< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

عصمت اهل بيت (ع) و رابطه آن با اختيار

سخن در بررسی اين مساله بود که آيا عصمت معصومين - خصوصا بر اساس اينکه عصمت آنان را موهبتی بدانيم نه اکتسابی - با اختياری بودن آنچه انجام می دهند منافات دارد يا نه؟

از آنچه در اين باره گفته شد اين نتيجه به دست آمد که نه تنها عصمت با اختيار معصومين منافاتی ندارد بلکه ويژگی اختيار را در آنان تقويت می کند. دليل اين مساله در ريشه يابی مساله گناه و معصيت بدست آمد.

سوال شد چرا فردی مرتکب گناه می شود؟ ريشه آن چيست؟ گناه دارای دو منشا است: يکی ضعف علم و ديگری ضعف اراده. منشا اول آن است که چون فرد حرمت و زشتی گناه را نمی داند مرتکب آن می شود. نسيان و خطا نيز بازگشت به نارسايی در علم دارد. منشا دوم، ضعف اراده انسانی فرد است. (اراده انسانی غير از اراده غريزی است که در حيوانات نيز وجود دارد. انسان علاوه بر اراده غريزی، اراده ای ديگری بر اساس قوه ناطقه و عاقله خويش نيز دارد که مراد ما در اينجا همان اراده است). اين اراده انسانی اگر مغلوب شهوت و غضب قرار گيرد از کار می افتد.

اکنون اگر به لحاظ عقلی فردی را تصور کنيم که از جهت علم و اراده هيچ گونه نقص و کاستی نداشته باشد، ديگر هيچ منشائی برای ارتکاب گناه و معصيت در او باقی نمی ماند. او از نظر علمی خوب و بد را به خوبی می شناسد و از نظر اراده نيز دارايی اراده ای قوی و غالب بر اراده حيوانی دارد. در اين صورت ارتکاب معصيت از چنين فردی ممتنع است.

برخی گفته اند عصمت با انسان بودن انسان سازگاری ندارد در حالی که اين سخن نادرست است زيرا همان طور که گفته شد چه مانعی دارد که آگاهی انسان کامل و بعد غريزی او تحت بعد عقلانی او باشد.

همواره در درون انسان نزاع و جنگی ميان قوای عقلانی و شهوت و غضب او برقرار است. اين جنگی است که هيچ گاه آتش بستی در آن نيست. به همين خاطر است که آن را جهاد اکبر ناميده اند. حضرت اميرالمومنين(ع) فرمود: «قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِك‌»[1] . اساسا کسی می تواند خليفه الهی بر زمين و مسجود ملائکه باشد که در اين نبرد پيروز شده و عقل او اسير نيست. (سجده ملائکه اعتباری نبود بلکه خضوع آنان به جهت مقام حضرت آدم (ع) بود). انسان از اين ظرفيت برخوردار است که اگر علم و اراده او به درجه خاصی از قوت برسد ديگر ارتکاب گناه برای او ممکن نيست. در اين زمينه نيز فرقی نمی کند فرد قابليت را از ابتدا داشته باشد يا بعدا آن را کسب کند. معصيت اگر بخواهد سر بزند علت جهليه می خواهد و طاعت اگر رخ دهد علت علميه می خواهد.

فرق انسان معصوم و غير معصوم در اين است که علم او کامل و اراده او قوی است و لذا فعل اختياری او قوت بيشتری دارد زيرا همان طور که بيان شد فعل اختياری عبارت است از فعلی که از روی علم و اراده صورت گيرد. شکل منطقی اين برهان چنين است:

    1. فعل المعصوم صدر عن علم و اراده؛

    2. و کل من صدر فعله عن علم و اراده فهو مختار؛

    3. فالمعصوم مختار.

 

تصوير صحيح مساله عصمت

يکی از مشکلاتی که باعث شده در مساله عصمت شبهاتی مطرح شود آن است که اين مساله به خوبی تصوير نشده است. اگر اين مساله به خوبی تصوير شود تصديق آن سهل خواهد بود. شهيد مطهری در مورد مسائل فلسفی می فرمايد: مسائل فلسفی سهل صعب است. هر چند تصور آنها مشکل و صعب است اما اگر به درستی تصوير شود، تصديق آنها سهل و آسان است.

در بحث ما نيز اگر مکانيزم و ساختار افعال اختياری انسان و مکانيزم فعل معصوم مورد دقت قرار گيرد روشن می شود که تنافی بين اختيار و عصمت نيست. فعلی را اختياری گويند که از روی علم و اراده صورت گيرد و فعل معصوم نيز از روی علم و اراده صورت می گيرد با اين تفاوت که علم و اراده او در حد بالاتری است. با تصور اين مطلب روشن می شود که عصمت نه تنها اختيار معصوم را خدشه دار نمی کند بلکه باعث افزايش اختيار او می شود.

طبق آنچه بيان شد معلوم شد که افعال معصوم با آزادی بيشتری انجام می گيرد زيرا همه جهات درونی آنها از قيد و بندهای مادی و معنوی آزاد است. در مقابل، کسی که در جهاد اکبر اسير شده باشد هر چند در ظاهر آزاد و بنده نباشد اما در واقع اسير و بنده است. امام علی (ع) می فرمايد: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ»[2] . آزادی حقيقی آن است که فرد آزاد منش باشد. امام راحل بعد از معصومين نمونه بارز اين آزادی بودند، به همين خاطر آثار وجودی ايشان بسيار وسيع است. اکنون نيز امام زنده است زيرا حيات و شخصيت او به کالبد ايشان نبود بلکه به انديشه های ايشان بود. رهبر معظم انقلاب نيز گويا جلوه امام است و اکنون روح امام است که در شخصيت ايشان جلوه کرده است. شهيد مطهری می فرمايد: آزادی غربی حيوان رها شده است اما آزادی اسلام يعنی انسان رها شده.

بنابراين طرح صحيح مساله نکته مهمی است. شهيد مطهری در بحث وجود ذهنی می فرمايد: وجود ذهنی به خوبی تصوير نشده است. برخی بزرگان مساله را اينگونه مطرح کرده اند که در عالم خارج اشياء فراوانی وجود دارد. اين اشياء علاوه بر وجود خارجی يک وجودی در ذهن ما نيز دارند. اين بيان برای ذهن انسان استبعاد ايجاد می کند زيرا می پرسد چگونه ممکن است مثلا کوه با اين همه عظمت، در ذهن وجود پيدا کند؟ اما اگر مساله از آن سو بيان شود ديگر چنين استبعادی پيش نمی آيد. به اين صورت که بگوييم شکی نيست که در ذهن ما صورت های وجود دارد. آن صورت ها اگر مصداق خارجی داشته باشد همان وجود ذهنی است.

 

نکته ای در توحيد افعالی

علم، يک کمال وجودی برای نفس ما به شمار می آيد يعنی نفس ما با آمدن علم کمال می يابد. پس علم از جنس کمال است و نفس آن کمال را ندارد و بعد واجد می شود. حال خود نفس محال است که اين کمال را ايجاد کند، زيرا فاقد شی نمی تواند معطی شی باشد. بنابراين بايد موجود برتری باشد که اين کمال را به بشر عطا می کند.

ذات نايافته از هستى بخش . . . كى تواند كه شود هستى‌بخش؟

خشك ابرى كه بود ز آب تهى . . . نايد از وى، صفت آب دهى

فلاسفه آن موجود برتر را «عقل فعال» می دانند که به اذن الهی کدخدای اين عالم است. آنان جبرئيل را همان عقل فعال می دانند. خود جبرئيل نيز بالذات ممکن الوجود و فقر محض است و لذا او نيز از خدای متعال دريافت کرده است. کمالات اين عالم هر چه باشد در نهايت به خدای متعال باز می گردد. اينها را در علم کلام «توحيد افعالی» گويند، يعنی همان که فرمود: «ما رايت شيئا الا و رأيت اللَّه قبله و بعده‌». اين همان نگاه صحيح در جهان بينی است. جهان بينی برخی يک چشمی است مانند اشاعره که تنها يک بخش را ديده و قائل به جبر شدند. معتزله نيز با چشم ديگری ديدند و قائل به تفويض شدند. اما جهان بينی اهل بيت (ع) جهان بينی دو چشمی است، فرمود: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِی الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِی الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ »[3] : چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبوّت، آن را سفارش مى‌كند.

امام صادق (ع) به دو تن از دانشمندان كوفه فرمود: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْت»[4] : به شرق برويد و يا به غرب برويد، دانش راستين را در هر كجا بيابيد از ناحيه ما خاندان رسول اندوخته‌اند.

مکانيزم و ساز و کار فعل و ترک معصوم با ديگران فرقی نمی کند زيرا فعل و ترک او از معبر علم و اراده واقع می شود. فعل همگان نيز به اراده تکوينی الهی صورت می گيرد، منتهی اراده تکوينی الهی مستقيما به فعل تعلق نمی گيرد بلکه از طريق اسباب صورت می گيرد. اين اسباب گاه طبيعی و غير اختياری است مانند گردش خون و هضم غذا در بدن، و گاه به اراده انسان است. انسان در برخی افعال خويش فاعل مجبور و در برخی فاعل مختار است. بنابراين اراده تکوينی الهی آنجا که به فعل معصوم تعلق گرفته مانند ديگران است، يعنی تعلق گرفته است که فعل از طريق مبادی آن که علم و اراده است صورت گيرد. مرحوم علامه می فرمايد عصمت سبب نمی شود که معصوم غير انسان شود، بلکه معصوم نيز افعال خويش را از روی علم و اراده انجام می دهد منتها در درجه ای بالاتر.

 

درست معنا کردن عصمت

برخی عصمت را بد معنا کرده و گفته اند: عصمت عبارت است از صيانت معصوم از انجام مامور به و ترک منهی عنه. اگر کسی عصمت را اينگونه و به معنای نتيجه کار و فعل تعريف کند و آن را اعطايی بداند ديگر با اختيار سازگاری ندارد. معنای چنين عصمتی اين است که معصوم به زور به کاری واداشته و از کاری بازداشته می شود. اين همان حرف اشاعره است که می گويند معصوم کسی است که خداوند در او گناه را خلق نمی کند. اينان عصمت را به جای مبادی فعل و ترک به خود فعل و ترک معنا می کرده اند.

اما اين معنا برای عصمت صحيح نيست، عصمت مانند تقوا امری وجودی است که ناشی از قوت نفس فرد است. عصمت مانند تقوا کمال نفس به شمار می آيد که به مبادی فعل و ترک معنا می شود نه نتيجه آن. بزرگان در تعريف آن گفته اند: عصمت ملکه و صفتی در معصوم است که نتيجه آن اين می شود که مامور به را دائما انجام داده و منهی عنه را دائما ترک می کند. اين عصمت که کمال وجودی است از شدت علم و اراده ناشی می شود.

 

رخداد خطا و نسيان

افعال خطايی که از انسان صادر می شود نيز ناشی از ضعف علم يا اراده است. البته اگر منشا خطا ديگری باشد از جهت فلسفی و کلامی ديگر خطائی به اين فرد نسبت داده نمی شود، منتها از جهات مسائل اجتماعی آن فرد امری را به عهده می گيرد. معروف است که پيامبر اکرم (ص) در لحظات آخر عمر به مسجد آمدند و فرمودند: هر کسی بر گردن من حقی دارد بگويد تا قبل از اينکه از دنيا بروم آن را ادا کنم. فردی برخواست و گفت: يا رسول الله (ص)‌ من بر شما حقی دارم و آن اينکه يک موقع که می خواستيد اسب خود را حرکت دهيد شلاق شما به من برخورد کرد ... در اينجا حضرت خطايی نکرده است بلکه خطا به آن فرد بر می گيرد که در مسير شلاق پيامبر قرار گرفته است. اين ها به لحاظ فلسفی و کلامی خطا ناميده نمی شود.

 

نکته ای در علم ائمه اطهار (ع)

نبايد علم غيب در مورد اولياء الهی را خيلی پر ملات معنا کرد. ائمه اطهار (ع) علم غيب داشتند اما همان طور که خود آنان فرمودند: «إن شاء علم، و إن لم يشأ لم يعلم‌». برخی تصور کرده اند که علم غيب آنان مانند خداوند است که در همه حال بالفعل است، در حالی که آنان هر گاه می خواستند و اراده می کردند و خدای متعال آن علم را در آنان ايجاد می نمود. بله آن علومی که مربوط به مصالح و مفاسد در ساحت امامت آنان و نقش هدايت گری مردم بود به صورت کامل و بالفعل داشتند. اما در علوم جزئی اين گونه نبود ندانستن آنان در اين زمينه نقصی به شمار نمی آيد. علم امام بالغير است منتهی خدای متعال پيچ علم آنان را به دست خود آنان سپرده است. هم آن گاه که اراده می کنند تا بدانند و هم آن گاه که اراده نمی کنند الهی است. اين ديدگاه بزرگانی همچون: شيخ طوسی، سيد مرتضی، علامه حلی، خواجه نصيرالدين طوسی،‌ فاضل مقداد، علامه طباطبايی، شهيد مطهری، آيت الله تبريزی و ديگران است .

برخی درباره اين فضيلت حضرت اميرالمومنين (ع) که در ليله المبيت در جای پيامبر خوابيدند گفته اند: چگونه شما آن را فضيلت می دانيد در حالی که آن حضرت می دانستند که کشته نمی شوند؟ پاسخ آن است که هر چند آن حضرت علم غيب داشتند، اما نخواستند که اين علم را بدانند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo