند که از کسانی که برای تو گفتم داناتر و کثير النقل تر و به دوران پيامبر نزديک ترند. بدان که آنان رجال شيعه از صحابه هستند که ما نام آنان را در آخر کتاب «الفصول المهمه» آورده ايم.[3]

مرحوم شرف الدين شخصيت اعجوبه ای بودند. به حق امام راحل ايشان را هشام بن حکم زمان ما می دانستند. آثار ايشان با اينکه کم است اما خيلی موثر است به گونه ای که اگر يکی از کتاب های ايشان را برداريم جايگزينی ندارد. کتاب «الفصول المهمه» ايشان بر مبنای نگاه تقريبی و نه تخريبی به مذاهب نوشته شده است. ايشان می خواستند با اين کتاب ميان فرق مختلف اسلامی الفت و وحدت ايجادکنند. به عنوان نمونه از جمله مباحثی که در اين کتاب مطرح شده مساله برداشت از دين است. ايشان بيان می کند که بر اساس روايات شيعه و اهل سنت چه کسی جان و مال و آبروی شان محترم است و تجاوز به آنان حرام می باشد.

مرحوم شرف الدين در اين کتاب حدود دويست نفر از صحابی شيعی را نام می برد و می فرمايد: «كيف يجوز عليهم ما يقوله الجاهلون أو يمكن فی حقهم ما يتوهمه الغافلون، بعد اقتدائهم فی التشيع بكبراء الصحابة كما يعلمه الخبير (بالاستيعاب و الاصابة و أسد الغابة) و أليك إكمالا للفائدة و إتماما للغرض بعض ما يحضرنی من أسماء الشيعة من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لتعلم انّا بهم اقتدينا و بهديهم اهتدينا، و سأفرد لهم ان وفق اللّه كتابا يوضح للناس تشيّعهم، و يحتوی على تفاصيل شئونهم، و لعلّ بعض أهل النشاط من حملة العلم، و سدنة الحقيقة يسبقنی إلى تأليف ذلك الكتاب فيكون لی الشرف، اذ خدمته بذكر أسماء بعضهم فی هذا الباب».[4] يکی از شبهاتی که برخی اهل سنت نقل می کنند اين است که شيعيان صحابه را سب می کنند، اما اين کلام نادرست است. چگونه اين سخن درست باشد در حالی که شيعه در تشيع به کبراء از صحابه اقتدا کرده است، کما اينکه صاحب «استيعاب»، ابن عبد البر و «الاصابه»، ابن حجر عسقلانی و «اسد الغابه»، جزری نام پاره از آنان را آورده اند.

مرحوم شرف الدين سپس می فرمايد: علاوه بر اينها کسانی هستند که به جهت شبهه ای که برای آنها پيش آمده شيعه نشده اند. ما نسبت به اين گروه عداوتی نداريم. پس چگونه به شيعه نسبت داده می شود که نسبت به کل صحابه سب و بغض دارند. بله گروهی از صحابه بودند که منافق بودند و نسبت به اهل بيت بغض داشتند. کما اينکه قرآن افرادی از صحابه را نام می برد که ورزيده و کارکشته در نفاق بودند: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‌ عَذابٍ عَظيمٍ﴾[5] . در روايات نيز بيان شده است که عده ای از صحابه مرتد می شوند. برای اثبات اين مطلب کافی است که به کتاب صحيح بخاری و روايات مشهور به حديث حوض مراجعه کنی. ما حصل اين روايات آن است که پيامبر اکرم (ص) نزد حوض کوثر می ايستند و می بينند که عده ای از صحابه ايشان را به سمت جهنم می برند. وقتی سوال می کند چرا اينان به جهنم می روند پاسخ می شنود که شما نمی دانيد که اينها بعد از شما چه کردند. سپس چند گروه ديگر به همين ترتيب به جهنم می روند و تنها عده کمی از صحابه باقی می مانند. اين مطلب در اصح کتب اهل سنت آمده است .

نام صحابه شيعه در کتب ديگر نيز آمده است از جمله:

    1. آيت الله سبحانی در «البحوث فی الملل و النحل»[6] ، نام 50 نفر از صحابه که شيعه بودند می برند.

    2. سيد علی مدنی در کتاب «الدرجات الرفيعه»، 69 نفر را ذکر می کند .

    3. شيخ احمد واهلی در «هويت التشيع» 130 نفر از صحابه شيعه را آورده است .

 

شيعيان تنوری و جان فدا

سوال: ممکن است گفته شود چگونه اين مقدار از صحابه‌ی شيعه در آن زمان بودند در حالی که اميرالمومنين (ع) از کمبود ياور ناراحت بودند؟ پاسخ اين است که شيعيان چند گونه اند: برخی شيعه تنوری هستند (داستان فردی از خراسان که به امام صادق (ع) عرضه داشت چرا قيام نمی کنيد، حضرت به او فرمود: داخل تنور شو. اما او امتناع کرد. در همين هنگام يکی از ياران حضرت وارد شد و حضرت بی مقدمه به فرمود: وارد تنور شو و او بلافاصله وارد تنور شدند. حضرت بعد از لحظاتی به فرد خراسانی فرمودند: برو ببين داخل تنور چه خبر است. وی رفت و آن شيعه را سالم در ميان تنور ديد. حضرت به او فرمود: چند نفر از اين شيعيان را می شناسی؟ گفت: غير از اين هيچ کس). اين افراد که جان فدا باشند کم بودند. معنای حديث «إرتد الناس بعد رسول الله إلا الثلاث أو أربع» نيز همين است. لذا اين اشکالی که برخی گفته اند طبق اين حديث اصالت مذهب شما زير سوال می رود زيرا ريشه شيعه تنها چند نفر بودند که با آنها تواتر حاصل نمی شود، رد می شود. پاسخ آن است که شيعيان فراوان بودند اما به جهت ملاحظاتی کوتاهی کرده و شجاعت لازم را نداشتند و يا با توجيهاتی ميدان را خالی کردند. اينکه حضرت در جايی فرمود: اگر چهل نفر می داشتم قيام می کردم، مراد شيعيان جان فدا و تنوری بود.

 

چند کاربرد شيعه

شيعه چند کاربرد دارد: 1. اعتقاد به امامت بلافصل اميرالمومنين (ع) به جهت نص رسول الله (ص)؛ 2. به معنای قائل به افضليت علی (ع) بر خلفا؛ 3. کسانی که اعتقاد به افضليت حضرت علی (ع) بر شيخين نداشتند اما آن حضرت را بر عثمان افضل می دانستند؛ 4. قائل به مناقب و فضايل اهل بيت(ع) و بيان آنها. البته مساله محبت اهل بيت(ع) از ضروريات دين شمرده می شود به گونه ای که حتی ابن تيميه نيز معترف به آن بوده است اما کسانی که بغض آنان را داشته باشند ناصبی هستند.

آنچه مرحوم شرف الدين و آيت الله سبحانی آورده کاربرد اول است .

مرحوم شرف الدين در ادامه کلام خويش می فرمايد: «و فی التابعين ممّن يحتجّ بهم من إثبات الشيعة، كل ثقة حافظ ضابط متقن حجّة، كالذين استشهدوا فی سبيل اللّه نصرة لأمير المؤمنين أيام الجمل الأصغر، و الجمل الأكبر، و صفين و النهروان، و فی الحجاز و اليمن حيث غار عليهما بسر بن أرطاة ، و فی فتنة الحضرمی المرسل إلى البصرة من قبل معاوية، و كالذين استشهدوا يوم الطف مع سيد شباب أهل الجنة، و الذين استشهدوا مع حفيده الشهيد زيد».[7] آنچه بيان شد صحابه شيعه بودند . عده فراوانی از تابعين نيز پيرو اهل بيت و شيعه بودند. مانند کسانی که در ياری اميرالمومنين (ع) در جنگ جمل اصغر و جمل اکبر و صفين و جنگ های ديگر در برابر ظلم ايستاده و به انحاء مختلف به شهادت رسيدند .

مراد از جنگ جمل اول درگيری بود که ميان عثمان بن حنيف و اصحاب جمل رخ داد. قبل از اينکه حضرت اميرالمومنين (ع) به بصره بيايند اصحاب جمل به آنجا رسيدند و جنگی ميان آنان و پيروان اميرالمومنين (ع) رخ داد و سپس متوقف شد. اين جنگ را جنگ جمل اصغر گويند. بعد از اين که حضرت علی (ع) آمدند جنگ اصلی شروع شد که آن را جنگ جمل اکبر گويند.

 

مراجعه 17

عکس العمل شيخ سليم درباره اين نامه بيان سه مطلب است:

    1. تشکر از مرحوم علامه و اعجاب از نامه ايشان؛

    2. پذيرفتن اينکه استناد به رجال شيعه در مناظره با اهل سنت هيچ مانعی ندارد؛

    3. گشودن دريچه ای برای بحث بعدی با اين صورت که سوال می کند چه شد که اهل قبله از مذهب اهل بيت(ع) عدول کردند و به مذاهب ديگر رو آوردند؟ از آنجا که سلف از خلف به فهم آيات و روايات آگاه تر بودند لذا ما نيز بايد پيرو آنان باشيم .

 


[6] البحوث فی الملل و النحل، آیت الله سبحانی، ج6، ص110.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo